×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

زين قصه هفت گنبد افلاك پر صداست
1386/03/18

آن طوركه ازبرنامه های سیمای جمهوری اسلامی ایران پیداست، ظاهرأ آقای دكترحسن رحیم پورازغدی درچند سال اخیر از اساتید واهل تحقیق وعلم وبحث وبه تعبیری ازایدئولوژیست های توانای كنونی جامعهءاسلامی ایران محسوب می شوندكه به طور كلی همهء نظریات وتفكرات مذهبی واجتماعی وسیاسی قدیم وجدید دنیا وحتی گرایش هاوقرائت های متفاوت قدیم وجدید اسلامی رایكجاوتمام وكمال، درمقایسه با اسلام نابی كه سخت مدعی آگاهی ازآن هستند، نقد می كنند،وبه نظر، باتنها به قاضی رفتن، به طبقهءخاصی كه تنها مخاطَبین ایشان بوده وهستند، نظراول وآخرراكه گویی حقیقت محض است ارائه می دهند. به عنوان نمونه، دریكی ازتازه ترین سخنرانی هایشان، كه از سیمای جمهوری اسلامی نیزپخش شد، بودكه به همین سیاق، ایشان درجمعی ازمسیحیان عزیز_شاید به یاد طرزبیان مظلومانهء جعفرابن ابی طالب به نجاشی پادشاه مسیحی هم عصر حضرت محمد!_اول بعضی نظرات موافق اسلام عزیزدربارهءدین مقدس مسیحی رابیان نمودند، ولی پس ازآن، چون ایشان مثل جعفرابن ابی طالب ومسلمانان همراه ایشان كه به دستورحضرت محمد به حبشه پناهنده شده بودند، خودرادرموضع مظلومیت نمی دیدند، باعدول ازروش آنان، به یكباره به نقد وردّ ِ دیگرعقایدشان نیز پرداختند تا به مسیحیان عزیزحقیقت مطلب رابیاموزند!
اما آنچه دراین مقال مد نظر است، افاضات جدید اخیر ایشان درقالب سخنرانی های فوق الذكردربارهءادیان مقدس بابی وبهایی می باشد! البته ایشان قبلأ دردی ماه 85 به مناسبتی ادیان بابی وبهایی را ناشی ازانگلیس دانسته بودند(روزنامهء«پرتو سخن»،20دی،شمارهء362،ص7،به نقل ازنشریهء«فرهنگ پویا»)،ولی این باردریكی ازهمان سلسله سخنرانی هابرای جمعی ازدانشجویان ودانش پژوهان كشور كه درساعت19:15جمعه13بهمن ماه 1385، ازكانال یك سیمای جمهوری اسلامی ایران باعنوان «طراحی برای فردا» وبا موضوع خاص«تقلب درمعنویت»، پخش شد، اكاذیب وافتراات وتهمت های تكراریی را دربارهء ادیان بابی وبهایی وجامعهءبهایی ومسؤولین رسمی آن مطرح كردندكه نه تنها بهاییان ایران وجهان،بلكه آزاداندیشان ونیزپیروان سایر ادیانی را كه باجامعهءجهانی بیش ازهفت ملیونی بهایی آشنا هستند، حیرت زده نمود!

این حیرت، نه به جهت اكاذیب تكراری 163 ساله است كه این جامعه باآنها وسیعأ آشناست ودههامطلب درپاسخ به آنهادركتب ورسالات وجزوات ومقالات وسایت های اینترنتی بهایی ورادیوبهایی «پیام دوست» ارائه نموده است، بلكه به این جهت است كه آن اكاذیبِ برملا شده، اززبان كسی تكرار می شودكه حداقل به خاطر معروفیت رسانه ای ایشان كه استاد وایدئولوژیست به حساب آمده اند،بعیدمی نماید! راستی اگر«طراحی برای فردا» براساس اكاذیبی صورت گیردكه استادرحیم پورعرضه داشته اند،فرداچگونه خواهدبود؟! لابد استاد عزیزباید دریافته باشند كه امروزدیگر نمی توانند ونباید همان سبك كهنه وتوهین آمیزوغیر محققانه وغیر منصفانه ای را كه درزمان پهلوی ازجمله درمشهد درمنزل پدر بزرگوارشان،آقای حیدر رحیم پور ازغدی،با امثال نفوسی چون مرحوم محمدتقی شریعتی (پدرمرحوم علی شریعتی)، مرحوم محمودحلبی (رئیس انجمن حجتیه)، آقای علی اصغر عابد زاده خراسانی ودیگران درقالب «پیروان انجمن قران» و«هیئت های مؤتلفه اسلامی» و... برضدآیین بهایی معمول ومرسوم بود،تكرارنمایند (فصل نامه مطالعات تاریخی،مؤسسه مطالعات وپژوهش های سیاسی،سال سوم، شماره 10،زمستان 1384،نشرلیلا،صص141-117)!
آری، داشتن دغدغهء فكری به خاطرترس ازغلبهء «معنویت تقلبی» ومدعیان آن به جای «معنویت حقیقی» كه محصول دین حقیقی مطابق زمان است، وحقیقتأ ازمشكلات بنیادی وبحران سازِ جهان امروز ماست، دغدغه ای مقدس و واجب و بجاست، اما ادعای این كه استاد ازغدی معرّف ومشخص كنندهء مصادیق «تقلب درمعنویت» هستند، جای بحث فراوان ازطرف همهءآزادگان وروشنفكران وصاحب نظران ودلسوزان وبشردوستان منصف ووسیع النظرجهان ازهمهء ملل وعقاید دینی وغیردینی دارد. ادیان بابی وبهایی را،بدون مراجعه به دهها جلد كتب آسمانی ووحیانی آنها، وصرفأ باارائهء مطالب تكراری ردیه های 163 ساله علیه آنها، فرقه های عرفانی وصوفی منحرف ونسبیت گرا وشكاك وماتریالیست ونیهیلیست وپوچ گرا و استعماری واشتراكی وعوام فریب وملحد ومشرك ودچارمالیخولیا وجنون ومتهم ومشكوك به حساب آوردن، ادعایی است كه قائل به آن، باید درمحضرعدل الهی، ونیزدرمحضرافكارعمومی بشریت، پاسخگوباشد.
استاد می دانند كه ازجهتی می توان دوتقسیم بندی برای فِرَق ِ به وجودآمده دردین اسلام دراین چهارده قرن قائل شد: یكی ازنظرصرفأ مذهبی، ودیگری ازنظرگرایشات عقلی وعرفانی ِآن فرق. دستهءاول ازگروه اكثریت سنی، مثل: حنفی،مالكی،حنبلی،شافعی،...می باشند؛ ودستهء دوم ازگروه اقلیت شیعه،مثل: كیسانیه، هاشمیه، راوندیه،زرامیه، بیانیه(حربیه)،زیدیه، جارودیه، صالحیه،سلمانیه،باقریه،ناووسیه،اسماعیلیه،مباركیه،آقاخانیه،شمطیه،واقفیه،مقیطعه،وقفیه،احمدیه،نفیسیه،.....وحدود14 فرقه پس از وفات امام یازدهم شیعیان،...(ازجمله رجوع شود به كتاب «الاسلام الصحیح»؛ و«خاندان نوبختی» ازمرحوم استاد عباس اقبال آشتیانی). ازجنبهءگرایشات عقلی وعرفانی،مثل: مجسِّمه یا مشبِّهه،حكما وفلاسفهء مشائی واشراقی،متكلمین(مثل: معتزله واشاعره)، متصّوفه(مثل: نوربخشیه،صفویه،ذهبیه،بكتاشیه،رفاعیه،نقشبندیه،پیرجمالیه، سهروردیه، قادریه، شاه نعمت اللهیه، نوریه،شاذلیه،نوریه،ملامتیه،علی اللهیه(نصیریه)،....وازجمله صدرالمتألّهین(ملا صدرا) كه سعی درتلفیق تصوف وفلسفه وشرع نمود؛ وازجمله دوگروه دیگرنیزكه شایددرتقسیمی دیگرجا می گیرند،شامل اصولیین واخباریین. ازجملهء اخباریین كه استاد نیزدرسخنرانیشان به آن اشاره كرده اند، شیخیه یا به قولی كشفیه ازفرق ِ شیعهء دوازده امامی است كه تأثیرات روحانی جدیدی درایران وعراق وهند ایجاد نمود. شیخ احمد احسائی وسید كاظم رشتی دوبنیانگذاراصلی شیخیه بودند كه با تأكید برخلوص وتقوی و با تمركز صرف بر آیات واحادیث قرانی وعدم اعتماد به قیاسات ظنی وگمانی معمول آن زمان، به نتایج معنوی وایمانی جدید وجالبی رسیدند وازجمله توانستند نزدیكی ظهور موعود اسلام را تشخیص و بشارت دهند وازشاگردان همانها بودند كه ظهورجدید راشناختند ودر راهش جان نثار كردند.
نیزلابداستادمحترم خود فرق بین «دین» را كه توسط مربی آسمانی مستقل وصاحب شرع وكتاب وحیانی وامّت جدیداز سوی خدای واحد به بشریت ارائه می گردد، با «فرقه» كه درظل یك دین ووابسته به آن ایجاد می گردد، می دانند؛ مثل دین مقدس اسلام وفِرَق ِ فوق الذكر آن(طالبین مراجعه فرمایند به كتاب «فرائد» به قلم یكی ازفضلای بهایی). بنابراین اگرچه براساس پیش بینی رسول اكرم كه فرمودند دین یهودی 71 فرقه ودین مسیحی 72 فرقه شدند، ولی دین ایشان[یعنی اسلام خاص محمدی ص] به 73 فرقه تقسیم خواهد شد، طبق تحقیقی 480 فرقه دراسلام به وجودآمد(شریف یحیی الامین)، كه ازجملهءآنها فرقهء قادیانی (با ادعای مهدویت ومسیحیتِ درظل اسلام) وفرقهء وهابی (بدون چنان ادعایی) می باشند، كه طبق آثاروكتب خودشان صرفأ مدعی رفع انحرافات موجود دراسلام عزیزوبازگرداندن آن به سرچشمهء پاكش می باشند، امّا دومورد بابی وبهایی طبق توضیحات فوق وادعای صریح مذكور دركتب وآثاروحیانیشان كه اینك دردسترس همگان است، دین اند وفرقه نیستند(رجوع شود به بیانیهءجامعهءبهایی صادره دراوایل انقلاب اسلامی كه تهیه كنندگان آن درهمان ایام با نثارجان نیز، به خون خودعنوانش را چنین نوشتند كه «دین است وفرقه نیست»).
به این جهت، اگرچه استادعزیزطبق عقیدهء خود می توانندادیان بابی وبهایی را باطل شمارند، اما منطقأ نمی توانند منكر شوند كه هردوكتبأ ورسمأ مدعی اندكه دین هستندو فرقه نیستند! استادعزیزمی دانند كه هر پیامبری كه ظاهر شد، پیروان آیین قبل به بهانهء این كه دینشان آخرین دین است وموعودشان نیز پس از ظهور، همان دین وآیین سابق را تكرار خواهد كرد، اورا رد كردند وعذاب دادند. درمورد ظهور جدید این عصر نیز چنین شد، حال آن كه حضرت رسول اكرم با ظهور خود در عالم ، خاتم وپایان بخش دوره ای چند هزار ساله بودند كه درآن انبیاء الهی_ كه خبردهنده[=نبی] بودند_ یكی پس از دیگری، خبر از دورهء جدیدی دادند كه «نبأ عظیم» الهی آشكار خواهد شد ونبوات انبیا تحقق خواهد یافت، وبه همین جهت در زیارت مطلقهء امیر مؤمنان،آمده است كه حضرت رسول، «الخاتم لما سبق والفاتح لما استقبل»[= پایان برای گذشته وآغاز برای آینده] بوده وهستند.( ازآنجا كه كلام الهی دارای وجوه معانی ومفاهیم زیادی است، مفهوم خاتمیت نیز دارای وجوه معانی بی نظیری است كه درآثار وحیانی بابی وبهایی توضیح آن آمده است. طالبین می توانند به آن مراجعه فرمایند).
استاد توجه دارند همان طور كه گفته شد، امثال ایشان درحین ظهورهمهء انبیا ومربیان آسمانی، همین ایراد را به آنها گرفته اند وآنها را به خاطر ادعایشان تكذیب كرده ، مجرم دانسته اند! حضرت بهاءالله دربیاناتی لطیف كه درهر كلمهء آن ابواب معانی بروجه متقین ومنصفین گشوده اند، دراین مورد در لوح سلطان ایران ناصرالدین شاه می فرمایند، قَوُلُه الْلَطیفُ الْعَزیزُ:« قَدِْ اِشتَدَّ عَلَیناالاَمرُ فی كلِّ یومٍ بَل فی كُلِّ ساعَةٍ اِلی اَن اَخرَجُونا مِنَ السِّجنِ و اَدخَلوُنا فِی السِّجنِ الاَعظَم [ = عكّا ] بِظُلمِ المُبین. اِذا قیلَ بِاَی جُرمٍ حُبِسُوا قالُوا اِنَّهُم اَرادُوا اَن یجَدِّدُوا الدّینَ. لَو كانَ القَدیمُ هُوَ المُختارُ عِندَكُم ، لِمَ تَرَكتُم ما شُرِعَ فِی التَّوراتِ و الاِنجیلِ؟ بَینُوا یا قَومُ لَعَمری لَیسَ لَكُمُ الیومَ مِن مَحیصٍ. اِن كانَ هذا جُرمی قَد سَبَقَنی فی ذلك مُحَمَّدٌ رَسوُُلُ اللهِ و مِن قَبلِهِ الرُّوحُ [ حضرت مسیح(ع)] و مِن قَبلِهِ الكَلیمُ . و اِن كانَ ذَنبی اِعلاءَ كَلِمَةِ اللهِ و اِظهارَ اَمرِهِ فَاَنا اَوّلُ المُذنِبینَ، لا اُبَدِّلُ هذا الذَّنبَ بِمَلَكوتِ مُلكِ السَّموات والاَرَضینَ... كُلَّما اَزدادَ البَلاءُ زادَ البَهاءُ فی حُبِّ اللهِ وَ اَمرِهِ بِحَیثُ ما مَنَعَنی ما وَرَدَ عَلَی مِن جُنوُدِ الغافِلینَ. لَو یستَرُونَنی فی اَطباقِ التُرابِ یجِدوُنَنی راكِباً عَلَی السَّحابِ و داعیاً اِلَی اللهِ المُقتَدِرالقَدیرِ. اِنّی فَدَیتُ بِنَفسی فی سَبیلِ اللهِ و اَشتاقُ البَلایا فی حُبِّهِ و رِ ضائِهِ یشهَدُ بذلِكَ ما اَنَا فیهِ مِنَ البَلایاءِ ُالّتی ما حَمَلَها اَحَدٌ مِنَ العالَمینَ.» [ = به تحقیق كه امر در هر روز بلكه در هر ساعت بر ما دشوار شد تا اینكه ما را از سجن [ ادرنه درمملكت عثمانی ] خارج كردند و به سجن اعظم عكّا[درهمان مملكت] به ظلمی آشكار وارد نمودند. وقتی گفته شد ایشان به چه جرمی محبوس شدند ، گفتند چون ایشان خواستند دین را تجدید كنند. اگر نزد شما خداوند قدیم صاحب اختیار است پس چرا ترك كردید آنچه را كه در تورات و انجیل حكم شده ؟ تبیین كنید ای قوم . قسم به جانم امروز برای شما گریزگاهی نیست . اگر جرم من این است ، محمد رسول الله و قبل از او روح و قبل از او كلیم در آن بر من سبقت گرفته اند . واگر گناه من اِعلاء كلمه خدا و اظهار امر اوست در این صورت من اول گناهكارانم ، این گناه را به ملكوت ملك آسمانها و زمینها تبدیل نمی كنم... هر چه بلا زیاد شود حبّ و عشق بهاء به خدا و امر او زیاد می شود؛ به طوری كه منع نمی كند مرا آنچه از جنود غافلان بر من وارد شد . اگردر اَطباقِ زمین پنهانم سازند سوار بر ابرم بیابند، درحالی كه به سوی خدای مقتدر قدیر دعوت می كنم . همانا من خود را درراه خدا فدا نمودم ودر حبّ ورضای او مشتاق بلایا هستم . شهادت می دهد به این ، بلایایی كه من در آن قرار دارم كه احدی از عالمیان چنین بلایایی را حمل نكردند. و نیز در لوح خطاب به پاپ پُلِ نهم می فرمایند : « جَسَدی یشتاقُ الصََّلیبَ و رَأسی ینتَظِرُ السِّنانَ فی سَبیلِ الرَّحمنِ لِیطَهِّرَ العالَمَ عنِ العِصیانِ» جسد من مشتاق صلیب است و سرم منتظر سر نیزه ها درسبیل خدای رحمان تا اینكه عالم را از عصیان پاك كند. ( الواح نازله خطاب به ملوك و رؤسای ارض ، ص 80) ونیزمی فرمایند: « به علماء از قول بهاء بگو ما به زعم شما مقصریم ، از نقطهء اولی [ حضرت باب] روُحُ ما سِواهُ فِداه چه تقصیری ظاهر كه هدفِ رِصاصش [ گلولهء سربی] نمودید. نقطهء اولی مقصر، از خاتم النبیین روح العالمین له الفداء چه تقصیری باهر كه بر قتلش مجلس شورا ترتیب دادید . خاتَمُ النّبیین مقصّر ، از حضرت مسیح چه تقصیر و افترا هویدا كه صلیبش زدید . حضرت مسیح به زَعمِ باطل شما كاذب ، از حضرت كلیم چه كذبی و افترایی آشكار كه بر كذبش گواهی دادید. حضرت كلیم به زعم باطل شما كاذب و مقصّر ، از حضرت خلیل چه تقصیری هویدا كه در آتشش انداختید. اگر بگویید ما آن نفوس نیستیم ، می گوییم اقوال شما همان اقوال و افعال شما همان افعال.»(«آیات الهی»،ج1،ص340). سبحان الله من عظمة الله و جلاله وبهائه! آیا همین چند آیه منصفین مخلص را كافی نیست؟!
وملاحظه فرمایید كه برای اثبات مدعایشان خطاب به سلاطین وامرایی كه ایشان را به مدت 49 سال دردورهء بابی وبهائی تبعید وحبس وزجر كردند،چه می فرمایند! در لوح معروف به «رئیس"»، خطاب به عالی پاشا وزیر عثمانی می فرمایند :« ... لازم بوداینكه مجلسی معین نمایند و این غلام [ از تعابیری كه در مورد خودشان به عنوان بنده وغلام خداوند به كار می برند[ با علمای عصر مجتمع شوند و معلوم شود جرم این عباد چه بوده و حال امر از این مقامات گذشته و تو به قول خود مأموری كه ما را به اخرب بلاد حبس نمایی[ منظور عكاست] . یك مطلب خواهش دارم كه اگر بتوانی به حضرت سلطان معروض داری كه ده دقیقه این غلام با ایشان ملاقات نماید. آنچه را كه حجّت می دانند و دلیل بر صدق قول حق می شمرند، بخواهند. اگر مِنْ عِند الله اِتیان شد این مظلومان را رها نمایند و به حال خود بگذارند . عهد نمود كه این كلمه را ابلاغ نماید و جواب بفرستد ، خبری از او نشد. و حال آنكه شأن حق نیست كه به نزد احدی حاضر شود، چه كه جمیع از برای اطاعت او خلق شده اند . ولكن نظر به این اطفال صغیر و جمعی از نِساء كه همه از یار و دیار، دور مانده اند؛ این امر را قبول نمودیم و مع ذلك اثری به ظهور نرسید... اگر ملتفت می شدی ... جمیع آنچه در دست داری و به آن مسروری می گذاشتی و در یكی از غُرَفِ مخروبهء این سجن اعظم [= عكا] ساكن می شدی. از خدا بخواه به حدّ ِ بلوغ برسی تا به حسن و قبح اعمال و افعال ملتفت شوی. والسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی ». و در لوح خطاب به ناصرالدین شاه می فرمایند: «ای كاش رأی جهان آرای پادشاهی بر آن قرار می گرفت كه این عبد با علمای عصر مجتمع می شد و در حضور حضرت سلطان اتیان حجت و برهان می نمود. این عبد حاضر و از حق آمل كه چنین مجلسی فراهم آید تا حقیقت امر در ساحت حضرت سلطان واضح و لائح گردد و بعد ، الاَمْرُ بِیدِكَ و اَنا حاضِرٌ تِلْقاءَ سَریرِ سَلْطَنَتِكَ فَاحْكُم لی اوْ عَلَی.» [ = امر به دست توست و من در برابر سریر سلطنت تو حاضرم ، لَه یا عَلَیهِ من حكم كن] ( ناصرالدین شاه ازعلمای زمان خواست تا جواب لوح حضرت بهاءالله را بدهند، اما احدی از ایشان نتوانست وبه بهانهء این كه حضرتشان قصد گرفتن سلطنت ناصرالدین شاه را از دستان وی دارند، به تعذیرو تكفیرپرداختند، كه این خود باعث دلخوری شاه از ایشان شد).
