×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

پاسخی به روزنامۀ کیهان در خصوص مقالۀ «پایه گذار بهائیّت وخطر بهائیان»
1392/10/05

یکی از کاربران عزیز سایت نقطه نظر متن زیر را برای انتشار ارسال داشته اند. با تشکر از ایشان عیناً تقدیم می شود.
نقطه نظر

پاسخی به روزنامۀ کیهان در خصوص مقالۀ «پایه گذار بهائیّت وخطر بهائیان»

در روزنامۀ کیهان، شماره ۲۰۶۳۳ به تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۹۲ صفحه ششم به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حج به قلم سیدحسین علی موسوی زاده، مدیر گروه بهائیت پژوهشکده باقرالعلوم (ع) به مطلبی در مورد آئین بهائی برخوردم که حاوی اغلاط فراوان بود. این مطلب در سایت های مختلف دیگری هم منتشر شده است. از جمله:

//marefathagh.parsiblog.com/Posts/446/%81%C7%ED%E5+%90%D0%C7%D1%ED…

لذا به جهت روشن شدن مطالب بر خود واجب دانستم که متنی را در این مورد به دست آورده و قسمتی از آن را برای شما ارسال دارم. و امیدوارم که در جهت وظیفه خطیر روزنامه نگاری که بر عهده دارید و لازمه آن صداقت و امانت و درستکاری می باشد شما را به کار آید. کل متن اصلی را که به قلم دکتر نادر سعیدی است، در این آدرس می توان یافت:

//pazhuheshnameh.org/content/view/249/139/

مقدمه ای بر تاریخ آئین بهائی

آئین بهائی نه تنها از ایران برخاسته است بلکه با روح فرهنگ شامخ و شکوهمند ایران پیوندی یگانه و استوار دارد. آئین فرخندۀ حضرت زردشت جلوۀ شگرفی از فرهنگ تسامح و بردباری در ایران بود. به‌همین جهت در ایران باستان بردباری فرهنگی و مذهبی مبادلۀ فکری و شکیبائی مذهبی را تشویق نمود و در زمان نامدارانی چون کوروش دادگر ایران مهد تمدّن و خلاقیّت فرهنگی و علمی و سیاسی گردید. همین روحیّۀ تسامح و بردباری بود که با تعامل با روح آئین مقدّس اسلام به‌ مبادلۀ فرهنگی و خلاّقیّت فکری شگرفی در قرنهای اولیۀ اسلام منجر شد. اما متأسفانه بتدریج با جهالت بسیاری از علماء و تحکّم نابردباری مذهبی این روحیۀ تحقیق و بردباری سرکوب گشت و بجای آن فرهنگ تکفیر، تقلید، سنت‌پرستی و نفرت از بیگانگان توسط سران مذهبی و سیاسی تشویق گردید. بدین‌سان بود که شکوه گذشتۀ تابناک ایران در وراء ابری تیره از اوهام و تقالید مذهبی پنهان گردید و خلاقیّت فکری و علمی جای خودرا به رکود فرهنگی، صنعتی و سیاسی سپرد. در چنین شرایطی بود که فرهنگ و اقتصاد نوزای غرب که در عصر جدید از کابوس اوهام سنتی و نابردباری فرهنگی تا حدودی بیدار گشته و در جهت اعتلاء علمی و فرهنگی قدم می‌زد به آسانی و سادگی در رقابتهای اقتصادی و نظامی و سیاسی بر ایران چیره و فائق گشت. علمای ایران بجای تشویق کسب علم و صنعت و فرهنگ خلاّق و آزادی عقیده و وجدان به تعرّض بر عقائد پرداختند و هر گونه یادگیری از علوم و صنایع غرب‌را باستناد حدیث "من تشبّه بقوم فهو منهم" (هرکس که به قومی شباهت جوید از آنها میشود) بباد دشنام و تکفیر گرفتند و از هرگونه تکامل علمی و خلاّقیّت فرهنگی ممانعت کردند. نتیجه آن شد که نه اقتصاد سنتی ایران تاب رقابت با اقتصاد صنعتی اروپا را داشت و نه ارتش ایران قادر به مقاومت در مقابل ارتشهای اروپائی بود. جای تأسف است که پاسخ سران فرهنگی و مذهبی به این شرائط ناگوار از قرن هجدهم به بعد تشدید روحیۀ نابردباری مذهبی، تقویت فرهنگ تکفیر و تفسیق، افزایش قدرت آخوندها در فرهنگ و سیاست ایران، دامنه زدن به روحیۀ توطئه‌گرائی، امتناع از قبول هرگونه مسئولیت فرهنگی در ارتباط با این عقب‌افتادگی اجتماعی، و بالاخره تضمین نابردباری فرهنگی، اجتماعی و دینی از طریق نهادی ساختن سنت‌پرستی فرهنگی در ساختار سیاسی ایران بوده است. بدین‌سان است که ایران عزیز که زمانی مهد تسامح فرهنگی و بردباری مذهبی بود بعنوان ﻻنۀ تیره‌ای از فرهنگ تکفیر و نابردباری و خشونت و تبعیض در سرتاسر دنیا شهرت یافته است.

امّا در نیمۀ قرن نوزدهم با ظهور آئین بهائی روحیۀ بردباری و تسامح فرهنگی ایرانی جلوۀ تابناک بدیعی یافت. همانند آئین مقدس زرتشت که از ایران بپا خاسته بود آئین بهائی نیز از ایران ظهور کرد و بوحی الهی و الهام ربانی تقدیر یزدان برآن قرار گرفت که ایران بار دگر محل ظهور فرهنگ شکیبائی و برابری و تعاون و تکامل گردد. روحیّۀ تسامح و بردباری در آئین بهائی شکلی جهان‌شمول بخود می‌گیرد و درنتیجه آئین بهائی پلی برای ارتباط وآشتی خلاّق میان ایران و جهان می‌گردد و بدین ترتیب فرهنگی جهان‌شمول و خلاّق و مترقّی که نیاز و مقتضای زمان است از ایران بپاخاست که آرمانش تکامل و اتحاد عالم انسانی است.

