×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

سخنی چند با نویسندگان سایت رهپویان!
1385/11/29

نویسندهء ارجمندی که بهائیان را عزیزان من خطاب کرده اید! این عنوان را بفال نیک باید گرفت زیرا تا کنون هر خطابی به جامعهء بهائی میشد آنانرا با عباراتی موهن چون فرقهء گمراه و گمراه کننده ‹ضالّه و مضلّه› مورد خطاب قرار میداد.
مقدّمةً نوشته اید که نه از کسی حقوقی میگیرید و نه تعصّب خاصّی روی دین خاصّی دارید. امیدواریم که چنین باشد چه که تعصّب و پیش داوری در همه جا و همه وقت موجب اختلافات، تنفّر و جدائی بین افراد بشر شده خواه این تعصّب از نوع مذهبی باشد چه نژادی و یا ایدئولوژیک! این بیطرفی شما در کشف یا تحرّی حقیقت در خور تحسین است.
و امّا اینکه در آغاز کلام ادّعا کرده اید که «مطمئنم که تحقیقاتم در زمینهء ادیان و تفکّرات مختلف مردم جهان در این زمان و نیز در تاریخ چند هزار سالهء دنیا از همهء شما بیشتر بوده...» باعث تعجّب و حیرت گردید. شما از چه روی باین اطمینان دست یافته اید؟ آیا این عبارت دالّ بر غرور و نخوت نیست و باسعه فکر و اندیشه سازگار است؟ اکثر دانشمندان و پژوهندگان علوم خواه فلسفی و اجتماعی و خواه علوم دقیقه پس از غور و تفحّص در رشتهء خویش با کمال فروتنی اظهار میدارند «تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم!» پس باید در راه تحقیق منصفانه از قضاوت های عجولانه و پیش داوریهای مغرضانه دست برداشت و با کمال انصاف و روش علمی به تحقیق پرداخت و از تخطئهء عقائد و افکار دیگران و استعمال الفاظی چون «عقب ماندگی» مخاطبین اجتناب کرد.
و امّا مطالبی که در مورد بهائیان نوشته اید با کمال تأسّف غالباً غیر واقع بود و من باب مثال به چند نکته از آن اشاره میشود.
مینویسد: «اگر واقعاً شما حقیقت را میگوئید چرا از دانستن عقائد دیگران میترسید و چرا هیچوقت یک بهائی در عالم خلقت ‹کذا› پیدا نشده که بخواهد با مخالفینش به مناظره بنشیند و جمع زیادی بیطرف هم مناظره آنها را ببینند؟»
در این باره دو اشتباه مهمّ را مرتکب شده اید. اوّل آنکه بهائیان چون متحرّی و در جستجوی حقیقت هستند در این سبیل به افکار و اندیشه ها و عقائد دیگران احترام گذاشته و با کمال دقّت آنها را مطالعه میکنند. کافی است به دروس اخلاقی نوباوگان و جوانان بهائی نظر افکنید تا ببینید چگونه در ضمن دروس روحانی تاریخ ادیان گذشته از یهودی و مسیحی و زرتشتی گرفته تا آئین مبین اسلام را می آموزند و از تعالیم معنوی بانیان و بنیان گذاران آن استفاده میکنند. از آنجا که دین بهائی همهء ادیان و انبیاء را سلسلهء مرتبط و پیوسته میداند و آنانرا در مسیر تکامل روحانی مربّیان الهی محسوب میدارد لذا کتب مقدّسهء آن ادیان را مقدّس می شمارد و منکر حقّانیّت هیچیک نمیشود. از آن گذشته بهائیان افکار و اندیشه های فلسفی و علمی دانشمندان شرق و غرب را مطالعه میکنند و به آنها ارج مینهند – کتابهائی که در مؤسّسات مطبوعاتی بهائی و یا خارج منتشر شده گواهی صادق بر این مدّعا است. سلسلهء کتب تاریخ ادیان به قلم محقّق فقید محمّد علی فیضی و نیز کتب دیگر در همین زمینه بقلم دکتر ریاض قدیمی و پیش از آن کتاب رهبران و رهروان اثر مورّخ و دانشمند فقید فاضل مازندرانی را که همه بهائی بودند بخوانید تا بدانید که بهائیان نه تنها از دانستن عقائد دیگران نمی ترسند بلکه مشتاقانه آنها را مطالعه و بررسی میکنند.
