×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

حضرت بهاءُالله در کردستان ـ نفسی مقدّس در میان کوه ها
1396/05/24

حضرت بهاءُالله در کردستان ـ نفسی مقدّس در میان کوه ها (۱)

نوشتۀ مایکل کِرتوتی ‌(Michael Curtotti) (۲)

۱۷ آپریل ۲۰۱۷
ترجمۀ مهرداد جعفری

برای دو سال هیچیک از منسوبین و پیروان حضرت بهاءُالله از مکان و محلّ زندگی ایشان خبری نداشتند. بعد از ورود به بغداد گروه پریشان بابیان بسوی وجودِ مبارکِ حضرت بهاءُالله متوجّه شدند زیرا حضرتشان مصمّم بودند حیاتی تازه در کالبد جامعۀ بابیان بدمند. شهرت مقام و قدرتِ نفوذ حضرتشان عامل حسادت و جدائی بسیاری گردید. تصمیم حضرت بهاءُالله در عوض بر این قرار گرفت که برای مدّتی به هجرت رفته و از تماس با هر نفسی از بشر پرهیز نمایند. در ماه آپریل سال ۱۸۵۴ بغداد را ترک فرمودند.

«... این عبد در اوّل ورود این ارض [بغداد] چون فِی الجمله بر اموراتِ مُحدَثۀ بعد اطّلاع یافتم از قبلْ مهاجرت اختیار نمودم و سر در بیابان ها فِراق نهادم و دو سال وَحدَه [تنها] در صحراهایِ هَجْر به سر بردم و از عیونم [چشمانم] عُیون [چشمه ها] جاری بود و از قلبم بُحورِ دَم [دریاهای خون] ظاهر. چه لیالی که قوت دست نداد و چه ایّام که جسد راحت نیافت و با این بلایایِ نازله و رزایایِ متواتره [بلاهای شدید و پی در پی] َوَالّذی نَفسی بِیَدِه [قسم به کسی که جانم در دست اوست] کمالِ سُرور موجود بود و نهایت فرح مشهود... قسم به خدا که اين مهاجرتم را خيال مراجعت نبود و مسافرتم را اميدِ مواصلت نه. و مقصود جز اين نبود که محلِّ اختلافِ اَحباب نشوم و مَصدَرِ انقلابِ اصحاب نگردم و سببِ ضُرِّ اَحَدی نشوم و علّتِ حُزنِ قلبی نگردم غیر از آنچه ذکر شد خیالی نبود و امری منظور نه اگر چه هر نفسی مَحملی بست و به هَوای خود خیالی نمود. باری تا آن که از مَصدَرِ اَمرْ حُکمِ رجوع صادر شد و لابُدّاً تسلیم نمودم و راجع شدم » (3)

«با طیورِ صحرا مؤانس شدم و با وحوشِ عَراء [بیابان] مجالس گشتم.» (4)

حضرت بهاءُالله مُلبس به اَلبسۀ درویشی و در کوه های سَرگَلو در میان کوه های کردستان تشریف بردند. کشکول درویشی ایشان در دارُالآثارِ بینُ المللیِ مرکزِ جهانی بهائی [در حیفا] به یاد گار مانده.

حضرت بهاءُالله مانند زاهدانِ مُعتکف در غاری در میان کوه ها اقامت نمودند. ابوالقاسم، خادم ایشان، تنها کسی بود که از محلّ اقامت ایشان آگاه بود. حضرت بهاءُالله از وی خواسته بودند که روزانه در مواقع لزوم به دهی به نام سلیمانیه برای تهیۀ آذوقه برود. در سال ۱۸۴۴ افسری از نیروی دریایی انگلیس دربارۀ سلیمانیه نوشته «با مقایسه با یکی از دهات فقیر و دور افتادۀ انگلیس، سلیمانیه از تعدادی از منازل کوچک و مخروبه تشکیل شده بود که کمی بدتر به نظر می رسید.» مردم آن محلّ حضرت بهاءُالله را به عنوان «درویش محمّد ایرانی» می شناختند.

