×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

شمشیر جناب ملّا حسین
1391/12/06

شمشیر جناب ملّا حسین

با تبریک آغاز ایّام هاء در تقویم بهائی و نزدیک شدن ایّام صیام بهائی، خاطره ای از شهدای اوّل انقلاب را همراه با شعری در مورد آن خاطره، تقدیم دوستان عزیز می کند.

از دوستان سایت نقطه نظر نوشته اند:

«یکی از زندانیان بهائیِ اوّل انقلاب تعریف می کرد طلوعی بازجوی معروف که بهائیان و شهدای عزیز بهائی را شکنجه ها کرده بود یک روز در اطاقی چند نفر از زندانیان بهائی و از جمله او را جمع کرده بوده و شمشیری در دستش بوده که می گفته شمشیر ملاحسین است و گویا از خانۀ یکی از بهائیان برداشته بوده است. طلوعی شمشیر را می چرخانده و در حین چرخاندن، شمشیر به دست او (زندانی بهائی) اصابت می کند و آن را مجروح می نماید.»

همچنین نوشته اند: یادم می آید که جناب فرید بهمردی از اعضای محفل ملّی بهائیان ایران که در زمان همین طلوعی به شهادت رسید، به یکی از دوستان گفته بود وقتی طلوعی او را دستگیر کرده بود او را به اطاقی آورد و به تختی بست. سپس به او گفت بگو طبقۀ چندم؟ جناب بهمردی که نمی دانست چه بگوید می گفت نمیدانم! آقای طلوعی یک شمشیر در دست داشت که به عنوان دکور از منزل یکی از بهائیان آورده بود و در واقع دزدیده بود؛ البته که شمشیر ملا حسین نبود. با این شمشیر در حالی که در غلاف بود ناگهان فریاد کشید یا صاحب الزّماااااااااااان و کوبید به پشت جناب بهمردی ... و سؤالش را تکرار کرد ...

آن شهید مجید فرمود تا شمشیر به پشتم اصابت کرد برای چند ثانیه راه ورود و خروج نفس بسته شد و من نتوانستم اصلاً نفس بکشم این کار را دو یا سه بار تکرار کرد تا بالاخره من هم بدون این که از عواقب کار با خبر شوم برای رهائی از این وضعیت گفتم طبقه سوم ... در حالی که نمی دانستم اصلاً در بارۀ کجا حرف می زند.

سپس در این حالت مرا نشاندند و چشم بندم را برداشتند و دیدم طلوعی و دادستان معروف اوین چون دراکولا لبخند می زنند و از دستگیری من به وجد آمده اند ...

این جناب بهمردی اضافه فرمودند روزی در راهروی اوین نشسته بودم ناگهان یادم آمد که چرا حضرت عبدالبهاء در لوحی به افتخار پدر بزرگم فرموده اند: «ای اسفندیار روئین تن ...»

دوست عزیزی شعر زیر را با توجه به وقایع بالا سروده اند و ما نمی دانیم شمشیر مزبور در خاطرات فوق چه و از آنِ که بوده. به این خاطر، قبل از این که شعر را ملاحظه فرمایید، از همۀ شما همراهان عزیز سایت نقطه نظر می خواهیم که اگر خاطره ای در این مورد از زندانیان بهائی در اوایل انقلاب دارید در قسمت نظرات زیر همین مطلب بنویسید و یا اگر می خواهید از طریق ایمیل نقطه نظر برایمان ارسال فرمایید.

