سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
جناب اعلمی عزیز،
من همان جوان بهائی محروم از تحصیل هستم که چند هفته پیش در سایتتان پیغام گذاشتم. از سابقه فعالیتهای شما در دفاع از حقوق جوانان بهائی محروم از تحصیل آگاهم و شجاعت شما را در این مورد بسیار ارج می نهم. با این حال، در مطلبی که درباره ی بهائیان و "حقوق شهروندی" در سایت رسمی خود منتشر کرده بودید، فرموده بودید که مدرکی ندارید مبنی بر این که جوانان بهائی از حق تحصیل محرومند. برایتان پیغام گذاشتم و خود را معرفی کردم چون فکر می کردم نمی دانید کسانی مثل من وجود دارند که با داشتن رتبه های خوب کنکور(رتبه زیر 20)، سه سال است انتظار می کشند منصفانی چون شما پیدا شوند و به آنها کمک کنند تا به حقشان دست یابند. اما در جواب، به اعتقاداتم توهین کردید. شما را پدر خواندم چون امیدوار بودم با کسی صحبت می کنم که به حقوقم به عنوان یک انسان اهمیت می دهد؛ دیگر مثل بعضیها به اعتقاداتم توهین نمی کند، به موسسات آئینم که معتقدم از طرف بنیانگذار دینم برای اداره ی امور جامعه ام ايجاد شده و با موسسات بشری فرق دارد، ایرادات ناروا وارد نمی سازد.
با این حال چون فکر کردم به خاطر ناآشنا بودنتان با عقایدم این سخنان را گفته اید، آدرس بعضي سایتهای بهائي "ولوله در شهر"، "نقطه نظر" و "نیونگاه" را به شما دادم تا پاسخ این ایراداتی را که وارد کرده اید ببینید. اما آدرس این لینکها را حذف کردید. گفتم شاید رسم سایتتان این است که لینکهای موجود در نظرات را پاک کنید، اما دیدم که لینکهای غير بهائي و بعضاً ضد بهائي موجود در نظرات دیگران را پاک نکرده اید. گفتید حضرت بهاءالله ادعای خدایی و الوهیت داشته اند؛ سخنان خود آن حضرت را از کتاب دور بهائی، اثر شوقی ربّانی برایتان نوشتم که صریحاً خود پیامبر دین بهائی اعلان می دارد که هر بهائی که معتقد باشد حضرت بهاءالله خدا است کافر است؛ ولی باز هم آن را منتشر نکردید.
در عوض متأسفانه – از اعماق قلبم عرض می کنم متأسفانه، چون خیلی به شما امید داشتم – شما هم به مقایسه ی عقاید من با عقاید خود پرداختید و در مطلبی تحت عنوان "احتجاج با مروجین بهائیت در پرتو آزادی عقیده و بیان" در سایتتان، از من و همدینانم خواستید برای اثبات درستی عقایدمان و در واقع دفاع از عقایدمان در برابر توهین و تهمتهای تکراری با شما احتجاج کنیم. من و همدینانم خیلی خوشحال می شویم از این که بتوانیم در محیطی محترمانه با شما درباره ی عقایدمان و عقاید شما گفتگو کنیم و نتیجه ی چنین بحثی چیزی نخواهد بود جز درک بیشتر وحدت اساس ادیان. اما شما درابتدا خود به اعتقادات بهائی توهین کردید، و سپس مطلب "احتجاج..." را در سایتتان مطرح کردید و گفتید این بهائیان هستند که شما را مجبور کرده اند در سایت خود به مطرح نمودن عقایدشان پردازید. حال آن كه مگر خودتان در سايت ننوشتيد كه "قهراً وقتي پاي عقيده به ميان مي آيد من هم ناگزير به دفاع از عقايد خود هستم"؟ در اين صورت آيا بهائيان حق نداشتند جواب دهند؟
ولي با اين وجود من فکر می کنم احتجاج و جدل مدتهاست که با روشهای دیگری جایگزین شده. شما عقیده ای دارید و من هم عقیده ای. ولی مگر هر دو انسان نیستیم؟ مگر عقایدمان محترم نیست؟ اگر عقیده ی هر کس محترم است، دیگر چه احتیاجی هست به این که برای درستی و غلطی عقایدمان دلیل بیاوریم تا عقایدمان را به دیگری بقبولانیم؟ چنین امری با تعریفی که در ادبیات بهائی از انسان می شود متفاوت است. من معتقدم هر فرد می تواند هر عقیده ای داشته باشد. حتی اگر میز را هم بپرستد، من مجاز نیستم به فهم و درک او توهین کنم و مجبورش نمایم عقیده اش را کنار گذارد؛ و اصلاً چنین چیزی امکان پذیر هم نیست. عقیده و ایمان چیزی است بین فرد و خدای خودش. البته بحثهای بامعنا و عمیق که بر اساس احترام و درک متقابل باشند، بسیار ارزشمند و موثرند. اما همین قدر که چنین فرصتهایی ارزشمند و زایا است، همین قدر هم سعی در تحمیل عقاید خود به دیگران و اثبات برتری عقاید خودمان، غیر اخلاقی است.