جناب استاد، دو آیین ربّانی بابی وبهایی، ازمواردی همچون خانمی كه به تمسخرگفته اید، خودرا «خانم حضرت مهدی» دانسته، نیستند وازقضا به همین جهت است كه حضرت باب وبهاءالله، به خاطر آنچه كه ازصدراسلام عزیز تا حال بر آن واردشده ومی شود، خون دلها خورده اند وبلایا كشیده اند! حضرت محمد ص از همان آغازعلاوه برپیش بینی تفرقهء اسلام،چنین نیز فرمودند، «الاسلام بدأ غریبأ وسیعود غریبأ كما بدأ غریبأ؛ فطوبی للغرباء» (= اسلام درابتدا غریب بود وبزودی نیز همچون زمان پیدایشْ غریب خواهد شد./ كتاب «نشانه های ظهور»، محمد خادمی شیرازی،نشرمسجدجمكران،بهار1383،ص37). حقیقتأ چه كسانی، متناقضانه، درعین تأكید بر بطلان مدعیان ارتباط با مهدی موعود و دیدن اوپس ازبه اصطلاح غیبت صغری، مدعی شدند كه با آن حضرت ارتباط دارند، وبه این واسطه صدها مدعی ارتباط ودیداردربیش ازهزارسال آشكارشدند؟!(دراین مورد رجوع شود به: «بحار الانوار»،ج13،ترجمهءآقای دوانی؛ «شیفتگان حضرت مهدی»، احمد قاضی زاهدی،ج1، نشرحاذق، قم، چاپ نهم،پائیز1383؛ ومنبع فوق الذكر).
اما دیریا زود مخاطَبین استاد، والبته صد البته ایرانیان عزیز، حقایق ادیان بابی وبهایی را خود به چشم خوداز سرچشمهء اصلی كتب وآثار وحیانی آن درخواهند یافت واستاد عزیز باید پاسخگوی آنان باشند! همچنین درخواهند یافت كه تا اكنون نیزبسیاری ازایرانیان ودیگران هستند كه حقایق را دریافته اند و به آن ایمان آورده اند ویا به تحسین وتقدیس آن پرداخته اند وبه این واسطه ایران عزیز را نیزبه خاطر آنكه منشأ پیدایش آن بوده است، ستوده و می ستایند. چنین است كه استاد دكترناصرالدین صاحب زمانی درموردآن می نویسد، «تا كنون هرگزبه درستی،بی طرفانه،انگیزه كاوانه وجامعه شناسانه مورد بررسی عمیق قرار نگرفته است» (خط سوم،ص 380به بعد). وبرعكس استاد ازغدی كه بنیانگزاران آن را فاسد وجاسوس ودرویش منحرف واباحه گرا وكافر ومجنون وضد اسلام وضد عقل وخرافی وتوجیه كنندهء ظلم و دارای دكان معنویت تقلبی نامیده اند،استادمحمداقبال لاهوری می گوید،«همهء خطوط وسیرهای متنوع فكری ایرانی را بار دیگربه صورت یك تركیب جامع در نهضت دینی بزرگ ایران جدید می توان یافت،یعنی درآیین بابی وبهایی». آیا استادازغدی ،فرهنگ مرحوم استادمعین را ندیده اند كه فی الحقیقه پاسخ بعضی اكاذیب ایشان نیزهست. ذیل لغت «بهایی» می نویسند:«... مؤسس آیینْ، بهاءالله و جانشینان اویند . نظم بهایی بر دو پایه استوار است: مبادی و احكام. مبادی نیز به تعالیم روحانی و اجتماعی و اصول یا نظم اداری تقسیم می شود. تعالیم روحانی و اجتماعی عبارتست از: ترك تقالید و تحری حقیقت، اعتقاد به الوهیت، احتیاج به فیض الهی، ضرورت دین، وحدت ادیان، صلح عمومی، تساوی حقوق زن و مرد، . مبادی اداری عبارت است از اصول تشكیلات محافل روحانی، شورای بین المللی و بیت العدل اعظم. راستی مرحوم معین اطلاعات مزبوری را كه درفوق زیرآنها خط كشیده شده ازچه منابعی خوانده بودند كه استاد ازغدی نخوانده اند؟! آن مرحوم ازكجا فهمیده بود كه بهاییان دینشان رابه ارث نمی برند بلكه تحری حقیقت می كنند؟! به الوهیت اعتقاد دارند وحضرت بهالله را ذات خدا نمی دانند؟! صرفأ دارای تعالیم روحانی وعرفانی نیستند،بلكه برای اولین بار درتاریخ ادیان، دارای نظم اجتماعی معین وتشریع شده دركتاب آسمانیشان هستند؟! دین وفیض الهی ووحدت ادیان وصلح جهانی وتساوی حقوق زن ومرد را ضروری می دانند؟! خدا كندكه نخوانده گفته باشند،چه كه زشتی اش كمتر است نسبت به آنكه خوانده ودانسته گفته باشند ومصداق این انذار قران مجید شوند كه می فرماید:«لِمَ تَلبِسونَ الحقَّ وتَكْتُمونَ الحقَّ وانتم تَعْلمون» ( آل عمران-64. مضمون: چرا می پوشانید حق را به باطل و پنهان می دارید حق را در حالی كه می دانی).
بنابراین باآنچه تاحال گفته شد، بر خلاف سخنان استاد محترم، دیانت بهائی یك عرفان افراطی یا تفریطی نیست، زیرا اولاً دیانت بهائی فقط جنبهء عرفانی ندارد، بلكه دارای اهداف و تعالیم مفصل اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی است، ثانیاً جنبهء عرفانی آن نیز بسیار متعادل است، چنانكه حضرت بهاءالله در هفت وادی كه از آثار مهم عرفانی ایشان است ، بعد از بیان مراتب و مراحل سیر و سلوك عرفانی، می‌فرمایند: « سالک باید در جمیع این اسفار بقدر شعری از شریعت که فی الحقیقه سرّ طریقت و ثمره شجره حقیقت است انحراف نورزد و در همه ء مراتب بذیل اطاعت اوامر متشبّث باشد و بحبل اعراض از مناهی متمسّک تا از کأس شریعت مرزوق شود و بر اسرار حقیقت واقف گردد ». دیانت بهائی به صراحت خواستار اعتدال در جمیع امور است، چنانكه حضرت بهاءالله می‌فرمایند: «هر امری از امور اعتدالش محبوب؛ چون تجاوز نماید سبب ضر گردد»
نیز، دیانت بهائی نسبیت‌گرا، به این معنی كه حق را از باطل و عدل را از ظلم تشخیص ندهد نیست. دیانت بهایی قویا با ظلم مخالف است و در برابر آن نیزبه روش جدیدی كه درآموزه های بهایی آمده است، می ایستد. حضرت بهاءالله در كلمات مكنونهء فارسی می‌فرمایند: «ای ظالمان ارض، از ظلم دست خود را كوتاه نمایید كه قسم یاد نموده‌ام از ظلم احدی نگذرم». البته اگر منش و شیوه اهل بها با آنچه ناطق محترم می پسندد و دوستان وی از آن برای مبارزه با ظلم واقعی و یا بعضا هم غیر واقعی استفاده مینمایند متفاوت است، این را به حساب آنچه استاد گفته اند، نمیتوان گذاشت. لابد هر کس که با شما هم روش نباشد هم همین وضع را دارد. لابد مهاتما گاندی ، رهبر نامدار هندوستان ، که بدون جنگ و خونریزی یک کشور را از مستعمره بودن نجات داد هم مشمول این اتهام است؟ از طرف دیگر نسبیت گرایی مستلزم نبود معیار و میزان برای افکار و رفتار و گفتار است درحالیکه در این دیانت مقدس صریحا میزان و معیار مشخص است و آن هم کلام الهی است که بوسیلهء مربی آسمانی عظیم الشأنش برای بشریت به ارمغان آورده شده است. میفرمایند :« کلمات منزله الهیه میزان کل است» ( مجموعهء الواح مباركه"،چاپ مصر، ص 78 ). از آنجا که اساس ادیان الهی یکیست، همانند دیانت مقدس اسلام که کتاب قرآن در آن نقش و همچنین لقب فرقان دارد، حضرت بهاءالله در کتاب آسمانی خود میفرمایند: « قل هذا لقسطاس الهدی لمن فی السّموات و الارض و البرهان الاعظم لو انتم تعرفون »( آیه 183 / مضمون: بگو این میزان هدایت است برای زمینیان وآسمانیان، وبرهان اعظم است اگربدانید).
همچنین، دیانت بهائی نه‌تنها عقل را ترك نكرده است، بلكه تا جایی برای آن ارزش قائل است كه یكی از تعالیم اساسی بهائی لزوم تطابق دین با عقل وعلم حقیقی است. حضرت عبدالبهاء جانشین ومبین منصوص ورسمی حضرت بهاءالله می فرمایند: «دین وعلم دو دایره است كه به مركز واحد سیر می كنند؛ آن مركز، حقیقت است» (كتاب «امر وخلق»،دوجلدی، ص406. برای مطالب بیشتر دراین خصوص از جمله مراجعه شود به كتاب«پیام ملكوت»، صص:95-74 ؛ كتاب «دیانت بهائی آیین فراگیر جهانی»،صص: 123-120). حضرت بهاءالله در مورد اهمیت عقل می‌فرمایند: « زبان خرد می‌گوید هركه دارای من نباشد دارای هیچ نه؛ از هرچه هست بگذرید و مرا بیابید». البته عقل از نظر بهائی فقط یكی از مواهب الهی به انسان است و در كنار آن مواهب دیگری چون حس و قلب و شهود نیز به انسان بخشیده شده است كه انسان باید همهء آنها را به كار بگیرد و تنها به استفاده از عقل اكتفا نكند.
جناب استاد! اگر این اتهامات درست بود دیانت بهائی چنین نقش مؤثری در ترقی تودهء مردم در كشورهای مختلف جهان نداشت (برای آگاهی از خدمات جامعهء بهائی در كشورهای مختلف به سایتهای مختلف مثلwww.newnegah.org می‌توان مراجعه كرد) ، و مورد ستایش بزرگان علم و ادب و سیاست جهان چون توماس ادیسون، لئو تولستوی ملكه ماری از رومانی، نوفل افندی طرابلسی در كتاب « سوسنهء سلیمان»، شیخ محمد عبده از علمای الازهر مصر، عبدالرزاق الحسنی نویسنده عرب و مؤلف كتاب «اَلبابیونَ وَ البَهائیونَ فی حاضِرِ هِم وَ ماضیهِم»، اقبال لاهوری،مهاتما گاندی، چیكائوفو جیساوا، عضو دبیرخانهء جامعهء ملل متفق و رئیس بخش علوم سیاسی بین المللی دانشگاه سلطنتی كی یو شو ( مورخ 1932م)، ادوارد بنش و مازاریك، دو رؤسای اسبق جمهوری چكسلواكی، مادام ایزابل گرنژواسكی، هلن كلر، ماركوس باخ نویسنده امریكایی و دكتر در الهیات و استاد دانشگاه آیوا، ادوارد مونته شرقشناس و تاریخ نویس فرانسوی در دانشگاه سوربون و استاد تاریخ مقایسه ادیان، گوبینو فرانسوی، ادوارد براون انگلیسی، بعضی رؤسای جمهور امریكا مثل ویدرو ویلسون كه استاد دانشگاه پرینستن نیز بوده است(1910-1902 م)، دیونی سیوس اس دیواریس، سردبیر آتنی، پروفسور هربرت میلر، پروفسور توماس كلی چاین دارای دكترای الهیات در دانشگاه آكسفورد و عضو فرهنگستان انگلستان ، چارلز بودوین در كتاب« مطالعات معاصر»، پروفسور آرمینیوس وامبری استاد ماهر در اكثر زباهای شرقی ( فارسی، عربی ، تركی) و عقاید و ادیان ، پروفسور بنیامین جوت استاد دانشگاه آكسفورد و مترجم آثار افلاطون كه آشكارا اظهار داشته، « نهضت بهایی شاید تنها امید آینده باشد» ، آندره كارنگی، آدمیرا ل پیری مكتشف آمریكایی قطب شمال، الكساندر گراهام بل، دیوید استار جردن رئیس وقت داشگاه استانفورد كالیفورنیا،وارن واگار، اروین لازلو، هنری برگسون فرانسوی كه به حضور حضرت عبدالبهاء مشرف شد،... و بسیاری از شخصیت های قدیم و جدید دیگر، قرار نمی‌گرفت. ( برای آگاهی از این نظرات ازجمله به کتاب «عقاید بعضی از دانشمندان جهان درباره دیانت بهایی»، تالیف دکتر محمد علی برافروخته، موسسه ملی مطبوعات امری 125 بدیع، مراجعه شود.)
امّا و امّا! همچو گمان نرود كه دیانت مقدس بهایی و جامعهء آن، برای اثبات حقانیت خود ورد اكاذیب امثال استاد، محتاج به تأیید و تكریم و شهادت و اظهار نظر بزرگان مذكور است، لا وَالله ! بلكه اثبات امر بهایی،چنانكه قبلأ اشاره شد، نفس امر بهایی و تعالیم مقدسه ا ش می باشد و دلیل بطلان تهمتهای استاد، عملكرد عاشقان و پیروان این آیین اَعِزِّ ابهی است؛ زیرا نفس ظهور دیانت بهایی و نفس اعمال و اخلاق و اقوال بهاییان بوده است كه موجب آن شهادت ها و اظهار نظر ها شده ، نه بالعكس. دراین خصوص، برای بعضی كه طیران افئده و قلوبشان در فضای پاك روحانیت و عشق الهی است، بیان حقیقت ذیل موجب حلاوت جان و سرور روانشان می باشد، و آن اینكه اصولاً طبق بشارات كتب مقدسه و آثار بابی و بهایی ، مقام این ظهور اعظم ، مقام«اِعْرَفُوا اللهَ بِاللهِ»[= خدا را صرفاً به خدا بشناسید] و « قُلْ اِنَّ دَلیلَهُ ظُهُورُهُ وَ حُجّتَهُ نَفْسُهُ وَ وُجُودَهُ اِثْباتُهُ وَ بُرهانَهُ قِیامُهُ بَینَ السَّمواتِ وَالاَرْضِ»[= بگو همانا دلیل او ظهور او و حجت او نفس او و وجود او اثبات او و برهان او قیام او بین آسمانها و زمین می باشد. مائده آسمانی ،ج7،ص24] می باشد. «آفتاب آمد دلیل آفتاب» « گر دلیلت باید از وی رو متاب». لذا نفس ظهور الهی و آیات وحیانی اساسی ترین و اولین دلیل اثبات آن است و « حق بنفسِهْ ظاهر، و اثبات امرش به غیر محتاج نبوده ونیست» («مائدهء آسمانی»،ج8، ص14.)
مطلب بسیار مهم و حقیقت غیرقابل انكاروغیر قابل كتمان دیگری كه استاد عزیز_والبته همچنین هموطنان عزیز_ باید بدانند،این كه نه تنها برعكس افتراآت ایشان ، دین بهایی ضد اسلام نیست، بلكه تنها دین وجامعه ای غیر از خودمسلمانان است كه رسمأ برالهی بودن ونقش آن دررشد تمدن بشر، شهادت داده وعلاوه بربیانات كثیره ازبنیانگزارانش دراثبات آن، فضلای بهایی نیزازجمله بهترین كتب را دربارهء اسلام نوشته اند. راستی دراین صورت استاد عزیزكه این همه اكاذیب وتهمت به چنین آیینی كه مُثبتِ اسلام است، روا داشته اند، چه پاسخی خواهند داشت؟! آیا نمی توان گفت كه با چنین كاری ، ایشان درحقیقت به اسلام عزیز نیز توهین فرموده اند؟! آری، ایشان بایدروشن فرمایند چرا دروضعی كه 10000 سایت اینترنتی ضد اسلامی وجود دارد(سیمای جمهوری اسلامی،آبان 84)، وچرا درحالی كه 5000 عنوان كتاب علیه شیعه با ارائهء 8000 شبهه كه 75% آن در28 سال اخیر،و25% آن در14 قرن قبل از آن مطرح شده (روزنامه جمهوری اسلامی،12آذر1384، شمارهء7647)، بهاییان تنها مؤید و ُُمثبِت اسلامند؟!
برحقیقت فوق،ازجمله استاد صاحب الزمانی،درحالی كه ازبهایی بودن نویسندهءكتاب ذیل مطلع نبوده اند، چنین شهادت داده اند:«5 ماه پیش از سفرم به بُستُن، در فروردین 1346 در كتابخانه مسجد زیبای واشنگتن به كتاب كوچكی از یك نویسنده امریكایی برخوردم كه از جهاتی چند دارای گیرایی خاص بود . كتاب نوشته استن وودكاب «سهم اسلام در تمدن جهان» نام دارد(Islamic contribution to civilization ) ، و یكی از كم نظیرترین كتابهایی به شمار می رود كه در كمال اختصار، لیكن با رسایی و دیدی وسیع و جامع، دربارهء اهمیت تمدن اسلامی برای تاریخ و فرهنگ انسانی، به یك زبان زندهء غربی، تا آنجا كه نویسنده اگاهی دارد، تا كنون تدوین یافته است».(خداوند دو كعبه،صص:229-226). جناب وودكاب كه ازبهاییان غربی بوده اند در كتاب دیگری نیزبه نام «آرامش برای جهان پرآشوب» ضمن بیان نقش همهء ادیان آسمانی دربنای تمدن بشری، به سهم اسلام نیز می پردازند. ازآنجا كه استادازغدی به مبحث تأثیر اسلام عزیزبرتمدن پس از رنسانس مغرب زمین علاقه مندند، توصیه برادرانه آن كه حتمأ دوكتاب مزبور از جناب استان وودكاپ نویسندهء بهایی آمریكایی را به دست آورده مطالعه فرمایند شاید در فرضیات وهمی وظنّی وپیشداوری هایی كه دربارهء آیین نازنین بهائی وعاشقانش ازهمهء ممالك وفرهنگ ها وملل ونژادها دارند، و خانه زاد ذهنی ایشان شده است، تجدید نظر فرمایند. ازآن مهم تر می توانند به «رسالهء مَدَنیه» از حضرت عبدالبهاء جانشین منصوص ورسمی حضرت بهاءالله دراین خصوص مراجعه فرمایند. مطمئن است استاد عزیزاگر منصف وخدا ترس باشند،ازمطالب آن لذت خواهند برد و دست شكرانه به آستان الهی بلند خواهند فرمود كه به اراده ومشیتش، تمدن وفرهنگ پر شكوه ایران عزیز واسلام نازنین، چنین فرزند بیهمتایی را به جهانیان عرضه فرموده است.
آیا استاد نباید فكركنندچطور می شوددین بهایی مجری سیاست امریكا وصهیونیسم باشد ودرعین حال چنین مؤمنین دانشمند مُثبت ِاسلام را تربیت فرماید؟! ویا چرا حضرت عبدالبهاء جانشین رسمی حضرت بهاءالله در جواب یكی از كاركنان عالی رتبه حكومت فدرال ایالات متّحده امریكا كه پرسید چگونه می تواند به بهترین وجه به مصالح ملك وملت خدمت كند، فرمودند: «چنانچه در خیر امریكا سعی می نمایی باید خیرخواه عموم ملل وممالك باشی» (توقیع «هدف نظم بدیع جهانی»، ازحضزت شوقی ربانی جانشین رسمی حضرت عبدالبهاء). ونیزچرا چنین می فرمایند: «ای خیر خواه بریطانیا ... البته اتّحاد جزایر بریطانیا سبب ترقی و حصول سعادت كلیه گردد؛ اما من می خواهم كه توهمّت را بلند نمایی و مقصد را ارجمند كنی. ائتلاف و اتّحاد نوع بشرخواهی و اتّفاق جمیع دول و ملل جویی. روی زمین را مانند جزایر بریطانیا دانی و كره ارض را یك وطن شمری. خیرخواه كل باشی و اتّحاد و اتّفاق از برای كل جویی...امیدوارم كه توازكسانی باشی كه به عالم انسانی خدمت كنی و در فكرآبادی كره ارض باشی تا شرق دست در آغوش غرب نماید و جنوب و شمال به معانقه و مصافحه پردازد و به كلی نزاع و جدال از میان برخیزد.» («مكاتیب» عبدالبهاء،ج1،صص:411-409(.
استادعزیزباید تحلیل فرمایند كه چرا به غیر ازكشورهایی كه آنها را اربابان آیین بابی وبهایی می دانند، سازمان ملل وسازمان های غیردولتی (NGO) ودول وشخصیت های دیگرنیز به تحسین وستایش آن پرداخته ومی پردازندوبرای حل مشكلات محلی وملی وبین المللی از عضویت ومشورت وكمك های انسانی ومعنوی جامعهء بهایی استقبال می كنند؟! اگربیم اطالهء بیش ازحد نبود،فهرست طویلی دراین خصوص تقدیم می شد(رجوع شود به: بیانیهءمركزجهانی بهایی، تحت عنوان «قرن انوار»؛ وسایتwww.newnegah.org ). به این جهات است كه عالی ترین مجمع قانون گذاری كشور برزیل در28می 1992، به مناسبت صدمین سال صعود(=وفات) حضرت بهاءالله جلسه ای مخصوص تشكیل داد ومقام ایشان وتعالیم مباركه اش وخدماتی را كه جامعهء پیروانش به نوع بشرارزانی داشته اند تجلیل كرد، وسخنگوی مجلس ونمایندگان جمیع احزاب به پا خاستند ویكی بعد از دیگری آن مظهر ظهور الهی دردور جدید را ستودندوحضرتش را آفرینندهء «عظیم ترین مجموعه آثار دینی كه تا كنون از قلم شخصی واحد صادر شده»، خواندند. دادگاه عالی آلمان نیز به مناسبتی چنین رأی صادر كرد كه«ماهیت امر بهایی به عنوان یك دین وجامعه بهایی به عنوان یك جامعه دینی، چه درحیات روزانه وچه در سنت فرهنگی و رأی عامه وچه بنابرعلم تطبیق ادیان واضح است وشكی در آن نیست» (قرن انوار)
«اروین لازلو» ی فرانسوی نیز كه عضوكلوپ رم وشخصیت معروف جهانی ومشهور درسازمان ملل است، پس ازخواندن بیانیهء «بیت العدل اعظم»، مركز جهانی بهایی، تحت عنوان «وعدهء صلح جهانی»، مورخ اكتبر1985، دربیانیهء خود نوشت: «دراین لحظات حساس، ما تنها درصورتی می توانیم به بقای نوع انسان وشكوفایی وغنای تمدن وفرهنگ او امیدوارباشیم، كه شیوهء تفكر وتلقی متعارف خود راتغییر داده وازبینش بدیعی كه منبعث از تعالیم ودیدگاه های دیانت بهایی است، وتازه ترین اكتشافات علوم تجربی نیز بر آن مهر تأیید زده اند، برخوردارگردیم.» همچنین، پروفسور وارن واگار دانشمند و عالم اجتماعی امریكایی با مطالعهء عمیق و ارزیابی دقیق دربارهء امكان حصول وحدت و تمدن جهانی چنین می گوید: «از بین همه مذاهب و ادیان معاصر، این تنها آیین بهایی است كه بلا شبهه و بدون هیچگونه ابهامی با قطعیت تمام همهء همّ خود را وقف مسألهء وحدت عالم انسانی نموده است»( دیانت بهایی آئین فراگیر جهانی،ص176). مورخ انگلیسی آرنولد توین بی می نویسد،«دیانت بهایی بدون تردید دینی است مستقل در ردیف اسلام و مسیحیت و به هیچ وجه از دین دیگری منشعب نشده است».
