×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

به یاد شادروان شادی ابراهیمی عزیز، خواننده و هنرمند بهائی
1394/05/28

برگرفته از: //www.facebook.com/groups/1617004248581054/permalink/163271149367…

شادى ابراهيمى فرزند دوم فائزه زارع و فريدون ابراهيمى، در ١٣ دى ماه ١٣٤٩ شمسى در بيمارستان اقبال طهران چشم به جهان گشود. در آن زمان اين زوج جوان كه دو سال از ازدواجشان ميگذشت، در يكى از طبقات منزل على ابراهيمى پدر واقع در چهارراه مرتضوى طهران سكونت داشتند.

شادى كوچك و زيبا از همان كودكى دخترى بسيار شيرين سخن، شاد، مهربان و بسيار احساساتى بود. توانائيهاى ذاتى او در فهم و درك موسيقى و همچنين صداى گوش نوازى كه از آن حنجره كوچك خارج مي شد از همان ٦-٥ سالگى نويد رشد يك خواننده با تارهاى صوتى طلايى ميداد كه اين مهم را پدر و مادر هر دو نيك دريافته بودند.

شادى ١٠ ساله بود كه نوازندگى پيانو را همزمان با آموختن سلفژ و اصول آواز نزد استاد شاه نظرى آغاز كرد و از همان ماه دوم آموزش، گوش استثنايى، استعداد شگرف او در فهم و درك موسيقى و آن صداى زيبا و ملكوتى استاد را به تحسين وا داشت به گونه اى كه از آن به بعد در ميانه هر جلسه كلاس هفتگى، با شعف و شوقى مثال زدنى، اساتيد و شاگردان ديگر كلاسهاى آموزشگاه را براى چشم و گوش سپردن به نتايج ممارستهاى آن هفته شادى به كلاس خود دعوت ميكرد و در انتهاي هر كلاس به پدر براى چنين فرزندى تبريك ميگفت!

متاسفانه در آن زمان به واسطه شرايط سياسى و امنيتى سالهاى ١٣٥٩ به بعد ايران زمين و نيز شروع جنگ ناخواسته و پيش بينى نشده ايران و عراق، هنرستان موسيقى طهران و به تبع آن آموزشگاهها و كلاسهاى آموزش موسيقى با مشكلات بسيار همراه شدند. فعاليت برخى اساتيد غير ممكن شد، تفكيك جنسيتي استاد و شاگرد در همه كلاسها اعمال شد، خريد و فروش ادوات موسيقى بسيار محدود و عملا ممنوع شد و در عين حال خروج اصوات موسيقى به اصطلاح آن زمان غير مجاز به خارج از منزل، هر خانواده اى را دچار دردسرهاى فراوان مى نمود. لذا طى آن سالها، شادى كه يك دختر نوجوان بود و شامل محدوديتهاى فراوان اجتماعى آن زمان ايران براى دختران هم ميشد و بايد محدوديتهاى چند برابرى بهايى بودن را نيز بدان افزود، به ندرت استادى را در كنار خود داشت و اجبارا آموختن موسيقى را با همت و علاقه شخصى خود و نيز تشويق و همراهى خانواده دنبال مي كرد.

با پايان يافتن جنگ و بهبود برخى شرايط اجتماعى، شادى موفق شد تا با رعايت و احتياط فراوان و سفارش برادر استاد، افتخار شاگردى خانم پريسا را داشته باشد. شادى با علاقه اى وصف ناپذير آموزه هاى استاد را به گوشه اى از جانش ميسپرد و پيشرفت خيره كننده اى داشت، هرچند كه مجبور بود تمرينات آواز خود را داخل كمد لباس اتاقش انجام دهد!! چرا كه خروج صداى يك زن و شنيدن آن توسط ديگران خود گناهى بود شامل مجازات و.....! بلى اينچنين بود وضع موسيقى و اهل آن از استاد و شاگرد و از همه اسفبار تر وضع زنى كه ميخواند، آنهم با آن صداى زيبا و ملكوتى!! اما عشق به موسيقى، به استادش پريسا و به دوستان و دوست دارانش همه انگيزه اى مي شد براى گذر از آن همه مشكل.