طبق آنچه از آثار بهائی و نیز اسناد حقوق بشر فهمیده ام، ما تنها کاری که مجازیم در برابر عقاید همنوعانمان انجام دهیم، آن است که سعی کنیم در محیطی محترمانه به بحث درباره آنها پردازیم، و بر اساس دانش و درکی که از این گفتگوها به دست می آوریم، عقیده خود را تعیین کنیم. اما انتخاب عقیده امری کاملاً شخصی است. چنین بحثهایی علاوه بر آن که شخص ما را به درک بهتری می رساند، نتایج خوب جمعی هم دارد: درکی که این بحثها به ما می دهد کمک می کند بتوانیم منصفانه در برابر تهمتها و ظلمهایی که به دلایل اعتقادی به دیگران وارد می آید، از ایشان دفاع کنیم و با احترام به عقاید دیگران، به حق انسانی خود نیز وفادار باشیم، چه که معتقدم هر انسانی شریف است و شرف انسان تنها در این نیست که مورد احترام دیگران قرار گیرد؛ چه فایده ای از این که مورد احترام باشیم وقتی در جامعه ای زندگی می کنیم که هیچ دگراندیشی را محترم نمی دارند؟
من بر خلاف آنچه شما انجام دادید، نه می خواهم عقاید اسلامی شما را زیر سوال ببرم و نه عقاید خودم را به شما بقبولانم؛ تنها چیزی که از شما و دیگر روشنفکران وطن عزیزم می خواهم این است که ارزش انسان را که بعضی ها از یاد برده اند، دوباره زنده سازید. چرا بعضي از روشنفكران وطرفداران ايراني حقوق بشر وقتي مي خواهند از حقوق بهائیان دفاع کنند، سعی می کنند با ردّ عقاید آنان و بعضاً با توهين به ايشان، چنين كنند؟! آيا با اين كار مي خواهند خود را از آنان مبرّا بدارند تا مورد اتهام واقع نگردند؟! مگر دفاع از حقوق انسان ها از احترام به عقايد ايشان جداست؟!در اين صورت آیا این توهین به شرف و انسانیّت نیست؟!
آنچه شما مرا و همدینانم را به آن می خوانید، این که بیاییم و عقاید خود را اثبات و عقاید شما را رد کنیم و یا برعکس، اگر در محیطی دوستانه صورت نگیرد، به نظرم جز ایجاد فاصله و اختلاف بین ما نتیجه ای نخواهد داشت. دینی که بخواهد زمینه ی اختلاف بین من و شما را فراهم آورد، با تعریفی که از دین در نظر دارم، مخالف است. معتقدم دین باید سبب الفت و محبت باشد، اگر باعث اختلاف شود، نبودش از وجودش بهتر است. دین بهائی را پذیرفته ام چون مخالف اختلاف است؛ چطور می شود به بهانه ی دفاع از آن، این اصل اساسی اش را زیر پا گذارم؟ نه، دین ِ من به چنین رفتاری نیاز ندارد. من و همدینانم با کمال میل حاضریم اگر مسئله ای در مورد اعتقاداتمان مبهم است، توضیح دهیم، ولی از شرکت در چنین بحثهایی که بوی مجادله و اختلاف از آنها برمی آید، سخت بیزاریم. پدر عزیز، من نه تنها حاضرم برای جلوگیری از اختلاف، 40 سال دیگر هم از حق تحصیل محروم باشم، بلکه حاضرم جانم را هم بدهم. همان طور كه در اولين كامنتم در سايتتان عرض كردم،از شما توقع ندارم حقانيّت عقايد بهائي را بپذيريد، فقط می خواهم تلاش کنید وطن عزیزم آن گونه شود که به راستی همه ی هموطنان عزيزمان با عقاید متنوع خودشان که هر یک برای پذیرفتنش دلیلی دارند، در کنار هم زندگی کنند و محترم باشند.
به امید آن روز
منبع: سایت خواندنیها
نظر خود را بنویسید