×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

معاندین منادیان امرند
1386/06/12

وقتی ویژه نامهء دیروز روزنامهء جام جم را دیدم بار دیگرعظمت امر الهی برایم محرز شد این ویژه نامه در 50 صفحه شامل خزعبلات و اهانتهایی به دیانت بهایی بار دیگر مصداق توامان بحرانها و پیروزیها برای امر مبارک شد. اول می خواستم پاسخی به این سخنان سخیف ندهم ولی بعد فکر کردم زمانی که حضرات به خود زحمت می دهند که برای اعلا و تبلیغ امر الهی 50 صفحه مطلب بنویسند چرا من نباید از این فرصت استفاده کرده و نظراتم را به صراحت خطاب به عزیزان هموطنم بگویم؟ این ویژه نامه حاوی ایرادات و شبهات فراوانی در همهء زمینه ها است در واقع نویسندگان این مقالات در تحریف حقایق تاریخی سنگ تمام گذاشته اند تا به خیال اندیشه ء خام خود اسلام و مسلمین را ازدام و خطری بزرگ برهانند می دانم که در زمینه های تاریخی افراد بسیار مطلعی پاسخ تهمتهای وارده را خواهند داد در این زمینه فقط می خواستم به چند مورد شبهه ء تاریخی اشاره کنم چون هر چه در ذهن به دنبال پاسخ سؤالاتم گشتم نیافتم اول اینکه در صفحه ء 6 آخرین ستون نوشته اند که بهاییت و حضرت بها الله مورد حمایت دولت روسیه بوده است آنچنان که سفیر روسیه ء تزاری تمام سعی خود را برای آزادی جمال مبارک از سجن سیاهچال کرد و پیشنهاد کرد که حضرت بهاالله به روسیه بروند. نویسنده در دنبال این سخن خاطر نشان می کند که ولی بهاالله این پیشنهاد را نپذیرفت و بغداد را به عنوان محل تبعید خود انتخاب کرد. حال آنچه ذهن مرا مشغول کرده است و نمی توانم برایش جواب قانع کننده ای بیابم این است که چه طور ممکن است یک نفر دست نشانده ء کشوری باشد به این دلیل به زندان و حبس بیفتد پس از آزادی تبعیدش کنند و به او از جانب دولت ایرن حق انتخاب محل تبعید را بدهند ولی او به جای انتخاب بهترین محل که هم امن باشد و هم در آنجا از عزت و احترام ظاهری برخودار باشد محلی را برگزیند که باز هم تحت فشار، کنترل، ایضا و اذیت باشد در ایران تحت ظلم حاکم مسلمان و در بغداد هم تحت ظلم امپراطوری عثمانی. براستی چرا؟ چرا حضرت بهاالله که می توانستند در ظل حکومت تزاری زندگی راحت و توام با احترامی داشته باشند بغداد را ترجیح دادند و خود را در معرض اتحاد دو پادشاه ظالم و مستبد قرار دادند؟ البته هر کسی می داند که از دو طبقه نمی توان توقع انصاف داشت یکی نفوس خام و ساده و دیگری افراد حیله گری که قصد ایجاد بدبینی در اذهان را دارند به احتمال زیاد این مطالب ایشان را به لزوم تمسک به منطق و انصاف قانع نمی کند ولی قطعا وضع برای افرادی که به طراز خرد و انصاف مزینند فرق می کند : در کجای تاریخ مدون بشریت دیده شده که یک مسلک یا فرقه یا عقیده ای را کشوری استعمار گر به اهداف کسب منافع سیاسی در کشور تحت سلطه ء خود به وجود آورد،آن را بال و پر دهد و حمایت کند و با اضمحلال رژیم و نابودی سیستم دولت استعمار گرعواملش نابود نشود؟ چه طور ممکن است بهاییت را روسیه ء تزاری بال و پر بدهد ولی بانابودی آن بهاییت از بین نرود؟ ممکن است پاسخ دهند که چون بهاییان به زیر لوای دولت انگلیس رفتند . اگر این عامل دوام وجود فعلی بهاییان است پس چرا با کوتاه شدن دست انگلیس از ایران این اعتقاد نابود نشد؟ اگر بگویند چون بهاییان تحت حمایت امریکا و اسراییل رفتند پس چگونه است که ظرف این 28 سال پس از انقلاب که دست ُآنها نیز از ایران کوتاه شده است حتی با مساعی نفوس کینه توزی که همه جوره قدرت و اقتدار سیاسی، اقتصادی، قضایی، علمی و مذهبی را در دست دارند و نهایت تلاش خود را در اضمحلال این پیروان کرده اند باز هم موفق به نابودی این گروه ناچیز و حقیر نشده اند؟ چه طور ممکن است معلول از علت خود مستقل باشد و با از بین رفتن علت باز هم باقی و برقرار بماند؟