هلن کلرمعروف نیزپس از مطالعه کتاب «بهاءالله و عصر جدید» به خط نابینایان، چنین اظهار نظر نموده: «دیانت بهایی شایستگی دارد که حد اعلای توجه ما را به خود معطوف سازد... چه موضوعی اصیل تر و شایسته تر از اتحاد و امنیت ملت ها است... پیام صلح عمومی بهایی سرور قلبی ما را ایجاد می نماید. اشخاصی که با این پیام روحانی الهی مبارزه کنند یا به خیال خود بر ضد آن قیام نمایند، غافلند که هر قدم و عملی که برای مبارزه با نور خدا بردارند، بیشتر در توسعه و نشر آن خواهند کوشید و خود سبب تبلیغ آن می گردند. زیرا این دین تأسیس الهی است و دارای نیروی زنده فعاله است که آسمان جدید و زمین جدید تولید نموده و در قلب هر فرد انسانی حس مقدس محبت و خدمت به نوع را ایجاد و سبب سرور و اطمینان قلبی می گردد».
همچنین ارنست رنان در کتابی به نام «زندگی مسیح» می نویسد: «در زمان آخر هنگامی که دوره امتحانات الهی به آخر رسید بهشت حقیقی که ظهور موعود کلی خدا است صورت خواهد گرفت. مومنین به این ظهور بسیار صاف و پاکدل می باشند. یک ملت، یک زبان، یک قانون و یک دولت جهانی در سایه دستورات این دین به وجود آمده. اختلافات و تعصبات را از میان برخواهد داشت. این تأسیسات جهانی به وسیله دو پیغمبر ایرانی حضرت باب و حضرت بهاءالله تأسیس و تمدن تازه به وجود خواهد آمد».
به این ترتیب، بیش از 5/7 ملیون نفر بهایی در عالم، به علاوهء هوشمندان ومنصفین جهان می دانند كه بنیانگزاران دین بهایی وجامعهء پیروان آن، مثل همهء جوامع دینی وغیردینی دیگر،بعضی ارتباطات طبیعی واجتماعی وانسانی وفرهنگی ومعنوی با همه داشته ودارند،اما برعكس امثال استاد ازغدی، هرارتباطی را لزومأ به معنی خیانت و توطئهء سیاسی ودست نشاندگی نمی دانند! بلكه حتی به دیدهء بصیرت می بینند كه دیر یا زود با رشد سریع امربهایی، بازماندگان همهء سیاسیون وفضلا وروشنفكران ومردم ازهرملیت وكشوری كه نسبت به آیین بابی وبهایی وجامعهءآن رعایت انصاف راكرده اند، بر عكس مخالفین بی انصاف امربهایی كه آن را روسی وانگلیسی وعثمانی وامریكایی وصهیونیست و...خوانده اند، براستقلال این دین جدید آسمانی شهادت داده، به اسلاف با انصاف خودافتخارخواهندكرد. ازجمله، اخلاف آن جمعیت 10000نفری ازادیان مختلف، ازغنی وفقیر، وشخصیت های فرهنگی وادبی وسیاسی كه درحیفا درتشییع حضرت عبدالبهاء شركت كردند به آنها افتخار خواهند كرد (روزنامهء«النفیر»حیفا مورخ 1921 میلادی)، چه كه درسوگ كسی نشسته بودندكه آنچه راخوددرطول عمر به آن قائل وعامل بود، برای ایشان چنین آرزو می فرمود:« اِنّی اَتَضَرَّعُ اِلی اللهِ اَنْ یوفِّقَكُم عَلی اَمْرٍ یرْضی مالِكُ الْمُلوك ِ والْمُلوكُ والْمَمْلوكُ. اِنَّهُ عَلی كُلِّ شَیء قَدیرٌ»[= من به درگاه خدا گریه و زاری می كنم كه شما را موفق بر امری نماید كه خداوندِ مالكِ ملوك وملوك و مملوك[= مردم و ملّت] خشنود باشند . همانا او بر هر چیزی تواناست]. (مكاتیب ج3،ص223 ).
استاد عزیز اجازه دهید بعضی بیانات تعمق برانگیز وحیاتی بنیانگذاران آیین بهائی را زینت این نامه نماید تاشما كه ادعا و دغدغهء معنویت حقیقی ونجات بشرراداریدو نقش اسلام را درتمدن جهان وایران عزیزمهم می شمارید، درآن تأمّل فرمایید وبا تقوی وانصاف وخشیت الله قضاوت نمایید ودریابید كه چگونه حضرت بهاءالله اسلام وسایر ادیان آسمانی ومعنویت حقیقی را دربهارآیین جدید برخاسته از همین آب وخاك عزیززنده فرموده است، ومع الوصف و مع الاسف همین امثال شما «راست را كژ» جلوه داده ومی دهید!
حضرت بهاءالله می فرمایند: «این ندا واین ذكر مخصوص مملكتی ویا مدینه ای نبوده ونیست؛ باید اهل عالم طرّأ به آنچه نازل شده وظاهر گشته، تمسّك نمایند تا به آزادی حقیقی فائز شوند»( لوح دنیا). ونیز،«این مظلوم[ حضرت بهاءالله] خیال ریاست نداشته وندارد. مقصود رفع آنچه سبب اختلافات احزاب عالم وتفریق امم است، بوده وهست تا كل فارغ وآزاد شده وبه خودپردازند»(امر وخلق،ج3،ص200). ونیز «چون به نعمت معنویه اقبال ننمودند از نَعماء ظاهره هم ممنوع شدند»(امروخلق،ج4،ص438). «این است جزای اعمال در یوم مآ ل ؛ هر یوم اوامر و احكام خارجه نفوذ می یابد و به این نفوذ، نفوذ اهل ایران متوقف. از حق بطلب نائمین را آگاه فرماید و از خواب برانگیزاند شاید تمسك نمایند به آنچه سبب نجاح و فلاح است»(همان، ص438).
حضرت عبدالبهاء می فرمایند: «اگر نفسی موفق برآن گردد كه خدمت نمایان به عالم انسانی، علی الخصوص به ایران نماید، سرورِ سروران است وعزیزترین بزرگان» (امر وخلق،ج3،ص289). ودربیانی دیگرمی فرمایند: «هر ذلتی را تحمل توان نمود مگر خیانت به وطن و هر گناهی قابل عفو و مغفرت است مگر هتك ناموس دولت و مضرّت ملّت»(گلزار تعالیم بهایی،ص45). ونیز: «احزاب ایران كل مشغول به خود و اكثری از شدّت نزاع و جدال از حیات و زندگانی بیزار مفری می طلبند، و مفر و مقری و ملجأ و پناهی جز ملكوت ابهی نه كه ولوله و زلزله در آفاق انداخته و عنقریب ایران را معمور و ایرانیان را عزیز دو جهان نماید» (مائده آسمانی،ج5،ص79). ونیز: « تا دولت و ملت مانند شیر و شكر به همدیگر آمیخته نشوند نتیجهء مطلوبه حاصل نمی شود»(خاطرات حبیب ،ج1،ص70) . ونیز:« اَمّا ایرانُ لَیسَ لَهُ اَمانٌ الّا بِالدُّخولِ فی ظِلِّ الرَّحمن» ( امر و خلق،ص 450 ). مضمون . اما ایران را امنیت و امانی نیست مگر با دخول در ظل حضرت رحمن. ونیز: «بقدر امکان باید سعی و کوشش نمود تا سوء تفاهمی که بین ملل حاصل شده زائل شود و لهذا باید قدری بحث در سوء تفاهمی که بین ادیان است بنمایم و اگر سوء تفاهم زائل شود ، اتحاد کلی حاصل گردد ، جمیع ملل با یکدیگر نهایت الفت حاصل نمایند. سبب اصلی این اختلاف و جدال از علمای ملل است زیرا آنها به ملل خود چنان تفهیم می کنند که سایر ملل مغضوب خدا هستند و محروم از رحمت پروردگار. روزی در طبریّه در جنب معبد یهود بودم و خانه مُشرِف به معبد بود؛ دیدم خاخام یهود وعظ می کند، می گوید ای قوم یهود شما اُمت خدا هستید و سایر ملل امت غیر او. خدا شما را از سلالهء حضرت ابراهیم خلق کرده و فیض و برکت به شما داده و شما را از جمیع ملل ممتاز نموده. از شما اسحاقی برگزیده، حضرت یعقوبی فرستاده، حضرت یوسفی برانگیخته، حضرت موسائی مبعوث نموده، حضرت هارونی فرستاده، حضرت سلیمانی برانگیخته و حضرت داوودی و حضرت اِشَعیایی و حضرت ایلیایی فرستاده. جمیع این پیمبران از شما هستند ؛ از برای شما فرعونیان را غرق نمود و دریا راشکافت و از آسمان برای شما مائده فرستاد، از سنگ آب جاری کرد ،شما امت مقبوله نزد خدا هستید، شما بنی اسرائیل اَبناءِ خدائید و از جمیع ملل ممتازید. موعود شما مسیح می آید آنوقت شما عزیز می شوید و بر جمیع عالم حاکم و امیر می گردید واما سایر ملل، خذله هزله رذله گردند. یهودی ها آنقدر از حرف او مسرور بودند که وصف ندارد. همینطور سایرین، سبب اختلاف و نزاع و جدال آنها علمای امت بوده اند[منظور از سایرین، ادیان دیگر است که علمای هر دین نیز کلمات و بیانات مشابه آن عالِم یهودی را برای امتهای خود گفته و می گویند]. اما اگر اینها تحری حقیقت می کردند ، البته اتحاد و اتفاق حاصل می شد، زیرا حقیقت یکی است و تعدد قبول ننماید. » ( خطابات مبارکه ،ص 79(.
و نیز دربیانی خطاب به تولستوی نویسندهء روسی درباره وضعیت شرق به طور كلی و راه استقلال و رشد آن چنین می فرمایند:«اِنَّ الْغَرْبَ مُنْذُ عِدَّةِ قُرُونٍ قَدْ سَطا عَلی الْشَرْقِ بِرَجْلِه وَ خیلِهِ وَ اِلَی الآنِ مُسْتَمِّرأ وَ سَیجْری الْهُجوُمُ بِجَمیعِ قُوّاتِه مُستَمِرّاً اِلی یومِ الْنُّشوُرِ حَیثُ تَری جُیوشأ عَرَمْرَمَةً تَصوُلُ صَوْلَةَ الْاسُوُدِ مِنْ غاباتِ الغَرْبِ اِلی مَیادینِ الشَّرقِ. مِنها: جَیشٌ مِنَ الْثَّرْوَةِ وَ جَیشٌ مِنْ الصَّنْعَةِِ و جَیشٌ مِنَ الْتِّجارَةِ و جَیشٌ مِنَ الْسیاسَةِ وَ جَیشٌ مِنَ الْمَعارِفِ وَ جَیشٌ مَِنَ الْاِكْتِشافاتِ و جُنوُدٌ جَرارَهٌ تَصُولُ مِنَ الْغَرْبْ بَسِلاحٍ قاطِعٍ وَ تَفْتَحُ فُتُوحاتٍ فی كُلِّ جِهاتِ الْشَرقِ وَ مِنْ جُمْلِةِ فُتوُحاتِها الْجَدیدَةِ فی الاَقالیمِ الصّینیةِ وَ الشَّرقُ لَیسَ لَهُ مُقاوَمَةٌ لِهذِهِ الْجُیوُشِ الصّائِلَةِ وَ الْجُنُودِ الجَرارةِ القاهِرَةِ اَبَدأ. فَالرِّجُلُ الْحَكیمُ یدْرِكُ عَواقِبَ هذا الاَمرِ العَظیمِ و لا یحْتاجُ اِلی دَلیلٍ فی هذا الْسَبیلِ. اِذأ اَیها الَّرجُلُ الْجَلیلُ تَمَعَّنْ فی عَواقِبِ الْاُمورْ. هَلْ تُتُصَوَّرُ الْمُحافَظَةُ لِلشَرقِ مِنْ سَطَواتِ الغَرْبِ فی مُسْتَقْبَلِ الزَّمانِ بِوَسائِلِ التَّدبیرِ والْتَرتیبِ وَ الْتِّعدیلِ وِ لَو كانَ بِكُلِّ اِتقانٍ؟ . لا وَ رَبّی الرَّحْمنِ؛ بَل اِنَّ الاُمورَ فی خَطَرٍ عَظیمْ. فَبناءً عَلی ذلك یقْتَضی اَنَّ اَهلَ الشَّرقِ یتَمَعَنّونَ فی اكْتِشافِ وَسائطٍ فِعالَّةٍ یحافِظوُنَ بِها عَلی عِزِّهِمْ وَ شَرَفِهِم واسْتِقلالِهِمْ وَ ذِمارِهِمْ مِنْ الاَیادِی العابِثَةِ مِنَ الغَربِ. فَلا شَكَّ اِنَّ كُلَّ لوَسائَطِ مَعدوُمةٌ وَ الوَسائِلِ مَفْقوُدَهٌ اِلّا القُوَّةَ الاِلهیهِ وَ القُدرَةَ الرَّبّانیةِ وَ السَّطْوَةَ الْمَلَكُوتیةِ وَ الصَّولَةَ اللّاهوُتیةِ. اِنَّما هذه قُوَّةٌ تُقاوِمُ كُلَّ هُجُومٍ وَ تُشَرِّدُ تكُلَّ جُنوُدٍ وَ تُشَتِّتُ شَمْلَ كُلِّ عَنوُدٍ وَ تَهْزِمُ كُلَ جُیوشٍ كَما ُسَبَقَ فی الْقُرونِ الاَولی( در اینجا مثال تاریخی از فتح روحانی حضرت مسیح (ع) می زنند و سپس در ادامه می فرمایند...) فَینْبَغی اِذأ لِاَهلِ الشَّرقِ الآنَ اَنْ یتَمَسَّكُوا بِقُوَّةٍ قاهِرَةٍ الهِیةٍ وَ قُدرَةٍ باهِرَةٍ مَلَكُوتیةٍ حَتی یقاوِمُوا بِها كُلُّ جَیشٍ كَثیفٍ مُهاجِمٍ مِنَ الْغَرب اِلی الشَّرقِ؛ بَلْ یفْتَحوُا بِها تِلْكَ القِلاعَ الحَصینَةَ المُجَهَّزَةَ بِاعْظَمِ اَسْلَحَةٍ قاطِعَةٍ مِنْ مَوادٍ جَهَنَّمیةٍ، وَ سَیفُهُم كَلِمَـة اللهِ وَ سِلاحُهُم السَّلامُ وَ جَیشُهُم مَعْرِفَةُ اللهِ وَ قائِدُهُم التَّقوی وَ ظَهیرُهُمُ المَلاءُ الاَعلی وَ نَصیرُهُم رَبُ السُّمواتِ العُلی وَ زادُهُم التَّوَكُّلُُ عَلَی اللهِ وَ قُوَّتُهُم تأییدٌ مُتتابِعٌ مِنْ شَدیدِ الْقُوی»(كتاب"كواكب ا لدّریه"،ج2،صص:68-67) [= همانا غرب از چند قرن قبل با پیاده و سواره نظامش بزور داخل شرق شد و تا حال ادامه دارد و بزودی هجوم مستمر به جمیع قوایش واقع خواهد شد تا یوم نشور. بطوری كه می بینی لشكرهای عظیم را كه حمله شدید می كنند مانند حملهء شیران از جنگل های غرب به میادین شرق . از جمله این لشكرها عبارتند از :ثروت و صنعت و تجارت و سیاست و معارف و اكتشافات، و لشكرهای بزرگ از غرب به سلاح قاطع حمله می كنند و در كل جهاتِ شرق فتوحاتی می نمایند و از جمله فتوحات جدید آن در اقلیم چین است [دراین مورد وعلت آن كه اعتیاد چینی ها به تریاك بوده، رجوع شود به بیان حضرت عبدالبهاء مندرج دركتاب «گنجینهء حدود واحكام»،صص:438-437] و برای شرق، ابداً مقاومتی در برابر این لشكرهای مهاجم و جنود عظیم و قاهر وجود ندارد. پس مرد حكیم عواقب این امر عظیم را می فهمد و به دلیلی در این راه نیازی ندارد. لذا ای رجل جلیل[=تولستوی] در عواقب امور موشكافی كن . آیا برای محافظه شرق در آینده از سلطهء غرب، وسایل تدبیر و ترتیب و تعدیل ولو به كمال اتقان باشد ، تصور می شود؟ نه قسم به پروردگارم! بلكه امور در خطر عظیم است. پس بنابراین بر اهل شرق است كه موشكافی كنند در اكتشاف وسائط كارآیی كه به آن عزت و شرف و استقلال و آبرویشان را از ایادی بازیچه گر غرب محافظت نمایند. پس شكی نیست كه كل وسائط معدوم و كل وسائل مفقود است مگر قوهء الهی و قدرت ربانی و سطوت ملكوتی و غلبهء لاهوتی. همانا این قوه مقاومت هر هجوم می كند و همهء لشكرها را فرار می دهد و اجتماع و اتحاد هر ستیزه گر را پراكنده می سازد و كل لشكرها را شكست می دهد ، چنانكه در قرون اول گذشت... پس شایسته است الان برای شرقی ها كه به این قوهء غالبهء الهیه و قدرت خیره كنندهء ملكوتی چنگ زنند تا به آن هر لشكر متراكم مهاجم از غرب به شرق را مقاومت كنند، بلكه به آن [ قوهء الهی] آن دژهای محكم مجهز به بزرگترین اسلحه قاطع مواد جهنمی و آتش زا را فتح نمایند . پس شمشیرشان كلمة الله ، سلاحشان صلح و سلام ، لشكرشان معرفت خدا و سردارشان تقوی و پشتیبانشان ملاء اعلی و یاورشان پروردگار آسمانهای بلند مرتبه و توشه شان توكل بر خدا و قوه شان تأیید و كمك متتابع از شدید القوی است].
حضرت شوقی ربانی، ولی امر بهائی، در كتاب «دور بهایی» دربارهء «نظم بدیع» حضرت بهاءالله كه برای ادارهء عالم در كتاب مستطاب اقدس و سایرالواح خود تشریع فرموده اند،مورخ 1934، می فرمایند: «مادام كه این نظم هنوز در مرحله طفولیت است زنهار كه نفسی در ادراك كیفیتش به خطا رود و یا از اهمیتش بكاهد یا مقصدش را دگرگون جلوه نماید. صخره ای كه این نظم اداری برآن استواراست، مشیت ثابتهء الهیه برای عالم انسانی درعصرحاضراست. منبع الهامش نفس حضرت بهاءالله است؛ حامی و مدافعش جنود مجندهء ملكوت ابهی؛ ظهور و نشو و نمایش نتیجهء اِهراقِ دَمِ لااقل بیست هزار شهدایی است كه حیات خویش را در این سبیل نثار نموده اند؛ محوری كه مؤسساتش حول آن طائف، مضامین محكمهء الواح وصایای حضرت عبدالبهاء است؛ مبادی اساسیه اش حقایقی است كه مبین مَصون از خطای آیات الهی در خطابات مباركه خویش در غرب بیان فرموده ؛ احكامی كه برای اداره اش وضع گردیده و وظائفش را تحدید می نماید صریحاً در كتاب اقدس نازل شده است؛ مقرّی كه مشروعات روحانیه و خیریّه و اداریه اش حول آن مجتمع می باشد، مشرق الاذكار و متفرّعات آن است؛ اركانی كه سلطه اش مستظهر به آن است دو مؤسسهء ولایت امرالله و بیت العدل اعظم است؛ مقصد اصلی و ضمنی كه محرّك آن است، استقرار نظم بدیع جهان آرایی است كه شالودهء آن را حضرت بهاءالله بنیان نهاده؛ روشی كه به كار می برد و موازینی را كه القاء می نماید، آنرا نه به شرق متمایل می سازد، نه به غرب ، نه به یهود ونه به غیرآن، نه به فقیر ونه به غنی، نه به سفید ونه به سیاه؛ شعارش وحدت عالم انسانی و عَلَمَش صلح اعظم، سرانجامش حلول دورهء ذهبی هزار ساله، یعنی یومی كه سلطنت های عالم به سلطنت الهیه كه سلطنت حضرت بهاءالله است مبدّل گرد».