شهرت حضرت بهاءُالله زمانی بالا گرفت که قطعۀ خطاطی شده به قلم مبارک به دست شیخ اسماعیل، رهبر صوفی آن منطقه رسید.

همان طوری که بَهائیّه خانم، صبیۀ [دختر] والاگهر حضرت بهاءُالله نقل می کنند، روزی شاگردِ محصّلی که بوسیلۀ معلّمش به دلیل بَد خطی تنبیه شده بود گریان و نالان در خارج از مدرسه در حرکت بود که نَفْسِ مقدّسی از علّت گریۀ وی جویا شد و به وی فرمودند که «محزون مباش، نسخۀ دیگری خواهم نوشت و تعلیم خواهم داد که چگونه بنحو بهتری خطاطی نمائی».

در آن دوران که نفوسِ کم سواد بسیار بودند زیبائی خطاطی حضرت بهاءُالله نشانۀ اصالت ایشان بود که از عائله ای عالی مقام می باشند. شیخ اسماعیل و پیروانش سعادت آشنائی با جَمالِ مُبارک [حضرت بهاءُالله] را یافتند و در یکی از جلسات حضرت بهاءُالله بنا به تمنّای وی شعری با دو هزار بیت سرودند.

همانند حضرت موسی، عیسی، محمّد و بودا که قبل از ظهور ایشان ظاهر شده بودند جمال مبارک هم هجرت اختیار فرمودند که این امر مقدمه ای برای رسالت راستینی شد که هدفش دگرگونی شرایط نوع بشر بود.

در بغداد، روحیۀ گروه کوچک بابیان از غیابِ حضرت بهاءُالله به همراه اَحبّاء و منسوبین بیش تر رو به خرابی گذاشت که باعث شد اعضاء عائلۀ مبارکۀ حضرتشان ناامیدانه سعی نمایند که حضرتشان را پیدا نموده و ترغیب به مراجعت نمایند.

بعد از دوسال تنها خبری که از حضرت بهاءُالله رسید به علّت کشته شدن نابهنگام ابوالقاسم بود که در یکی از ایّام راهزنان وی را زخمی نموده که نهایتاً باعث فوت وی شد. قبل از وفاتش به آنانی که به قصد نجاتش آمده بودند گفته بود که آنچه که به همراه از نقدینه و دیگر اشیاء دارد متعلّق به درویش محمّد ایرانی است که در کوه های کردستان هستند. هنگامی که این اخبار به بغداد رسید حدس عائلۀ مبارکه که ایشان باید حضرت بهاءُالله باشند، صحّت یافت. عائلۀ مبارکه دو نفر از یاران را فرستادند که از هیکل مبارک تمنّای مراجعت نمایند.

در مقالۀ قبلی در مورد مَحَبَّتِ حضرت بهاءُالله و نحوۀ ملاقات حضرت عَبدُالبَهاء [پسر و جانشین منصوص حضرت بهاءُالله] با هیکلِ مبارکِ حضرتِ بهاءُالله تشریح شده.

مدّتی کوتاه قبل از بازگشت به بغداد حضرت بهاءُالله به همراهان فرمودند که ایّام آسایش و آرامش ایشان در این کرۀ خاکی به انتها رسیده.

پاورقی ها:
توجّه: برای «محفوظ بودن حقّ چاپ» به اصل مقاله به انگلیسی مراجعه فرمائید.
(۱). این مقالۀ شمارۀ ۱۱ نویسنده می باشد.
(۲). مایکل کِرتوتی به مناسبت جشن دویستمین سالگرد تولّد مبارک حضرت بهاءالله که در ۲۱\۲۲ اکتبر ۲۰۱۷ برگزار می گردد تعهّد شخصی نموده که تا آن روز ۲۰۰ مقاله در مَواضیع مختلفۀ دیانت بهائی بنویسد. برای اصل این مقاله ها به: //beyondforeignness.org/ مراجعه فرمائید.
(۳). کتاب ایقان، صفحۀ ۷۰.
(۴). کتاب قرن بدیع، صص: ۲۵۱ ، ۲۵۲.

نظر خود را بنویسید