دیانت جهانی بهائی آغازش از شهر شیراز در ٣ خرداد ماه سال ١٢٢٣ شمسی (٥ جمادی الاولی از سال ١٢٦٠ هجری قمری) برابر با ٢٣ می ١٨٤٤ میلادی بود. در این سال (١٢٦٠ هجری قمری) که هزار سال کامل از وفات امام حسن عسکری گذشته بود جوانی ٢٥ ساله بنام سیّد علی‌محمد شیرازی باب علم الهی را بروی جهانیان گشود، خودرا باب‌ نامید و پیروانش به بابی معروف شدند. حضرت باب زلزله بر ارکان اوهام و تقالید انداخت و بتهای سنّت‌پرستی و ارتجاع فرهنگی را درهم شکست. بخلاف علمای رسوم که مبنای علم و اقتدار خودرا مشروعیّت سنّت‌پرستی قلمداد می‌کردند حضرت باب که تاجری جوان بود اعلان فرمود که به وحی و الهام الهی آئین بدیعی را برای بشریت به ارمغان آورده است که سنت‌های کهنسال را درهم فروریخته و از لزوم تجدّدی راستین که مبتنی بر هماهنگی علم و دین است سخن می‌گفت. برای اعلان این نوزائی روحانی و فرهنگی حضرت باب کتابی بنام قیّوم الأسماء در شرح سورۀ یوسف نازل فرمود و در این تفسیر شگرف از وحدت همۀ انبیاء الهی سخن گفت و داستان یوسف را سمبلی از این وحدت راستین پیامبران تلقّی فرمود. آن حضرت اعلان فرمود که اکنون زمان ظهور حقائق نهفتۀ در کتب مقدّسه فرا رسیده است و آدمیان را به توجّه به حقیقت مشترک ادیان و پیامبران دعوت نمود. از نقطه نظر حضرت باب حقیقت همۀ انبیاء یکی‌است و آن امر و مشیّت الهی است که در هر زمان بنابه اقتضاء زمان بصورت جدیدی خودرا ظاهر می‌سازد. بفرمودۀ آن حضرت تمامی یک مدنیّت روحانی همانند آینه‌ای است که تصویرگر آن حقیقت واحد یعنی پیامبر الهی‌است. بدین جهت بود که با تعبیر بدیع خویش از آیۀ قرآنی که خداوندرا اوّل و آخر و ظاهر و باطن تعریف میفرماید آن حضرت اوّل و آخر یعنی تمامی مدنیت روحانی را انعکاسی از تجلّی پیامبر الهی دانست.[۱] برای توصیف همین اصل ژرف عرفانی بود که حضرت باب از وحدت همۀ مراتب گوناگون مقامات روحانی سخن گفت و لذا خویشتن را هم به‌عنوان باب امام، هم به‌عنوان خود امام و هم به‌عنوان پیامبر معرّفی فرمود تا مردم را بصورتی تربیت فرماید که در آئینه موجودات چیزی جز تجلّی امر و مشیت الهی نبینند و از ظواهر اشیاء فراتر رفته و به حقائق اشیاء یعنی تجلّی الهی ناظر شوند. مخالفان آئین بهائی از ابتدا نظر به تقالید مرسوم میان ایشان از درک این اصل لطیف روحانی قاصر شدند و در نتیجه حضرت باب را به تناقض‌گوئی و تغییر ادّعای خویش متّهم ساختند.

امّا همین اصل لطیف روحانی یعنی توجّه به حقائق اشیاء بود که در آثار گوناگون حضرت باب از جمله کتاب بیان فارسی شالوده‌ای مستحکم برای ارائۀ مفهوم جدیدی از تمدّن و تجدّد گشت. بدین ترتیب که چون حقیقت همۀ ادیان چیزی جز تجلّی اسماء و صفات الهی نیست در آنصورت همۀ انسانها مقدّس و عزیز و متعالی گشته و اخلاق و فرهنگی مبتنی بر تقدّس انسانها و شرافت فرد فرد آدمیان موجّه و مشروع گردید. آن حضرت در آثار خود از آدمیان می‌خواهند که در همۀ افعال خویش مظهری از صفات خدا گشته، همه کار را در نهایت کمال و لطافت انجام داده، هرکاری‌را بمنظور رضای خدا و بدون اغراض شخصی معمول داشته و همانند خداوند که عنایت و موهبتش شامل همگان است به همۀ انسانها صرفنظر از دیانت و اعتقادشان مهر ورزیده و محبّت و عنایت کنند.[۲] بخلاف علمای سنت‌پرست آن زمان که بی‌خبر از دنیا و حوادث آن به تکفیر و طرد اروپائیان پرداخته و از نجاست و کفر مسیحیان سخن می‌گفتند حضرت باب علم و صنعت اروپائیان‌را مورد تمجید و ستایش قرار داده و از لزوم تکامل و تجدّد علمی و صنعتی سخن گفتند.[۳] در عین حال بخلاف فرهنگ دین‌ستیز نویسندگان اروپائی از ضرورت اتحاد و هماهنگی دین و علم نیز سخن فرموده و ضرورت عرفان و ایمان را به عنوان مبنائی عینی برای اعتقاد به تقدّس و حقوق آدمیان متذکّر شدند.
از آنجا که پیام حضرت باب استبداد سیاسی سران قاجار و نیز استبداد دینی سران مذهبی ایران‌را مورد سئوال قرارداد و مشروعیت قدرت ایشان‌را که بر مبنای سنت‌پرستی استوار بود با طرد و نفی سنت‌های پوسیده بامر الهی مورد خطر انداخت، بسیاری از علمای دینی و حکّام محلّی و زمامداران مملکتی آن حضرت و پیروانش را تکفیر کردند و با هزاران تهمت و دروغ و افتراء مردم را از تحقیق در مورد آئین جدید ترساندند که این شیوۀ عقیم و ظالمانه هم‌اکنون نیز ادامه دارد. ولی هرچند که بیداد و ستمگری فرمانروایان و تکفیرهای بعضی از علماء بیشتر شد برعکس تعداد مؤمنان به حضرت باب در اطراف و اکناف ایران و حتی در پایتخت افزوده شد. از جمله اولین مؤمنان به حضرت باب بسیاری از علمای مکتب شیخیّه بودند که از نظر فلسفی و عرفانی در میان مسلمانان آن زمان تشخّص خاصی داشتند که از آن جمله ملا حسین بشرویه‌ای، ملا محمد‌علی بارفروشی و نیز بانوی حماسی و نابغۀ قهرمان تاریخ ایران طاهره قرّة‌العین را می‌توان نام برد که از ١٨ نفر اولین مؤمنان به حضرت باب، موسوم به حروف حیّ، به‌حساب می‌آیند.