مطلب دیگر: «چرا هیچوقت یک بهائی در عالم خلقت ‹کذا› پیدا نشده که با مخالفینش به مناظره بنشیند و جمع زیادی بیطرف هم ...» در جواب این چرا باید با کمال تعجّب بگویم مگر شما نگفته اید که همهء کتب این آئین را خوانده اید؟ مگر در لوح سلطان حضرت بهاءاللّہ شارع دیانت بهائی ناصرالدّین شاه قاجار را که با آنهمه ستم و بیرحمی هزاران بابی و بهائی را به قتل رساند به چالش نخوانده و از وی نخواسته است «ای کاش رأی جهان آرای پادشاهی بر آن قرار میگرفت که این عبد با علمای عصر مجتمع میشد و در حضور سلطان اتیان حجّت و برهان مینمود؟ این عبد حاضر و از حقّ آمل که چنین مجلسی فراهم آید تا حقیقت امر در ساحت حضرت سلطان واضح و لائح گردد...». ناصرالدّین شاه این پیام حضرت بهاءاللّہ را به علماء ابلاغ کرد ولی همهء آنان از این دعوت صریح بهاءاللّہ را یا از روی جبن و یا ترس از ضعف استدلال در هنگام مواجهه با ایشان سر باز زدند و این موقعیّت بی نظیر را از دست دادند. پیک و پیام آور آن لوح تاریخی جوانی ۱۷ ساله بنام بدیع بود که او را بر خلاف همه گونه رسم جوانمردی و مروّت به فجیع ترین وضعی به قتل رساندند.
در سال ۱۳۰۰ قمری که باز موجی از بابی-بهائی ستیزی در ایران طغیان کرد و بامر کامران میرزا نایب السّلطنه و حاکم طهران گروهی از سران بهائی را در سیاه چال زندان کردند و هر شب در حضور بعضی علماء و منجمله ملّا علی کنی حدّاقلّ دو ساعت با آنان مناظره و مباحثه میکردند و در مورد حقّانیّت این امر و تعالیم بدیع آن بی پروا صحبت میکردند و حال آنکه در آن شرائط سخت هر لحظه امکان قتل و اعدام آنان وجود داشت. شرح این ملاقاتها را عالم و محقّق شهیر بهائی ابوالفضائل گلپایگانی در کتاب فرائد درج کرده که آنهم یقیناً در زمرهء کتب غصب شده از کتابخانه ملّی بهائی در طهران در اختیارتان هست.
بعدها نیز بهائیان دیگری در مجالس بحث با معترضین از شیعیان و حتّی میسیونرهای مسیحی مباحثه کردند منجلمه آقای عبداللّہ تحقیقی با شیخ خالصی زاده که در زمان خود شهرت و معروفیتی داشت و شرح آن در رسالهء «چهار شب جمعه» آمده است. در همدان حاج مهدی ارجمند با مبلّغ مسیحی که برای تبلیغ مسیحیّت به آنشهر آمده و جمعی از یهود و مسلمان را به آئین مسیحیّت وارد کرده بود و برای جمعی به بحث و استدلال علمی پرداختند و مجموعهء آن گفت و شنودها نیز تحت عنوان گلشن حقایق چاپ و در دسترس همگان است. در سالیان اخیر در اروپا به ابتکار بنیاد مطالعات ایران و کوشش دکتر حسین لاجوردی سمیناری در دانشگاه لندن از نمایندگان ادیان مختلف ایران تشکیل شد و دکتر شاپور راسخ تحت عنوان «گذشته – حال و آیندهء آئین بهائی» مفصّلاً در آن سخن راند و به سئوالات بعضی از شرکت کنندگان ‹که قطعاً مسلمانان معتقد بودند› پاسخ داد.
