×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

از قرطبهء مغربی تا بهائیان ایران: مدارا و عدم مدارای اسلامی
1386/07/03

چکیده:
در این مقاله استدلال می‌شود که اذیت و آزار فعلی جامعهء بهائی در ایران با تعالیم اصلی حضرت محمّد در قرآن کریم که تفاهم و احترام نسبت به اقليّت‌های دینی را توصیه می‌کند، در تناقض است. قرطبه [کوردوبا یا کوردووا]، که زمانی پایتخت اسپانیای مغربی Moorish و معروف به آندلوس بود، به عنوان نمونه‌ای از مدارا ذکر می‌شود که در آنجا، مسلمانان، مسیحیان و یهودیان در کمال اتّفاق و مسالمت تحت حکومت اسلامی در کنار هم می‌زیستند. این مقاله به توصیف اذیت و آزار اعضاء جامعهء بهائی ایران نیز در چارچوب آن زمینهء دینی و تاریخی می‌پردازد.
مقدّمه
در دوران معاصر که بنیادگرایی دینی مردم را نسبت به مقصود از دین به شکّ و تردید می‌اندازد، انداختن نگاهی به گذشتهء تاریخ که پیروان ادیان گوناگون در کنار هم گِرد آمدند و در صلح و آرامش زندگی کردند، می‌تواند دلگرم‌کننده باشد. قرطبه، مقرّ خلافت عظمی (1031-929)[1]، یکی از این موارد است که مظهر مدارای اسلامی به طور یکسان در مورد مسلمانان، مسیحیان و یهودیان بود. در طیّ دوران طلایی‌اش، علوم، علوم انسانی، هنرها، تجارت و صنعت در اثر همکاری جمعی پیروان این سه دیانت شکوفا گردید. منبع الهام این تحوّلات و پیشرفت‌ها مسلـّماً ناشی از آن آیات قرآنی بود که بر پذیرش و مدارا تأکید داشت. این مقاله، در بررسی این مواضیع، به مطالعهء وضعیت شوم بهائیان ایران نیز می‌‎پردازد که در صد و شصت سال گذشته به علل دین و اعتقادات مذهبی مورد اذیت و آزار بوده‌اند.
اگر کسی اطراف شهر تاریخی قرطبه در جنوب اسپانیا قدم بزند، می‌تواند محلـّه‌های قدیمی یهودی، مسیحی و مسلمان را مشاهده کند که در کنار هم واقع شده‌اند. همین ترتیب و ترکیب محلـّه‌ها در بین سایر جماعات اندلوس نیز وجود داشت که این سه جامعهء دینی قرنها در کمال مسالمت در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند. کنیسه‌ها، مساجد و کلیساهای قرون وسطایی را هنوز می‌توان دید که در شعاعی محدود در سراسر منطقه‌ای که اینک به نام آندالوچیا معروف است، در کنار هم قرار داشتند.
مدارای دینی قرآن
آن ایّام اوج جلال و عظمت اسلام و زمانی بود که مدارای بین‌الادیان در بعضی از قلمروها مانند قرطبه و طبق اصول احترام دینی که در قرآن ذکر شده، برقرار بود. توجّه به این نکته جالب است که استفاده از جبر و زور برای وادار کردن دیگران به قبول اسلام – اتـّهامی که غالباً منتقدانش به آن وارد می‌سازند – از همان ابتدای امر، بنا به صریح کلام قاطع حضرت محمّد، عملاً ممنوع بود. می‌فرماید، لا إکراهُ فی الدّين (بقره، 257)؛ أ فأنتَ تُکرُهُ النّاس حتّی یکونوا مؤمنین؟ و ما کان لنفسٍ أن تؤمنوا إلاّ بإذنِ‌الله (یونس، 100-99)؛ إن اللهَ لایُحبُّ المُعتدین(بقره، 190).
به جای آن، گفتگو و ارتباط معقول در دعوت دیگران به کیش خود، مؤثـّر تشخیص داده شده است: أدعٌ إلی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادِلهُم بالـّتی هِیَ أحسَن (نحل، 125). در رفتار با نفوسی که پیرو آیین‌های دیگر هستند، پذیرش و اذن دخول دادن به آنها نیز به همین ترتیب توصیه شده است: و لاتسُبّوا الـّذین یدعونَ مِن دونِ الله فَیَسُبّوا الله عدواً بغیر علمٍ. کذلک زَیّـــنّــا لِکُلّ أمّةٍ عَمَلَهُم؛ ثمّ إلی ربِّهِم مَرجِعُهُم. فَیُنَبِّعُهُم بما کانوا یَعمَلون (انعام، 108).