در سه سال اول پس از اظهار امرشان حضرت باب در شهرهای گوناگون از جمله شیراز و مکّه و اصفهان اقامت داشتند که اکثر این اوقات در حبس خانه بسر میبردند. امّا سه‌سال آخر زندگانی عنصری حضرت باب در زندانهای ماکو و چهریق گذشت چرا که علماء و صدر اعظم ایران در آن ‌زمان یعنی میرزا آغاسی را امید براین بود که شاید به این ترتیب ارتباط مردم با آن حضرت قطع شود و امرش فراموش گردد. امّا تعداد پیروان حضرتش روز بروز بیشتر شد. در قسمتهای گوناگون ایران از جمله مازندران و نیریز و زنجان علماء و حکّام محلّی دست بدست هم‌داده و جامعۀ نوظهور ولی سریعاً در حال رشد بابی‌را مورد آزار و اذّیت قرار دادند و کمر بر کشتار ایشان بستند. بابیان در این مناطق مجبور به دفاع از خود گشته و آنچنان شجاعت و شهامتی از خود نشان دادند که دولت و ملّت ایران را به‌حیرت انداختند. در این زمان بود که صدر اعظم جدید یعنی میرزاتقی خان امیر کبیر به تأیید و فتوای علماء تبریز فرمان قتل آن حضرت‌را صادر کرد و این فاجعه در ١٧ تیر ١٢٢٩ )١٨٥٠ میلادی( در شهر تبریز صورت گرفت.

در طول ٦ سال رسالت حضرت باب کتابهای متعدد و الواح گوناگونی از قلم ایشان نازل گردید که در این الواح علاوه بر تشریح حقائق نهفتۀ کتب مقدّسه از ظهور قریب‌الوقوع موعودی عظیم‌تر به‌عنوان "من یظهره الله" که موعود جمیع ادیان عالم است مکرّراً و مؤکّداً سخن فرمودند.

دو سال پس از شهادت حضرت باب دو سه نفر از بابیان، سرخود و بدون داشتن هیچگونه مسئولیتی در جامعۀ بابی و بدون مشورت با بابیان دیگر، از ستم پادشاه و علماء بستوه آمده و بخاطر اندوهشان از شهادت حضرت باب قصد کشتن ناصرالدین‌شاه را کردند چرا که او را مسئول این فاجعه می دانستند. عمل این اشخاص بی‌فکر و نادان که در حملۀ خود از تفنگ ساچمه‌ای استفاده کردند باعث شد که موج عظیمی از آزار و شکنجه و قتل و غارت علیه بابیان در سرتاسر ایران برخیزد. در طهران عدّۀ زیادی از سران بابی‌ از جمله میرزا حسین‌علی نوری ملّقب به‌ بهاءالله را که از مؤمنان اولیّۀ حضرت باب بود در زندان سیاه‌چال محبوس کردند. در همین زندان سیاه‌چال در سال ١٢٣١ شمسی )١٨٥٢ (بود که حضرت بهاءالله به‌وحی الهی حامل رسالت گشتند و وعدۀ همۀ ادیان الهی از جمله آئین بابی به‌حقیقت پیوست. با اثبات بیگناهی حضرت بهاءالله دولت ایران با تبعید ایشان به‌بغداد که جزئی از مملکت عثمانی بود موافقت نمود. از این زمان به‌بعد بمدّت ٤٠ سال زندگانی حضرت بهاءالله در داخل مملکت عثمانی در تبعید و زندان سپری گردید که از این مدت ١١ سال در بغداد، ٤ ماه در استانبول، پنج سال در ادرنه و ٢٤ سال در زندان شهر عکّا اقامت داشتند. وفات ایشان در بهار سال ١٢٧١ شمسی )١٨٩٢ (د ر خارج شهر عکّا در تبعید صورت گرفت و مزار ایشان، مقدّسترین مقامات بهائی است.