وانگهی مناظره و مباحثه وقتی میسّر است که امنیت و آزادی کامل برای طرفین حاصل باشد و هر دو طرف با نهایت انصاف و رعایت موازین اخلاق و آداب انسانی حاضر به تحقیق و کشف حقیقت شوند نه آنکه بنا را از اوّل بر جدل و توهین و تکفیر طرف مقابل قرار دهند. با کمال تأسّف در محیط حالیهء ایران چنین شرائط مطلوب برای مناظره فراهم نیست. کافی است نگاهی به مطبوعات و نشریات ایران بیاندازید. خصوصاً در ۶ ماه اخیر ده ها مقاله مشحون از افترا و تهمت و حملات ناجوانمردانه به آئین بهائی به چاپ رسیده، آیا به بهائیان اجازه میدهند که در ردّ تهمت ها در همان روزنامه مقاله ای و یا جوابیّه ای بنگارند؟ اگر چنین موقعیّتی ایجاد شود یقین بدانید جامعهء بهائی هم برای این کار حاضر است. افسوس که ناشرین آن مقالات هدفی جز آتش زدن به کینهء دیرینه و تعصّبات کور ندارند و هرگز چنین اجازه ای را نخواهند داد و باصطلاح «یک تنه به قاضی رفته» و حکم محکومیّت و طرد حریف را از قبل اعلام میدارند!
شما خود متعرّضید که چرا بهائیان در وبسایتها و اطاقهای بحث و گفتگو در برابر مطالب و گفته های شما به استدلال و توجیه مسائل می پردازند و این اقدام را حمل بر جسارت آنان میکنید زیرا ظاهراً آنچه را خود میگوئید از ابتدا حقیقت کامل میدانید که باید «دربست پذیرفت و بی گفتگو سمعنا و اطعنا گفت»!
پس از ذکر مقدّمات فوق مدّعی هستید: «چرا آنهمه مانع روانی جلوی راه کسانیکه بهر دلیلی از شما خارج میشوند میگذارید مثل عکسش در روزنامه ها و طرد روحانی...» اینهم یکی از اتّهامات بی اصل است که بطلانش آسان است! دیانت بهائی آئینی است که هر کس پس از تحقیق و جستجوی شخصی به حقّانیّت آن ایمان یافت می تواند وارد آن شود و یا بهر علّت خواه از نظر اعتقادی و یا بواسطهء اجبار و عوامل دیگر می تواند آنرا ترک کند. در پی یک انقلاب اسلامی معدودی تحت فشار و تضییقات شدید از جامعهء بهائی خارج شدند ولکن خروج آنان هیچ «مانع روانی» همراه نداشت ‹مگر احیاناً برای وجدان فردی آن شخص› و چه بسا فرد مزبور که عضو در یک خانواده بهائی بوده هنوز با همسر و فرزندانش زندگی میکند. و امّا از شما نویسندهء گرامی با کمال احترام می پرسیم که رفتار شما در برابر کسی که از اسلام خارج شود چیست؟ مگر نه آنکه افراد متعدّدی را به این «جرم» یعنی تغییر ایمان به دیانت بهائی کافر تلقّی کرده محکوم به اعدام نموده اید؟ نمونه های بارز آن در سالهای اخیر محمّد موحّد و حبیب اللّہ اوجی است که هر دو جان خود را به جرم تغییر عقیده و دیانت از دست دادند. در ایران رسم است که اگر کسی از پیروان ادیان دیگر به دین اسلام ایمان آورد عکس و تفصیلات آن در رسانه ها چاپ و منتشر میشود و حال آنکه در عکس این حالت مجازات و کیفری بس هولناک در انتظار اوست؟