[email protected]

جانتان به یاد شهدای نازنین امر الهی پر روح و ریحان باد

نقطه نظر

شمشیر ملاحسین

اگربردند ای ملا حسین از قلعه شمشیرت
اگر بر ما کشید آن خدعه گر تیغ جهانگیرت

اگر شمشیر را در آسمان چرخاند و زد فریاد
که چون میمون کند تقلید از رفتار چون شیرت

اگر شمشیر را بر پشت بهمردان فرود آورد
اگر «صاحب زمان» می گفت در سودای تحقیرت

ببین آخر همان شمشیر بر بیداد غالب شد
نه با سیلاب خون، با گفته های نرم چون شیرت

چه سود از نقش انگشتر گر انگشت سلیمان نیست؟ (۱)
چه سود از تیغ بابُ الباب بی بازوی حق گیرت؟

اگر قتلِ اذان گویان تو را بر دفع شر واداشت (۲)
بهاء فرمود مرهم نه اگر نادان زند تیرت (۳)

اگر با ضربتت شش پاره شد خصم و تفنگ و دار (۴)
کنون شش سو بَرَد بیدادشان فریاد شبگیرت

دگر بگذشت دورِ فتح با پیکار و خونریزی
که فتح دل کند مظلومیّت برتر زِ تسخیرت

شب است و نعره ی صاحب زمانت باز در گوش است
همه در قلعه می مانیم با پژواکِ تکبیرت
ـــــــــــــــــــــــــــ

یادداشت ها:

۱- اشاره به بیت مشهور حافظ : گر انگشت سلیمانی نباشد چه خاصیّت دهد نقش نگینی؟

۲- اشاره به واقعه ی کاروانسرای سبزه میدان در بارفروش (بابل امروزی) که ملاحسین با نزدیک شدن وقت اذان مغرب به اصحاب فرمودند: آیا کسی هست که از جان بگذرد و روی پشت بام برود و اذان بگوید؟ سه نفر از اصحاب در پی شهادت یکدیگر برای تکمیل اذان به پشت بام رفتند وجناب ملا حسین که چنین دیدند امر کردند که در کاروانسرا را باز نمایند و جزای قاتلان را در کنارشان بنهند. (به نقل از تاریخ نبیل)

۳- حضرت بهاءُالله می فرمایند، قوله تعالی: «ضرب و شتم وجنگ وجدال و قتل وغارت کار درنده های بیشه ی ظلم و نادانی است.اهل حق از جمیع آن مقدّس و مبرّا» (امر و خلق، ج ۳، صص: ۱۹۱- ۱۹۲)

۴- اشاره به واقعه ای که در یک فرسخی بارفروش رخ داد و جناب ملا حسین پس از شهادت شش نفر از اصحابش و امر به صبر و توکل با شهادت هفتمین نفر سواره از میان دشمنان تاخت و قاتل را که در پشت درختی پنهان شده و تفنگ خود را آماده می کرد، شناخت و با یک ضرب شمشیر تنه ی درخت و لوله ی تفنگ و آن شخص را هر کدام به دو پاره کرد. این واقعه از زبان و قلم دوست و دشمن نقل گردیده.

نظر خود را بنویسید


شمشیر جناب ملا حسین در محفظۀ آثار بین المللی بهائی

حامد
ارسال شده در : 1392/7/3

در مطلبی با عنوان «آثار محفظۀ بین المللی بهائی» به قلم امة البها روحیه خانم به نقل از کتاب عالم بهائی، جلد سیزدهم، ترجمه و تلخیص عزیز اصغرزاده، مندرج در مجلۀ آهنگ بدیع، سال ۲۹، شمارۀ ۳۲۸ مهر و آبان ۱۳۵۳ مطابق ۱۳۱ بدیع، صص: ۶۵- ۶۸ آمده است که از جمله اشیاء گرانبهای موجود در محفظۀ مزبور شمشیر جناب ملاحسین، یادگاری از جناب باب الباب قهرمان قلعۀ طبرسی است.