در این دوران ٤٠ ساله کتابها و الواح بسیار زیادی از قلم حضرت بهاءالله نازل گردید که شالودۀ مدنیّتی بدیع و جهان‌شمول را در عالم انسانی بیان گزارد. در آثار اولیه ایشان که در دوران بغداد نازل شد حضرت بهاءالله تعبیر انقلابی و نوینی از مفاهیم موعود و میعاد که در ظهور خودشان محقّق گردید به ارمغان آوردند. بر خلاف انتظار سنتی از موعود که ظهور موعود را با خونریزی و خونخواری و قتل و کشتار فراوان تصویر می‌نمود حضرت بهاءالله از ابتدا در آثارشان ظهور خودرا با نفی هرگونه خشونت و قهر، نسخ حکم جهاد و قتال، تأکید مؤکّد بر آزادی عقیده و وجدان، و ضرورت الفت و اتّحاد با همۀ اقوام و ادیان تعریف نمود و نجات عالم انسانی و تحقّق ارادۀ الهی را در وحدت و اتحّاد ادیان و وداد و صلح در میان همۀ فرهنگها، قومها و کشورها تصویر فرمود. به همین جهت حضرت بهاءالله از پیروان خود دعوت نمود که بجای کاربرد قهر و تسخیر ممالک خاکی به مدائن دلهای مردمان توجّه کنند و با حکمت و اخلاق و بردباری به فتح قلوب پردازند. حضرت بهاءالله از ابتدا تأکید فرمودند که ظهور ایشان متوجّه و معطوف به قلوب است و حکومت ارض‌را به مردم و نمایندگان آنها محوّل فرموده است.
در اواخر دوران اقامت حضرت بهاءالله در ادرنه و اوائل اقامت ایشان در زندان عکّا یعنی در سالهای١٢٤٦و ١٢٤٧ شمسی یا ١٨٦٧ و ١٨٦٨ میلادی بود که حضرت بهاءالله با نزول سورۀ هیکل زمامداران عالم از جمله پاپ، امپراطور روسیه، ناصرالدّین شاه، ملکۀ انگلیس، صدر اعظم عثمانی و سلطان عبدالعزیز خلیفۀ عثمانی را مخاطب فرموده و همۀ ایشان‌را به نفی فرهنگ خشونت، محو بیدادگری اقتصادی و اجتماعی و ایجاد صلح عمومی دعوت فرمودند. آثار حضرت بهاءالله در دوران ٢٤ سالۀ اقامت ایشان در عکا از جمله کتاب اقدس و لوح شیخ همگی بر لزوم تأسیس نظمی بدیع و جهان‌شمول و استقرار صلح و وداد در عالم انسانی تأکید فرمودند. این آثار از ظهور مرحلۀ جدیدی از تحوّل و تکامل جهان سخن گفته و لزوم ایجاد نهادهای جهان‌شمول و فرهنگی مبنی بر اصل وحدت عالم انسانی را برای آیندۀ جهان مؤکد ساختند.

در عین حال حضرت بهاءالله نظر به عشق مخصوص به وطن خود ایران، به مسئلۀ توسعه و تجدّد و تمدّن در ایران نیز توجّه مخصوصی فرمودند. ایشان از لزوم تحقّق دمکراسی سیاسی، تساوی حقوق زنان و مردان، آزادی مذهب و حرّیت وجدان، وحدت عالم انسانی، نفی انواع خشونتها در روابط اجتماعی و فرهنگی گروه‌های گوناگون، ضرورت ارتقاء و تکامل علمی و صنعتی، لزوم معاشرت با همۀ ادیان و اقوام، و هماهنگی دین و علم یا بعبارت دیگر مدنیّت مادّی و روحانی برای رشد و تکامل ایران سخن گفتند و مردم ایران‌را به نظم بدیع و جهان‌شمولی که در آثار آن حضرت ارائه شده است دعوت فرمودند. بدین‌ترتیب اصل تقدّس آدمیان، که در آثار حضرت باب نیز مورد تأیید قرار گرفته بود، هم‌اکنون در آثار حضرت بهاءالله برای اولین بار در طول تاریخ ادیان بشکل مجموعه‌ای از تعالیم اجتماعی و فرهنگی متبلور و متظاهر گردید که محور آن اصل وحدت عالم انسانی و صلح عمومی بوده، از آزادی و حقوق طبیعی همۀ آدمیان صرفنظر از رنگ و جنس و مذهب و قومیّت آنان دفاع کرده و همۀ انسانهارا از بیگانگی و فرهنگ بیگانگی بر حذر داشته و در عین وطن دوستی از لزوم خدمت به همۀ عالم انسانی سخن گفته است.

از آنجا که هدف حضرت بهاءالله تحقّق وحدت عالم انسانی بود آن حضرت هرآنچه را که به عداوت و بیگانگی میان انسانهامی‌انجامید نسخ فرمود و آنچه‌را که به یگانگی و پیوند دلها منجر می‌شد اثبات نمود. بدین جهت است که حکم نجاست‌را بالکلّ از میان برد و معاشرت با پیروان همۀ ادیان و مذاهب‌ را فریضه‌ای روحانی و اخلاقی معرّفی فرمود. هرگونه اختلاف حقوق را میان زن و مرد محو نمود و تبعیض میان مؤمن و غیر مؤمن‌را بالمرّه طرد فرمود. مبادلۀ علمی و هنری میان گروه‌ها و فرهنگ‌ها و کشورهای گوناگون‌را بستود و انواع تعصّبات جاهلیّه، اعم از دینی یا نژادی یا جنسی یا وطنی را نفی فرمود. حکم قتال و جهادرا نسخ نمود و از لزوم الفت و محبّت با همگان، آزادی دین و مذهب، و نفی هرگونه تعرّض به عقائد و وجدان افراد سخن گفت.