ونیزمی فرمایند: «باید بهائیان خود را مروّج مبادی و تعالیمی روحانی دانند كه به هیچ وجه من الوجوه قیاس و مشابهتی با این ادویهء مغشوشهء ناقصهء موجوده نداشته و ندارد . احزاب و مشروعات سیاسیه و شئونات سائرهء مادیه بالمآل هیچ یك تنها كافل سعادت ایران و ایرانیان نخواهد گشت. ملاحظه فرمایید كه این افكار مشوّشه كه حال در شرق سرایت نموده جمیعش از دوَل غرب اقتباس گشته و سرچشمه و منشأ و مصدرش احزاب متنوّعهء متكاثرهء متنازعه در بلاد غرب بوده. ملاحظه نمایید كه غرب درچه حالت است و به چه امراض و اسقامی گرفتار. دیگر تقلید از برای چه و تتبّع این تجربیات و اتّخاذ اینگونه وسائل غیر متینهء احزاب چه لزوم و احتیاجی به آن. احزاب متزایدهء عالم چه از دیمقراطیون و انقلابیون و اشتراكیون و متجدّدون، چه نفوسی كه طالب تأسیس حكومت مستبدهء مطلقهء قاهره اند و چه نفوسی كه وجود حكومت و قانون و نظم را مخرّب بنیان انسانی شمرند[ ازجمله آنارشیست ها] و چه نفوسی كه مروّج مساوات تام در بین افرادند. این احزاب و این نفوس حال متجاوز از صد سال است [ با توجه به تاریخ صدور] كه در میدان عالم به جولان و تاختن مشغول؛ جزخرابی و دمار و پریشانی و انقلاب و بغض و شحنا و فقر و عسرت، میراث دیگری از برای فقراءِ ارض نگذاشته اند و هنوز به های و هو مشغول. مَقالیدِ اموررا دردست گرفتن فائدهء دائمی نبخشد ونتایج كلیه ازآن حاصل نگردد. باید اساس را گذاشت و بر آن قصر مشید سعادت عالم انسانی را بنا نمود و آن در این آیهء مباركه مسطور: «وَ یوثِروُنَ عَلی اَنْفُسِهِم وَ لُو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاولئِكَ هُمُ الْفائِزونَ» فائزین، بهاییان عاَلمند چه كه به این آیهء مباركه ناظرند و عامل : «یابْنَ الاِنسان لَو تَكوُنُ ناظِراً اِلی الْفَضْلِ ضَعْ ما ینْفَعُكَ و خُذْ ما ینْتَفِعُ بِهِ الْعِبادُ و اِنْ تَكُنْ ناظِراً اِلی الْعَدلِ اخْتَرْ لِدُونِكَ ما تَختارُهُ لِنَفِسكَ». این است اساس ترقّی و عمران ایران بل نجات و سعادت تمام جهان. اگر یاران و زمامداران به این شِیمِ ملكوتیه خود را مزین دارند عالم ،عالمی دیگر شود و این اصوات مُهَیجه ازمیان رفته، ندای رنّانِ الهی آهنگ یا بَهاءُالاَبهی هیكل مریض عالم را از خواب غفلت و نادانی بیدار نماید.»[ مضامین قسمت های عربی به فارسی چنین است: اختیارمی كنند برخودهاشان ( مهاجرین را ) و اگر چه باشد با ایشان احتیاج و آنكه نگه داشته شود از بُخلِ نفسش پس ایشانند رستگاران( قرآن مجید،حشر، 9) ... ای پسر انسان اگر به فضل ناظری رها كن آنچه را به سود توست و بگیرآنچه را كه بندگان ازآن سود می برند و اگر به عدل ناظری برای دیگران آنی را اختیار كن كه برای خوداختیارمی كنی( حضرت بهاءالله)] («توقیعات مباركه»،ج1،صص: 163 به بعد). آیا صاحبان چنین بیاناتی را می توان ساخته‌ء روس و انگلیس و جاسوس آمریكا و اسرائیل دانست؟!
درمقابل، استاد عزیز ملاحظه فرمایید برای اثبات وابستگی های سیاسی امر مقدس بهائی، چگونه استدلال كرده اید؟!
1- در زمان ظهور دین بهائی ایران تحت سلطهء روس و انگلیس بوده است. منطقأ می توان گفت، در زمان ظهور حضرت مسیح هم فلسطین تحت سلطهء روم بود. آیا دیانت مسیحی ساختهء رومیان است؟
2- همزمان با دیانت بهائی فرقه‌های دیگری هم ظاهر شده‌اند: اولاً چنان كه دربالا كفته شد، آنها فرقه بودند و هیچیك ادعای این كه دین جدیدی هستند نداشتند. به علاوه، همزمانی دو چیز چگونه دلیل بر منشأ واحد آنها می‌شود؟ همزمان با حضرت رسول اكرم چند پیامبر دروغین ادعای پیامبری كردند(مثل اسود عنسی، ومسیلمه). آیا این به آن معنی است كه همهء آنها منشأ واحدی داشته‌اند؟
3- گفته اید، اولین بحث غربیها با ایران در مورد حقوق بهائی‌هاست، وهمین دلیل وابستگی است! البته یكی از مهمترین بحثهای غرب با ایران بر سر حقوق اقلیتها، از جمله بهائیان، است،اما در كنار بهائیان همیشه نام اقلیتهای قومی و مذهبی دیگر، حتی اهل سنت و تصوف برده می‌شود. آیا آنها هم دست ‌نشاندهء غربند؟ مضافأ به جز غرب، كشورهای توسعه یافته ونیافتهء دیگری هم همراه سازمان ملل وكمیسیون حقوق بشرچنین می كنند! راجع به آنها چه می فرمایید؟
4- می گویید، روسیه از حضرت بهاءالله حمایت كرده است. بله، در زمانی كه حضرت بهاءالله بعد از جریان سوء قصد به ناصرالدین شاه به اتهام مشاركت در آن در زندان سیاه ‌چال طهران اسیر بودند، وچون در آن ماجرا بسیاری از بابیان بی‌گناه بدون محاكمه كشته شدند، سفیر روسیه به درخوا ست شوهر خواهر حضرت بهاءالله كه منشی سفارت روس بود دخالت كرد و از دولت ایران خواستار تحقیق در مورد حضرت بهاءالله شد كه منجر به اثبات عدم مداخلهء ایشان درسوءقصد مزبورگردید. حضرت بهاءالله در لوح خطاب به امپراطور روس این واقعه را ذكر می‌فرمایند: « قد نصرنی احد سفرائك اذ كنت فی السجن تحت السلاسل و الاغلال. بذلك كتب الله لك مقاما لم یحط به علم احد الا هو. ایاك ان تبدل هذا المقام العظیم» (وقتی در زندان بودم یكی از سفرای تو به من كمك كرد. خدا به این سبب مقام عظیمی برای تو ثبت كرده است. مبادا آن را از دست بدهی).
اما این مسأله نمی‌تواند به این معنی باشد كه دیانت بهائی منشأ الهی ندارد یا دولت روس همیشه از بهائیان حمایت كرده است. بر عكس در همان لوح می‌بینیم كه حضرت بهاءالله با نهایت عظمت و قدرت امپراطور روس را مورد خطاب قرار می‌دهند: « ایاك ان یحجبك هوا ك عن ا لتوجه الی وجه ربك الرحمن الرحیم...اُنْظُرْ ثُمَّ اذْكُرِ الاَیامَ الَّتی فیها اَتَی الرُّوحُ وَ حَكَمَ عَلَیه هیرُودُوسُ قَدْ نَصَرَاللهُ الرُّوحَ بِجُنُودِ الْغَیبِ وَ حَفَظَهُ بِالحَقِّ وَ اَرْسَلَهُ اِلی اَرْضٍ اُخری وَعداً مِنْ عِنْدِه اِنَّه هُوَ الْحاكِمُ عَلی ما یریدُ اِنَّ رَبَّكَ یحْفَظُ مَنْ یشاءُ لَوْ یكُونُ فی قُطْبِ الْبَحْرِ اَوْ فی فَمِ الثُّعبانِ اَوْ تَحْتَ سُیوفِ الظّالِمینَ... اِعْلَمْ جِسمی تَحْتَ سُیوفِ الاِعداءِ وَ جَسَدی فی بَلاءٍ لا یحصی وَلكِنِ الرُّوحُ فی بِشارَةٍ لا یعادِلُها فَرَحُ الْعالَمینَ». آیا این لحن كلام یك دست نشانده با اربابش است ؟!(مضمون بیان مبارك : مبادا تو را محتجب نماید چیزی از توجه به پروردگار رحمن و رحیمت... بنگر و ذكر كن ایامی را كه در آن روح[= حضرت مسیح] آمد و هیرودوس[= یا هرود كبیر ، نمایندهء مقتدر روم و حاكم یهودیه كه حضرت مسیح در زمان او متولد و فراری شد و مدتی بعد از مرگ وی به ناصره بازگشت[علیه او حكم كرد. به تحقیق كه خداوند ، مسیح را به لشكریانِ غیب نصرت نمود و او را به حق حفظ فرمود و به ارضی دیگر فرستاد و این وعده ای از جانب او بود ، به درستیكه خدا حاكم است بر آنچه اراده كند. همانا پروردگارت حفظ می كند كسی را كه می خواهد ولو اینكه او در وسط دریا یا در دهان اژدها و یا زیر شمشیرهای ظالمین باشد. .. بدان كه جسم من زیر شمشیر دشمنان و جسدم در بلای بیشمار است ولی روح در شادی و بشارت و فرحی است كه شادی عالمین با آن برابری نمی كند).
چنانكه بلافاصله پس از آزادی از زندان طهران ، حضرت بهاءالله پیشنهاد سفیر روس را مبنی بر پناهندگی حضرتشان به روسیه رد فرمودند ، چنانكه بعدها پیشنهادهای مشابه از بعضی دول دیگر- من جمله انگلیس- را نیز نپذیرفتند و صریحاً اعلام فرمودند كه ایشان « زندانی دولت علیهء ایران» هستند ( قرن بدیع ج2) و در بیانی دیگرنیز صریحاً می فرمایند :« مَا اسْتَنْصَرْتُ مِنْ اَحَدٍ اِلَّا اللهِ الَّذی بَعَثَنی وَ اَرْسَلَنی»( مائدهء آسمانی ج7،ص 21. مضمون بیان مبارك به فارسی: از احدی یاری نطلبیدم مگر خداوندی كه مرا مبعوث فرمود وفرستاد).
نه تنها ایشان خود هیچ وقت چنین نفرمودند، بلكه به احبایشان نیز امر فرمودند چنین نكنند. چنانكه به عنوان مثال در زمان حیات حضرتشان وقتی دو تن از بهاییان عالی مقام را كه به القاب «سلطان الشهداء » و «محبوب الشهداء» ملقب شدند، شهید نمودند، بعضی از اكابر بهاییان از شدّت حرقت و حدّت این مصیبت كبری ، مشورت و تصمیم گیری كردند كه برای تظلم به دربار دولت روس و یا انگلیس بروند و مقدمات این كار را نیز ترتیب دادند ولی قبل از اقدام، عریضه ای به حضور حضرت بهاءالله كه مسجون بودند فرستادند تا كسب اجازه نمایند . در جواب لوحی از زبان كاتب وحی، از قلم الهی نازل ،قَولُهُ تَعالی :« فقرهء اولی دربارهء جناب امین و توجه او به ارض تا[تبریز] و از آنجا مع[=با] جمعی عَلَیهِم بَهاءُالله به انگلیس و تفلیس به دادخواهی، این مراتب عرض شد،هذا ما اَنْزَلَهُ الْوَهّابُ فِی الْجَوابِ: اِنَّةُ لا یقْضی حاجَتَكُمْ اِنَّهُم لا یقْدِرُونَ عَلی قَضاءِ حَوائِجِهِم وَ كَیفَ حَوائِجِكُم . اَمّا اَنَا اَشْكُوبَثّی وَ حُزْنی اِلَی اللهِ وَ لاََحِبَّتی اَنْ یریدُوا ما اَرَدْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ نُریدُهُ مِنْ بَعْدُ [ مضمون قسمت عربی: این است آنچه كه خداوند وهّاب در جواب نازل فرمود: بدرستی كه آنها- یعنی روس و انگلیس- نیاز شما را برآورده نمی سازند همانا آنها قادر به برآورده ساختن حاجات خودشان نیز نیستند تا چه رسد به حاجات شما . اما من حزن و اندوه خود را به خدا اظهار می كنم – شكوه به سوی خدا می برم- و بر احبای من لازم است كه بخواهند آنچه را كه ما از قبل اراده كردیم و از بعد آن را می خواهیم]. این بیان مبارك كه از قلم رحمن جاری بمثابه كوثر حَیوانست[=نهر بهشتی كه زندگی بخش است] از برای مقربین و مخلصین». به وصول این جواب احبا از تصمیم مزبور منصرف شدند و به تظلم نزد روس و انگلیس نرفتند.( كتاب تاریخ سمندر،صص189-188. برای مثالی دیگر به كتاب «مكاتیب» حضرت عبدالبهاء،ج5، صص178-176 مراجعه شود.) همانطور كه ملاحظه می شود حضرت بهاءالله در عین مسجونیت و در حالی كه احبایشان در دست ظالمین اسیر و شهید بودند در نهایت استغنا می فرمایند از دول خارجه یاری نجویید و شكوه به خدا می برند . آری استاد عزیز،البته هموطنان عزیز ما نیز چون اهل بهاء بتدریج متوجه می شوند كه چرا ردیه نویسان حقایقی چون موارد فوق را مكتوم می دارند و به جای آن در آثار بهایی جستجو می كنند تا ببینند آیا می شود چیزی بیابند كه با كم و زیاد كردن آن و یا ناقص مطرح كردن آن ، از آن علیه دیانت بهایی استفاده كنند و افشای حقایق را بر هموطنان عزیز به تأخیر بیشتر بیندازند.
علاوه برآن، نفس لوح ملك روس گویای حقیقت است، واین حقیقت را آنها كه شمّی روحانی و قلبی رحمانی و وجدانی انسانی و عقل و قضاوتی یزدانی دارند بهتر می فهمند، و كافی است به تشبیه مذكوردرلوح مبارك درخصوص نجات مقطعی ِ حضرت مسیح و حضرت بهاءالله از دستان هیرودیس و ناصرالدین شاه و نیز به لحن و مطالب مذكور از بشارات انجیل و خطاب های تشویق آمیز و نیز انذار آمیز به پادشاه مزبور، و دست آخر به حقیقتی توجه نمود كه در جملهء آخر دربارهء سرور هیكل مباركشان در عین بلایای بی شمارمی فرمایند؛ گویی می خواهند با این تذكار اخیر به پادشاه مزبور تفهیم فرمایند كه امرشان سیاسی نیست كه بخاطر آن مایل به حفظ جان و فرار از بلایا باشند؛ و با ذكر جریان نجات حضرت مسیح از دست هیرودیس می خواهند بفهمانند كه پادشاه و نیز كل جهانیان تصور نكنند كه پادشاه و سفیر روس به اراده بشری و نیات محدود سیاسی، حضرت بهاءالله را نصرت كردند ، بلكه، همانند حضرت مسیح، این خدا بود كه ایشان را « بجنودِ الغَیب» نصرت فرمود و بخاطر تحقق « وعده ها» و « بشارات» كتب مقدسه قبل ، مبنی بر قطعی بودن ظهور موعود در«بغداد» و «اراضی مقدسه» ، بود كه خداوند ایشان را « به حق حفظ فرمود» و به دست ناصرالدین شاه ، به آن نقاط تبعید فرمود ( در مورد بشارات مزبور به مجلدات« آثار قلم اعلی» و نیز« لوح شیخ»،و « قرن بدیع» و دیگر آثار و كتب استدلالی امر بهایی، مثل«جَنّاتِ نعیم» و رسالهء «صدرالصُّدور» و نیز جلد 13 « بحارالانوار» و كتاب «مفتاح باب الابواب» ،صص45-21 و... مراجعه شود).
علت دیگری نیز كه مستمسك مخالفین آیین جدید شده كه آن راساختهء روسیه قلمداد كنند، رساله ای است كه تحت عنوان «یادداشت های كینیاز دالگوركی»، درسال 1322 ه ش منتشر شده است. اما جعلی بودن این رسالهء به قدری واضح بود كه نفوس صاحب نامی چون استاد عباس اقبال آشتیانی ، استاد مجتبی مینوی، آقای فریدون آدمیت، وآقای احمد كسروی كه خود از مخالفین امر بهایی بود، آن وجاعل آن را افشا كردند( جامعهء بهایی نیز درهمان ایام جوابیه ای برای آن تهیه كرد كه حال نیز موجود است).ازعجایب آنكه هنوز نیز ذكر آن رسالهء جعلی ازطرف ردیه نویسان می شود كه خود نشانهء عاری بودن ایشان از روح حقیقت جویی وتحقیق آكادمیك می باشد. دیدن گزارش ذیل كه از زاویه ای دیگر180 درجه مخالف یادداشت های مزبوراست و جعلی بودن آن را روشن می سازد، خالی از لطف نیست. سفیردالگوركی از قول تزار روسیه به دولت ایران، چنین می نویسد: «اعلیحضرت امپراتور روسیه تزار بزرگ بوسیله دوک نسلرود وزیر امور خارجه به بنده ماموریت دادند که اطلاعات لازم را در مورد اصول و عقاید بابیان کسب نموده گزارش دهم. سفارت منشی غیر سیاسی داشت که به میرزا مجید آهی موسوم بود [وی شوهر خواهر حضرت بهاءالله بوده است]. من این ماموریت را به این منشی سپردم. پس از چندی تعدادی کتاب در اختیار من گذاشته که خلاصه ای از هر یک به زبان روسی تهیه کرده بود و من توانستم بدین وسیله گزارش جامعی از چکونگی ادعای باب و عقاید آزادیخواهانه و انقلابی او به وزارت امور خارجه دولت مطبوعه خود بفرستم. باب شخصی بسیار زیرک و روحانی بود که میخواست بوسیله انقلاب مذهبی ایران و جهان را از تعصبات و عقب ماندگی برهاند. پس از مدتی وزیر امور خارجه جواب داد که بهیچ وجه مایل نمباشند این قبیل افکار آزادیخواهانه و انقلابی بداخله روسیه سرایت یابند و شما ماموریت دارید که از دولت ایران بخواهید که به هر طریق میتواند با این عقاید بابیان مبارزه نماید و آنها را ریشه کن سازد. من هم عین این اوامر را به صدر اعظم ایران ابلاغ نمودم.»( از کتاب «عقاید بعضی از دانشمندان جهان درباره دیانت بهایی»، نوشته دکتر علی محمد بر افروخته، صفحه 49 ، به نقل از کتاب باب و بابیان اثر پرنس پیرولادیمیرویچ دولگورکی سفیر دولت تزاری روسیه بین سالهای 1846 تا 1868 ).
5- می گویید: حضرت عبدالبهاء به دعوت انگلیس به اروپا رفتند. ایشان به دعوت برگزاركنندگان كنفرانس صلح جهانی در لیك‌موهونك و نیز به خواهش بهائیان غربی به اروپا و آمریكا سفر كردند، نه به دعوت دولت انگلستان. اما حتی اگر چنین دعوتی صورت گرفته بود، آیا این نشانهء آن است كه بهائیان دست‌نشاندهء انگلستانند.
6- ذكر می كنید، دولت انگلستان به حضرت عبدالبهاء لقب «سر» داد. در زمان جنگ جهانی اول، مانند سال های قبل ازآن، حضرت عبدالبهاء به ساكنان فلسطین خدمات زیادی كردند و برای تخفیف مشكلات آنان زحمات بسیاری متحمل شدند. پس از جنگ، حاكم انگلیسی فلسطین برای قدردانی از این خدمات طی مراسمی نشان «نایت‌هود» را، كه به خاطر «امانت واخلاص،ادب ونزاكت،كرامت وبخشش» داده می شود، به ایشان تقدیم كرد كه نفس این امر، یك مسألهء اجتماعی است، نه سیاسی، كه به نظر می‌رسد فرق این دو مقوله از نظر بسیاری از افراد دور مانده است . اما گمان نكنید كه فقط حاكم انگلیسی فلسطین پس از جنگ جهانی اول چنین نمود، بلكه قبل ازآن نیز هنگام حكمرانی امرای عثمانی كه مسلمان بودند، فضلا وعلما وشخصیت های سیاسی واجتماعی فلسطین هم ایشان را به خاطرخصائل وسجایا وملكات رحمانی وانسانیشان بارها وبارها ستوده بودند وحتی ایشان را دربرابر غرب مدافع فرهنگ وتمدن شرق ونیز اسلام عزیزووحدت بخش عناصر مثبت دوتمدن مزبور، می دانستند. اماجهت استحضارباید گفت علیرغم همین حقیقت،حضرت عبدالبهاء،كه ذاتأ مظهر فروتنی بودند وهمیشه خود را بندهء بهاء وبهائیان ونیزاهل عالم می خواندند، در هیچ گفته یا سندی – چه بهایی و چه غیر بهایی- به نشان مزبور افتخار نفرمودند، وشب همان روز اعطای آن، «ابدأ ذكری دراین باب نفرمودند واهمیتی به آن ندادند»( كتاب «مصابیح هدایت»،ج9،ص375).
اما آنهایی كه اعطاء نمودن نشانِ سِر را همیشه با آب و تاب و تكراراً مطرح می كنند،نه به حقایق فوق كار دارند، ونه هیچگاه می گویند كه همین حضرت عبدالبهاء پس از آزادی از حبس عثمانی در اسفار تبلیغی كه به امریكا و اروپا و مصر فرمودند علاوه بر اینكه شخصیت ایرانی و معنوی خود را حفظ نمودند و علاوه بر اینكه در فضای علم زده و مادی غرب به اثبات خدا و ادیان و انبیاء و من جمله حقانیت اسلام و رفع شبهات نفوسی كه دیانت مقدس اسلام را قبول نداشتند ، پرداختند، وقتی در انگلستان به ایشان پیشنهاد شد به دیدن پادشاه انگلستان بروند، ضمن ردّ آن فرمودند « ما برای دیدن فقراء آمده ایم»، نه سلاطین!