قرآن در مورد تعصّب شدید و انعطاف‌ناپذیر در رعایت شریعت و احکام آن در مقابل عُرف مذهبی نوین نیز امر به خویشتن‌داری و شکیبایی می‌کند، قولٌ معروفٌ و مغفِرَةٌ خیرٌ مِن صدقةٍ یَتبَعُها أذًی (بقره، 263). حضرت محمّد همچنین در مورد خطرات ورود به مباحثات و مجادلات دینی که در آن کسی حق را به جانب خود بداند و به کینه و بغض مذهبی و غالباً به خشونت منجر شود، هشدار می‌دهد: و لو شاءالله لَجَعَلَکُم أمّةً واحدةً و لکن لَیَبلُوَکُم فیما آتیکم فاستبقوا الخیرات. إلی الله مَرجِعُکُم جمیعاً فَیُبِنّئُکُم بما کُنتُم فیه تَختَلفون (مائده، 53-52). و در مقام دیگر می‌فرماید، لیس البِرّ أن تُوَلـّوا وُجُوهَکُم قِبَلَ المشرق و المغرب؛ ولکنّ البِرّ مَن آمَنَ بالله ... و آتَی المال علی حُبّه [یعنی حبّ الله] ذوی القُربی و الیَتامی و المساکین و ابن السّبیل و السّائلین... (بقره، 177)
مدنیت جدید اسلامی، با کسب قدرت از تفکـّرات جدیدش، عناصری را از گسترهء وسیعی از فرهنگ‌های کلـّی و جزئی واقع در آسیا، افریقا و اروپا گرفته به سواحل اقیانوس‌های اطلس، آرام و هند رسید. بهترین نمونه به احتمال قوی سیستم ارقام عربی است که از هند اخذ شد و بعدهاً اصلاح گردیده در سراسر دنیای غرب انتشار یافت. بنابراین در توسعهء مدنیت جدید که با تعالیم حضرت محمّد مرتبط بود، تنوّع و کثرت، و نه یکدستی و مشابهت، اهمّیت اساسی داشت: و مِن آیاته خلقُ السّموات و الأرض و اختلاف ألسِنَتِکُم و ألوانِکم (روم، 22). یا أیّها النّاس إنـّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ و أنثی و جَعَلناکُم شعوباً و قبائلَ لِتَعارَفوا (حَجَرات، 13).
طولی نکشید که عالم اسلامی توسعه یافت و فرهنگ‌های دیرینی چون یونانی‌ها، پرتغالی‌ها، رومی‌ها و اسپانیایی‌های مدیترانه را در بر گرفت. در خاور میانه، اسلام آنقدر توسعه یافت که قلمروهای مرتبط با ایرانیان، سُریانیان، عبرانیان، حرانیان[2]، و ماندائیان[3] را در ظلّ خود در آورد. در آسیای صغیر، ترکها، ارمنی‌ها و کردها به آن پیوستند، و همین جریان در شبه قارّهء هند در مورد فرهنگهای مرتبط با سانسکریت و بسیاری از سایر جوامع رخ داد. همچنین، ملل آسیای شرقی از جمله چینی‌ها، تَبّتی‌ها، اندونزیایی‌ها و مالایایی‌ها و دیگران به این تمدّن جدید ملحق شدند. گروه‌های قومی آسیای مرکزی مانند مغولها، تبّتی‌ها، افغانها و چندین ملـّیت قفقازی نیز در این گسترش از جمله عناصر مهمّ آن گشتند. در افریقا، اهالی اتیوپی، قبطی‌ها و مصری‌ها، اعراب، بربرها و تعداد زیادی از اقلّیت‌های نژادی خود را به این آیین جدیدی که حضرت محمّد اعلام کرده بود پیوستند و به این ترتیب بر خصیصهء کثرت‌گرایانهء آن تأکید نمودند (بالیوزی، 1976).
چنین جامعیت قومی مسلـّماً نتیجهء تصدیق منشأ روحانی سایر ادیان توسّط حضرت محمّد بود. توجّه به احترام حضرت محمّد به صوامع و بَیعٌ و صلواتٌ و مساجدٌ یُذکَرُ فیها اسم‌الله (حجّ، 40) جالب است. تعدادی از ادیان غیر مذکور در کتاب مقدّس مانند زرتشتیان و صابئین در سراسر متن کتاب همراه با کسانی که از تبار کلیمی و مسیحی هستند ذکر شده‌اند: إن الـّذین آمنوا [مسلمانان] و الـّذین هادوا و النّصاری و الصّابئین مَن آمَنَ بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فَلَهُم اجرُهُم عند ربّهم و لا خوفٌ علیهم و لا هُم یحزنون (بقره، 59).
برای آن که به این چشم‌انداز روحانی، کثرت و تنوّع بیشتری افزوده شود، قرآن بر وجود ادیان دیگری که با کتاب تورات و انجیل ارتباطی ندارند یا برای نسل حضرت محمّد شناخته شده نیستند اشاره دارد: رُسُلاً قد قصَصناهم علیک و رُسُلاً لم‌نقصُصهُم علیک (نساء، 162)؛ و لقَد أرسلنا مِن قبلِک فی شِیَعِ الأوّلین (حجر، 11)؛ و ماأرسلنا مِن رسولٍ إلاّ بلسان قومه (ابراهیم، 4)؛ لِکُلّ أمّةٍ جَعَلنا مَنسَکاً هُم ناسِکوه (حجّ، 67).
تردیدی نیست که در قرون اوّلیهء توسعهء اسلامی، مواجهات موفـّقیت‌آمیز فرهنگی با جوامع مذهبی غیرمذکور در کتاب مقدّس در سراسر آسیا و افریقا، بخصوص با دو آیین هندو و بودایی رخ داد. فی‌المثل، دو مجّسمهء عظیم بودا در افغانستان که حدود قرون دوم تا چهارم میلادی در دل کوه تراشیده شد، به عنوان مظهر و نُماد این مواجهات پربار تا همین اواخر برپا بود.