امّا علاوه بر این تعالیم آن حضرت عهد محکمی با پیروان خویش ببست که بدین طریق بهائی شدن و بهائی ماندن امری اعتقادی و اختیاری در چارچوب عهد و پیمانی متقابل ‌گردید. به‌عبارت دیگر اساسی گذاشت که بر طبق آن دیانت دیگر امری نژادی، خونی، تقلیدی و یا اجباری نخواهد بود. پس تولّد در یک خانوادۀ بهائی هیچکس را بهائی نمی‌کند. برای آنکه فردی بهائی باشد باید خود مستقلاّنه تحرّی حقیقت کند و در صورت قبول داوطلبانۀ حقّانیت دیانت بهائی در جرگۀ بهائیان در خواهد آمد. امّا به‌همین علّت اگر فردی به اصول بهائی اعتقاد نداشته و از عهد و پیمان حضرت بهاءالله سرپیچی نماید نیز بر طبق تعریف نمی‌تواند بهائی باشد. در نتیجه آزادی وجدان و عقیده مستلزم مفهوم عهد و پیمان است که در امر بهائی نه تنها وسیله‌ای برای آزادی و اندیشه و اعتقاد می‌گردد بلکه بعلاوه وحدت جامعۀ بهائی‌‌را نیز حفظ می‌کند و آنرا از فرقه فرقه شدن و اختلاف درونی محافظه می‌نماید.

در عهد و پیمان حضرت بهاءالله مسئلۀ جانشینی و رهبری مذهبی بصورتی صریح و دقیق مشخّص و حل می‌شود. حضرت بهاءالله وظیفۀ تبیین و تفسیر آثار خودرا به پسر ارشد خویش عباس یعنی حضرت عبدالبهاء سپردند در حالیکه وظیفۀ وضع قوانین غیر منصوص‌را به مؤسّسه‌ای انتخابی که توسّط همۀ بهائیان بنحوی دمکراتیک انتخاب میگردد محّول نمودند. این مؤسّسه بیت عدل اعظم نامیده می‌شود. حضرت بهاءالله پیش‌بینی نمودند که جانشینی ایشان برای مدتی کوتاه از اخلاف ایشان بوده و به تبیین آثارشان معطوف خواهد بود و آنگاه این جانشینی بدست بیت عدل اعظم سپرده خواهد شد. بدین ترتیب برای اولّین بار در تاریخ ادیان رهبری مذهبی بشکلی دمکراتیک ظاهر می‌گردد. برطبق وصیّت‌نامۀ کتبی حضرت بهاءالله پسر ارشدشان عباس، حضرت عبدالبهاء، جانشین و مبیّن آیات الهی گردید. بهمین‌سان بر طبق وصیّت‌نامۀ کتبی حضرت عبدالبهاء نوه‌شان حضرت شوقی ربّانی عهده‌دار همان وظیفه گردید. امّا پس از وفات حضرت ولی‌امرالله در سال ١٣٣٦ شمسی برابر با ١٩٥٧ میلادی دوران تبیین به سرآمد و با تشکیل بیت عدل اعظم در سال ١٣٤٢ شمسی برابر با ١٩٦٣ میلادی رهبری جامعۀ بهائی بشکل نهادی دموکراتیک و در عین حال روحانی متشکّل گردید. این عهد و پیمان حضرت بهاءالله بود که دیانت بهائی‌را از خطر مهلک انشقاق و افتراق مذهبی حفظ کرد و علیرغم کوشش افرادی که به نقض آن عهد قیام کردند وحدت جامعۀ بهائی محافظه گردید. در تاریخ ادیان این امر بی‌سابقه بوده است. در هیچ دیانتی وحدت جامعۀ روحانی پس از وفات پیامبر و شارع حفظ نگردید. امر بهائی ورقی نو در دفتر اتّحاد و اتّفاق دینی باز گشوده است.

حضرت عبدالبهاء که در سن ٩ سالگی بهمراه پدر بزرگوارشان در بحبوحۀ سرمای زمستان در سال ١٢٣١ یا ژانويه ١٨٥٣ از ایران به بغداد سرگون شدند پس از وفات حضرت بهاءالله قیادت آئین بهائی‌را بعهده گرفتند. اگرچه آن حضرت در ٩ سالگی از ایران تبعید گردیدند ولی عشق به‌ایران و زبان شیرین فارسی در سرتاسر زندگی و آثار ایشان بنحو شگرفی هویداست. در سال ١٢٥٤ شمسی برابر با ١٨٧٥ میلادی بامر پدر بزرگوار خویش رساله‌ای تحت عنوان رسالۀ مدنیّه بنگاشته و مسئلۀ توسعۀ اقتصادی و اجتماعی ایران‌را مورد بررسی دقیق قرار دادند. در این اثر نظریّات مخالفان تجدّد یعنی مدافعان سنّت‌پرستی‌را با قدرت و قاطعیّت تمام مطرود کرده و در عین حال از دو جنبۀ قهرآمیز و دین‌ستیز تجدّد غرب نیز شدیداً انتقاد فرموده و از لزوم هماهنگی مدنیّت مادی وصنعتی با مدنیّت اخلاقی روحانی سخن گفتند. این اثر شاهکاری تاریخی در فرهنگ ایران است که متأسّفانه بخاطر تعصّب و غرض تاکنون مورد غفلت قرار گرفته‌است. مسجونیت حضرت عبدالبهاء در حیفا و عکّا مانع از آن شد که حضرت ایشان به نقاط گوناگون دنیا سفر کنند. امّا با انقلاب جوانان ترک و سقوط دولت عثمانی حضرت عبدالبهاء از زندان آزاد گردیده و توانستند عازم سفر به افریقا (مصر)، اروپا(انگلستان، فرانسه، اطریش، آلمان...) و امریکا (امریکا و کانادا) گردند. در طول این سفر سه‌ساله ( ١٢٨٩ تا ١٢٩١شمسی و یا ١٩١٠تا ١٩١٣ میلادی) حضرت عبدالبهاء در مجامع عمومی، کلیساها، دانشگاه‌ها، کنیسه‌های یهود و اجتماعات گوناگون خطابه‌های مهمّی در مورد اصول آئین بهائی ایراد فرمودند. در زمانی‌که اروپا و امریکا از مسابقۀ تسلیحاتی و تب مهلک نژادپرستی و مردسالاری در تشّنج و تخاصم بود و غرب آمادۀ انفجار جنگ جهانی اوّل می‌گشت حضرت عبدالبهاء مردم آن سرزمین را دعوت به‌صلح عمومی فرمودند و بدیشان هشدار دادند که در صورت غفلت از پیام حضرت بهاءالله جنگ مهیب و مهلکی بزودی اروپارا به خاک و خون خواهد کشید. در این خطابات حضرت عبدالبهاء از لزوم حرکت در جهت تساوی حقوق زن و مرد سخن گفتند و فرهنگ بدیعی معطوف به اتحّاد اقوام، نژادها و ادیان گوناگون را بمردم غرب ارائه فرمودند. بفرمودۀ حضرت عبدالبهاء سیاه و سفید و سرخ و زرد همانند گلهای زیبای گوناگونی هستند که با رنگها و عطرهای متفاوت باغی معطّر و زیبا را بوجود می‌آورند. در همین خطابات حضرت عبدالبهاء بر لزوم هماهنگی مدنیّت مادی و مدنیّت روحانی تأکید فرمودند و اصول این بینش بدیع را تشریح کردند. در تاریخ ایران سابقه نداشته است که یک ایرانی در اوائل قرن نوزدهم به اروپا وامریکا سفر نماید و در بزرگترین مجامع و معاهد علمی و دینی و اجتماعی آن ممالک از لزوم وحدت ادیان، صلح عمومی، تساوی حقوق زن و مرد، رفع تعصبات گوناگون، لزوم هماهنگی دین و علم و عقل، تعدیل معیشت و جدائی دین از سیاست سخنرانیهای مؤثر و خلاّق و جاذبی بعمل آورد. در زمانی که ایرانیان نظر به تلقینات رؤسای مذهبی خود با دشنام و توهین از حضرت عبدالبهاء سخن می‌گفتند، فلاسفه و هنرمندان و صلح‌دوستان و سران فرهنگی اروپا و امریکا تازگی، خلاّقیت و جذّابیّت پیام این حکیم روحانی ایرانی را مورد ستایش و قدردانی قرار می‌دادند.