استعداد موسيقى در شادى بسيار خاص بود. او همزمان به انواع موسيقى ايرانى و غربى علاقه مند بود و مشتاق يادگيرى همه آنها. كافى بود تا زيبايى را در هر يك بيابد كه انگاه انهم به فهرست ممارستهاى روزانه و هفتگى اضافه مي شد. شادى سال هاى انتهايى دهه ٦٠ تا اواخر دهه ٧٠ شمسى را همزمان به آموختن و فعاليتهاى جدى هنرى در آواز سنتى ايرانى، موسيقى فولكلور ايرانى، آواز كلاسيك غربى، نوازندگى پيانو، نوازندگى سه تار و آموزشهاى نوين موسيقى كودكان گذراند و در عين حال در بسيارى از فعاليتهاى موسيقى جامعه بهايى ايران نيز مشاركت فعال داشت. از اجراهاى گوناگون ايرانى و كلاسيك در جلسات محلى و ملى گرفته تا ضبط بسيارى از آثار موسيقايى امرى مانند كاست ها و CD هاى سرودها، مناجاتها و اذكار بهايي كه اغلب آن آثار به همراه صداى دلنشينش (امّا بدون امكان ذكرى از نام او و هنرمندان ديگر...) هنوز همدم بسيارى از احبا در ايران و خارج از ايران است. صداى او در كاست هاى آموزش موسيقى كودكان (امرى و غير امرى) نيز هنوز مورد استفاده است.

از اساتيد اصلى او به جز خانم پريسا بايد به خانم فلورنس شريفيان كه استاد آواز كلاسيك او بود، آقاى دكتر مهران روحانى كه علوم گوناگون موسيقى را سال ها در ايران نزد ايشان تحصيل ميكرد، آقاى نيكان صادق زاده اوّلين استاد پيانو او و سپس خانم بهاره كمايى كه بعد از جناب صادق زاده استاد پيانو او شدند اشاره كرد كه تا بود قدر شناسشان بود!

ضمن اينكه در همراهى با نيكان استاد عزيزش و فرشيد سمندرى، پس از تاسيس در مجموعه فعاليتهاى درخشان اولين گروه كر بهايى ايران بعد از انقلاب در تهران مشاركت داشت و در بسيارى از اجراها، كنسرتها و آثار ضبط شده به ياد ماندنى آن گروه و بعدها در معيت رهبران جديد آن شميم سعادت و فهيم ممتازى مساعدت فراوان كرد و نقش پررنگى داشت، در عين حال در همان سالها با موسسه ملي هنر جامعه نيز همكارى نزديك و پر ثمر داشت.

تلاش و پشت كارش بسيار بود، چرا كه با آنهمه مشغوليت كه در بالا شمرديم، به تحصيل در دورۀ سنگين معارف عالى امر و نيز كاردانى موسيقى جامعه نيز مشغول بود. در تمام آن سالها و با وجود اين همه فعاليت روزانه، دختر فداكار و عزيز پدر و مادر، خواهر فداكار و عزيزتر از جان براى ٢ برادر و دوست و همكارى بسيار صميمى با مايه هايى از جان براى همه دوستان و همكارانش بود. با آنكه بسيار سخت كار مي كرد و به خود بسيار سخت مي گرفت، كمتر كسى به ياد دارد از او شكوه اى شنيده باشد و يا گله اي كرده باشد! اشتراكش با ديگران همواره تلاش و كوشش و دانشش بود و البته شادى و سرور.

مجموعه همكاري ها و هم صدايي ها در ميان دوستانش در سال ١٣٧٤ منتج به ازدواج با همكار و دوستى شد كه اگرچه در ابتدا اقترانى ميمون مي نمود، امّا متاسفانه فرجام خوشى نداشت و به سالى به سر آمد.

تشديد محدوديت هاى اجتماعى براى او به عنوان يك زن هنرمند و خواننده و البته بهايي!! او را بر اخذ تصميم نهايى براى ترك وطن و ادامه تحصيل آكادميك در سال ١٣٧٩ مصمم كرد. او در پاييز ١٣٧٩ ايران را ترك كرد و از اوايل سال ٢٠٠٠ ميلادى در آمريكا سكونت گزيد.