بهانهء دیگر امثال استاد عزیزدرتهمت وابستگی امر بهایی به انگلستان، این است كه می گویند حضرت عبدالبهاء برای جرج پنجم پادشاه انگلستان دعا فرموده اند. دراین مورد اساسأ باید عرض شود كه طلعات مقدسهء امر بهایی، من جمله حضرت عبدالبهاء، در حق كل سلاطین و بعضاً انفراداً دعا فرموده اند تا خداوند آنها را به عدل و انصاف مزین فرماید و از جمله برای مظفرالدین شاه ؛ سلطان عثمانی؛ و پادشاه انگلستان چنین نموده اند. جالب آنكه در دو مناجات اخیر، علّت طلب تأیید برای عثمانی و انگلستان را این می فرمایند كه آنها از اراضی مقدسه فلسطین كه برای همه ادیان- كلیمی ، مسیحی ، اسلام، بهایی- محترم است، حفاظت می نمایند. عجیب نیست كه مردان حق چنین شبیه به یكدیگرند، چنانكه حضرت سید السّاجدین نیز به گفته مرحوم خمینی رهبر فقید انقلاب اسلامی در كتاب «كشف الاسرار» ، دقیقاً به همین نیت حضرت عبدالبهاء، برای مرزبانان حكومت اموی در زمان هیكل مباركشان در«صحیفه سجّادیه» دعا می فرمایند، چه كه آنها با آنكه اموی بودند و دشمن ائمه اطهار، ولی حضرت سجّاد علیرغم آن، به هر حال چون آن وقت از حدود و ثغور اسلامی محافظت می كردند و اسباب ظاهرهء آن حفظ بودند، دعا می فرمودند كه خدا تأییدشان كند تا از مسلمین و بلاد مؤمنین واماكن متبركهء ایشان حفاظت كنند تا دست غیر مسلمین و كفّار به آن نرسد.
اما،علاوه بر سلاطین، باید گفت طلعات مقدسه بهایی صدها برابر بیشتر برای امم و ملل و نفوس كه آنها را«امانات الله» و « رعایای حق» می خواندند ، دعا نازل فرمودند و بهترین چیزها را برای آنان طلب فرمودند كه من جمله دعا برای اتمام جنگ جهانی اول ونیزاتمام جنگ ایتالیا علیه لیبی - من جمله اعراب آنجا- می باشد.(كتاب «خطابات» حضرت عبدالبهاء).
مفید است كه دانسته شود فلسفه و علّت ادعیه مزبوراین بوده كه حضرت بهاءالله در تعالیمشان مقام خاصی برای حكومت كه مسئول حفظ ملّت است قائل هستند و امر فرموده اند اهل بهاء برای كل سلاطین علیرغم میزان عدالت یا ظلمشان ، دعا نمایند تا اگر ظالمند عادل شوند و اگر عادلند مؤید بر حفظ عدل و انصاف شوند.البته پیش بینی هم فرموده اند سلاطینی خواهند آمد كه بین همه نفوس و من جمله اهل بهاء به عدالت رفتار خواهند كرد، و در مورد چنین سلاطین و رهبران مملكتی فرموده اند علاوه بر دعا ، اهل بهاء مأمور به یاری نیز هستند. اما قبل از آن مأمور به خدمت و اطاعت صادقانه در امور قانونی و اداریی كه مخالف عقاید وجدانی اهل بهاء نیست ، می باشند تا حُباً لِلّه به خدمت كل امم از دولت و ملّت موفق و مؤید گردند. به همین علل،خود هیکل مبارک حضرت بهاءالله نیز،از جمله برای ناصرالدین شاه که ظلم های زیادی به بابیان و بهائیان نمود ، دعا فرموده اند( رجوع شود به لوح «سلطان» خطاب به ناصرالدین شاه، و لوح «شیخ نجفی» ، صص : 107 – 106 ، 164 – 163 ، ... و نیز به لوح مهم مندرج در«مکاتیب عبدالبهاء»، ج 3 ، صص : 164 – 157 ، مراجعه شود).
آنچه استاد عزیزوامثال ایشان باید بدانند، این است كه بدیهی است ظهور بابی و بهایی برای اهل عالم اَعَمّ از دُوَل و ملل ظاهر شده و قطعاً با همهء دُوَل و ملل ارتباط مستقیم و غیر مستقیم دارد. اما آنچه مهم است آنكه با دیدی كلی و جهانی باید به كل وجوه همهء ارتباطات مزبور توجه نمود و نه آنكه ظهور الهی را محدود و محصور در ارتباط با بعضی از اجزای مجموعه بزرگ كرهء ارض كرد . همچنین نباید تصور كرد كه انبیای الهی مثل سیاسیون، مذبذب و هردم خیالند و با فكر محدود بشری با ملل و دُوَل ارتباط برقرار می كنند ، لا والله! ذیلشان مقدس از این اوهام است. شایدامثال ایشان انتظار دارند اهل بهاء برای اثبات غیر استعماری و غیر صهیونیست و غیر روسی و غیر انگلیسی و غیر امریكایی و غیر آلمانی وغیرعثمانی و خلاصه غیر سیاسی بودن خود باید به بعضی « زنده باد» و به بعضی « مرده باد» بگویند! اما منصفین و فضلا و بزرگان وسیع النظر عالم می دانند كه زنده باد و مرده باد گفتن دلیل وابستگی یا عدم وابستگی نیست؛ بلكه ملاك اصلی، نیت و مدّعا و هدف دین الهی و تعالیم و احكام آن و عملكرد پیروان آن می باشد كه لابد بر اساس آن تعالیم با همه اهل عالم از دول و ملل ارتباط می یابند. از جمله اینكه در آثار بهایی دربارهء « امراء و علماء»، یعنی سلاطین و رؤسا و امرای ارض و انظمهء سیاسی و اهداف و مقاصد حكومت ها و دربارهء روسای مذهبی، مطالب كلیدی زیادی نازل شده است كه برای قضاوت صحیح باید نگاهی شامل و جامع به آنها داشت و آنها را در كنار دیگر آثار بهایی كه جمعاً هیكل یك سیستم و نظام عقیدتی- الهی را تشكیل می دهند بررسی كرد تا ادراكی كامل بدست آید. و الّا اگر مانند بعضی ردّیه نویسان با سوگیری و تعصّب فقط آیه یا نصّی درباره موردی سیاسی یا مذهبی در نظر گرفته شود، وجوه كامل حقیقت آشكار نخواهد گردید.
فی المثل در آثار بهایی، از جهتی چون اكثر حكومت ها به ظهور الهی در دور جدید بی اعتنا بودند ، مورد ملامت شدند؛ اما بعضاً، به جهت عمل خاصی در مقطعی از تاریخ و یابه جهت ِ بعضی نكات مثبتِ انظمه و سیاست هایشان، مورد عنایت قرار گرفته اند ؛‌ مثل دولت های عثمانی و انگلستان كه زمانی به جهت حفظ و حمایت مقامات متبركهء ارض اقدس، یا تحریم خرید و فروش كنیز و برده و تمسك به امر مشورت در امور ( لوح ملكهء ویكتوریا ؛ لوح دنیا؛ «مكاتیب» ،ج2، صص:213-212؛...) تحسین شدند؛ اما زمانی دیگر نقائصشان مورد اشاره قرارگرفت (خطابات به استانبول در كتاب مستطاب اقدس؛ لوح « رئیس» ؛ «سورة الملوك»؛ لوح شیخ نجفی؛ لوح ملكهء ویكتوریا؛ مائدهء آسمانی، ج6 ، ص 37؛ «خطابات»،ج2، صص:118 به بعد؛ تاریخ سمندر ص188). ویا فی المثل وجود اصل مشورت و سلطنت را در حكومت مشروطه و یا نحوهء انتخاب رؤسای جمهور را كه منتَخَبِ مُنتخَب باشند و یا ادارهء امور ایالات و استقلال نسبی آنها را در حكومات فدرال، و خلاصه امثال این نكات مشابه مثبتی را كه در بعضی انظمه دیده می شود ، ذكر فرموده اند( لوح دنیا؛ «خطابات» ، ج2،صص: 60 به بعد و 118 به بعد). لذا هم نكات مثبت و هم نكات منفی سیاسیون و سلاطین عالم از جهات اهداف و نیات و روشهایشان، گاه بر سبیل نصیحت و فضل و عفو و تشویق و گاه بر سبیل انذار و عدل و اقتدار، مورد اشاره قرار گرفته است. به این معنی كه گاه در موردی خاص، از دولت یا نظمی خاص، به خاطر نیتی خاص و یا روشی خاص یا وسایلی خاص تحسین یا تقبیح شده است .
ولی طبق بیانات صریحه دیگر، مثل بیان حضرت ولی امرالله درباره حكومات متحدهء جهانی آینده در ظل نظم وسیع معنوی - بدیع- اداری امر بهایی در صفحات 14 تا 22 كتاب «اركان نظم بدیع» ، در كل ، همه انظمهء سیاسی بشرساختهء عالم بلا استثناء نقا ئص فطری دارند و كافل سعادت بشر نیستند و آن نكات مثبتشان نیز ، با روحی بدیع و عاری از نقائص عقول جزئیهء بشری، در نظم امر بهایی وجود دارد.( نقائص انظمهء سیاسی و دینی عالم مورد بحث دانشمندان دنیا نیز بوده است كه باید به كتب مربوطه مراجعه كرد. در اینجا فهرستی مختصر از مراجع بهایی كه شامل بعضی بیانات طلعات مقدسهء بهایی و بیت العدل اعظم درباره انظمهء سیاسی و حكومات است تقدیم می گردد تا طالبین مراجعه فرمایند: « الواح ملوك»؛ « دریای دانش»، صص:4-3؛ كتاب مستطاب اقدس؛ لوح شیخ نجفی؛ « خطابات» ،ج2،صص:321 به بعد ، 267 به بعد ،118 به بعد؛« رسالهء مدنیه» كلاً و من جمله ،صص 72-69؛ «رساله سیاسیه» ؛ توقیع « قَدْ ظَهَرَ یوْمُ الْمیعاد» [= یوم میعاد ظاهر شد]؛« نظم جهانی بهایی» ،صص:27،28، 115 تا 145؛« توقیعات» ،ج1، كلآ ونیزصص:95،253؛«توقیع هدف نظم بدیع جهانی»؛ « اركان نظم بدیع» ،صص:22-14؛« امر و خلق» ،ج3،صص220-219،324-308 ؛ ؛مائدهء آسمانی ،ج8، ص 80؛« امر و خلق» ،ج4، صص: 467-466 ؛گوهر یكتا،صص:303-302؛« پیام ملكوت»؛« نشریه پیام بهایی»، شماره 154،صص:8- 7؛ بیانیهء« وعده صلح جهانی» بیت العدل اعظم؛ بیانیهء« رفاه عالم انسانی» ؛ بیانیه بیت العدل اعظم خطاب به رؤسای ادیان عالم، آپریل 2002؛ بیانیهء « قرن انوار» شامل تحلیل قرن 20؛« حال و آیندهء جهان» ؛ پیام های بیت العدل اعظم ، مورخ : 2 نوامبر 1992 ؛ 29 دسامبر 1990؛ شهر العزة 144 بدیع؛ 9 شهر العزة 135 بدیع مطابق 15 سپتامبر 1978 ؛ و كثیری دیگر از آثار بهایی).
به جهات فوق است كه حضرت ولی امرالله بهاییان را درخصوص نیات واهداف وحدود و نحوهء ارتباطا ت حتمی واجتناب ناپذیرشان با كلّ ِ سیاسیون واحزاب ونهادها وسازمان ها و ادارات ودول وملل عالم از هر رنگ ونژاد وطبقه وفرهنگ، چنین هدایت می فرمایند: «اهل بهاء باید در گفتار و كردار از اغراض سیاسی ملت و سیاست حكومت خویش و از نقشه ها و برنامه های احزاب و دسته های سیاسی دوری جویند و در این قبیل مباحثات و مجادلات طرفی را ملامت نكنند و به جهتی نپیوندند و هیچ طرحی را ترویج نكنند و خود را به هیچ نظامی كه مخالف مصالح وحدت جهانی، كه مبداء و مقصد آیین بهایی می باشد، منسوب نسازند. زنهار زنهار كه آلت دست سیاسیون مكّار گردند و یا در دام اهل مكر و خدعه بعضی از هموطنان خویش افتند. باید حیات خویش را چنان تنظیم نمایند و رفتارشان را چنان ترتیب دهند كه احدی نتواند حتی اتهاماتی بی اساس بر آنان بندد. مثلاً بگوید كه بهاییان به امور سرّی اشتغال دارند و به تقلّب و تزویر و رشوت و تخویف پردازند. باید از هر انتسابی به حزبی معین و از هر تحزّب و تشعّبی وارسته گردند و از منازعات بیهوده و حسابهای ناپسندیده رهایی جویند و از اغراض نفسانی كه وجه جهان ِ متحوّل را متغیر سازد پرهیز كنند. باید مشاغل سیاسی و دیپلماتیك را از مشاغل كاملاً اداری تفكیك نمایند و اگر در تشخیص مردّد باشند از اُمَناءِ مُنتَخَبه در محافل روحانی استفسار نمایند و به هیچ وجه شغلی را نپزیرند كه بالمآل منجر به فعالّیت های سیاسی و حزبی در هر كشور باشد . بالاخره باید در نهایت استقامت و كمال قدرت بی چون و چرا در راه حضرت بهاءالله سلوك نمایند و از درگیری ها و ستیزه جویی هایی كه كار سیاسیون است اجتناب كنند و لایق آن شوند كه از وسائط اجراءِ سیاست الهی به شمار آیند كه مشیت حق را نزد بشر تجسّم می بخشد. باید به یقین بدانیم كه نباید از آنچه قبلاً مذكور شد این شبهه ایجاد گردد كه بهاییان به امور و مصالح كشور خویش بی اعتنایند و یا از حكومت رایج موجود در وطنشان سر پیچی می كنند و یا از وظیفه مقدّسشان در ترویج كامل مصالح دولت و ملّت خویش سر باز می زنند. بلكه مقصود آن است كه آرزوی پیروان وفادار و حقیقی حضرت بهاءالله در خدمت صادقانه و بی شائبه و وطن پرستانه به مصالح عالیه كشورشان به نحوی صورت می پذیرد كه با موازین عالیه اصالت و كمال و حقیقت تعالیم آئین بهایی منافاتی نداشته باشد. چون بر تعداد و جمعیت جامعه های بهایی افزوده شود و قوتشان به عنوان یك نیروی اجتماعی نمایان تر گردد ، اهل بهاء ناگاه مشاهده نمایند كه اولیاءِ امور و ارباب نفوذ در عالم سیاست آنان را تحت فشار خواهند گذاشت به این امید كه برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود از آنان مدد گیرند. در عین حال جامعه های بهایی به طور روزافزونی برای مساعی خویش در تقویت و توسعه اساس مؤسسات خویش نیازمند حُسنِ نیت و مساعدت دولت های متبوعه خواهند شد. در چنین حالی جامعه های بهایی باید بر حذر باشند كه مبادا در اشتیاقی كه برای پیشرفت مقاصد امر عزیزشان دارند نادانسته آئین مقدس خویش را بر طَبَقِ معامله گذارند و اصول و مبادی اساسیه خود را به مصالحه نهند و در عوض منفعت مادی كه نصیب مؤسساتشان گردد، اصالت مرام های عالیه روحانیه خویش را فدا كنند. باید به جمیع اعلان نمایند كه بهاییان در هر مملكتی كه ساكن باشند و هر قدر كه تشكیلاتشان تقدم یافته باشد و هر چند كه به جان مشتاق اجرای احكام و ترویج اصول و مبادی دیانت حضرت بهاءالله باشند، باز بی درنگ شرط اجراءِ احكام و ترویج اصول مذكور را در این می دانند كه موافق قوانین دُوَلِ متبوعشان باشد. یعنی جدّ و جهدشان در اكمال امور تشكیلاتی دیانتشان موكول به این نیست كه بخواهند به نحوی از اَنحاء قانون مملكت خویش را نقض نمایند، تا چه رسد به اینكه بخواهند تشكیلات خود را بالاتر از تشكیلات حكومت متبوعشان قلمداد كنند. به علاوه از یاد نباید برد كه توسعه فعالیت ها و تنوع جامعه های بهایی كه تحت انواع حكومت ها با موازین و روشها و سیاست های مختلفه، به خدمت مشغولند چنین ایجاب می كند كه بهاییانی كه عضو هر یك از این جامعه ها هستند كاری نكنند كه سوء ظن جامعه دیگری را در كشوری دیگر بر انگیزند و سبب ایجاد خصومت آن كشور با امر بهایی شوند و برادران خویش را دچار تضییقات دیگری كنند و كارشان را مشكل سازند؛ واِلّا دیگر به چه نحو می توان اتحاد امرالله را محفوظ داشت و چگونه می توان این امر پر دامنه الهی را كه از مرزهای سیاسی و اجتماعی فراترمی رود و انواع نژادها و ملل را در آغوش دارد و ناچار باید در راه پیشرفتش متزایداً متكی بر حسن ظنّ و حمایت حكومت های گوناگون باشد، قادر نمود كه بتواند مصالح خویش را حفظ كرده، توسعه آرام و مستمر مؤسّسات و تشكیلاتش را تضمین نماید؟ پیروی از چنین روشی مبتنی بر این نیست كه اهل بهاء بخواهند « اِبنُ الوَقت» باشند و منافع آنی خویش را در نظر بگیرند؛ بلكه بیش از هر چیز مبتنی بر این اساس است كه مواظبت می ورزند كه مبادا نه انفراداً و نه اجتماعاً در اموری شركت كنند كه سر مویی از مرام ها و اعتقادات و حقایق اصلیه آیین خویش منحرفشان گرداند و هیچ چیز نه افتراء بی خبران و بد خواهان و نه طمع به كسب عزت و افتخار و تحصیل پاداش ، هیچ یك نمی تواند آنان را وادار كند كه بار امانتی كه بر دوش دارند بر زمین نهند و از راه راستی كه در پیش گرفته اند پای بیرون گذارند و كردار و گفتارشان گواهی دهد بر اینكه پیروان حضرت بهاءالله در هر بلادی كه ساكن باشند، نه جاه طلب و خودپرستند و نه تشنه قدرت و مقام و نه از اینكه تمسك به موازین وجدانیشان سبب انتقاد و اعراض و سوء ظن دیگران شود، هراسی دارند . البته در این سبیل كار ما بسی مشكل و دقیق است امّا قدرت حارسه و هدایت ربانیه حضرت بهاءالله چاره ساز ما است و ما را در سلوك در صراط مستقیمش و در تمسك كامل به حبل حدود و احكامش مدد فرماید و اگر ثابت و مستقیم مانیم، انوار عنایتش را كه هیچ نیرویی در جهان خاموشش نتواند، فرا راه ما دارد و ما را از دام ها وچاه هایی كه از مقتضای این عصر است برهاند و قادر سازند كه وظائف خطیر خویش را به نحوی به انجام رسانیم كه مَرضی درگاه اوست و لایق انتساب به نام نامی او» ( نقل ازكتاب« نظم جهانی بهایی» ترجمه و اقتباس هوشمند فتح اعظم ، صص: 93-89. نیز رجوع شود به كتاب «گوهر یكتا»،ص 314 ؛ و كتاب «حال و آیندهء جهان» ،صص:102-96.(
ای كاش استادعزیز به مخاطبینشان می گفتند نه تنها حضرت بهاءالله ساختهء دست سیاسیون نیستند، بلكه با لحنی الهی و مهیمن ومؤثر، سران سیاسی مذهبی جهان را انذار ونصیحت وهدایت فرمودند تا از جنگ واختلاف دست كشند وبه صلح ووحدت دست یابند. ازجملهءایشان،عبارتند از : ناپلئون سوم پادشاه فرانسه، سلطان عبدالعزیز شاه عثمانی، عالی پاشا، ناصرالدین شاه، ویلهم اول پادشاه آلمان، الكساندر دوم شاه روسیه ، ملکهء ویکتوریا ( انگلستان) ، فرانسوا ژوزف شاه اطریش ، رؤسای جمهور امریكا، پاپ پی نهم رهبر كاتولیك های جهان، مأمورین دولتی و سیاسی ایران و عثمانی، علمای مذهبی شیعه، سنی،یهودی ، مسیحی ، زرتشتی،... اگراستاد عزیز چنین نكرده وعمدأ نمی خواهند بكنند، از ملت عزیز ایران می خواهیم كه خود مراجعه فرمایند وبه چشم خود حقایق را ببینند ودریابند كه لازم نیست دراصول اساسی ادیان وامور مهمهء جهان از امثال استاد تقلید نمایند! آن وقت كل، امین را ازخائن تشخیص خواهند داد.
7- دلیل دیگر استاد این است كه قبله و قبر رهبر بهائیان در اسرائیل است. بله، قبلهء بهائیان در عكاست كه امروز در اسرائیل قرار دارد، اما وقتی عكا قبلهء بهائیان شد هنوز اسرائیلی در كار نبود. حضرت بهاءالله شارع دیانت بهایی بدستور و فرمان دو دولت اسلامی ایران و تركیه( یعنی ناصرالدین شاه ایران و سلطان عبدالعزیز عثمانی) به بغداد و اسلامبول و ادرنه و بالاخره به ارض مقدس عكا كه همهءآنها در قلمرو عثمانی بودند تبعید شدند و تاآخر حیات در آن اقلیم مقیم بودند تا ا ینكه درسال 1892میلادی در همان شهر از این عالم رخت بربستند ومقبره مطهرشان در آنجا بر پا گشت وآن ارض مقد س مركز روحانی ونیز اداری جهانی دیانت بهایی گردید،زیرا حضرت بهاءالله بنفسه المقدس مقرر فرمودند كه مركز روحانی و اداری آئینشان باید همیشه در یك مكان مشتركاً مستقر گردد. بنابراین مركز اداری جامعه جهانی بهایی همواره در ارض اقدس بوده و همچنان بایستی در آن مكان باقی و برقرار بماند و بدلیل مقتضیات و مصالح سیاسی موقت نمی تواند مجدداً تغییر محل یابد. راستی استاد عزیز، قبلهء مسلمانان نیزدرعربستان است! آیا همهء مسلمانان جاسوس عربستان سعودی هستند؟! چرا اماكن مقدسهء نجف وكربلا وسامره وغیره را درعراق نگوییم؟! آیا استاد عزیز جاسوس صدام حسین ویا دولت فعلی آنجا بوده وهستند؟!