امّا همگام با این مجهودات حضرت عبدالبهاء توجّه مخصوص به ایران و ایرانیان داشتند. سخنرانیهای حضرت عبدالبهاء حتّی در اروپا و امریکا در مورد مسائلی مثل نوروز و تقدّس ایران بخوبی نمایانگر عشق و تعلّق خاص آن حضرت به وطن خویش است، وطنی که در ٩ سالگی از آن سرگون شدند. امّا این سرگونی بجای ایجاد احساس بیگانگی یا خصومت و خشم، به عشق و عطوفت ایشان به وطن خود و فرهنگ ایران بیفزود. بسرپرستی و هدایت حضرت عبدالبهاء بود که جامعۀ بهائی ایران به ایجاد محافل روحانی در شهرهای مختلف اقدام کردند. این محافل که توسّط انتخابات افراد بهائی تشکیل می‌گردند اوّلین مؤسّسات دموکراتیک در تاریخ ایران ‌را بوجود آوردند. بعلاوه بهائیان ایران به قیادت حضرت عبدالبهاء بتدریج به اجرای تعالیم بهائی در جهت توسعه و تکامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران پرداختند. اقدامات وسیع برای ترقی زنان و تساوی حقوقشان با مردان، رفع بیسوادی و همچنین تشکیل مدارس گوناگون از جمله اوّلین مدرسۀ دخترانه در ایران و بیمارستان‌های مدرن علمی از جمله مؤسّساتی بود که بهائیان ایران‌را پیشقدمان تجدّد و ارتقاء نمود. اشاعۀ پیام حضرت بهاءالله که پیام تجدّد راستین، رفع اوهام و سنتهای پوسیده، نفی خشونت و قهر مذهبی، آزادی عقیده و وجدان، عدم دخالت علماء مذهبی در سیاست، هماهنگی علم و دین و عقل و بسیاری اصول دیگر را مؤکّد می‌سازد بتدریج در جهت بیداری فرهنگی ایرانیان و رشد فرهنگ تسامح و برابری و عدالت اجتماعی کمک بزرگی به ایران و ایرانیان نمود.

پس از وفات حضرت عبدالبهاء در سال ١٣٠٠ شمسی برابر با ١٩٢١ میلادی بنا بر وصیّت‌نامۀ کتبی حضرت عبدالبهاء نوۀ ارشدشان حضرت شوقی ربّانی بعنوان ولی‌امر بهائی رهبری جامعۀ بهائی را بدست گرفتند. اشاعه و نفوذ امر بهائی در شرق و غرب در تحت هدایت حضرت ولی امرالله دامنه و گسترش خاصی یافت بطوریکه تقریباً در همۀ کشورهای عالم مؤسّسات بهائی بوجود آمد. برای تکمیل و تقویت این فرایند روحانی بود که حضرت ولی‌امرالله به ترجمۀ بسیاری از آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء بزبان انگلیسی اقدام کردند و به‌هدایت ایشان بسیاری آثار بهائی به‌زبانهای متعدد دیگری نیز ترجمه گردید. بعلاوه آن حضرت به تبیین و تشریح جزئیّات سازمانی و اداری تشکیلات بهائی پرداختند و در سرتاسر جهان سازمانها و تشکیلات اداری منظّمی که مجرای صاف و لطیفی برای جریان اصول روحانی بهائی می‌باشد بوجود آمد. بدین‌ترتیب حضرت بهاءالله اصول فرهنگی روحانی و جهان‌شمول‌را به جهان ارائه کردند و حضرت عبدالبهاء با تشریح این اصول امر بهائی‌را به شرق و غرب عالم گسترش دادند وحضرت ولی‌امرالله این جامعۀ متّحد و جهان‌شمول‌را با سازمانهای اداری بهائی بنحوی منظّم متشکّل ساختند و آماده انتخاب و استقرار بیت عدل اعظم کردند. در تاریخ بشر جامعه‌ای روحانی که به این سرعت در سرتاسر عالم نفوذ یافته، از وحدت و اتّحاد کامل برخوردار بوده، تشکّل و تشکیلاتی منظّم و مجهّز داشته و هدفش ایجاد وحدت عالم انسانی و صلح عمومی باشد سابقه نداشته است. اعضای این جامعۀ بین‌المللی در هرجا که هستند عاشق ایرانند و ایران‌را بعنوان مهد آئین بهائی و وطن حضرت بهاءالله از جان و دل میپرستند.