ابتدا مدتى مهمان دوست قديمى و مهربانش هاله در ويرجينيا بود و پس از اخذ پذيرش از كنسرواتوار LONGY در بوستون ماساچوست به آن ايالت نقل مكان كرد. استاد و همكار قديمش نيكان صادق زاده كه او هم در بوستون ساكن شده بود و از ابتداي مهاجرت شادى و نيز در اخذ پذيرش براى شادى ٣٠ ساله در آن مقطع زمانى مساعدت فراوان كرد و تا آخرالحيات دوست، همراه، همكار و همسايه شادي بود، از روز امتحان و پذيرش او در كنسرواتوار خاطرات بسيار زيبا دارد، از شگفتى اساتيد در يافتن چنين خواننده توانا و صاحب تكنيك و سبك آنهم از ايران! كه تقاضاى دانشجويى در ٣٠ سالگى دارد!... تا اجراهاى زيبايش..... و نهايتا پذيرش برخى واحدهاى پاس شده شادى در كاردانى موسيقى در ايران و....

شادى زندگى و تحصيل در بوستون را در كنار دوست قديمى اش مژده روحانى كه به مانند خواهر بودند براى هم، آغاز كرد. مژده در رشته روانشناسى تحصيل مي كرد و ٦ سال قبل آنجا ساكن شده بود و براى شادى همواره ياورى حقيقى بود. بعد ها ازدواج مژده و نيكان، اين ٣ دوست را به دوستانى آنچنان نزديك بدل كرد كه به وصف نمى آيد، نيكان شد بهتر از برادرانى كه از شادى دور بودند و مژده خواهرى شد كه نداشت و حالا داشت. همكارى، دوستى عميق و خدمت خالصانه اين ٣، موجب گرم شدن دوباره محفل روحانى آرلينگتون ماساچوست شد و موجد و مايه بسيارى از خدمات روحانى و هنرى در آن شهر كه تا حال هم آثار و نتايجشان بارز و مشهود است.

شادى ليسانس و فوق ليسانس در رشته آواز را از كنسرواتوار LONGY اخذ كرد، با اينكه بسيار علاقه مند به ادامه تحصيل در مقطع دكترا بود، امّا حجم زياد فعاليت هاى آموزشى و حرفه اى كه بدانها مشغول بود و نيز تصميم قطعى و غير قابل بازگشت مبنى بر عدم دريافت كمك مادى از خانواده، او را از اين تصميم منصرف كرد و تمامى توان خود را به عنوان معلمى توانا براى تربيت شاگردان موسيقى خود از كودكان خردسال تا بزرگسالان علاقه مند در شهرهاى آن ايالت صرف كرد. همزمان در چندين آموزشگاه تدريس مي كرد، تعداد بسيارى شاگرد خصوصى داشت، عضو و خواننده ٢ گروه موسيقى اصيل ايرانى در ماساچوست بود، عضو فعال محفل روحانى آرلينگتون بود، چند ترم تحصيلى استاديار يكى ازاستادان قديمش در مدرسه موسيقى دانشگاه هاروارد بود، عضو و همكار صميمى و فعال كانون ايرانيان مقيم بوستون بود، به بسيارى از گردهمايى ها و كنفرانس هاى بهايى، ايرانى و غير ايرانى دعوت مي شد و اغلب هنرنمايى مي كرد، كنفرانس ادب و فرهنگ پارسى شيكاگو از آن دسته است كه شادى و نيكان همراه يكديگر اجراهاى به ياد ماندنى داشته اند، رسيتال ها و كنسرت هاى كلاسيك متعدد على الخصوص در ٨ سال آخر حيات در ماساچوست داشت چه آنهايى كه خود نقش اصلى داشت و چه آنهايى كه براى دوستانش همراهى و اجرا مي كرد، او چندين گروه كر كودكان از ميان شاگردانش در آموزشگاههاى موسيقى پايه ريزى و هدايت كرد.

در طول اين سال ها عضو فعال و اصلى گروه كر چندين كليساى صاحب نام در ماساچوست بود و بدين واسطه از تعطيلات آخر هفته در زندگى او اغلب خبرى نبود و همين فداكارى و تلاشش در كنار آن صداى آسمانى موجد شهرت و نام خوب او به عنوان يك غير مسيحى در ميان جامعه مسيحى و غير ايرانى ماساچوست شد، اگر به صفحه facebook او سرى بزنيد و خاطرات برخى از مسئولين اين كليساها از شادى و تاثيرى كه به عنوان يك هنرمند بهايى و يك انسان شريف بر آنها گذارده را بخوانيد، با گوشه هاى زيبايى از حيات او آشنا خواهيد شد.