و امّا مهدویّت حضرت باب و خاتمیّت پیامبر که به ادّعای شما مبلّغین بهائی در توضیح و توجیه آن کوتاهی کرده اند و جواب ۱۵ جلد کتاب مفصّل شما را نداده اند مسأله ای است چنان وسیع و مهم که در این مقالهء کوتاه نمی گنجد. اگر شما طالب حقیقتید و پاسخ بهائیان را بر این دو مسئلهء مهم جویائید لطفاً نگاهی مجدّد به کتاب ایقان اثر حضرت بهاءاللّہ و ۴ جلد قاموس آن ‹اشراق خاوری› و کتاب فرائد «ابوالفضائل گلپایگانی – استاد اسبق جامعهء ازهر» و «خاتمیّت» اثر محقّق و مورّخ فقید «روحی روشنی» و از نویسندگان عرب کتاب «التّبیان و البرهان»، حاج احمد حمدی بغدادی که خوشبختانه ترجمهء فارسی آن نیز موجود است و ده ها رساله و مقالهء دیگر از نویسندگان بهائی بنمائید تا بر شما روشن شود که بهائیان این قضیّه را با کمال دقّت و انصاف مورد بحث و تحقیق قرار داده اند و از روی آیات کریمه و احادیث صحیحه بر حقّانیّت ادّعای حضرت باب و شارعیّت حضرت بهاءاللّہ هم از طریق نقل و هم بر مبنای عقل و اندیشه ایمان آورده اند. منظور اینست که مسألهء مهدویّت و خاتمیّت لااقلّ ۱۰۰ سال است مورد بحث و مناظره بین بهائیان و مخالفین قرار گرفته است. یکصد و اندی سال پیش شیخ الاسلام تفلیس، میرزا عبدالسلام رساله ای بر علیه بهائیان نوشت و از جمله همین قضیّه را پیش کشید و بزعم خود «بهائیّت» را رد کرد. در جواب او بود که نویسندهء نامدار و محقّق پرکار – میرزا ابوالفضل گلپایگانی کتاب فرائد را در ۷۳۰ صفحه نوشت که در قاهره بچاپ رسید (سال ۱۳۱۵ قمری) پس بنابراین کمال بی انصافی است که بهائیانرا متّهم به عدم پاسخ دربارهء این مقوله نمائید و باز با علم باینکه کتب فوق الذّکر را در اختیار دارید لزومی به تکرار دلائل آن در اینجا نمی بینم و خوانندگان علاقمند می توانند به آن کتب مراجعه فرمایند.
جای شگفتی و حیرت است که نویسندهء گرامی برای ظهور قریب الوقوع حضرت مهدی (ع) شرائطی خاصّ تعیین کرده مثلاً بر وفق پیشگوئی ایشان آن امام غائب باید در پاسخ منادی آسمانی که صدایش را همه مردم می شنوند با صدای رسا بگوید «یا اهل العالم انا بقیةاللّہ»! لابد این پاسخ باید بزبان عربی باشد؟ آنوقت تکلیف چند میلیارد انسانهائی که عربی نمی دانند و این جمله را نمی فهمند چیست؟ وانگهی صدای رسا چگونه در اکناف جهان منتشر میشود مگر قبلاً رسانه های خبری مطّلع شده و آنرا با تکنیکهای جدید (ساخت کفّار غربی) منتشر سازند.
(و آنگاه نویسنده بحال چند هزار بهائی داخل ایران دلش میسوزد که آنروز بدبخت ترین و سر افکنده ترین گروه خواهد بود.)
سپس شرح عملیات آن امام همام را بر وفق برنامهء تنظیم شدهء ایشان که نابودی ظلم و حمله باین کشور و آن کشور است ذکر کرده و اضافه میکنند (عین عبارات فصیح و شیوای ایشان): «بابا مردم که امام زمان بیاد زمین و زمانشان رو به هم میریزند ‹؟!› مگه میشه میگید اومده و کشتندش و رفته آب هم از آب تکون نخورده...الخ».