بخاطر آنکه علما و دولت ایران حضرت بهاءالله را از ایران تبعید کردند و ایشان را به مملکت عثمانی سرگون نمودند مزار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء در داخل کشور عثمانی یعنی در عکّا و حیفا قرار گرفت و عکّا و حیفا مرکز روحانی و اداری جامعۀ جهانی بهائی گردید. ٢٧ سال پس از وفات حضرت عبدالبهاء بود که با تشکیل دولت اسرائیل عکّا و حیفا جزئی از خاک این کشور گشت. مخالفان امر بهائی که از انصاف و خرد بوئی نبرده‌اند بهائیان ایران ‌را بعنوان جاسوسان صهیونیزم مورد زجر و آزار قرار داده‌اند و حقوق اوّلیّۀ ایشان‌ را مسلوب کرده‌اند. دلیل اصلی این افراد برای توجیه افعال ضد انسانی و ضد خدائیشان این است که مرکز اداری و روحانی بهائیان در اسرائیل قرار دارد و بهائیان برای مخارج این مراکز، تبرّعاتی به مرکز اداری بهائی در حیفا میفرستند. آیا بی‌انصافی و بیرحمی و خشونت بیش از این هم می‌شود؟ نابردباری همین افراد بود که به سرگونی و تبعید حضرت بهاءالله از وطن خود به کشور عثمانی منجر گردید. این دولت ناشکیبا و علماء تنگ‌نظر و نابردبار بودند که به آزار و اذیت بهائیان پرداختند، حقوق اوّلیّۀ ایشان‌را مسلوب نمودند، به قتل و غارت و کشتار ایشان پرداخته و شارع بهائی را از ایران اخراج کرده و بالاخره به زندان عکّا تبعید نمودند. آنگاه بهائیان ایران‌را متّهم به جاسوسی اسرائیل می‌سازند چرا که پیامبر بهائی در عکّا وفات می‌کند و لذا مرکز اداری و روحانی بهائی در فلسطین قرار می‌گیرد، جائی که بیش از نیم قرن بعد مبدّل به دولت اسرائیل میشود. بجای پرداختن این اوهام و افترائات بهتر بود که سران مذهبی ایران از تنگ‌نظری و نابردباری خود خجل شده و بجای تعرّض به عقائد و دفاع از تجاوز به حقوق بشر در جهت روح و حقیقت اسلام حرکت کرده و از آزادی و حقوق بهائیان در ایران دفاع نمایند.

یکی از اساسی‌ترین و مهمترین نتائج گسترش تشکیلات و سازمانهای اداری بهائیان در سرتاسر دنیا آن بود که با قیادت حضرت ولی‌امرالله پایه‌های تشکیل بیت العدل اعظم بعنوان رهبر روحانی و اداری جامعۀ بهائی در عالم تأسیس گردید. به‌همین جهت ٦ سال پس از صعود حضرت ولی‌امرالله توسّط انتخابات بهائی در سراسر عالم مؤسّسۀ بیت عدل اعظم در سال ١٣٤٢ شمسی برابر با ١٩٦٣ تشکیل گردید. این مؤسّسه که هر پنج سال تجدید انتخاب می‌گردد رهبری جامعۀ بهائی‌را بدست خواهد داشت. در ظل هدایت بیت عدل اعظم جامعۀ جهانی بهائی به رشد و گسترش خود ادامه داده، در فعالیتهای عمرانی گوناگون در سرتاسر جهان قدمهای عمده ای برداشته، در سازمانهای غیر سیاسی بین المللی نظیر سازمان ملل پرچمدار فرهنگ وحدت و الفت و عدالت اجتماعی بوده، و در اشاعۀ فرهنگی جهان‌شمول و مترّقی معطوف به وحدت عالم انسانی می‌کوشد.

بدین‌ترتیب تاریخ دیانت بهائی آینه‌ای از هویّت بدیع این آئین است. این تاریخ بیانگر حرکت فزاینده ای در جهت ایجاد جامعه‌ای است که در سرتاسر عالم نفوذ یافته، اقوام و مذاهب و اجناس گوناگون را متّحد و متّفق کرده، همۀ ایشان‌را در ظل اصول واحد روحانی و تشکیلات منسجم اداری مجهّز و متشکّل کرده، وحدت در کثرت را اساس این فرهنگ پنداشته و رهبری اداری و روحانی جامعۀ بهائی را از طریق انتخابات آزاد و اصول دمکراتیک مقرّر داشته است. سرچشمه این فرهنگ بدیع، صلحجو، جهان‌شمول، دمکراتیک و روحانی از سیاه‌چال طهران به‌وحی الهی از قلب حضرت بهاءالله انبعاث یافت. در این مقالۀ کوتاه نگاهی کلّی و کوتاه به تعالیم حضرت بهاءالله و جهان‌بینی آن حضرت می‌افکنیم.

ــــــــــــــــــــــــ
یادداشتها
۱- هو الاول والاخر والظاهر والباطن. سوره‌الحديد، آيه ٣. یعنی خداوند اوّل است و آخر و ظاهر است و باطن.