8- دلیل تكراری دیگراستاد این است كه بهاییان را مرتبط با رژیم پهلوی وساواك قلمداد فرموده اند! استادعزیزظاهرأ اطلاع ندارندكه حضرت آیت الله خسرو شاهی ، سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در واتیكان، در جلسهء كمیته حقوق بشر، مورخ 1361 درسخنرانی خود همین اكاذیب را ارئه فرمودند(سخنرانی مزبور در روزنامه اطلاعات ، شماره 16776 مورخ 2/5/1361 چاپ شده است) وپاسخشان را نمایندگان جامعهء بهایی، كه همه شان درهمان ایام به شهادت رسیدند،در بیانیه ای باعنوان "اعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلْتَّقوی» ، دادند. ویا اطلاع ندارند كه دولت جمهوری اسلامی نیز خود رأسأ دردههء اول انقلاب، برای توجیه كشتن وسوزاندن وزندان وتبعید ومحرومیت های علمی وشغلی واجتماعی وسایر بلاهایی كه برسر بهائیان آورده بودند، بیانیه ای رسمی با عنوان «بهائیت، منشاء ونقش آن»، برای مجامع جهانی تهیه كردند كه چون تكرار مطالب ردیه های زمان پهلوی واوایل انقلاب بود، می توان نام آن را «ردیهء دولتی» گذاشت. پاسخ این بیانیه را نیز نمایندگی غیر دولتی «جامعهءجهانی بهایی درسازمان ملل»، مورخ آگست 1983 ارائه نمود. ازجمله درپاسخ مزبورآمده است: ادعای همكاری میان بهاییان و رژیم پهلوی و ساواك( صفحات 18 تا 21( این ادعا كه بهاییان با رژیم شاه فقید همكاری نموده و از او حمایت كرده اند از این حقیقت سرچشمه می گیرد كه بموجب تعالیم دیانت بهایی بهاییان به حكومت كشور خویش وفادار بوده و بالنتیجه بهاییان ایران به تشكیلات سیاسی و یا تشكیلات مخربی كه با رژیم مخالفت می نمودند نپیوستند همین اصل در زمان حاضر بوسیله بهاییان در برابر رژیم جدید نیز رعایت می شود. این ادعا كه بهاییان با ساواك همكاری داشته اند نیز بهمان نسبت كذب است ، مقامات مسئول ساواك نظیر پرویز ثابتی كه او را بهایی شناخته اند هیچگاه بهایی نبوده اند.
با عدم توجه به این حقیقت ( كه باید به خوبی از آن آگاه باشند) كه تمام جامعه بهایی در معرض تبعیضات و تضییقات عدیده باستثناء اعدام بخاطر دیانتشان در سراسر دوره پهلوی بوده اند و اینكه ساواك یكی از عوامل اصلی بود كه بر علیه بهاییان اقدام می كرد، گردآورندگان گزارش بطور غیر منطقی در صفحه 18 بیان می نمایند كه «قسمت اصلی سازمان حكومت معدوم شاه مخصوصاً ساواك بوسیله بهاییان اداره می شد.»
گزارش در ادامه این بحث 13 نفر را بعنوان بهایی ذكر می نماید. نظیر بقیه مطالبی كه در این گزارش آمده است صورت اسامی مذكور حاوی نیمی از واقعیت است و نیم دیگر چیزی جز افسانه و توهمی تخریبی نمی باشد. هیچیك از این مقامات سیاسی كه در گزارش ذكر شده اند ( هویدا، روحانی، پارسا و ثابتی) هرگز بهایی نبوده اند ،همچنین لیلی امیر ارجمند . ژنرال صنیعی روزگاری بهایی بود ولی بخاطر قبول پست سیاسی از جامعه بهایی طرد گردید. اما از بقیه كه بهایی هستند هیچیك به هیچ وجه با عملیات سیاسی یا امنیتی در رژیم شاه ارتباط و مشاركت نداشته اند. دكتر ایادی یكی از پزشكان شاه بود. آقای خادمی رئیس هواپیمایی ملی كشور بود. شاپور راسخ یك استاد ممتاز اقتصاد و تعلیم و تربیت در پروژه های رشد و توسعه سازمان برنامه همكاری داشت. خانم ایشان مهری كه روانشناس برجسته ای بود در برنامه توسعه فرهنگی گهگاه مسئولیتهایی بر عهده داشته و یا مورد مشاوره قرار می گرفته است. آقایان ثابت و یزدانی در تجارت خصوصی دست داشتند. حسین امانت یك آرشیتكت ممتاز و معروف است و بدون شك نام او به این دلیل به لیست اضافه شده است كه طراح مَقرِّ دائمی بیت العدل اعظم الهی ( عالیترین مقام اداری دیانت بهایی) یا دارُالتَشریع كه اخیراً پایان یافته بوده است.
ادعای مدارك ساواك(صفحات 18 تا 21):
در اینجا دو سوال بسیار شایان توجه در مورد این مدارك مطرح می شود. اگر ( آنچنانكه بطور كذب در این گزارش آمده است) ساواك بوسیله بهاییان اداره می شد چرا این سازمان بر ضد بهاییان جاسوسی می كرده و گزارشات مضر از این جامعه می داده است؟
نظر به اینكه تهیه كنندگان این گزارش خواسته اند این تناقض آشكار را مسكوت بگذارند سوال دیگر مطرح می گردد:
با توجه به اینكه دولت فعلی ایران ساواك و تمام اعمال آن را بطور كامل بی اعتبار دانسته چرا مدارك ساواك حال بعنوان مدارك معتبر و رسمی در مورد بهاییان بكار می رود؟
درباره نفس مدارك تاریخ بعضی از جلسات بهایی و اسامی شركت كنندگان در آن ممكنست صحیح باشد( ساواك بهاییان را شدیداً تحت نظر داشت.[ دراین مورد درادامهء متن خواهد آمد] ). اما اظهاراتی كه به غلط از قول بهاییان ذكر شده است آنقدر مضحك و مسخره است كه ساختگی بودن آن بوضوح آشكار می باشد. این مطالب ساختگی به منظور تأمین اهداف خود ساواك است (كه از لحاظ سیاسی به بهاییان حمله می كرد) و همچنین همكار عمده و اساسی ساواك، انجمن متعصب و قشری تبلیغات اسلامی( كه از لحاظ دینی با بهاییان مخالفت می نمود) همكاری بین این دو گروه در حمله به بهاییان به طریق علمی و منطقی! در مجله مجاهد مورخ نهم جون 1980 به چاپ رسیده است.( برای اطلاع از متن كامل به گزارش بهاییان در ایران :تحت عنوان تضییقات وارده بر یك اقلیت مذهبی صفحه 83 چاپ 1982 مراجعه فرمایید.)[كتب ومقالات متعدد دیگری نیز كه گویای این حقیقت است پس ازتاریخ این بیانیه توسط خود نویسندگان اسلامی نوشته شده است. مثل: «درشناخت حزب قائدین زمان، موسوم به انجمن حجتیه»، ع. باقی، نشر دانش اسلامی، اسفند1362؛ «جریان شناسی انجمن حجتیه»، سید ضیاء الدین علیا نسب،سلمان علوی نیك،نشرزلال كوثر،چاپ اول،تیر1385].
بخلاف ادعای مندرج در گزارش ایران هیچ فرد بهایی « اقراری» در خصوص هیچیك از اتهاماتیكه بر ضد جامعه بهایی شده است هرگز ننموده و « اقرار» مذكور در صفحه 18 صرفاً نقل قولی است از یك مدرك ساواك و كوچكترین مدركی برای حمایت از اتهامات وارده بر علیه بهاییان هرگز وجود نداشته است. مداركی كه بعنوان سند داده شده است و 21 صفحه آخر گزارش ایران را در بر می گیرد یا نقل قولهای بی پایه ( اسناد 1 تا 16) و یا مدارك شدید اللحن و آشكارا مجعول( اسناد جعلی 17 تا 36 ساواك) می باشد.
عدم توانایی مقامات مسئول ایران در بدست دادن مدارك معتبر بر ضد بهاییان ابداً عجیب نیست. زیرا اصول و تعالیم دیانت بهایی در زمینه وفاداری و اطاعت از حكومت و عدم مداخله در امور سیاسیه یا فعالیتهای مخرب كاملاً اس اساس است و با تغییر دولتهای متغیر و یا شرایط دگرگون شونده دستخوش تغییر نمی شود.( برای دیدن بحث مفصل دراین مورد ودرمورد جعلی بودن بعضی اسناد ساواك دراین خصوص ازجمله رجوع شود به پاسخ ویژه نامهء ضد بهایی روزنامهء جام جم،مورخ 14 دی ماه 1385، كه درسایت www.noghtenazar.org موجود است).
ازنكات مهم درخصوص حقایق فوق كه لابد استاد ایدئولوگ سیاسی- مذهبی بهتر مستحضرند،آنكه طبق مدارك ارائه شده توسط خود مورخین رسمی جمهوری اسلامی، چنانكه درجلد اول «ظهور وسقوط سلطنت پهلوی»، ص374، آمده است، آقای فردوست چنین گفته: «یكی از فرقه هایی كه توسط اداره كل سوم ساواك[یعنی همان اداره ای كه رئیسش پرویز ثابتی ای بوده كه امثال «جام جم» اورا بهایی خوانده اند!] به دقّت دنبال می شد، بهاییت بود. شعبه مربوطه بولتن های نوبه ای (سه ماهه) تنظیم می كرد كه یك نسخه از آن از طریق من (دفتر ویژه اطلاعات) به اطّلاع محمد رضا [ پهلوی] می رسید. این بولتن مفصل تر از بولتن فراماسونری بود... باید اضافه كنم كه در ساواك فردی كه مسئول بهایی گری بود در تمام 12 سالی كه من در ساواك بودم همین سمت را داشت و بعدها هم در همین سوژه كار می كرد و لذا در كار خود متخصص درجه اول شده بود. او روحیه ضد بهایی شدید داشت». استاد عزیز می بینند كه با این سند همهء اكاذیبشان، ازجمله ارتباط دین وجامعهء بهائی با فراماسونری ،نقش برآب است!
اقدام دیگر از این دست كه دررژیم پهلوی موذیانه صورت می گرفت – وهم اكنون نیز با نیاتی دیگرصورت می گیرد- سپر بلا قرار دادن جامعهء بهایی، درمواقع ضروری، برای نجات بعضی عوامل رژیم ویا كل رژیم ازنارضایتی های مردم وحتی انحراف حركت انقلاب اسلامی بود، كه مورد بارز آن اواخر رژیم پهلوی بود كه در مجلس شاه ، نمایندگان درنطق های خود، بعضی چهره های معروف تجاری یا اداری یا فرهنگی بهایی، یا غیربهایی ای را كه عمدأ بهایی قلمداد می شدند، مورد هجوم وحمله قرار می دادند.(همانندچهره هایی كه امثال استاد ذكرنموده اند، حال آنكه مثلأ خودهویدا دردادگاهش ضمن مسلمان خواندن خود درجواب شبههء انتسابش به دین بهایی، گفت آن ادعا را باید از كسانی بپرسند كه چنان شایعه كرده بودند! / رجوع شود به روزنامه های آن زمان). آری این دسیسه ها ازطریق وجه المصالحه كردن جامعهء بهایی برای انحراف افكارازبازیگران اصلی سیاست آن ایام بوده است،به خصوص كه دستگاه پهلوی دربارهء حساسیت ودشمنی علمای مسلمان نسبت به جامعهء بهایی آگاه بوده وبارها از این محمل برای خشنودی وارضای خاطر آنان ودرنتیجه حفظ رژیم خود، استفاده كرده است.
شایان ذكر است كه این اولین بار و آخرین بار از جعل چنین سناریو ها علیه جامعه بهایی و وجه المصالحه قرار دادن آن نبوده و نیست، چه كه علاوه بر اینكه در زمان شاه نیز ساواك همین كار را می نموده است ، جالب تر و عجیب تر آنكه این زمان نیزهمان نقشه درحال تكرار است و علاوه بر جعلیات مذكور در جریان فردوست در دهه اول انقلاب اسلامی كه در آن سعی شد بهاییان را از عوامل رژیم شاه و ساواك، و وزراء را بهایی جلوه دهند، در دهه دوم و سوم انقلاب نیز، پس از افشای اقدامات جریانی دروزارت اطلاعات جمهوری اسلامی توسط خود مسئولین محترم بلند پایه نظام ، عواملی می خواستند آن جریان را منتسب به بهاییان نمایند كه مكرشان را خیر الماكرین باطل ساخت، و مدارک کتبی و صوتی- تصویریِ آن در کشور موجود است و اینك برای هموطنان عزیز و منصف و بهاییان مظلوم بسی جالب و عجیب و غریب است كه نفوس ضد بهایی ، بهاییان را هم از عوامل ساواك بگویند و هم از عوامل انقلاب اسلامی. سبحان الله ِ وَ تَقَدَّسَ وَ تَبارَكَ وَ تَعالی مِنْ جَعْلِ الْمُفْتَرینَ وَ كِذْبِ الْمُكَذِّبینَ وَ اَوهامِ الْمُتَوَهِّمینَ.
نكتهء جالب دیگر آنكه همهء آن اقدامات موذیانه درحالی بود كه جامعهء بهایی درعین محاط بودن به چنان جوّی، سعی وافر می نمود تا از صراط تعالیم واصول دینی ووجدانی خود خارج نشود وآلت دست سیاسیون قرار نگیرد، وبه همین خاطر نیز بود كه گاه مورد ملامت گروه های سیاسی وانقلابی مذهبی وغیر مذهبی می شد وآن را جامعه ای «فرصت طلب» و «اپورتونیست» و«ابن الوقت» می گفتند كه همین حقیقت مبطل ِ اكاذیب امثال استاد ازغدی نیز محسوب تواند شد!( دراین مورد به بیان دقیق حضرت ولی امرالله كه در فوق به نقل ازكتاب«نظم جهانی بهایی» ترجمه و اقتباس هوشمند فتح اعظم ، صص:93-96، آورده شد مراجعه فرمایید). ازجملهء موارد سعی جامعهء بهایی دراین خصوص، استقامت جانانهء آن بود درخود داری ازعضویت در حزب رستاخیزكه برای كل اجباری بود! ازجمله عدم قبول پست های سیاسی ازطرف بعضی ازتحصیلكردگان وفضلا واساتید نخبهء جامعهء بهایی همچون دكتر شاپور راسخ بود كه به عنوان مثال، پیشنهادِ قبول پست وزارت آموزش و پرورش را نپذیرفتند(ایشان شخصیتی جهانی محسوبند ودر دستگاه فرهنگی ِ سازمانِ ملل نیزمعروف ومذكور). حال آنكه استاد محترم و ردیه نویسان ضد بهایی ابدأ از این موارد یاد نمی كنند، چه كه می دانند در این صورت، تمام اكاذیبشان زودتر بر ملا می شودومشتشان نزد ملت ایران باز می گردد.
اما استادمحترم فقط به ایرادات واكاذیب سیاسی بسنده نكردند، بلكه جعلیات تاریخی نیز به ادیان بابی وبهائی نسبت داده اند! برای نمونه، پاسخ مختصر همهء آن افتراآت این است كه سید باب نام مبارکش سید علی محمد و ازخاندان معروف سادات شیرازی بود که نزد همه به علم و تقوا و عدل و انصاف شهرت داشتند و اکثرا به شغل تجارت مشغول بودند. در کودکی پدر معظم خود را از دست دادند و تحت حمایت دائی خود پرورش یافتند. از کودکی آثار نجابت و ذکاء فطری و علم و دانش و ورع و تقوی در ایشان مشاهده میشد . زمانی که در سن شش سالگی، چنانچه رسم آن زمان بود، ایشان را جهت تعلیم به مکتب شیخ عابد سپردند، پس از مدت کوتاهی شیخ ایشان را بنزد دائی بازگرداند و گفت که این طفل دارای علم لدنی است و شگفتیهائی از او دیده ام که وی را از من و امثال من بی نیاز نشان میدهد. پس از چندی ایشان به همراه دائی خود به شغل تجارت مشغول گردیدند ولی اکثر اوقات خود را به عبادت و تفکر می پرداختند. مدتی در بوشهر به تجارت مشغول بودند و سفری نیز به کربلا و عتبات عالیه نموده و چند مرتبه در جلسات درس سید کاظم رشتی نزول اجلال فرمودند. ایشان قبل از دعوت بظهور جدید تاهل اختیار نموده و صاحب فرزندی به نام احمد شدند که در یک سالگی وفات کرد.
در سال 1260 که شاگردان سید کاظم رشتی، حسب الوصیت وی در اطراف و کناف در جستجوی قائم موعود بودند، یک از آنان بنام ملاحسین بشروئی در شیراز به حضور ایشان رسید و ندای ظهور جدید را استماع نمود و در همان شب شاهد نزول آیات از جانب آن حضرت بوده و به مقام ایمان و ایقان ارتقاء یافت . پس از آن بتدریج هفده نفر دیگر نیز به ایشان ایمان آورده و اصحاب اولیه ایشان را تشکیل دادند. آن حضرت که درآن زمان بیست و پنج سال از سن مبارکش می گذشت، این هجده نفس مقدس را مامور تبلیغ و تبشیر در نقاط مختلفه ایران و عراق و هندوستان نمود و خود به همراهی یکی از آنان که ملقب به قدوس می باشد به سفر حج تشریف برده و در آنجا دعوت خود را اعلان نمود . سپس به شیراز مراجعت نموده و علی رغم مخالفتهای حاکم شیراز و علماء آن شهر روز بروز بر پیروان آن حضرت افزوده میگشت و نفوس کثیری در نقاط مختلف ایران به امر آن حضرت ایمان آوردند. توطئه حاکم شیراز برای مقتول نمودن ایشان با شیوع ناگهانی وبا در شهر ناکام ماند و ایشان به اصفهان تشریف بردند. حاکم اصفهان بنام منوچهرخان معتمد الدوله به ایشان ایمان آورد و چند ماهی از ایشان در عمارت خورشید پذیرائی نمود تا آنکه وفات یافت و پس از آن ایشان را بدستور محمد شاه به طهران دعوت نمودند ولی با توطئه حاجی میرزا آقاسی این دعوت در نیمه راه تغییر نمود و آن حضرت به ماکو در آذربایجان تبعید شدند در مدت چند ماهی که در قلعه ماکو محبوس بودند کتاب مستطاب «بیان» بر قلم ایشان نازل گردید. رفته رفته محبوبیت ایشان در بین مردم ماکو گسترش یافت و لذا حاجی میرزا آغاسی ناگزیر گردید ایشان را به قلعه چهریق واقع در نزدیکی سلماس تبعید نماید. در مدت تبعید در چهریق نیز آیات و الواح و مناجاتهای متعددی بر آن حضرت نازل می شد . در این مدت روزبروز پیروان ایشان فزونی می یافتند و لذا حکومت وقت ایشان را به تبریز منتقل نموده و در مجلسی که با حضور ولیعهد ناصرالدین میرزا و علماء طراز اول تبریز تشکیل گردیده بود ایشان را محاکمه نمودند و چون ایشان با نهایت قوت و اقتدار ادعای خود را تکرار نمودند، بر قتل آن حضرت مصمم شدند. تیرباران آن حضرت در میدان سربازخانه تبریز در بیست و هشتم شعبان سال 1266 صورت پذیرفت .
قتل آن حضرت نتوانست شعله ایمان را در قلب صدها هزار از پیروانش خاموش سازد . ایشان در تمام کتب و آثار و الواح و مناجاتهای خود با نهایت انجذاب آرزوی شهادت در راه محبوب خود را نموده بودند و به پیروان خود وعده داده بودند که پس از ایشان نفس مقدسی ظاهر خواهد شد که همه ظهورات ادیان قبل را به ثمر خواهند رساند . وی از ایشان به «من یظهره الله» یعنی کسی که خداوند وی را ظاهر میسازد، یاد نموده بود.
ایشان با «تأسیس قوهء عهد و میثاقی محكم دربارهء ظهور بعد خود» در« بیان فارسی و عربی»( كتاب « قرن بدیع» ،ج1؛ « قرن بدیع» ج4،ص 266؛...) صریحاً سنه 9 از ظهورشان را بعنوان سال مبدأ ظهور حضرت بهاءالله مشخص كردند و چون دورهء دینیشان و فاصله مزبور، طبق بشارات اسلامی(بحارالانوار،ج13) خیلی كوتاه بود، لذا باز به نص كتاب بیان فارسی فرمودند كه دردورهء كوتاه دین بابی، ذكر وصایت نمی شود و به كل نفوس، لفظ «مؤمنین» اطلاق می گردد ( باب 14 از واحد 6) و لذا به جای ذكر وصایت در « بیان فارسی و عربی» ،ذكر «موعود بیان» یعنی حضرت مَن یظهِرُهُ اللهُ را، با تصریح لقب ایشان درهمان كتاب بیان به عنوان «بهاءالله» ، در سراسر آن كتاب مستطاب مورد تأكید قرار دادند و كل انظار را متوجه ظهور آن نور الانوار در عالم امر و خلق نمودند وبا این تأكیدات صریح، ازقبل ادعاهای امثال «ا زلی ها» را پیش بینی ورد فرمودند (برای اطلاع بیشتر رجوع شود به :« كتاب بدیع » و « لوح شیخ نجفی»، ولوح اول مندرج در كتاب «مائدهءآسمانی»، ج7، از آثار حضرت بهاءالله).