شایان توجّه است که از ادوار اوّلیهء اسلام، رعایای غیرمسلمان به عنوان اهل ذمّه نامیده می‌شدند که به معنای پیروان سایر ادیان و تحت حمایت بود این روش مبتنی بر اصل احترام متقابل دینی بود که حضرت محمّد در سورهء کافرون (آیهء 6) مطرح فرمود: لَکُم دینُـکُم و لی الدّین. به اهل ذمّه این حقّ انتخاب داده می‌شد که یا به اسلام اقبال کنند یا مبلغ معقولی به نام جزیه پرداخت نمایند که آنها را از خدمت سربازی معاف می‌کرد (پارجا، 1975). ذکر این نکته نیز شایان توجّه است که خلیفهء ثانی در وصیت‌نامه‌اش به جانشین خود توصیه نمود که، اهل ذمّه را به او می‌سپارم تا از حمایت خدا و رسولش برخوردار گردند؛ باید که آن را مراعات نماید و به عهد و پیمان با آنها وفا نماید (آرنولد، 1913، ص57).
بنا به گفتهء گیل (1976)، چهار مورد آزادی که امروزه شناخته شده، یعنی آزادی خواسته و ترس، آزادی عبادت و بیان، به نظر می‌رسد در ابتدای اسلام در قرآن نهادینه شده است. چنین اقداماتی در جوامع جدید اسلامی مانند قرطبه مشهود گشت.
قرطبه؛ الگوی مدارای اسلامی
کوردووا (که در عربی قرطبه گویند)، که زمانی پایتخت آندولوس بود، طولی نکشید که مرکز روشنفکری فرهنگی شد. کوردوبا این فخر و مباهات را داشت که اوّلین دانشگاه در نیمکرهء غربی، هشت کالج و هجده کتابخانه را دارا بود؛ یکی از کتابخانه‌ها دارای 000ر400 جلد کتاب بود که در چهل و چهل مقوله طبقه‌بندی شده بود. این کتابخانه، با پانصد کتابدار، مستنسخ، و محقـّق، یکی از بزرگترین‌ها در نوع خود در جهان بود. شایان توجّه است که در آن زمان مهم‌ترین کتابخانهء اسپانیا در صومعهء ریپولی فقط 192 کتاب داشت (کاب، 1963). خود کوردوبا به عنوان یکی از مهم‌ترین بازارهای کتاب در دنیای آن عصر به حساب می‌آمد. طلب علم و دانش آنقدر بود که خلفا هیأت‌هایی را به نقاط دوردست اعزام می‌کردند تا کتاب تهیّه کنند یا با اسرای جنگی معاوضه نمایند. در نظر بسیاری از نفوس، کوردوبا، در اوج شکوفایی و رونقش، تا آغاز اوّلین هزاره، پیشرفته‌ترین شهر اروپا بود، که حتـّی آب جاری در آبروها و روشنایی معابر داشت. این شهر، با 000ر500 نفر جمعیت، بعد از اسلامبول، از لحاظ ترقـّی و نیز ابعاد، دومین شهر به حساب می‌آمد. به گفتهء ترند، کوردوبا متمدّن‌ترین شهر در اروپا، مایهء شگفتی و تحسین دنیا، و وینی در میان کشورهای بالکان بود (1931، ص9).
مسجد عظیم، باشکوه و مجلّل کوردوبا دومین بنای بزرگ دینی زمان خود محسوب می‌شد که روی 850 ستون مرمر رنگارنگ قرار داشت. معماری آن که در سال 785 آغاز گردید، ترکیبی از سبکهای معماری فرهنگ‌های متعدّدی چون اسپانیایی، رومی، ویزیگوتی[4]، ایرانی، سُریانی، تونسی و بیزانسی بود و یکی از ویژگی‌های ابتکاری آن تاق‌های شش‌لایه در دو ردیف بود. کوردووا اوّلین شهری بود که تولید ابریشم و کاغذ را در قرن نهم شروع کرد که متعاقباً به تمام اروپا راه یافت. المقرّی مورّخ در مورد این دوران باشکوه می‌نویسد:
کوردووا در چهار مورد بر پایتخت‌های جهان پیشی گرفت. این چهار مورد عبارت بودند از پل روی رودخانه و مسجد؛ سومین مورد مدینةالزّهرا [ویلای سلطنتی]؛ امّا از همه مهم‌تر و بارزتر علم و دانش بود (هیلن‌برَند، 1980، صفحات 600-599).
دانش و اتـّفاق و اتّحاد دینی مسلـّماً در زمرهء بزرگترین دارایی‌های کوردووا بودند. از جمله دانشجویانی که در اماکن یادگیری کوردوبا حضور یافتند محقـّق باهوش و استعداد فرانسوی گربرت اوریلاک بود که بعدها به نام پاپ سیلوستر دوم (1003-950) معروف شد. بسیاری از سایر متفکـّرین مسیحی نیز برای کسب علم از مسلمانان آمدند و شروع به ترجمهء متون علمی از عربی به لاتین جهت انتشار بیشتر در اروپا نمودند و شرایطی برای ظهور نوزایی (رنسانس) در قرنهای بعدی فراهم آوردند (هندال، 2004). مدارس ترجمهء سویل Seville ، گرانادا، و بخصوص تولدو Toledo نیز نقشی مهمّ در این فرایند ایفا کردند (ورنت، 1978). بنا به گفتهء بالیوزی (1976) بسیاری از آثار کلاسیک یونانی اگر به زبان عربی ترجمه نمی‌شدند به‌کلـّی از بین می‌رفتند. مقامات کلیسایی، به علــّت پیشینهء الحادی این آثار، معمولاً با نظر تحقیر به آنها نگاه می‌کردند. در زمانی که اکثر محقـّقین قرون وسطایی به علـّت مطالعهء علم تشریح گناهکار محسوب می‎شدند و به علم ستاره‌شناسی به عنوان فعالیت جادوگرانه نگریسته می‌شد، دانشمندان سه دیانت در آندولوس به طور فعّال و جدّی به پیشرفت‌هایی در زمینه‌های ریاضی، طبّ، زیست‌شناسی، کشتی‌رانی، معماری، ستاره‌شناسی، فیزیک و امثال آن نایل گشتند (هندال، 2004). خود کوردووا به عنوان اورشلیم غرب مورد ستایش بود.