آری نویسندهء عزیز! درست میگوئید آن موعود منتظر آمد و مانند سائر انبیاء عظام معرض هرگونه سخریه، حبس و تعزیر واقع شد و سرانجام پس از یک نمایش شبیه «محاکمه» در حضور ناصرالدّین میرزا ولیعهد، مجتهدین بزرگ عصر و شیخ الاسلام ها، امام جمعه و غیره، بعلّت تصریح در بیان مقام و رتبهء معنوی خویش و صدور فتوای قتل در تبریز تیر باران شد و مصداق آیه شریفه «یا حسره علی العباد ما یأتیهم من رسولٌ، الّا کانوا به یستهزئون» و «افکلّما جاء کم رسولٌ بما لا تهوی انفسکم ٱستکبرتم ففریقاً کذّبتم ففریقاً تقتلون» ظاهر شد چه که هم در آن مجلس فرمایشی مورد استهزاء و توهین قرار گرفت و هم رؤسای دین و دولت او را تکفیر نمودند و حکم به قتلش دادند.
چه خوش سروده شاعر با احساس بهائی نعیم اصفهانی:
کیست آن مظهری که خوار نشدبه هزاران بلا دچار نشد
زکریا مگر دو نیمه نگشت یا که عیسی فراز دار نشد
یا که دندان مصطفی نشکست یا که آوارهء دیار نشد؟
امتحان ولا شود به بلابی بلا دینی استوار نشد
و امّا اینکه پس از شهادت باب «آب هم از آب تکون نخورده» باز هم نهایت کم لطفی است. مگر ایشان نمیدانند (که یقیناً میدانند) در این مدّت یک قرن و نیم که از شهادت حضرت باب و هزاران اصحاب جان نثارش گذشته دیانت بابی – بهائی در اقصی نقاط جهان رسوخ کرده و پیروان آن در حدود ۲۰۰ کشور عالم از نژادها و ملیّتها منتشرند، از جزیرهء گرینلند نزدیک قطب شمال گرفته تا جزیرهء تاسمانی در جنوب استرالیا و در جزائر اقیانوس آرام جوامع بهائی نام نامی باب و بهاءاللّہ را گرامی داشته و احکام و شرایع امر جدید را اجراء میکنند. معابد بهائی در پنج قارّهء جهان بنا شده و در سازمان ملل یعنی بزرگترین مجمع جهانی و شعب مختلف آن نمایندگان جامعهء بین المللی بهائی حضور فعّال دارند و در هر هنگام پیام صلح و وحدت و لزوم رفع تعصّبات قومی و مذهبی را گوشزد اندیشمندان میکنند. حتّی پاپ اعظم هم در مراسم دعای صلح در شهر آسیسی Assisi از بهائیان برای خواندن مناجات دعوت بعمل میآورد. در تمام دائرة المعارف های کشورها و حتّی کتب درسی مدارس در اروپا فصلی به شرح دیانت بهائی بعنوان آئین مستقلّ و جهان شمول اختصاص داده شده است و در چند دانشگاه در هند و آمریکای شمالی و آمریکای لاتین کرسی مطالعات بهائی تأسیس گشته.
نتیجهء محسوس و مستقیم ظهور باب و بهاءاللّہ در کشور عزیزمان پرورش صدها نفوس فرهیخته از دانشمندان علوم فلسفی، انسانی و فنّی و علمی است که در دانشگاهها به تدریس و تعلیم دانشجویان اقدام کردند ‹اگر چه در این یک ربع قرن اخیر از راه قدر شناسی همهء آن اساتید را اخراج نموده اند›. باری دوست عزیز گروه راه پویان! گر چه از راه شفقت و رأفت دلت بحال چند هزار بهائی بدبخت ایرانی سوخته و اظهار همدردی نموده ای اگر واقعاً تعداد بهائیان ایران فقط چند هزار نفر است پس علّت تشکیل دستگاه عریض و طویل انجمن های ضدّ بهائیّت – حجّتیّه و امثالها چیست؟ آیا بهتر نیست آن چند هزار نفر را بحال خود رها کنید؟؟ آیا منطقی تر نیست که بودجه و امکانات وسیع خود را برای تبلیغ میلیونها مسیحی و بودائی و برهمائی به اسلام تخصیص دهید؟ ولی یقین بدان آن چند هزار نفر ‹بقول شما› با کمال صبر و شکیبائی تحمّل هر گونه محرومیّت و فشار و تبعیض را نموده و کما فی السّابق در کمال استقامت و اطمینان در طریق ایمان و محبّت به عالم انسان پویا خواهند بود و در دل و جان این آیهء شریفه را تکرار میکنند: «ربّنا انّنا سمعنا منادیاً ینادی للایمان أن آمنوا بربّکم فآمنّا. ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا مع الابرار»
در آخرین بخش گفتارتان در منتهای جسارت و گستاخی می نویسید: «اگر قرار بود به همین راحتی یک نفر بخواهد خودش را جای بزرگترین پیغمبر جا بزند که خود من از اون آقا لیاقتم بیشتر بود! میگید نه؟ من خودم کتاب نوشتم تحت عنوان: چگونه در یک هفته پیغمبر شویم. که میتوانید ببینید چقدر راحت میتوانید یک پیغمبر بشوید و کتاب هم نازل کنید و طرفدار هم جمع کنید و همونطوری هم پیشرفت کنید...الخ».