نیز به خاطر همین تأكیدات صریحهء حضرت باب بود كه حتی به شهادت محققین غیر بهایی، اكثریت قریب به اتفاق بابیان نیزبهایی شدند (به قول یكی از مستشرقین ، 95 درصد بابیان بهایی شدند- به قرن بدیع ج 2 صص 353-356 مراجعه شود.) ومعدود ازلی های مدعی ایمان به امر بابی نیز آموزه های آن را فراموش كرده، زیر پا گذاشتند، وسرانشان،همچون هادی دولت آبادی، با توبه از دین بابی ولعن به حضرت باب درملأ عام، عملأ به ریا وتقیه مشغول شده،ازآیین بابی كه روزی مدعی ایمان به ان بودند دست كشیدند ودرعوض دراحزاب سیاسی مذهبی وغیر مذهبی داخل شده،منحل گشتند كه داستان خیانت ایشان به ملت ایران درقالب این احزاب خود بحثی جدا دارد كه به نظر پرداختن به آن وظیفهء روشنفكران منصف و وسیع النظر این كشور مقدس است تا با تحقیقات عمیق خودهم اقدامات آنان را روشن فرمایند وهم روشن سازند كه حساب جامعهءبهائی بیش از یك قرن ونیم است كه از آنها جداست و منشأ بسیاری از تهمت هایی كه به بهاییان وارد شده ومی شود، درحقیقت مربوط به آنان است، وازعجایب این است كه بعضی هموطنان مخالف بهایی نیز علیرغم این كه ازلیان را قبول هم ندارند، برای ایشان علیه بهاییان دلسوزی ها نموده ومی نمایند كه ایشان نیز باید در برابر درگاه الهی وملت ایران پاسخگو باشند.( علت دلسوزی های مزبوربرای منصفین فتن وبا فراست روشن است!).
همچنین استاد در مورد حضرت بهاءالله چنین بیان كردند كه ایشان «ابتدا آدم حكومت و منشی دستگاه اداری بودند، یك دفعه درویش شدند و بالاخره گفتند هیكل اعلی منم، تا حالا نمی‌دانستم.» باید عرض كرد كه اولاً حضرت بهاءالله هرگز در حكومت نقشی نداشتند، بلكه پدر ایشان وزیر بودند، و بعد از فوت پدرشان وقتی به ایشان همان شغل پیشنهاد شد نپذیرفتند. وحی الهی در سیاهچال طهران برای اولین بار بر ایشان نازل شد، اگرچه مقام ایشان از قبل آشكار بود و خیلی از بابیان از آن آگاه بودند. حضرت بهاءالله درویش نبودند، اما دو سال در سلیمانیه زندگی كردند و در آن مدت چون به تنهایی و دركوه های آنجا زندگی می‌كردند به درویش مشهور شدند. ایشان در بغداد علناً اظهار امر فرمودند، یعنی مدتی میان اولین وحی الهی و اظهار آن به عموم فاصله افتاد، همچنانكه حضرت رسول اكرم نیز سه سال دعوت خود را پنهانی انجام دادند. این سنت الهی است، زیرا پیامبران مربیان نوع انسانند و تدریج یكی از اصول مهم تربیتی است.
جناب استاد به آموزه ها واحكام دینی بابی وبهائی نیزایراد گرفته،آنها را وارونه ومحّرف كرده اند. ازجمله گفته اند:
1- اگر خسته‌اید وضو نگیرید: حكم حضرت بهاءالله این است كه قبل از نماز باید وضو گرفته شود، یعنی دست و صورت شسته شود. در صورتی كه آب پیدا نشود، باید به جای آن پنج مرتبه ذكر «بسم‌الله الاطهر الاطهر» تكرار شود [ به جای تیمم در اسلام] : «من لم یجد الماء یذكر خمس مرات بسم الله الاطهر الاطهر» همچنین در مواردی كه به علت زخمی بودن دست یا صورت ریختن آب بر روی آن مضر باشد می‌توان این ذكر را خواند، نه هر موقع كه فرد خسته بود.
2- فقط یك نماز 9 ركعتی دارند: اگر چنین بود چه اشكالی داشت؟ اما نماز در دیانت بهائی سه نماز است. نماز بزرگ یك بار در شبانه‌روز، هر وقت فرد حالت روحانیت و توجه داشته باشد، باید خوانده شود. نماز متوسط سه بار در شبانه‌روز خوانده می‌شود. نماز كوچك كه فقط یك آیه است یكبار در روز خوانده می‌شود. یعنی هر فرد باید با توجه به امكاناتش حداقل یكی از سه نماز را بجا آورد. (استاد عزیز چرا به مخاطبینشان از محتوای سه نماز بهایی نمی گویند؟! البته لازم نیست ایشان بگویند چه كه اینك بسیاری از هموطنان نازنین ما،ازاولین سؤال هایی كه از برادران وخواهران بهایی خود می كنند همین است كه «آیا شما نماز هم دارید؟»، وبهاییان نیز ضمن پاسخ، عین آن نماز ها را برای ایشان می خوانند ومعنی می كنند، وبه نظر، استاد وامثال ایشان از ترس همین آگاهی های ملت عزیز ایران از امر بهایی است كه به خصوص در دوسال اخیر به دست وپای بیشتری افتاده اند تا ذهن هموطنان را از حقایق امر بهائی دور ساخته، منحرف سازند).
3- هركس خواست روزه بگیرد: روزه از واجبات دیانت بهائی است كه در 19 روز آخر سال شمسی انجام می‌شود. كسانی كه از روزه گرفتن معافند معلومند: مسافران، بیماران، زنان حامله و شیرده، زنان در دوران قاعدگی، افرادی كه سن آنان از هفتاد سال بیشتر باشد، كسانی كه به مشاغل خیلی سخت مشغولند، نه اینكه هركس خواست. اما در دیانت بهائی كسی كه به یكی از دلایل فوق روزه نگرفت دیگر لازم نیست قضای آن را به جا آورد، چون خداوند او را از روزه معاف كرده است.
4- حج خانهء باب و بهاست: بله، محل حج در دیانت بهائی خانهء حضرت باب در شیراز و خانهء حضرت بهاءالله در بغداد است. به اعتقاد بهائی چون خداوند مكانی ندارد كه بتوان به آن توجه كرد مكان هایی كه با مظاهر امر الهی، یعنی پیامبران مربیان آسمانی، در ارتباط بوده‌اند مقدس ترین مكانهای زمینند و باید به آنها توجه كرد. در این دور از بین مكانهایی كه به نحوی با حضرت بهاءالله و حضرت باب مربوط بوده‌اند و برای بهائیان مقدسند دو تا از آنها به عنوان محل حج تعیین شده‌اند.
5- فقط ازدواج با زن بابا حرام است؛ با دختر و خواهر می‌شود ازدواج كرد: در دیانت بهائی همان محارم دیانت اسلام مورد تأیید قرار گرفته است، جز آن كه به اعتقاد بهائی كسانی كه ازدواج می‌كنند هرچه از نظر خویشاوندی دورتر باشند بهتر است، چون هم به اتحاد عالم بیشتر كمك می‌كند و هم نسل سالم تری به دنیا می‌آید. دستور تعیین محارم به عهدهء بیت‌العدل اعظم گذاشته شده است تا به موقع خود با توجه به سایر تعالیم بهایی، حدود محارم رامشخص فرمایند، چه كه درتعالیم بهایی به علت ممنوعیت اختیار بیش از یك زن وحرام بودن متعه وممدوحیت ازدواج با نفوسی كه از نظر خویشاوندی دورترند ، آن پیچیدگی هایی كه درمورد حكم ازدواج دراسلام عزیزبود رفع شده است . همچنین ذكر حرام بودن ازدواج با همسران پدردریك آیهء مجزا، دلیل بر حلال بودن دیگر طبقات فامیل نیست، چنانكه در قران مجید،سورهء نساء نیزذكرحرمت ازدواج با زن پدربه تنهایی دریك آیه نازل شده وحرمت سایر طبقات درآیهء دیگر نازل شده است( درتورات،سفر تثنیه،فصل30/22 نیزحكم مزبور به تنهایی نارل شده)، ویا مثلأ ذكر حرمت «میتة ودم ولحم خنزیر» نیز درقران مجید ،بقره،آیهء168، دریكجا آمده واین دلیل برآن نیست كه مثلأ خمر حرام نیست. مضافأ درتاریخ بیش از یك قرن ونیم آیین بهایی، آیا امثال استاد می توانند درجامعهء بهایی موردی از ازدواج با محارم را كه ادعا می كنند، نشان دهند؟! ای كاش استاد به جای این اكاذیب می نوشتند كه به علت برداشته شدن حكم نجس بودن دگراندیشان دردین بهایی، بهاییان احدی را نجس نمی دانند ومی توانند با آنان ازدواج كنند. این از جمله احكامی است كه مناسب عصر وحدت واتحاد همهء انسان های روی كرهء زمین است وباید به این واسطه شكر الهی را به جا آورد ، نه آ نكه تعالیم حیاتی وبدیع آن را تحریف نمود!
6- همه چیز پاك است: دیانت بهائی تأكید شدید بر نظافت و پاكیزگی دارد، چنانكه به فرمودهء حضرت عبدالبهاء: «نظافت ظاهره هرچند امری است جسمانی ولكن تأثیر شدید در روحانیات دارد». تاکیدات دیانت بهائی در مورد نظافت بدن و لباس و اشیاء بسیار است. اما در دیانت بهائی حكم نجاست از اشیاء و انسانها برداشته شده است. نجاست مفهومی است كه با كثیفی متفاوت است. مثلاً مسلمانان كفار را نجس می‌دانند؛ این به آن معنی نیست كه آنها كثیفند، بلكه به این مفهوم است كه نباید با آنها تماس داشت. اما بهائیان هیچ فردی را نجس نمی‌دانند، حتی بزرگترین دشمنان خود را.
7- تهمت فساد واشتراكی بودن زن: یكی از تهمت هایی كه معمولأ امثال استاد به دگراندیشانی كه استاد ودوستانشان با آنها مخالفند می زنند، همین فساد وفحشا وزنا است! اما شاید بیشترین وزشت ترین این قبیل تهمت ها را به جامعهء بهایی زده باشند. حال آنكه منصفین ومحققین متقی، براحتی می توانند با مراجعه به آثار بابی وبهایی كذب تهمت مزبور را در یابند. به عنوان نمونه حضرت بهاء الله می فرمایند: «بهترین جامه ازبرای اماءالله[ زنان مؤمن]، عصمت است». نیز: «هرنفسی از او آثارخباثت وشهوت ظاهر شود، او از حق نبوده ونیست».(گلزار تعالیم بهایی،ص218). حضرت عبدالبهاء می فرمایند: «تنزیه وتقدیس از اعظم خصائص اهل بهاء است. ورقاتِ[خانم ها] موقنهء مطمئنه باید در كمال تنزیه وتقدیس وعفت وعصمت وستر وحجاب وحیا، مشهور آفاق گردند تا كل بر پاكی وطهارت وكمالات عفتیهء ایشان شهادت دهند، زیرا ذرهء از عصمت، اعظم از صد هزار سال عبادت ودریای معرفت است».(كتاب گنجینهء حدود واحكام، ص300). وحضرت ولی امرالله می فرمایند: «این تنزیه و تقدیس با شئون و مقتضیات آن از عفّت و عصمت و پاكی و طهارت و اصالت و نجابت مستلزم حفظ اعتدال در جمیع مراتب و احوال از وضع پوشش و لباس و ادای الفاظ و كلمات و استفاده از ملكات و قرائح هنری و ادبی است. همچنین توجه و مراقبت تام در احترازازمشتهیات نفسانیه و ترك اهواء و تمایلات سخیفه وعادات و تفریحات رذیله مفرطه ایست كه از مقام بلند انسان بكاهد و از اوج عزّت به حضیض ذلّت متنازل سازد و نیز مستدعی اجتناب شدید از شرب مسكرات و افیون و سایر آلایشهای مضرّه و اعتیادات دنیة نالایقه است. این تقدیس و تنزیه هر امری را كه منافی عفّت و عصمت شمرده شود خواه از آثار و مظاهرهنر وادب و یا پیروی از طرفداران خلع حجاب و حركتِ بِلا اِستتار درمَرآی ناس و یا آمیزش بر طریق مصاحبت و یا بیوفایی در روابط زناشوئی و به طور كلّی هر نوع ارتباط غیر مشروع و هر گونه معاشرت و مجالست منافی با احكام و سنن الهیه را محكوم و ممنوع می نماید و به هیچ وجه با اصول و موازین سیئه و شؤون و آداب غیرمرضیه عصر منحط و رو به زوال كنونی موافقت نداشته بلكه با ارائه طریق و اقامه برهان و دلیل بطلان این افكار و سخافت این اذكار و مضارّ و مفسدت اینگونه آلودگی ها راعملاً مكشوف و هتك احترام از نوامیس و مقدسات معنویه، منبعث از تجاوزات و انحرافات مضلّه را ثابت و مدلّل می سازد» (كتاب «ظهور عدل الهی»، صص:64-63، خطاب به بهاییان امریكا وكانادا) ونیز:«جمهور احباء[= بهاییان] چه هنگام معاشرت ومراوده با افراد جامعهء بهائی وچه در تماس با اهل عالم، باید تقوی وتقدیس را سر مشق روش ورفتار خویش قرار دهند...تقوی وتقدیس باید در كلیهء شؤون زندگانی ِ پیروان این آیین، چه در سفر وچه در حَضَرْ، چه درمجامع وكلوپ ها وضیافات وچه در مدارس ودارالتعلیم های ِ آنان، به نحوِ اكمل، به تمام معنی منظور ومراعات گردد».(همان،ص62).
ونیزمی فرمایند: «اما راجع به قضیه ی رقص و تقلید البسه ی نساء غرب فرمودند اوّل وظیفه ی محفل ملی بهاییان ایران در این ایام[ ایام رژیم پهلوی] كه اخلاق در آن سامان تدنّی نموده و تقلید و عدم تقید و لامذهبی رواجی شدید یافته،این است كه جمهور بهاییان را از قبل این عبد كراراً و مراراً در كمال تآكید و به نهایت صراحت تذكّر دهند كه تجاوز از آداب بهایی و مخالفت مبادی سامیه ی امریه راجع به تقدیس و تنزیه و عفت و عصمت و اعتدال در امور و اجتناب از سیئات اهل غرب و عادات مذمومهء غیرمرضیهءتولید مفاسد عظیمه در جامعه نماید و بنیه ی جامعه را ضعیف نماید و از رونق بیاندازد بهاییان باید همت در ترویج و اقتباس از حسنات اهل غرب نمایند نه تقلید سیئات آنان.امتیاز بهاییان حقیقی در این است لا غیر.» (كتاب گلزار تعالیم بهائی، ص 420). وبالاخره مركز جامعهء جهانی بهائی، «بیت العدل اعظم»، می فرمایند: «به موجب تعالیم مباركه، سؤال شما در مورد رابطهء عشقی بین یكی از زوجین با كسی غیر از زن یا شوهر خود، به صراحت پاسخ داده شده است. عفت وعصمت، شامل قبل وبعد از ازدواج هر دو می باشد، وعبارتست از زندگی ِ جنسی مطلقآ عفیفانه؛ قبل از ازدواج باید كاملأ عفیف بود وبعد از ازدواج باید مطلقأ به همسر خود وفاداربود؛ وفاداردر تمام روابط جنسی ووفادارهم در گفتار وهم در اعمال».( جزوهء «منتخبات نصوص دربارهء حفظ وتحكیم مبانی ازدواج بهائی»، جمع آوری دائرهء تحقیق بیت العدل اعظم، بند2344). ونیز می فرمایند: «یكی ازعلائم جامعهء رو به زوال، علامتی كه در دنیای امروز معلوم وواضح است، دلبستگی مفرط به خوشگذرانی، تشنگی سیری ناپذیربرای تفریح وسرگرمی، شیفتگی خاص نسبت به بازی ها وورزش، عدم رغبت در برخورد جدی با مسائل وداشتن نظری اهانت آمیز نسبت به تقوی وپاكدامنی می باشد. ترك اعمال ورفتار بی ارزش بدان معنی نیست كه بهائیان باید ترش روی، خشك وعبوس باشند. شوخ طبعی، شادی وسرور، ممیزه های زندگی یك بهایی حقیقی هستند. اوقات را به بیهوده گذراندن موجب وازدگی وخستگی انسان ونهایتأ منتج به پوچی خواهد شد. اما زندگی متعادل كه شامل داشتن اعتقادات محكم وخضوع وخشوع نسبت به حق است، سرور ولذت حقیقی را با خود به همراه می آورد واین سرور وخوشی موجب پر بار شدن زندگی خواهد شد.»( ترجمه. «انوار هدایت»، به نقل ازكتاب «درس اخلاق»، دورهء عالی،ص39).
با این بیانات صریح، به نظر می‌رسد كه استاد محترم چشم بسته راجع به تعالیم واحكام دیگران قضاوت می فرمایند، و هر حكمی را كه با احكام اسلام مغایرت داشته باشد به تمسخر می‌گیرند، درحالیكه احكام در ادیان مختلف متفاوت است و هریك مطابق شرایط زمان از نزد خداوند تعیین می‌شود، واگر به دیدهء توحید ویگانگی به ادیان آسمانی نگریسته شود، ملاحظه خواهد شد كه سوای اختلافات ضروری مزبور، روح وحقیقت همهء آنها یكی است وفی المثل همهء آنها فساد وفحشا وزنا وامثال آن را حرام فرموده اند.
استاد عزیزتهمت های دیگری نیز زده اند! ازجمله مدعی شده اند مؤسسین ادیان بابی وبهایی ادعای خدایی كرده اند. حال آنكه حضرت باب و حضرت بهاءالله هرگز ادعای خدایی نكرده‌اند، بلكه بهائیان معتقد به سه عالم حق، امر و خلق اند. عالم حق، یعنی ذات الهی، غیب است و درك آن برای انسان ممكن نیست. عالم امر، یعنی پیامبران الهی، واسطهء بین خدا و خلق و خلیفه‌الله بر روی زمینند و مظهر كامل اسماء وصفات الهی هستند، یعنی همانطور كه نور خورشید در آینه منعكس می‌شود، بدون اینكه خورشید در آینه حلول كند، به همین ترتیب تجلی الهی در همهء اشیاء و انسانها وجود دارد و كاملترین این تجلی در پیامبران الهی است. به اعتقاد بهائی آیات كلام الهی است كه از زبان مظهر امر نازل می‌شود، یعنی آن كلمات كلام خود مظهر امر نیست، بلكه كلام خداست. پس اگر از لسان مظهر امر «انی انا الله» بیان شود، این گفتهء خداست، چنانكه خود حضرت بهاءالله به صراحت این مطلب را بیان فرموده‌اند. از جمله در لوح شیخ می‌فرمایند: « به راستی می ‌ گویم و لوجه اللّه می ‌ گویم این عبد و این مظلوم شرم دارد خود را به هستی و وجود نسبت دهد تا چه رسد به مقامات فوق آن». حضرت شوقی ربانی مبین و ولی منصوص دین بهایی نیز، در توقیعی منیع به نامBaha'u'llah) (Dispensation of، «دور بهایی» ، كه آن را « در حقیقت وصیتِ » خود دانسته اند كه « در آتیه اختلافی حاصل نشود» ( كتاب « به یاد محبوب» ، صفحات 215-214؛ و نیز اول ترجمه همان توقیع« دور بهایی» . نظر به اهمیت این توقیع منیع ، ازاستاد گرامی والبته صد البته ازهموطنان عزیزایران تمنا دارد برای آشنایی با كلیت حقیقت این امر نازنین[ امر بهایی] و اصول اعتقادات اهل بهاء و جایگاه آن و اهداف آن و روش آن و ارتباط آن با دیگر ادیان و عهد و میثاق آن و نظم بدیع و سیستم تشكیلات نظم اداری آن ، حتماً آن را مطالعه فرمایند تا دیدی اجمالی و كلّی به دست آورند و توضیحات تفصیلی مواضیع آن را در دیگر آثار بهایی بجویند)، اصول اعتقادات اهل بهاء را به شكل خلاصه تبیین فرموده اند كه من جمله قسمتی از آن مربوط به رفع شبهه مزبور است. قَوْلُهُ الاَعَزُّ الْمُحْكَمُ الاَبهی: «جای آن است كه قبل از ادامهء موضوع وبسط كلام نكته ای بر سبیل تذكر به خوانندگان این اوراق گفته شود . مبادا نفوسی كه بر اثر مطالعهء آیات فوق در كیفیت ظهور حضرت بهاءالله تفكر و تعمّق می نمایند به خطا رفته و مقصود شارع را بر خلاف حقیقت تعبیر كنند . ذكر مقام الوهیت بر آن نفس اعظم و اطلاق جمیع اسماء و صفات الهیه بر آن ذات مكرّم نباید به هیچ وجه به خطا تفسیر شود و در فهم آن اشتباهی حاصل گردد زیرا بر طبق معتقدات اهل بهاء هیكل عنصری كه جلوه گاه چنین ظهور مهیمنی است كاملاً از كینونت آن روح الارواح و جوهر ا لجواهر متمایز است و آن خدای غیبی كه وجود او ثابت و الوهیت مظاهر مقدسه اش مورد ستایش اهل ارض است هرگز حقیقت نامتناهی محیطهء ازلیهء لایدرَكِ خود را در قالب فانی عنصری محدود تجسم ندهد و فی الحقیقه خدایی كه ذات خویش را در هیكل بشری مجسم سازد بر وفق تعالیم حضرت بهاءالله فی الحین نسبت خدایی از او منقطع می گردد. این نظریه عجیب و سخیف یعنی تجسم ذات خداوند در عالم كون نیز مانند عقاید وحدت وجود و تجسم خداوند به صورت انسان مخالف عقیده اهل بهاء و غیر قابل قبول است و حضرت بهاءالله هر یك از این دو عقیده را در ضمن الواح و آثار خود بِالصِّراحه رد و بطلان آن را بیان می فرمایند.