به علـّت جوّ آزاد دینی، کوردووا نهایتاً ملجأ و پناهی برای یهودیان آزار دیده شد؛ بخصوص یهودیانی که در اروپا اجازه نداشتند مکاتب و مدارس تلمودی خود را اداره کنند و مراسم عبادی خود را انجام دهند به آنجا پناه آوردند (کُهِن، 1995). تعداد یهودیانی که اواخر قرن سیزدهم در اسپانیای مغربی می‌زیستند بالغ بر صد هزار نفر تخمین زده شده است (واسرشتاین، 1995). بنا به گفتهء هیلن‌برَند (1980)، جامعهء مسیحی در کوردووا اجازه داشت قاضی خودشان را داشته باشد و نظام عدالتی خود را که به احتمال قوی پیرو قانون ویزیگوت بود، به کار ببرد. فرقه‌های مسیحی که در کشورهای اروپایی بدعت‌گزار و مرتدّ محسوب می‌شدند نیز در آندولوس ملجأ و پناه یافتند (مینوکال، 2002). بنا به گفتهء آرنولد (1913، ص143 پاورقی) در اسپانیای اسلامی هیچگونه تغییر کیش و آیین به زور و ضرب صورت نگرفت.
تأثیر بسیاری از محقـّقین متولـّد کوردوا در علوم و علوم انسانی، مانند ابن رشد(1198-1126)[5] و میمونید (1204-1135) یهودی‌تبار در سراسر جهان شناخته شده و مورد تأیید است. یکی دیگر از اهالی کوردووا به نام ابن حزم[7] کتاب فصل را نوشت که اوّلین تاریخ موثـّق شناخته شده در مورد سایر ادیان از جمله آیین‌های کلیمی، مسیحی، هندو، زرتشتی و فلسفه‌های یونانی است فهرست دارویی[8] کلاسیک پنج جلدی موسوم به De Materia Medica Dioscorides و هدیه‌ای از جانب امپراطور بیزانس به خلیفهء کوردووا، توسّط گروهی متشکـّل از محقـّق یهودی حسدای ابن شَپَروت[9] طبیب مسلمان ابن جُلجُل[10] که هر دو اهل کوردووا بودند، و راهب مسیحی، نیکولاس، ترجمه و شرح و بسط داده شد. خود حسدای به عنوان وزیر امور خارجهء دربار منصوب گردید. مسیحیان و کلیمیانی که در علوم، هنرها، تجارت و صنعت از نفوس برجسته به شمار می‍‌‌رفتند، در ظلّ خلفایی که به عنوان حامی و مشوّق آنها عمل می‌کردند، به مناصبی دست یافتند. از آن جمله بود الحَکـَمِ دوم کبیر (76-914)[11] که خودش محقـّق بود و کتابخانهء بزرگی را بنیان گذاشت. در چنین جامعه‌ای، به سهولت می‌توان دریافت که علم و دین به موازات یکدیگر پیش می‌روند و ایمان وسیله‌ای برای وحدت، یادگیری و پیشرفت مدنی می‌گردد.
اختلافات مدارا و عدم مدارا
تقریباً هزار سال بعد از انقراض خلافت عظمای قرطبه، به نظر می‌رسد بخش عمده‌ای از این میراث مدارا در بعضی نقاط به فساد گرایید. این موضوع بخصوص در مورد رفتار با بهائیان ایران که بزرگترین اقلـّیت دینی این کشور را تشکیل می‌دهند مصداق دارد.
امر بهائی، اگرچه در محیط اسلامی به وجود آمد، امّا خود را دیانتی مستقلّ با پیامبر، احکام و کتاب مقدّس خاصّ خود به حساب می‌آورد. پیروانش، از زمان تأسیس این دیانت به طور متناوب توسّط روحانیون و نیز دولت‌هایی که پیاپی در ایران بر سر کار آمدند مورد اذیت و آزار قرار گرفتند که به مرگ تقریباً بیست هزار نفر، از جمله زنان و کودکان، منجر شد که تنها جرم آنها ایمانشان بود. بهائیان، که قانون ایران آنها را به عنوان مرتّد مردود می‌شمارد، باب (1850-1919) و بهاءالله (1892-1817) را دو پیامبر جدیدی به حساب می‌آورند که از سوی خداوند بعد از حضرت محمّد ظاهر شده‌اند.