۲- حضرت باب می فرمایند: كن لله و لخلقه بمثل ما كان اللّه لنفسه و لخلقه فكما انّ اللّه خلقك لا من شئ فانت فاعبده خالصاً مخلصا لوجهه بدون طلب الثّواب و الخوف من العقاب... و ان ظلموك الكلّ انت تعفو عنهم و تحسن اليهم كما انّ الذين كفروا باللّه انّه سبحانه يرزقهم. یعنی باش از برای خدا و از برای خلق خدا همچنانکه خداوند ازبرای خود و خلقش است. پس همانطور که خداوند ترا از هیچ چیز آفرید تو هم او را با خلوص و بخاطر او و بدون طلب پاداش و ترس از مجازات عبادت کن... و اگر همگان بر تو ظلم کردند توآنها را ببخش و بر ایشان نیکی کن همچنانکه خدا به کسانی که بر او کفر می ورزند رزق عنایت می فرماید.
حضرت باب، فی السلوک، مجموعه محفظه آثار مبارکه طهران، شماره ۹۸، ص ١١٥-١١٦

۳- حضرت باب می فرمایند:فانی كلما انظر فی اصناف خلقك فوق الارض ما شهدت خلق ظهور مثل خلق الانجيل فی صنع صنايعهم وبديع بدايعهم وقد حزن ياالهی فوءادی فيهم بان مثل هوءلاء لا ينبغی من جودك بان ترضی من ان يحتجب بلقائك.یعنی ای خدا هرگاه که من به اقوام مخلوقت بر روی زمین می نگرم هیچ ملتی را همانند اروپائیان در کمال صنعت و خلاقیت نمی یابم. ای خدا دلم برایشان در اندوه است چرا که از جود تو بعید است که چنین افرادی از لقائت احتجاب یابند.
حضرت باب، کتاب الاسماء، مجموعه محفظه آثار مبارکه طهران، شماره ٢٩، ص ٦٢٧

نظر خود را بنویسید


ناراحت نشو

خوش دل
ارسال شده در : 1392/10/21

نیک دل جان شما ناراحت نشو. واقعا ناجوانمردانه است که بعضی علمای اسلام آئین نازنین اسلام را از مسیر الهی خود خارج نموده با اوهام و هوی و هوس خود آن را آلودند. بخصوص در قرون اخیر که اسلام از خود این علما چه ضربه ها که نخورد. الحمدلله دیانت بهائی آمد و هم روح اسلام و هم روح زرتشتی و هم روح همۀ ادیان آسمانی در آن جانی تازه یافت. حضرت عبدالبهاء در این خصوص می فرمایند: «دین الهی یكی است ولی تجدد لازم... درختی را چون بنشانی... بعد از مدت مدید كهن گردد؛ از ثمر باز ماند؛ لهذا باغبان حقیقت، دانهء همان شجر را گرفته در زمین پاك می كارد، دوباره شجر اول ظاهر می شود. دقت نمائید در عالم وجود هر چیز را تجدد لازم. نظر به عالم جسمانی نمایید كه حال چنان تجدد یافته، مشروعات و اكتشافات تجدد یافته، ادراكات تجدد یافته؛ پس چگونه می شود كه امر عظیم دین كه كافل ترقیات فوق العاده عالم انسانی است و سبب حیات ابدی و مُرَوّج فضائل نامتناهی و نورانیت دو جهانی بی تجدد ماند؟ این مخالف فضل و موهبت حضرت یزدانی است.»
(پیام ملکوت، صص 182-181)
باری اگر شِکوه های حضرت رسول ص و ائمۀ اطهار ع را از این به ظاهر علما برایتان بنویسم، گریه تان می گیرد. شما غصۀ اسلام و زرتشتی را نخورید. مطالب این دو لینک را بخوانید حزن برطرف میشود. خوش باشید:
«حضرت زرتشت ازنظربهائيان» در اینجا:
//www.noghtenazar.org/node/448
«آثار مبارکه بهائی در ارتباط با دیانت مقدس اسلام» در اینجا:
//www.aeenebahai.org/node/505

نقد

نیک دل
ارسال شده در : 1392/10/16

با درود فراوان
بسیار ناجوانمردانه است که آن همه تاکید و تایید اسلام و تشیع به علم آموزی را انکار نموده و در مغالطه ای آشکار با ارائه ی حدیثی که هیچ ربطی به بحث علم ندارد اسلام را منافی علم معرفی نمود
حال آن که به بیان جناب بهاءالله چهار صد عظیمی که جناب باب بیان فرموده بودند و از جمله آنان گردن زدن مردمان و سوزاندن تمامی کتب و به غیر از کتب بابیان است بسیار وحشیانه تر از آن حدیث غیرمرتبط است

نظر

نیک دل
ارسال شده در : 1392/10/16

سردبیر محترم
اگر زرتشت و اسلام را دین الهی میدانید دیگر نمیتوان پس از شکوه زرتشت علت عقب ماندگی را اسلام دانست
اگر آیین الهی در زمان زرتشت باعث شکوه ایران شده قطعا خداوند ضعیف و فراموش کار نشده که از آوردن آیین بهتری پس از زرتشت عاجز شود یعنی همان خدایی که آیینش به نام زرتشت باعث شکوه ایران شد همان خدا با همان آیین ولی با نام دیگری به نام اسلام بایستی باعث شکوه ایران شود
پس این اتهام ناحقی است که به اسلام زده میشود و البته چنین ایرادی بیش و پیش از همه دامن بهاییت را میگیرد چرا که خدایی که در حال ضعیف شدن است با گذشت بیش از هزار سال باز هم ضعیف تر شده و آیین بهاییت بایستی ضعیف تر از اسلام باشد