×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

شهادت حضرت باب
1396/11/05

شهادت حضرت باب (۱)

نوشتۀ مایکل کِرتوتی ‌(Michael Curtotti) (۲)

نُهم ژوئیۀ ۲۰۱۷
ترجمۀ مهرداد جعفری

حضرت باب از طرف امیر کبیر که عالی ترین منصب دولتی ایران را داشت محکوم به شهادت شده بودند و در یکی از حجره های سربازخانۀ تبریز محبوس بودند. حُکمِ محکومیّت به شهادت حضرتشان را علماء صادر نموده بودند و تنها عملی که مانده بود این که آن را اجرا نمایند.

در حالی که حضرت باب منتظر اجرای حکم بودند در همان حال بیاناتی می فرمودند که یکی از پیروان ایشان به نام سیّد حسین آن را کتابت می نمودند. و در همین حالت بود که محافظینِ ایشان وارد حجره گردیدند تا ایشان را به میدان تیرباران منتقل کنند. حضرت باب به محافظین فرمودند تا هنگامی که ایشان بیانات خویش را به اتمام نرسانند هیچ قدرتی نمی تواند ایشان را از آنچه که در نظر دارند انجام دهند منع نماید. به هر تقدیر محافظین تصمیم گرفتند ایشان را به همراه خویش ببرند، لذا حضرت باب را به همراه جناب اَنیس که یکی دیگر از پیروان ایشان و عاشق حقیقی محبوب خود بودند و حاضر به جدائی از حضرت باب نبودند به میدان شهادت بردند.

در میدان تیرباران سامخان مسیحیِ اَرمَنی که فرمانده گروهان سربازان بود آنان را در سه ردیف ۲۵۰ نفری در مقابل محلّ شهادت به صف نمود. حدود ده هزار نفر در بالای بام سربازخانه و منازل اطراف برای مشاهدۀ شهادتِ پیامبرِ اِلهی حاضر شده بودند. تمامی این نفوس متعجّب بودند که با شهادت این محبوسِ دولت که نام و تعالیمش در تمامی ایران سَرِ زبان ها بود چه اتفاقی خواهد افتاد.

سامخان دستور داشت حضرت باب را تیرباران نماید و این حکمی بود که وی اَبَداً مایل به انجام دادن آن نبود. هنگامی که حضرت باب و اَنیس را به میدان آوردند سامخان به حضرت باب گفت: «من مسیحی هستم و عداوتی با شما ندارم. اگر حقّی در نزد شما هست کاری بکنید که من داخل در خون شما نشوم». و حضرت باب جواب دادند: «تو به آنچه مأموری مشغول باش اگر نیّتِ تو خالص است حقّ تو را از این ورطه نجات خواهد داد».

سامخان دستور داد که میخی به دیوار سربازخانه بکوبند و در حالی که جناب اَنیس را درحالی که سرش بر سینۀ حضرت باب قرار گرفته بود هر دو را با طناب از همان میخ مُعلّق نمودند و حال تمام مقدمات برای اجرای حکم آماده بود.

سامخان فرمان آتش به اوّلین صف سربازان را اعلام کرد و بعد صف دوّم و سپس سوّم.
تمامی سربازخانه مَملو از دودِ باروتِ آتشِ تیرِ سربازان گشت و هنگامی که دود برطرف شد مشاهده شد که جناب اَنیس در پائین طنابِ دار بدون هیچ صدمه ایستاده و حضرت باب از نظر غایب شدند. در حالی که طناب تیرباران تماماً پاره شده بود، ضربات گلوله به هیچ کدام صدمه ای نزده بود. آشوب و غوغای جمعیّت به آسمان رسید. آیا این جمعیّت شاهد معجزه ای بودند؟ «حضرت باب از انظار غایب شده بودند!» جستجوی پیدا نمودن حضرت باب شروع گردید و بعد از مدّتی کوتاه حضرتشان را در یکی از حجره های سربازخانه مشغولِ ادامۀ دیکته کردن بیانات خویش به سیّد حسین یافتند. سَردستۀ محافظین که قبلاً حضرت باب را برای تیرباران برده بود بلافاصله از شغل خویش استعفا داد (بعداً این داستان را برای یکی از دوستان خویش تعریف کرده بودـ وی به حضرت باب مؤمن گشت). سامخان هم از شغل خویش استعفا داد و از سربازان خویش خواست که فوراً میدان سربازخانه را ترک کنند و سوگند یاد نمود که به هیچ وجه صدمه ای به حضرت اعلی وارد نیاورد.

علی رغم تمام این وقایع فرماندۀ دیگری داوطلبانه حاضر شد که اقدام به تیرباران نمودن حضرت باب نماید. حضرتشان را به همراه جناب اَنیس مجدداً با طنابی مُعلّق نمودند و گروهان دوّم وارد میدان گردید و به همان طریقِ اوّل تیرباران انجام شد و سینۀ حضرت باب با گلوله مُشَبَّک گردید. تاریخ شهادت حضرتشان نُهم ژوئیه ۱۸۵۰ بود. بجز سیمای حضرت باب که آسیبی ندیده بود بدن جناب اَنیس و محبوبش به هم مَمزوج شده بود. در غروب همان روز جسد مطهّر حضرت باب را از میدان سربازخانه بردند و به شکلی اهانت آمیز کنار خندق در بیرون دروازۀ شهر گذاشتند و مُحافظینی برای مراقبت آن معیّن شدند. روز بعد کاردار (کنسول) روسیه در تبریز با نقاشی به محلّ رفته تا تصویری از اجساد ترسیم نماید.

پاورقی ها:
توجّه: برای «محفوظ بودن حقّ چاپ» به اصل مقاله به انگلیسی مراجعه فرمائید.
(۱). این مقالۀ شمارۀ ۹۴ نویسنده می باشد.
(۲).مایکل کِرتوتی به مناسبت جشن دویستمین سالگرد تولّد مبارک حضرت بهاءالله که در ۲۱\۲۲ اکتبر ۲۰۱۷ برگزار می گردد تعهّد شخصی نموده که تا آن روز ۲۰۰ مقاله در مَواضیع مختلفۀ دیانت بهائی بنویسد. برای اصل این مقاله ها به: //beyondforeignness.org/ مراجعه فرمائید.

نظر خود را بنویسید