امر بهائی، که اواسط سدهء نوزدهم توسّط بهاءالله در ایران تأسیس گردید، به وحدانیت الهیّه، وحدت دین و وحدت عالم انسانی اعتقاد دارد. طبق اصل توالی ظهور ادیان که امر بهائی به آن معتقد است، کریشنا، بودا، زرتشت، ابراهیم، موسی، عیسی مسیح، محمّد و باب همه پیامبرانی از سوی یک خدای واحد بودند و بهاءالله نفر بعد از آنها است. بهاءالله در تأیید مقام رسالت و مأموریت محمّد اعلام کرد، این قرآن حجّت است بر مشرق و مغرب عالم (ایقان، ص163). او همچنین تعلیم داد که کلـّیه این پیامبران الهی در اعصار مختلفه برای کمک به عالم انسانی ظاهر شدند تا مراحل متوالی ترقـّی و پیشرفت بشری، اعم از روحانی و اجتماعی، را طیّ کند. بهاءالله ابداً مدّعی نشد که آخرین ظهور الهی است بلکه پیامبر الهی بعد از مدّتی که کمتر از هزار سال نخواهد بود، ظاهر خواهد شد (اسلمنت، 2006). او تعبیر و تفسیر نمادین و نه تحت‌اللـّفظی نبوّات مذکور در کتب مقدّسه مانند قرآن و کتاب مقدّس را بیان کرد. به‌علاوه، بهاءالله اعلام کرد که همان شخص موعودی است که در نبّوات کلـّیه ادیان الهی با عناوینی چون شاه‌بهرام در دیانت زرتشتی، رجعت عیسی مسیح، و ظهور مهدی و قائم به ترتیب در دو فرقهء سنّی و شیعهء اسلام، به او اشاره شده است. طولی نکشید که این تعالیم سبب نارضایتی روحانیون شیعه شد که با حکومت ایران دست به دست یکدیگر دادند و تاریخ غم‌انگیز اذیت و آزار و قتل عام‌های قرون نوزدهم و بیستم ایران را رقم زدند.
سایر اصول بهائی شامل از بین بردن تعصّبات نژادی، مذهبی و ملـّی، تحرّی حقیقت، انطباق و هماهنگی ضروری بین علم و دین، تعلیم و تربیت عمومی، برابری بین مردان و زنان، اختیار زبان بین‌المللی کمکی است. به‌علاوه، آثار بهائی از ازالهء فقر و ثروت مفرط، تأسیس محکمهء کبرای بین‌المللی، و ترویج صلح عمومی که توسّط فدراسیونی جهانی حفظ شود، حمایت می‌کند (هندال، 2007)
بهاءالله در خانواده‌ای اشرافی متولـّد شد که اجدادش را می‌توان تا سلسله‌های باستانی ایران ردیابی کرد. طولی نکشید که به زندان افتاد و اموالش مصادره شد. متعاقباً چندین بار تبعید شد که محلّ تبعید او شهرهای بغداد، استانبول، ادرنه بود که در مرحلهء آخر به حبس ابد در شهر عکّا، تبعیدگاه مجرمین واقع در فلسطین (که اکنون در اسرائیل است) تبعید گردید. در طیّ این چهل سال تبعید و حبس، بهاءالله بیش از صد جلد کتاب نوشت که شامل تعالیم اخلاقی و اجتماعی، شروح عرفانی، احکام و وصایا و توصیه‌ها می‌شد. همچنین، بهاءالله در کمال شهامت رساله‌هایی خطاب به سلاطین و امرای عالم از جمله ملکه ویکتوریا، تزار روس الکساندر دوم، ناپلئون سوم، فرانتس ژوزف امپراطور اتریش، پاپ پی نهم، ناصرالدّین شاه سلطان ایران، عبدالعزیز سلطان امپراطوری عثمانی، ویلهلم اوّل قیصر آلمان و امرا و رؤسای جمهور امریکا نوشت و ارسال داشت. این مجموعهء عظیم نوشته‌ها شامل کتاب اقدس، مهم‌ترین کتاب در میان مجموعه آثار بهاءالله می‌شود که به انواع احکام و توصیه‌ها و نیز اصول حکومت جهانی اختصاص دارد.