حتی اگر جهان آنقدر کوته بین باشد که چنین تحلیل بیمارگونه ای را بپذیرد و این توهم توطئه را ثابت شده بداند همین نظر ثابت می کند که دیانت بهایی ساخته ء دست این و آن نیست بلکه منشأیی الهی و روحانی دارد که به واسطه ء ارادهء حق مقدر است رسم کینه ورزی، ظلم، عناد، جنگ و تعصبات را براندازد و صلح، دوستی، آرامش، آبادی، برکت و صلاح را به جهان عرضه دارد و این تقدیر بشر است. در جای دیگری از این ویژه نامه، به صفحات مصوری بر می خوریم که توجه به این خزعبلات هم خالی از لطف نیست! در صفحهء 20و21 عکسهایی می بینیم با عنوان «همراه دیکتاتور، رویاروی ملت» در این بخش مولفین و نویسندگان تصاویری را از افراد سرشناس بهایی مانند روحیه خانم ایادی امرالله و دیگران در کنار شخصیت های سیاسی و بعضا دیکتاتور چاپ کرده اند و از این تصاویر به عنوان جانب داری بهاییان از استبداد و دشمنی با مردمان تحت حکومات ظالم یاد شده است. تحریف و سفسطه همیشه تنها سلاح معاندین بوده است طرح دو مسئلهء صحیح که از مهمترین اصول امر بهایی محسوب می شود یعنی(اطاعت از حکومت و عدم دخالت در امورسیاسی) و گرفتن نتیجه ای کاملا نامعقول و مغرضانه و غلط چیزی به جز اثبات دوبارهء سخافت اندیشهء صاحبانش نیست. چنین نتایجی تنها از افکار مریض،جنگجو،تشنهء خون ریزی، دوستدار نابودی و آشوب بر می آید که جهان را تنها عرصه و حق خویش می پندارند . ذهن خرد و کوچک آنها گنجایش درک حقایق و ارمغان هایی چون «صلح عمومی»، «وحدت عالم انسانی»، «دوستی و محبت»، «بخشش و آزادی» و ... را ندارد. عجب نیست که اگر کسی جنگ و خونریزی را عاشقانه دوست بدارد از «صلح و دوستی» اینچنین یاد کند. اگر هم تحلیل ایشان درست باشد باید گفت چون دیانت بهایی منادی صلح و سلام و دوستی است، صلح اکبری را برای جهانیان اراده کرده است که درظل آن تمامی نژادها، اقوام، ادیان و عقاید گوناگون با حفظ خصوصیات درونی خود و تفاوتهایی که با هم دارند بتوانند در صلح و وحدت در کثرت زندگی کنند. بنابراین اتفاقا بهترین محل برای تبلیغ آیین بهایی همین کشورهایی است که اعمال دیکتاتوری، زورگویی و نادیده گرفتن حقوق انسانها امری عادی و طبیعی است. بر حسب اردهء حق اتفاقا ظهور حضرت بهاالله دقیقا برای همین در چنین زمان و مکانی واقع شد تا در تاریک ترین برهه و مکان از تاریخ بشریت ( به خصوص ایران)زمینهء چنین ظهوری را اجتناب ناپذیر سازد. در چند صفحه جلوتر به تصاویری از رجال سیاسی مانند هویدا ، عباس آرام و ... برمی خوریم که به عنوان بهایی معرفی می شوندو این کار چنان با ساده انگاری در این موهوم نامه انجام شده است که انسان خنده اش می گیرد! اولا بسیار منطقی است که بگوییم ملاک بهایی بودن هر کس در وهلهء اول اعتراف و اقرار خودش است در دیانت بهایی تقیه و کتمان عقیده وجود ندارد در هیچ جای تاریخ دیده یا شنیده نشده که این افراد خود را بهایی معرفی کنند در حالیکه همه می دانند که بهاییان از اعلان اعتقاد خود ابایی ندارند. نویسندگان این مطالب اگر سر سوزنی انصاف داشتند اقرار می کردند که هویدا نه تنها بهایی نبود بلکه گذاشتن ستون مذهب در فرم استخدام ادارات دولتی از ابداعات وی بود و برای همین این حضرات به واسطهء این ابتکار عمل هویدا باید از او سپاسگزار باشند . آخر چطور ممکن است کسی معتقد به عقیده ای باشد قدرت سیاسی زیادی هم داشته باشد آنوقت کاری کند که پیروان دیگر اعتقادش دچار مشکلات حاد و خاصی شوند؟ در عکسی دیگر عباس آرام را در حال باده گساری با اجانب! می بینیم اولا که شرب مسکرات در دیانت بهایی حرام است اگر عباس آرام بهایی بود حتما این حکم را رعایت می کرد دوم اینکه این آقایان مثل اینکه مطالب صفحهء 20 را که به قلم خود نوشته اند فراموش کرده اند در آنجا خود بر این حقیقت اعتراف کرده اند که بهاییان در سیاست دخالت نمی کنند. سوم آنکه می خواهم از این حضرات یک سؤال خصوصی بکنم «آقایان! شما در کجا و در کدام مجلس ویسکی دیده اید که آن را در لیوانهای در دست افراد به این خوبی تشخیص می دهید؟» آیا جز این است که فقط افرادی که خود اهل باده گساریند می توانند نوع یک نوشیدنی در یک عکس قدیمی سیاه و سفید تشخیص دهند؟ به قول مولانا: بادهء خاص خورده ای جام خلاص خورده ای بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن در مقالهء بعدی به بررسی نظرات «نجات یافتگان»!!!میپردازم. خسته نباشید. ولی خودمانیم، معنی این که حضرت ولی امرالله می فرمایند « معاندین منادیان حقند» را از خلال این اقدامات میفهمیم که چه قدر ما بهاییان را برای تبلیغ سر ذوق می آورد و چه اندازه هموطنان شریف و عزیزمان راطالب تحری حقیقت می کند! دستشان درد نکند.