جناب نگارنده! اگر براستی شما توان و امکان ادّعای پیغمبری آنهم در ظرف یک هفته را دارید و کتاب هم نازل کرده و طرفدار فراوان یافته و موفّق به پیشرفت میگردید پس چرا تأمّل به خود راه میدهید؟ شما که «لیاقت» آنرا از دیگران بیشتر دارید چرا مردّدید؟ بیائید با هم شرطی ببندیم: اگر شما واقعاً اقدام به این امر خطیر یعنی دعوی پیامبری کردید و کتابی هم (من جانب الله) آوردید و در میدان بهارستان و یا روزنامه کیهان و یا صدا و سیمای ایران این دعوت بزرگ را رسماً اعلام کردید و از مخالفت و مقاومت مردم نهراسیدید و استقامت کردید و تا پای جان در صحّت ادّعای خود پافشاری کردید و آموزه های شما در کتاب نزولیتان باعث تحوّل و تکامل روحی مؤمنین شما شد آنوقت شایستهء آن مقام هستید – لابد شما که دستورالعمل پیغمبر شدن در یک هفته را داده اید خود قادر بر اجراء آن هستید؟ باری این گوی و این میدان و بقول شاعر «تا سیه روی شود آنکه در او غشّ باشد».
ما که چنین قدرت و لیاقت را در سائر مدّعیّان کاذب چه در دهه های اخیر در ایران و چه در اروپا ندیده ایم – فیلسوف بزرگ فرانسوی آگوست کُنت در اواخر ایّام زندگیش به فکر ایجاد دین جدید افتاد و چند صباحی بواسطهء احترامی که نظر به سوابق علمی و فلسفیش داشت جمعی طرفدار پیدا کرد ولی نه او و نه مورّخ و نویسندهء ایرانی خودمان چندان دوامی نیاوردند. تنها از آنها یادی و افسانه ای بیادگار ماند. بنا به آیهء شریفهء قرآنی مَثَل کلام پاک مانند درختی است که ریشه اش ثابت و شاخه هایش در آسمان است و پیوسته میوه و ثمرهء شیرین ببار میآورد و مثال کلام ناپاک همچون درخت ناپاک است که پایه و قراری ندارد – ضمناً قرآن مجید به مدّعیان کاذب اخطار میکند «و لو تقوّل علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثمّ لقطعنا عنه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین». اگر با وجود این اخطار و انذار نبوی میخواهید در این میدان زور آزمائی کنید و اعلان پیغمبری نمائید بسم اللّہ ولی ما با لسان الغیب حافظ همصدا شده و میگوئیم:
ای مگس عرصهء سیمرغ نه جولانگه تواست عرض خود میبری و زحمت ما میداری

نظر خود را بنویسید


واقعاً لذت می بر

آناهیتا
ارسال شده در : 1387/3/20

واقعاً لذت می برم وقتی می بینم که بهایی ها انقدر با ادب جواب این همه ناسزا رو میدن. اگر افراداندک عدالتی در وجودشون باقی مونده باشه می تونن تاثیر کلام خدا رو درک کنند

سلام

عسل
ارسال شده در : 1386/9/24

سلام خوبی این یه تیکه خیلی باحاله خوشم اومد خوبه