هدف از دین
از اصول اساسی بهاءالله نقش وحدت‌بخش دین در جامعه است. بهاءالله، با اشاره به خطراتی که بنیادگرایی دینی متوجّه جامعه می‌سازد، بیش از صد سال قبل هشدار داد که، ضغینه و بغضای مذهبی ناری است عالم‌سوز و اطفاء آن بسیار صعب (اشراقات، ص134). مسلـّماً آتش مزبور بود که کتابهای کتابخانهء بزرگ کوردووا را سوزاند و نهایتاً خلافت را ساقط کرده عمرش را به انتهی رساند. امّا، بهاءالله در اشاره به قدرت متحوّل‌کنندهء دین در جامعه در کمال صراحت و وضوح فرمود:
دین‌الله و مذهب‌الله محض اتـّحاد و اتـّفاق اهل عالم از سماء مشیّت مالک قِدَم نازل گشته و ظاهر شده؛ آن را علـّت اختلاف و نفاق مکنید. سبب اعظم و علـّت کبری از برای ظهور و اشراق نیّر اتـّحاد و دین الهی و شریعهء ربّانی بوده و نموّ عالم و تربیت امم و اطمینان عباد و راحت مَن فی البلاد از اصول و احکام الهی. او است سبب اعظم از برای این عطیهء کبری؛ کأس زندگانی بخشد و حیات باقیه عطا فرماید و نعمت سرمدیّه مبذول دارد.(اشراق نهم، مجموعه اشراقات، ص80)
بهاءالله در ماه مه 1892 در عکّا، نزدیک لبنان و جلیل، در حالی که هنوز زندانی امپراطوری ترکیه بود درگذشت. دو سال قبل از آن، به شرق‌شناس برجستهء دانشگاه کمبریج، پروفسور ادوارد گرانویل براون، اجازه داده شد با ایشان مصاحبه‌ای بنماید. سالها بعد، پروفسور براون جزئیات این ملاقات به یاد ماندنی را بازگو کرد و سخنان بهاءالله را که به توضیح و تشریح اصل وحدت عالم انسانی و دین به عنوان محور بنیادی و اساسی آن پرداخته بود، نقل نمود:
راهنمای من اندکی مکث کرد تا من کفش‌های خود را از پای در آوردم. به سرعت پرده را به کنار زد و پس از عبور من آن را به جای خود رها کرد. در این حال خود را در اطاقی وسیع یافتم که در صدر آن مندری نهاده و در طرف مقابلِ در دو یا سه صندلی قرار داشت. هرچند واضحاً نمی‌دانستم به کجا آمده و با چه شخصی ملاقات خواهم کرد (چه که از قبل صراحةً اشاره‌ای نشده بود) یکی دو ثانیه گذشت تا با اهتزازی عجیب و حالت احترام به خود آمده دریافتم که اطاق خالی نیست. در آن گوشه که مندر به دیوار متـّصل می‌شد شخصی جلیل و در کمال عظمت و وقار جالس و نوعی کلاه که دراویش تاج می‌نامند بر سر (ولی از جهت بلندی و ساخت متفاوت) و به دور آن در قسمت پایین عمّامه‌ای کوچک از پارچهء سفید پیچیده شده بود. جمالی را که مشاهده نمودم هرگز فراموش ننمایم هر چند که از عهدهء توصیف برنیایم. آن چشمان نافذ گویی تا اعماق روح و ضمیر را می‌خواند و قدرت و عظمت بر جبین مبینش نمودار؛ از چین‌های عمیق پیشانی و سیما علائم سالخوردگی نمایان، ولی گیسوان و محاسن مشکین که با کمال زیبایی تا نزدیک کمر افشان بود، خلاف آن را نشان می‌داد. مپرس در حضور چه کسی ایستاده‌ام؛ چه، سر تعظیم به آستان کسی فرود آورده‌ام که محلّ پرستش و محبّتی است که پادشاهان حسرت می‌برند و سلاطین عالم غبطه می‌خورند.
صوتی ملایم و مهیمن امر به جلوس نمود و آنگاه فرمود، الحمدلله که فائز شده‌اید؛ به دیدار یک مسجون منفی آمده‌اید ... ما جز اصلاح عالم و سعادت امم مقصدی نداریم؛ معذلک آنها ما را از اهل نزاع و فساد شمرده مستحقّ سجن و نفی به بلاد می‌دانند... آیا اگر تمام اقوام و ملل در ظلّ یک دیانت در آیند و جمیع مردمان مانند برادر شوند، روابط محبّت و یگانگی میان ابناء بشر استحکام یابد و اختلافات مذهبی از میان برود و تباین نژادی محو و زائل شود، چه عیب و ضرری دارد؟ ... بلی، البتـّه چنین خواهد شد. این جنگ‌های بی‌ثمر و منازعات خانمانسوز منتهی شود و صلح اکبر تحقـّق یابد ... آیا شما در اروپا نیز به همین محتاج نیستید؟ و آیا همین نیست که حضرت مسیح خبر داده؟ ... با وجود این مشاهده می‌کنیم که پادشاهان و زمامداران شما خزائن خود را به عوض آن که در سبیل سعادت و آسایش عالم انسان صرف کنند خودسرانه در تهیّهء وسائل دمار و انهدام نوع بشر به کار می‌برند ... این جنگها و کشتارها و اختلافات باید قطع شود و ابناء بشر مانند یک قوم و یک عائله گردند ...لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم... (نقل ترجمه از صفحات 48 الی 50 بهاءالله و عصر جدید؛ اصل مطلب در 40-39 مقدّمه کتابA Traveller’s Narrative درج است).
اقلـّیتی مذهبی تحت فشار
انقلاب اسلامی سال 1979 ایران به تعصّب و تحجّر علیه بهائیان ایران منجر شد. خانه‌ها به آتش کشیده شد، اماکن مقدّسه تخریب گردید، بیش از دویست تن از بهائیان به قتل رسیدند یا اعدام شدند و بسیاری دیگر بعد از دستگیری ناپدید شدند و دیگر اثری از آنها به دست نیامد و بعضی نیز بعد از شکنجه در زندان جان باختند (روحی‌زادگان، 1994). همچنین، کودکان در مدارس مورد اذیت و آزار و حتـّی ضرب و شتم واقع شدند؛ جوانان از دانشگاه‌ها اخراج گشتند؛ بزرگسالان شغل خود در خدمات دولتی را از دست دادند و خانه‌ها و پس‌اندازهایشان مصادره شد. به‌علاوه، قبرستانها تخریب و مورد اهانت واقع گردید، و جلسات، تشکیلات و انتشار کتب و نشریات به‌کلـّی ممنوع گردید (قانع، 2002).