نظر خود را بنویسید


تا کی می خواهید

محسن
ارسال شده در : 1386/9/21

تا کی می خواهید با این دید خرافاتی و تقلید از دیگران به مساهل نگاه کنید ایا تا به حال از اثار حضرت بهاءالله خواندهاید تا ببنید ایشان یک بیامبر الهی هستنند و حامل بیام الهی از جانب خداوند به امید روزی که مردم دیده روشن کنند

دوست گرامي ن در م

شهلا
ارسال شده در : 1386/8/4

دوست گرامي ن در مورد ماموريتي كه شما عنوان كرديد بايد در ليست عجايب تاريخ ان را اضافه نمود چون حضرت بها الله بعد از بغداد به روسيه نرفتند كه مزدشان رااز انها مطالبه نمايند تركيه مكان بعدي بود واحتمالا باز ايشان فراموش كردند براي گرفتن دستمزدشان از روسيه به انجا بروندومسيرشان را به سمت بد اب وهواترين منطقه يعني عكا وزندان انجا كج كردند!وبعد از چندين سال به لقا الله پيوستند عجب دستمزدي نصيبشان شد!!عينك بد بيني را كنار بگذارييد بلكه بهتر تجزيه وتحليل نموديد

تحری حقیقت

ن
ارسال شده در : 1386/7/1

درخصوص رفتن به بغداد بدیهی است که چون هنوز ماموریت ایشان تمام نشده بود وادعای خودرا اشکار نکرده بودند مجبور بودند در یک کشور اسلامی چنین ادعای بکنند وگر نه در روسیه چه کاری می توانستند انجام دهند وماموریت
ناتمام هم که مزدی نداشت که از روسیه مطالبه کنددرخصوص روسیه مطمئن باشید استعمار انگلیس از اقدامات وهمکاری های خود با روسیه تزاری پشیمان نبودواز اقدامات مثبت اینان حمایت وکارهای نیمه تمام بادولت تزاری را خود بتنهایی به سر انجام رسانید هر کس دیگری هم بود همین کاررا می کردضمننا مگر شوروی که ساقط شود کمونیسم از بین رفت مگرهیتلر که مرد نازیسم از بین رفت مگربا مرگ موسولینی دیکتاتوری از بین رفت مگر پیامبر اسلام که امدند بت پرستی ریشه کن شد بدیهی است هر تفکری تعدادی طرفدار خواهد داشت وحتی برایش جان هم می دهند مثل نازیسم و مثل فاشیسم ومثل بعضی ژاپنی ها که الت مرد را میپرستند ومثل شیطانپرستان امروز دنیا ی غربوهزاران مورد دیگر و خدمتتان عرض کنم برای یافت حقیقت اول باید تعصب را از خود دورکنیم وبعد برای هر حرفی دنبال دلیل منطقی بگردیم متاسفانه ما همه من وشما اول به چیزی اعتقاد می یابیم بعددست بهر کاری می زنیم درست بودن ان را ثابت کنیم من نه به شیعه واحادیث
انها اعتقاددارم مخصوصا در خصوص امام زمان ونه با اسلام وقران اعتقاددارم لطفا ازکتابهای اسمانی خودتان که ظاهرا از قلم مبارک تراوش می نمود ویا از کتب هیکل مبارک که به خاطر گل روی پدر عزیزشان وهمچنین سلامت هیکل مبارک مبعث واعلام پیامبری وخدایگان شدن خود را تاقرارگرفتن زیر سایه دولتهای دستنشانده استعمار به تعویق انداختند مطالبی دال بر امر اللهی وپیامبری وباب بودن وارائه بدهید که البته این مطالب مطالبی نباشد که هر چند کلاس در خوانده ای بتواند اظهارکند تا به یاری حق ماهم بتوانیم حقیقت را کشف کنیم.