شادى موفقيت هاى بسيارى در رقابت هاى هنرى حرفه اى در امريكا داشت، از جمله يكى از فيناليست هاى مسابقه صداى برتر اپراى Capital Region در سالهاى ٢٠٠٨ و ٢٠٠٩ بود و همينطور موفق به دريافت جايزه سوم مسابقه صداى Peter Elvins در سالهاى ٢٠٠٧ و ٢٠٠٨ شد.

يكى از يادگاري هاى ماندگار او كه در اواخر سال ٢٠١٢ در غالب يك CD منتشر شد، مجموعه قطعات آوازى تنظيم شده بر اساس موسيقى هاى آهنگسازان بزرگى چون برامس، شوبرت، ريچارد اشتراوس و زيمانفسكى است كه گفتار آنها از ترجمه اشعار حافظ شيراز به زبان آلمانى است و تهيه و انتشار اين اثر از سوى شادى با همكارى پيانيست توانايش ليندا آزبورن به نيت بزرگداشت آن شاعر بزرگ ايرانى و خلق يك اثر پر مغز از موسيقى كلاسيك بنا شده بر فرهنگ غنى ايران زمين بود.

با همه اين موفقيت هاى درخشان و نقش هاى پر رنگ شادى، اراده پروردگارى براى او جور ديگرى نوشته شده بود و در فوريه سال ٢٠١٤ مشكوك به ابتلا به سرطان كيسه صفرا تشخيص داده شد كه طى عمل جراحى كه در آپريل ٢٠١٤ داشت، متاسفانه اين مورد تاييد شد و او بلافاصله معالجات لازمه را آغاز كرد. شادى با وجود اطلاع از مشخصات نااميد كننده اين نوع سرطان و ميزان پيشرفت خاموش آن در بدنش، ١٥ ماه طاقت فرسا را به واقع مردانه مبارزه كرد و سختى انواع معالجات شيميايى و طبيعى را به عشق خانواده و دوستان عزيزش پذيرفت.

نيمى از اين دوران سخت را به اداى وظائف آموزگارى خود پرداخت و كلاس ها را تعطيل نكرد و به شاگردانش رسيدگى كرد و همزمان به معالجات و شيمى درمانى هاى طاقت فرسا تن مي داد، حتى در اين ايّام چندين اجراى مانده گار براى جامعه بهايى داشت از جمله ٢ برنامه در مدرسه بهاى Green Acre ، ٢ برنامه در مركز بهايى بوستون و.... فى الواقع تا نفس داشت به جامعه خدمت كرد و فروگذارى ننمود.

او در فوريه ٢٠١٥ به نيّت استفاده از عطر موطن جمال مبارك و نيز بودن در كنار همه خانواده اش در ايران به طهران بازگشت و با تمام قوى مبارزه اش را ادامه داد تا اينكه روح پاكش در ساعت ٣:٣٠ بامداد روز ٩٤/٤/١٤ برابر ٥ جولاى ٢٠١٥ ميلادى، جسم خسته اش را در منزل پدرى و در كنار اعضاى خانواده اش ترك گفت و آهنگ ملكوت اعلى كرد، انگارى كه ملأ اعلى او را به محفل تجلى دعوت نموده بودند و او دعوت را به جان پذيرفته بود.

از او صدها ساعت صدا و ويدئو ضبط شده از موسيقى اصيل ايرانى گرفته تا موسيقى هاى فولكلور ايرانى و كلاسيك غربى و... به جاى مانده، كه اينها جداى از همه خاطره ها و يادگارى هايى است كه در ذهن و فكر و آرشيو دوستان و ودوستدارانش به جاى گذارده است. او با اين همه يادگار با ارزش به واقع هميشه در كنار خانواده، دوستان و دوستدارانش باقى خواهد ماند.

ياد و خاطره اش همواره گرامى است، جايگاهش انشاالله دائما متعالى تر از ديروز.

الله ابهي ، طهران، مرداد ١٣٩٤
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برای اطلاعات بیشتر از جمله رجوع شود به:

//www.youtube.com/watch?v=YHBVbv45HyQ

//www.youtube.com/watch?v=Ye-nYIgiM_s

//www.youtube.com/watch?v=9h_XYbJu-kM

نظر خود را بنویسید