بهائیان ایران، اگرچه بزرگترین اقلـّیت دینی ایران را تشکیل می‌دهند و تعداد آنها به مراتب بیش از مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان است امّا، در قانون اساسی به رسمیت شناخته نشده‌اند، در معرض بی‌عدالت قرار گرفته و از هر گونه حقوق مدنی محرومند. شرایط تهدیدکننده‌ای که جامعهء بهائی ایران را احاطه کرده در سالهای اخیر رو به وخامت گذاشته است. مثلاً، سال گذشته پنجاه و چهار جوان در حالی که به خدمات عمومی برای یکی از سازمان‌های غیردولتی مشغول بودند دستگیر شدند. اخیراً، موجی از سوء رفتار وهتـّاکی و توهین نسبت به اطفال بهائی در مدارس شروع شده که از آن جمله بستن چشم‌ها و کتک زدن آنها بوده که به نحوی آشکار با هماهنگی کامل با اولیاء حکومت صورت گرفته است (سرویس خبری عالم بهائی، 2007).
تلاش‌هایی اخیراً توسّط حکومت صورت گرفته تا نام کلـّیهء بهائیان در فهرست‌های مشخّصی ثبت شود که مبیّن رَوَند ارعاب برای کلـّیه کسانی است که طالب آزادی عقیده‌اند. در این رابطه، گزارشگر ویژهء سازمان ملل متـّحدّ در امور آزادی دین و عقیده در مورد این موج جدید اذیت و آزار نگرانی عمیق خود را ابراز داشته است:
گزارشگر ویژه در مورد شروع نظارت بر فعالیت‌های افراد صرفاً به علـّت تمسّک آنها به یکی از ادیان که با دیانت حکومتی تفاوت دارد، سخت نگران است. او چنین تلقـّی می‌کند که این نظارت و تحت نظر قرار دادن عبارت از دخالتی غیرمجاز و غیر قابل قبول در حقوق اعضاء اقلـّیت‌های مذهبی است. او همچنین ابراز نگرانی می‌کند که اطـّلاعات حاصل از این نظارت به عنوان مبنایی برای ازدیاد اذیت و آزار، و تبعیض علیه اعضاء جامعهء بهائی قرار گیرد که نقض معیارها و موازین بین‌المللی است (گزارشگر ویژهء سازمان ملل متـّحد، 2006).
این اذیت و آزار در قطعنامه‌ای که در دسامبر 2006 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متـّحد رسید محکوم شد و در طیّ آن نسبت به وضعیت حقوق بشر اقلـّیت‌ها در ایران، از جمله تشدید نقض حقوق بهائیان، نگرانی شدید ابراز گردید. این بیستمین قطعنامه در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران است که مجمع عمومی به تصویب رسانده و در طیّ آن به گزارش برنامه‌های حکومت برای شناسایی بهائیان و تحت نظر قرار دادن آنها، افزایش دستگیری‌ها و بازداشت‌های خودسرانه و امتناع از اعطاء آزادی دینی یا اجرای علنی امور جامعه توجّه خاص مبذول شده است (مجمع عمومی سازمان ملل متّـحد، 2006).
مآخذ:
Arnold, T. W. (1913). The Preaching of Islam: A History of the Propagation of the Muslim Faith. New York: Scribner’s.
Bahá'í World News Service (BWNS). (2007). Attacks on Iranian Baha'is, from the Elderly to elementary School Children, Continue Unabated; available at: //news.bahai.org/story/552
Bahá’u’lláh. (1978). Tablets of Bahá’u’lláh Revealed after the Kitáb-i-Aqdas, comp. Haifa, Israel: Bahá'í World Centre.
Bahá’u’lláh. (1989). The Kitáb-i-Íqán. Wilmette: Bahá’í Publishing Trust.
Bahá’í World Centre. (2005). One Common Faith. Wilmette: Bahá’í Publishing Trust.
Balyuzi, H. (1976). Muhammad and the Course of Islam. Oxford: George Ronald Publisher.
Browne, E. B. (1930). A Traveller’s Narrative. New York: Bahá'í Publishing Committee.
Cobb, S. (1963). Islamic Contributions to Civilization. Washington D.C.: Avalon Press.
Cohen, M.R. (1995). Under crescent and cross. Princeton University Press.
Esslemont, J. (2006). Bahá’u’lláh and the New Era. Wilmette: Bahá'í Publishing Trust.
Gail, M. (1976). Six Lessons on Islam. Wilmette, Illinois: Bahá'í Publishing Trust.
Ghanea, N. (2002). Human Rights, the UN and the Bahá'ís in Iran. Oxford: George Ronald Publisher.
Handal, B. (2004). La Cultura Hispano-árabe en Latinoamérica. Polis, Journal of the Universidad Bolivariana, (3)9, 1-9. Available at: www.revistapolis.cl/9/lacul.htm
Handal, B. (2007). The Philosophy of Bahá'í Education. Religion and Education, 34(1), pp. 48-62.
Hillenbrand, R. (1980). In The Dictionary of the Middle Ages, Joseph Strayer (Ed.). New York: Charles Scribners’ Sons.
Maulana Muhammad Ali. (1991). The Holy Quran: Arabic Text with English Translation and Commentary. Lahore: Ahmadiyya Anjuman Ishaat Inc.
Menocal, M. (2002). Ornament of the World: How Muslims, Jews, and Christians Created a Culture of Tolerance in Medieval Spain. Back Bay Books.