دربارۀ طلوعی

مهران
ارسال شده در : 1391/12/29

حميد طلوعی سربازجوی شعبه‌ی هشت اوين يکی از بازجويانی بود که همراه با جاج مرتضی رييس ترابری اوين و محمد کرمانشاه معاون بيژن ترکه رئيس گروه ضربت اوين در جبهه‌های جنگ کشته شد و جنازه‌اش به اوين آورده شد. او در تابستان و پاييز ۶۰ رياست بخش زندانيان سياسی دادسرای مبارزه با مواد مخدر در پل رومی را به عهده داشت. من در مهرماه ۶۰ در آن‌جا شکنجه شدم اما پس از مدتی آزاد شدم. طلوعی به جان بهشتی سوگند ياد کرد اگر دوباره دستگير شوم خودش در جوخه‌ی اعدامم شرکت خواهد کرد. اما او متوجه‌ی دستگيری‌ مجددم نشد. طلوعی در سال ۶۲ و ۶۳ در شعبه‌ی ۸ به پرونده‌ی بهايی‌ها رسيدگی می‌کرد و با شکنجه و تهديد آن‌ها را مجبور می‌کرد که در روزنامه‌های کثير‌الانتشار اعلام کنند که از ديانت بهايی دست کشيده و اسلام آورده‌اند.
سليمان سوری، پاسدار زندان قزلحصار يکی از کسانی بود که در جبهه کشته شد. وی يکی از بير‌حم‌ترين پاسداران قزلحصار بود که در مدت کمی که آن‌‌جا بود جنايات زيادی را مرتکب شد.
//www.irajmesdaghi.com/maghaleh-478.html
//news.gooya.com/politics/archives/2013/03/157030.php

شمشیر بشیری

هاله
ارسال شده در : 1391/12/15

//www.negah12.info/articles/2013-03-01-13-35-27
نوشته شده توسط Vafa
۱۱ اسفند ۱۳۹۱
شمشیر بشیری

در حاشیه یاد داشت تاریخی " شمشیر جناب ملا حسین " (نقطه نظر: ۲۴/۰۲/۲۰۱۳)
مهرداد بشیری
چند روز پیش یاد داشت تاریخی مزبور را در تارنمای معظم "نقطه نظر" زیارت نمودم که تجدید روایت شجاعت و بسالت زندانیان و شهدای بهائی اول انقلاب را در خود داشت و ذکر شمشیری در آن شده بود که بسیاری از زندانیان و شهدای بهائی در سال‌های ننگین و تاریک دهه شصت با آن شمشیر شکنجه و آزار می‌‌ شدند. در خاطرات بسیاری از زندانیان بهائی آن دوره ذکر این شمشیر و شکنجه‌های وارد از آن بچشم می‌‌خورد. ضروری دانسته که بمنظور روشن شدن و ثبت مستند این مطلب تاریخی یاد داشتی‌ را محض اطلاع خوانندگان محترم تقدیم نمایم.
سابقه تاریخی این شمشیر به‌‌‌ سال‌های ۱۳۲۰ - ۱۳۱۹ ه. ش. و سال‌های واپسین سلطنت رضا شاه باز می‌‌گردد یعنی زمانی که آقای احمد بشیری (۱۳۶۳ - ۱۲۹۴ ه. ش.) به‌‌‌ عنوان افسر وظیفه در هنگ پهلوی خدمت می‌‌نمود . این شمشیر یادگار دوران خدمت وظیفه وی بود. نگارنده در سال‌های اول پس از انقلاب که نواجونی بود این شمشیر را که سالیان درازی در موتور خانه منزل پدری انبار بود بدست آورده و تیغه آنرا پاک و غلاف چرمی قهوه ای رنگش را براق نموده و به‌‌‌ عنوان زینتی به‌‌‌ دیوار اتاق آویخته بودم.
در روز شنبه ۱۱ تیر ماه ۱۳۶۳ درست ۳ روز پس از دستگیری و ربودن آقای احمد بشیری در یکی از خیابانهای تهران منزل ما مورد هجوم ماموران دولتی که بظاهر و دروغ بقصد دستگیری ایشان آمده بودند قرار گرفت. در راس این گروه ضربت آقایان طلوعی و مصباح نیز حضور داشتند. این شمشیر در کنار بسیاری از کتب بهائی ، نوارها، عکسها و تعلقات شخصی خانواده ما در آن روز به غارت رفت. بعدها می‌‌شنیدیم که بسیاری از زندانیان و شهدای بهایی از جمله خود صاحب این شمشیر بواسطه آن شکنجه شده‌اند و این شمشیر بعنوان "شمشیر بشیری" در زندان اوین شهرت یافته بود. در خاطرات زندانیان بهائی هر جا اشاره به شکنجه با ضربات شمشیر گردیده همه اشاره به همین شمشیر می‌‌ باشد.