نفس مقدسی كه در آثار بی شمار خود ندای الوهیت بر آورده و اِنّی اَنَا الله فرموده در كتاب ایقان به كمال عظمت می فرماید: «و بر اُولی العلم و افئدهء منیره واضح است كه غیب هوّیه و ذات احدّیه، مقدس از بروز و ظهور و صعود و نزول و دخول و خروج بوده... لَمْ یزَل در ذات خود غیب بوده و هست و لایزال به كینونت خود مستور از ابصار و انظار خواهد بود... میان او و ممكنات ، نسبت و ربط و فصل و وصل و یا قرب و بعد ... به هیچ وجه ، ممكن نه... وَ كانَ اللهُ وَ لَمْ یكُنْ مَعَهُ مِن شَیءٍ دلیلی است لائح...».
و نیز حضرت بهاءالله درباره حقیقت الوهیت می فرماید :« لَمْ یزَلْ بِعُلُوِّ تقدیس و تنزیه در مَكْمَنِ ذات مقدس خود بوده و لایزال بِسُمُوِّ تمنیع و ترفیع ، در مخزن كینونت خود خواهد بود...»، « صد هزار موسی در طور طلب به ندای لَنْ تَرانی مُنصَعِق ، و صد هزار روح القدس در سماء قرب از اِصْغاء كلمة لَنْ تَعْرِفَنی ، مضطرب»
و نیز در مناجاتی می فرمایند:« چقدر بعید است كه این ذرهء ناچیز به كُنهِ عرفان تو راه یابد و چه بی فایده است جهد و كوشش من برای ادراك عظمت صنع تو كه مَظْهَرِ قُوّهء خلاقیت توست».(ترجمه)
و نیز در مناجاتی كه به خط خود مرقوم فرموده چنین شهادت می دهد:« ای خدای من چون خود را به تو منسوب بینم فریاد اِنّی اَنَا الله برآرم و چون به خویش نگرم خود را از خاك پست تر یابم.»(ترجمه)
و نیز در كتاب ایقان می فرماید:« و چون ابواب عرفان ذات اَزَل بر وجه ممكنات مسدود شد ، لهذا به اقتضای رحمت واسعه ... جواهر قدس نورانی را ازعوالم روح روحانی به هیاكل عزّ انسانی در میان خلق ظاهر فرمود ، تا حكایت نمایند از آن ذاتِ ازلیه و ساذِجِ قدمیه ... و جمیع انبیای مقرّبین و اصفیای مقدّسین به این صفات موصوف و به این اسماء موسومند... و این هیاكل قدسیه ، مَرایای اولیهء ازلیه ای هستند كه حكایت نموده اند از غیب الغیوب...».
از جمله عقاید اساسیهء اهل بهاء كه باید همواره مورد توجه بوده به هیچ وجه انحراف از آن حاصل نگردد ، آن است كه حضرت بهاءالله با آنكه اَشَدَّ ظهوراً ظاهر گشته ، یكی از مظاهر الهیه ایست كه با حقیقت غیبیه ذات الوهیت بكلی متفاوت و متمایز است.»(ترجمهء «توقیع دور بهایی» ،صص:34-31).
نكتهء دیگری كه استاد محترم به آن اشاره كردند، و حقیقت دارد اما سوء تعبیر فرمودند، سیر تدریجی اظهار امر حضرت باب است. حضرت باب ابتدا خود را باب نامیدند، اما از همان ابتدا هم منظورشان باب من‌یظهره‌الله یعنی حضرت بهاءالله بود، زیرا حضرت باب مبشر به ظهور حضرت بهاءالله بودند، نه باب قائم آل محمد. سپس ایشان به صراحت بیان كردند كه قائم آل محمد هستند، یعنی همان موعودی كه مسلمین در انتظار آنند. البته تصور بیشتر مسلمین از قائم آن است كه ایشان یكی دیگر از ائمهء اطهارند، اما با توجه به احادیث مربوط به ظهور قائم معلوم می‌شود كه قائم با كتاب جدید و شرع جدید می‌آید، یعنی قائم پیامبر جدیدی است كه با ظهورش اسلام به هدف و كمال خود می‌رسد. حضرت باب در مورد سیر تدریجی اظهار امر خود كه هدف از آن آماده كردن مردم برای درك حقیقت بود می‌فرمایند: «نظر كن در فضل حضرت منتظر كه چقدر رحمت خود را در حق مسلمین واسع فرموده تا آنكه آنها را نجات دهد. مقامی كه اول خلق است و مظهر ظهور آیهء انی انا الله چگونه خود را به اسم بابیت قائم آل محمد ظاهر فرمود.» (منتخبات آیات از آثار نقطهء اولی، صص84-85 ). و نیز می‌فرمایند: «چون حدّ ِاین خلق را می‌دانستم از این جهت امر به كتمان اسم نموده بودم. این همان خلقند كه در حق رسول‌الله (ص) كه لامثل بوده و هست گفتند انّه لمجنون و اگر می‌گویند ما آنها نیستیم عمل آنها دلیل بر كذب قول آنهاست.» ( منتخبات آیات از آثار حضرت اعلی).
در نهایت آقای ازغدی، مخاطبان را از «تبلیغات شدید» بهائیان برحذر داشتند! در كشوری كه بیش از صد و پنجاه سال است اتهامات دروغین گوناگون به بهائیان زده شده و هرگز به آنان فرصت پاسخگویی داده نشده است، یعنی روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون هر چند وقت یكبار به بهائیان حمله می‌كنند و هرچه می‌خواهند می‌گویند اما هرگز پاسخهای بهائیان به آن اتهامات را منتشر نمی‌سازند، بهائیان تنها كاری كه انجام می‌دهند آن است كه حقیقت دین خود را به طور فردی با هركس كه ارتباط دارند بیان می‌كنند. تبلیغ از نظر بهائی یعنی رساندن كلام الهی به گوش همهء افراد انسان؛ اینكه آنان ایمان می‌آورند یا نه به خدای علیم وحكیم و خود ایشان مربوط است. آیا آزادی بیان به این معنی نیست كه هر فرد بتواند عقاید خود را با دیگران در میان بگذارد؟ این حداقل آزادی است كه هر فرد انسانی داراست و هیچكس هم نمی‌تواند این حق را از دیگران سلب كند. چرا باید از بیان عقاید دیگر جلوگیری كرد؟ آیا غیر از آن است كه كسی كه این كار را می‌كند به قدرت پاسخگویی خود شك دارد؟ استاد محترمی كه همچون اسلافِِ ردیه نویس خود درزمان قاجاریه وپهلوی، این آزادی را از بهائیان سلب كرده ،همه نوع كذبی را دربارهء بنیانگذاران وتاریخ وتعالیم واحكام ادیان بابی وبهایی روا می دارند، باید تفكر نمایند كه آنها چه سودی بردند جز آن كه پس ازمدتی، رشد آیین بهایی را دربرابردیدگان خود دیدند وبالاخره با حسرت ونا امیدی ازجهان رفتند! سخنرانی های مرحوم فلسفی به دستورمرحوم بروجردی وتصویب شاه پهلوی دررادیو در1334 ، انتشاراسنادجعلی ساواك وارائهء برنامه هایی چون «تاریخ معاصر ایران» درسیمای جمهوری اسلامی با اجرای آقایان شهبازی وروحانی وحقانی، وادامهءمطالب مشابه در روزنامه ها ورادیو و تلویزیون وسایت های اینترنتی وحتی ازطریق ارسال كتب و نامه های ردیه به منازل بهاییان وفرستادن پیام های تهدیدآمیزSMS وبه خصوص ردیه های جعلی به نام خانم مهناز رئوفی وغوغای روزنامهء كیهان درسال های 1385-1384ونیزروزنامهء جام جم وتأسیس سایت های ضد بهایی همچون «بهایی پژوهی» و«بهاییزم ایران» و«رهپویان وصال» وامتال آن ونیزازدیاد برنامه های ضد بهایی در كانال های مختلف تلویزیون ورادیوهمزمان با اقدامات كیهان دراین حجم واندازهء زیاد، چه ثمری داشته ودارد؟
استاد وبرادرعزیز،اجازه دهید موضع جامعهء بهایی را دربرابراین گونه مخالفت ها وآثارآن ازلسان مولای بهاییان، حضرت عبدالبهاء، برایتان بیاورم تا دربارهء آن تعمق نمایید؛ می فرمایند: «شما می دانید این عبد این گونه كلمات ردیه را سبب اِ علاء می دانم...منكرین ورادّین، اوّلْ منادی ِ حق هستند...عنقریب ملاحظه خواهید نمود كه نفوس بسیار مهمی از شرق وغرب صحائف عظیمه بر ردّ ، نوشته ونعره زنان فریاد كنند؛ چه كه عظمت امرآنچه بیشتر ظاهر شود، مغرضین ومنكرین ورادّین عظیم تروكثیرترگردد وكل سبب اعلاء كلمة الله است. شما دعا نمایید كه خدا از این قبیل رادّینْ بسیارخلق فرماید؛ چه كه خیلی مفید است».(كتاب «مائده آسمانی»،ج5،صص: 172-171). عجیب تر آن است كه چرا با این كه امثال ایشان می دانند «الباطل یموت بترك ذكره»(= باطل به مسكوت گذاشتنش ازبین می رود)، سیر163 سالهء ردیه نویسی وضدیت با دین بهایی قطع نمی شود؟! علتش روشن است! زیرا امر بهایی باطل نیست كه به ترك ذكر ازبین رود! حق است وحقیقت؛ زنده است وپویا؛ این است كه هم عاشقانش وهم مخالفانش ،سبب رشد دائم آن بوده وهستند. مقایسهء كمّی آماری زیر نشان دهندهء حقیقت فوق است ووجه تمایزكم وكیف جامعهء بهایی ونظم بدیع واداری ومسؤولین آن ازمواردمشابهی است كه استاد عزیز درسخنرانیشان به بعضی ازآنها درمقایسه با امر بهایی اشاره كرده اند.
درزمان حضرت باب ندای این امر به دوكشورایران وعراق رسید. دردورهء حضرت بهاءالله ده كشوردیگر به آن اضافه شد. دردورهء حضرت عبدالبهاء 20 مورددیگر درشرق وغرب به آن اضافه شد. واززمان حضرت شوقی ربانی ،ولی امر بهایی تا حال این ندا به تمام كشورهای دنیا رسید. طبق آماری تعدادنفوس مؤمنین به آن درسال1848 به 100000 نفربالغ می شده،وبه علت بلایا وكشتارپیروان آن به دست اهل عدوان، دراواسط 1850 به نصف آن رقم تخمین زده شده است، ولی پس از حضرت بهاءالله تعداد درسال 1880 مجددأ به رقم سابق رسیده است كه با توجه به جمعیت 5 تا 8 میلیونی آن روز ایران عزیزمی توان گفت یك تا دو درصد كل جمعیت ایران بهایی بوده اند(مجله «پیام بهایی» عشمارهئ252عص41). این رشد درحالی بوده كه آزاروحبس وقتل بهاییان مستمر بوده است. تا سال 1963 تعدادبهاییان جهان 400000 نفربوده است. با آغاز انقلاب اسلامی ایران نه تنها بلایای گوناگون جامعهء بهایی را ازبین نبرده ، كه بررشد كمّی وكیفی آن نیز افزوده شده است. در1985 جمعیت بهاییان جهان به 3500000 نفر، در1991، به 5400000 نفر، در2001، به 6000000، واینك به حدود7666000،نفر بالغ شده است(//adherents.com). با احتساب جمعیت كل دنیا درآغاز ظهور آیین جدید كه حدود1/1 میلیارد بوده وجمعیت فعلی دنیا كه 6 برابر آن زمان شده، جمعیت بهایی درمقایسه 11 برابر شده است. برعكس آنچه امثال جناب استاد كه این امر را ناچیزواقلیتی متهم ومشكوك ولی درعین حال خطرناك گفته اند، نه تنها خطرناك نیستند، بلكه جهانیان چنان با اغوش باز از ایشان استقبال نموده اند كه به تصریح دائرة المعارف بریتانیكا، وسعت انتشاراین دین جوان 163 ساله، پس از مسیحیت عزیز2000 ساله، ازلحاظ جغرافیائی بیشتر ازسایرادیان بوده است ومیشل مالرب دركتاب «انسان وادیان، نقش دین در زندگی فردی واجتماعی»، درصص 409-408، به «گسترش تند» آن اشاره نموده است. وعلت اهمیت این آمارها بالنسبه به موارد مشابه درسایر ادیان، این است كه به علت عدم وجود فرقه درجامعهء بهایی، آمار مزبور تمامأ مربوط به یك جامعهء منحصر به فرد درجهان امروز می باشد، حال آنكه آمارهای مشابه مربوط به مجموع فرقه های یك دین است.
استادعزیزكه سعی كرده اند، به دنبال كوشش عجیبی كه ازاول انقلاب اسلامی تا حال مشهود ومعمول بوده، جامعه بهایی( به قول ایشان،«بدنه شون» ) را ازمسؤولین اداری جامعهء بهایی( به قول ایشان«رهبران فاسدشون») جدا كنند وبهائیان را نفوسی بی اطلاع كه گرفتار رهبرانشان شده اند معرفی نمایند،باید بدانند كه اهل بها خود باآگاهی واراده، به روش انتخابات بی نظیری كه مشروع دركتب وحیانیشان است، درعین توجه به خداوند ودرعین معنویت انجام می شود، مسؤولین اداری خود را انتخاب می كنند وآنها با جامعهء بهایی همچون شیر وشكر در هم آمیخته اند ونشان داده اند كه عرفان ومعنویت وخرد وعقلانیت ونظم وعشق ومحبت را می توان طبق طرح بی همتای جهانی حضرت بهاءالله شارع دین آسمانی جدید بهایی با هم داشت. حضرت شوقی ربانی می فرمایند : :« وظایف نفوسی كه یاران ، آنان را از روی كمال آزادی و معرفت به سِمَتِ نمایندگان خود انتخاب می كنند، از حیث اهمیت و لزومیت ، كمتر از وظایف انتخاب كنندگان نیست. وظیفه اعضای محفل، امر كردن و تحكم نبوده، بلكه مشورت است و آن هم نه مشورت بین خود ، بلكه باید هر چه بیشتر ممكن است با منتخبین خود مشورت نمایند و باید صرفاً خود را به منزله وسایلی بدانند كه برای معرفی امرالله به نحوی كه شایسته و مؤثر باشد انتخاب شده اند و نباید هرگز چنین تصوّر نمایند كه به منزله زینت و زیور هیكل امرالله بوده و فطرتاً از حیث استعداد و لیاقت بر دیگران برتری داشته و یگانه مروّجین تعالیم و مبادی امرالله می باشند و باید با كمال خضوع به انجام وظایف خود قیام كرده، با فكری آزاد از هر گونه تقید و از روی نهایت انصاف و وظیفه شناسی و با صراحت و سادگی و با تعلّق تام به منافع ومصالح یاران و امرالله و عالم انسانیت، چنان همّتی نمایند كه نه تنها مورد اطمینان و حمایت واقعی و احترام مُوَكّلینِ خود كه باید به آنان خدمت نمایند واقع شوند، بلكه باید قدر شناسی و محبت قلبی آنان را نیز جلب كنند.» (مجله «پیام بهایی»،شماره182،ص17 برای دیدن بیانات مهمه درمورد نظم بدیع واداری بهایی، ازجمله رجوع شود به كتاب «اركان نظم بدیع»).
چنین است كه آمار رشد نهادهای اداریشان نیز همانند وهماهنگ با رشد جامعهء بهایی رو به ازدیاد است. در1357 كه انقلاب اسلامی پیروز شد وبعضی را گمان چنان بود كه چون «ریشه كه آمریكا است ازبین رفته پس شاخهء دست نشاندهء آن كه جامعهء بهایی است نیز به تبع نابود خواهد شد»( مضمون)،نقاطی كه بهایی ساكن بوده،83000، ودرسال2001، این رقم به 127381 بالغ گردیده است؛ تعداد گروه های قومی،نژادها وقبایل بومی،دراول انقلاب،1640 بوده،2112 شده؛ تعدادزبان هایی كه كتب بابی وبهایی به آنها ترجمه شده،685 بوده، 802 زبان شده؛ تعداد محافل روحانی ملی دراول انقلاب 130 بوده، 182 شده؛تعداد مشاورین قاره ای 64 بوده ، 81 شده، معاونین آنها 675 نفر بوده اند،1000 نفر شده اند ؛ تعداد مشرق الاذكاربهایی كه محل عبادت همهء ادیان محسوب می گردد حالیه به 7 موردرسیده است (درشیكاگو،سیدنی،فرانكفورت،پاناما،ساموآ،اوگاندا، دهلی نو. قراراست درسانتیاگو نیز بزودی مشرق الاذكار دیگری ساخته شودكه به این ترتیب ذرهمهء قارات جهان موجود خواهند بود). هم اكنون 33 مؤسسه مطبوعات اثار بهایی نیزدرعالم تأسیس شده، وبهاییان در190 كشور مستقل و46 سرزمین غیر مستقل وبخش های ماوراء بِحار ساكن هستند، ونیز ده ها سایت اینترنتی وفرستندهء رادیوئی وتلویزیونی بهایی درسراسر جهان مشغول انتشار ندای صلح و وحدت عالم انسانی هستند. واین ها كه ذكر شد منهای صدها فعالیت توسعهء اجتماعی واقتصادی است كه بهاییان دنیا درآنها مشغول به خدمت به جمیع انسان های كرهء خاكی بحران زده مان می باشند. واما خدمات بهاییان به ایران عزیزوهموطنان نازنین، خود داستان مفصلی دارد كه ملت عزیز ایران ان شاء الله به تدریج با آن آشنا شده وخواهند شد( برای نمونه رجوع شود به بیانیهء«قرن انوار» و كتاب «بهاییان وایران آینده»، از ب. همایون).
به علل فوق، دراینجا لازم است از جناب استاد رحیم پورازغدی نیز كه وسیلهء توضیحات اهل بها دربارهء دین جدید آسمانی و بعضی آموزه ها وجامعه ونظم بدیع وتاریخ وسیر رشد آن شدند، صمیمانه تشكر شود واز استان الهی می خواهیم كه ایشان را به رضای خود موفق ومؤید بدارد.
قرآن مجید در سوره هود(آیات 20-24) می فرماید:« وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَری عَلَی اللهِ كَذِباً اُولئِكَ یعْرَضوُنَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یقُولُ الاَشْهادُ هوُلاءِ الَّذینَ كَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ اَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظّالِمینَ الَّذینَ یصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالاخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ. اُولئِكَ لَمْ یكُونُوا مُعْجِزینَ فِی الاَرْضِ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ اَوْلیاءَ یضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما كانُوا یسْتَطیعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا یبْصِرُونَ .اُولئِكَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنهُم ما كانُوا یفْتَروُنَ. لا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الاَخْسَرُونَ.»[= و كیست ستمكارترازآنكه بر بافت بر خدا دروغ را آنها عرض كرده می شوند بر پروردگارشان و گویند گواهان این گروه آنانند كه دروغ بستند بر پروردگارشان آگاه باشید لعنت خداست بر ستمكاران ، آنان كه باز می دارند از راه خدا و می خواهند آن را كج ، و ایشانند به آخرت ایشان كافران، آنها نباشند عاجز كنندگان در زمین و نباشند مر ایشان را از جز خدا هیچ دوستان مضاعف كرده می شود از برای ایشان عذاب؛ نیستند كه بتوانند شنیدن و نیستند كه ببینند. آن گروه آنانند كه زیان كردند بر نفسهای خود و گم شد از ایشان آنچه بودند كه دروغ می بستند. ناچاراست به درستی كه ایشان در آخرت ایشانند زیان كارتران / عینأ از قرآن شماره 9].
ودرسوره آل عمران،آیه 100، می فرمایند، «ولتكن منكم امة یدعون الی الخیر ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنكر واولئك هم المفلحون» ( وباید باشند از شما مسلمانان جمعی كه بخوانند به سوی خوبی وامر كنند به خوبی ونهی می كنند از منكر وآن گروه رستگار ونجات یافتگانند).
انتخاب یكی از دو حالت فوق بسته به ارادهء بندگان است. ازخدا خواهیم ما و احدی ازجهانیان را به حال خود نگذارد.

نظر خود را بنویسید


تصحیح نام مخاطب یکی از بیانات مذکور در مقالهء فوق

ستار
ارسال شده در : 1388/10/27

دوستان عزیز
همچنین مخاطب لوحی که بیان «لَو كانَ القَديمُ هُوَ المُختارُ عِندَكُم ، لِمَ تَرَكتُم ما شُرِعَ فِي التَّوراتِ و الاِنجيلِ؟» در آن ذکر شده، ناپلئون سوم است که اشتباهاً ناصرالدین شاه ذکر شده. با عرض پوزش

تصحیح ترجمهء یک آیه

ستار
ارسال شده در : 1388/1/27

دوستان عزیز در جمله ای از ترجمهء یکی از بیانات فوق اشتباهی رخ داده که در زیر تصحیح می گردد:«لَو كانَ القَديمُ هُوَ المُختارُ عِندَكُم ، لِمَ تَرَكتُم ما شُرِعَ فِيالتَّوراتِ و الاِنجيلِ؟»(اگر نزد شما خداوند قدیمصاحب اختيار است پس چرا ترك كرديد آنچه را كه در تورات و انجيل حكم شده ؟)
تغییر یابد به : اگر نزد شما امرقديم مُختاروپسنديده بود، پس چرا ترك كردید آنچه را كه در تورات و انجیل حكم شده؟