Pareja, F. (1975). La Religiosidad Musulmana. Madrid: La Editorial Católica.
Rodwell, J.M. (1971). The Koran. Translated from the Arabic by J. M. Rodwell. London: Dent.
Roohizadegan, O. (1994). Olya’s Story: A Survivor’s Dramatic Account of the Persecution of Bahá'ís in Revolutionary Iran. Oxford: Oneworld.
Shakir, M.H. (1983). The Holy Qur’an. New York: Tahrike Tarsile Qur'an Inc.
Sher Ali, M. (1997). The Holy Qur'an. Telford, U.K.: Islam International Publications Ltd.
Trend, J.B. (1931). Spain and Portugal. In The Legacy of Islam (T. Arnold and A. guillame (Eds.), first edition (pp. 1-39). Oxford University Press.
United Nations General Assembly. (2006). Situation of Human Rights in the Islamic Republic of Iran. Resolution A/C.3/61/L.41, 3 November 2006. Available at: www.unwatch.org
United Nations Special Rapporteur on Freedom of Religion or Belief. (March 2006). Official Statement. New York: United Nations.
Vernet, J. (1978). La Cultura Hispano Árabe en Oriente y Occidente. Barcelona: Seix y Barral Hnos.
Yusuf Ali, Abdullah. (2000). The Holy Qur'an: Arabic Text with English Translation. India: Kitab Bhavan.
Wasserstein, D.J. (1995). Jewish Élites in Al-Andalus. In Daniel Frank (Ed.), The Jews of Medieval Islam: Community, Society and Identity. London: Brill.
[1] Arnold, T. W. (1913), The Preaching of Islam: A History of the Propagation of the Muslim Faith, New York: Scribner’s
[2] حران – شهری قدیم و مشهور است در جزیره، در 35 کیلومتری جنوب اورفه در ساحل نهر جلاب (بالیک) و امروز به شکل قریهء خرابی دیده می‌شود. مورّخان رومی این شهر را به کاره Carrhae نام می‌برند. در اوایل اسلام نیز این شهر معمور بود و جمعی از مشاهیر از آن برخاسته‌اند و برخی از حکما و اطبّای آن خود را صابی معرفی می‌کردند و نیز اکثر مترجمان کتب فلسفی و طبّی عرب از مردم حران بودند – مترجم به نقل از فرهنگ معین
[3] منسوب به ماندا یا مندا. این لغت آرامی غربی و به معنی علم و عرفان است. ماندایی و مندایی به معنی عرفانی است. صابئان خود را به این نام می‌خوانند – مترجم به نقل از فرهنگ معین
[4] ویزیگوت Visigothic: یا گوتهای غربی، یکی از دسته‌های عمدهء اقوام آلمانی (ژرمن‌ها) بودند که در اوایل قرن چهارم میلادی از استروگوتها، یا گوتهای شرقی، جدا شدند و در ایالات واقع در ناحیهء دانوب رخنه کردند... (مترجم به نقل از فرهنگ معین)
[5] ابن رشد Averroes - ابوالولید محمّد بن احمد، فیلسوف معروف قرن ششم (متولـّد قرطبه 520 – وفات 595 یا 597 قمری) (مترجم به نقل از فرهنگ معین)
[6] فیلسوف یهودی یوسف میمونید که از سال 1135 تا 1204 می‌زیسته و فلسفهء ارسطو را با تعالیم مذهبی یهود منطبق ساخته است. (مترجم به نقل از فرهنگ آریانپور)
[7] ابن حزم که نام کامل او ابومحمّد علی ابن احمد بن سعید ابن حزم بود (متولـّد 7 نوامبر 994 میلادی در کوردوبا و متوفـّی در 15 اوت 1064 در مانتا واقع در غرب سویل)، ادیب، مورّخ، حقوقدان، و عالم الهیات مسلمان در اسپانیای اسلامی که به علـّت آثار ادبی، وسعت معلومات، و تسلـّطش به لسان عربی معروف است. او بالغ بر 400 اثر دارد. اثر معروف او که نویسنده به آن اشاره دارد الفصل فی الملل الأهواء و النّحل است. کتاب دیگرش طوق‌الحمامه است (مترجم به نقل از بریتانیکا و مساعدت فرید رادمهر)
[8] فهرست دارویی با توضیح مربوط به نحوهء تهیّه آنها (م.)
[9] حسدای ابن شپروت –Hasday ibn Saprut (Hisday ibn Shaprut)– نام کامل او حسدای ابویوسف بن اسحق بن عزرا ابن شپروت (وفات حدود 915 در اسپانیا و وفات حدود 975 در کوردوبا) طبیب، مترجم، و شخصیت سیاسی یهودی که به افتتاح عصر طلایی ادبیات عبرانی در اسپانیای مغربی کمک کرد و سیاستمدار قدرتمندی بود که در چندین مذاکرهء مهمّ سیاسی مشارکت داشت (مترجم به نقل از بریتانیکا و استعانت از فرید رادمهر)
[10] ابو داود سلیمان ابن حسّان ابن جلجل نویسندهء تاریخ اطبّاء و فلاسفه. (مترجم با استعانت از فرید رادمهر)
[11] الحکم یا ابن الحکم طبیب دربار هشام دوم ملقّب به المؤیّد بالله (وفات 380 قمری) (مترجم با مساعدت فرید رادمهر)

نظر خود را بنویسید