امروز پس از گذشت قریب به ۳۰ سال از غصب آن شمشیر، هر دو دستی‌ که ‌روزگاری قبضه آن را به کفّ گرفته بودند مبدل به‌‌‌ خاک گردیدند. غبار استخون‌های صاحب واقعی آن شمشیر ۲۸ سال است که در مزاری بی‌‌ نام و نشان در جوار ریشه‌های بی‌‌ رمق نهال‌های تکیده در گورستان خاوران آرمیده. غاصب بی‌‌ رحم آن شمشیر بازپرس زندان اوین حمید رضا طلوعی در قبرستانی دیگر شاید بظاهر مصفا و مشجر در زیر تلی خاک مدفون است . آن شمشیر شاید در گوشه مغازه عتیقه فروشی‌ در یکی از نقاط شهر تهران گرد و خاک می‌‌خورد و یا زینت دیوار منزلی است و یا شاید هم در کنج انباری متروک زنگ روزگار بد فرجام را به تیغ می‌‌گیرد. شمشیری که روزگاری حمایل و نشان یک افسر جوان بود تبدیل به آلت آزار و شکنجه جمعی بی‌‌ گناه گردیده بود.
آیا آن افسر جوان می‌‌دانست که این شمشیر روزگاری عامل شکنجه و آزر خود او، هم قطاران و همرزمانش در این سفر سخت طولانی بی‌‌ برگشت خواهد بود؟

متصاعدهٔ الی الله ملوک خانم

Mahin Abedini
ارسال شده در : 1391/12/10

متصاعدهٔ الی الله ملوک خانم خادم این خاطره را از زمان مسجون بودن خود در کلاس هایی که با ایشان داشتیم تعریف میکردند که یک روز در حالی‌ که چشمشان بسته بود طلوعی در حال بازجویی از ایشان بوده و با وسیلهٔ نوک تیزی که ایشان با چشم بسته قادر به تشخیص آن نبودند به بدن ایشان میزده و میگفته این شمشیر ملا حسین است.

کارتان عالیست

tooba
ارسال شده در : 1391/12/8

فدای شما و زحماتتان. زنده باشید و همیشه فعال

يك خاطره


ارسال شده در : 1391/12/7

يكي از دوستان من با جناب فريد بهمردي سالهاي زيادي هم بند بود و پس از اتمام حبسشان ازاد شدند و اكنون به سنين هشتاد سالگي رسيده اند ايشان يك روز براي من تعريف كردند روزي در زمان زندان با جناب بهمردي از هر دري صحبت ميكرديم جناب بهمردي رو به من كردند و گفتند فلاني مي دوني چرا بعضي ها از زندان تبري مي كنن و بعد رها و ازاد ميشن ؟ سپس خود جناب بهمردي جواب سوالشون را گفتند " براي اينكه اونهايي كه در خارج هستند فكر نكنن كه زندان جاي امن و اسايش و راحت است بلكه بدونن كه در زندان سختي هست زجر هست مشقت و شكنجه است در واقع اونا هم وسيله اي براي تبليغ و اشتهار امر حضرت بهاالله هستن" بعد دوستمون تعريف كرد كه جناب بهمردي جمله اي را بر زبان اورد و به من گفت كه موي هاي بدنم سيخ شد جناب بهمردي گفت فلاني اگر روزي حضرت بهاالله بخواهد كه بدين وسيله ( يعني تبري از امرالله ) منو وسيله اعلان و تشهير امرش قرار بده من راضي و حاضرم . انتهي
واقعا اين نفوس مقدسه كه به مقام شهادت كبري رسيدند مظهر محويت و تسليم و رضا تا اين درجات بسيار شديد بودند خوشا به عرفان و ايقانشان