سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
اندرز حضرت عبدالبهاء به نفسی که مبتلا به سیگار کشیدن بود (1)
کشیش کلیسای موحدین (2) نیویورک (New York)، جناب هاوارد کلبی آیوز (Howard Colby Ives) مبتلا به دخان (سیگار کشیدن) بود و بعد از ملاقاتی با حضرت عبدالبهاء بود که مؤمن به امر بهائی گردید.
در اوقاتی که حضرت عبدالبهاء در نیویورک تشریف داشتند، هاوارد از صحّت چندانی برخودار نبود و ازعدم سلامتی ریه های خویش رنج می برد. در نظر داشت که سیگار کشیدن را ترک نماید ولی در حقیقت همان طوری که خود نوشته "همیشه به ارادۀ تصمیم گیری خود که هر زمان مایلم می توانم به ترک این عادت بپردازم مفتخر بودم."(3) ولی همیشه این ترک، امری موقتی بود و هیچ وقت دائمی نشد. با شرایط زندگی ای که در همان تابستان داشت، به دلائل روحی به هیچ وجه قادر به جلوگیری از سیگار کشیدن نبود. در کنار همان افتخار قدرت تصمیم گیری، خجلتی هم نسبت به عادت نه چندان خوب خود احساس می نمود. گرچه در دل مایل بود بیان نماید، ولی برای اوّلین و یا دوّمین بار که حضور مبارک مشرف گردید در بارۀ این مسئله سخنی به میان نیاورد. عاقبت بر احساس گناه خویش چیره گشت و تصمیم گرفت که دربارۀ ترک اعتیاد خود تمنّای صلاحدیدی از حضور حضرت عبدالبهاء نماید.
در ملاقات بعدی، مطلب عادت خویش را خجولانه به حضور مبارک معروض داشت. می نویسد "مانند طفلی که نزد مادرش اعتراف می کند بعد از چند کلمه کوتاه، بیان لرزان من به سکوتی ناشی از خجلت تبدیل شد." حضرت عبدالبهاء، مَظهَرِعطوفت، مهربانی و درایت هرگز خجلت وی را آن طوری که هاوارد در ذهن داشت در خاطر خویش ثبت نفرمودند. بعد از اتمام کلام، حضرت عبدالبهاء از وی سئوال نمودند که چه قدر سیگار می کشد.
هاوارد معروض داشت و حضرت عبدالبهاء با تبسمی ملایم و برقی در چشمان در جواب فرمودند که ایشان فکر نمی کنند که خطری برایش داشته باشد. نفوس در ایران بحدّی سیگار می کشند که حتی ریش شان هم مملو از دود و بوی سیگار است و هاوارد نباید به هیچ وجه از این بابت دغدغه ای بخود راه دهد.
با تحیّر مختصری در وهلۀ اوّل جناب آیوز قادر به درک مسئله نشد. مجدداً نوشته اند که "نه سخنرانی بلند، نه تقریری طولانی از عادتی ناپسند که اثرات بدی در سلامتی خواهد داشت، و حتی ذکری از قدرت اراده هم نکردند که چگونه بتوانم بر این عادت فائق آیم." بجای آن حضرت عبدالبهاء ایشان را از کلِّ هر قیدی آزاد نمودند. بعداً ایشان احساس نمودند که بار سنگین خجلت از دوشش برداشته شد. در عرض چند روز بعد جناب آیوز نوشتند که "کشمکش درونی ام آرام گرفت" و عاقبت توانست "بدون عذاب وجدان" از کشیدن سیگار لذّت ببرد.
چند روز بعد از این مکالمه هوس سیگار کشیدن بکلی از بین رفت و ترک اعتیاد نمود.
*****
از این ملاقات، هاوارد دریافت که قدرت محبّت واقعی عامل آزادی حقیقی است- رهائی از هوس های نفسانی، از عادات طبیعت پست تر و رهائی از قید و بند دنیای خاکی. حضرت عبدالبهاء با اظهار محبّت حقیقی فراگیر خویش وی را از توجّه به خود رها نمودند. ما هم با نثار مهر و عطوفت حقیقی قادریم که یکدیگر را از قیود نفس حیوانی خویش که عامل تعلق به این دنیاست خلاص نمائیم. اوّلین وظیفه ما نسبت به هم دیگر این است که اجازه دهیم که قلوبمان مشتعل از حبِّ حقیقیِ اِلهی گردد و از این جنبه با آگاهی می توان روابطی بر اساس عدالت، اتّحاد و ازدیاد قابلیت و غیره بنا نهاد.
از ملاقات جناب آیوز می توان دو نتیجه گرفت: اول این که حضرت عبدالبهاء با محبّت حقیقی اجازه ندادند که هیچ احساس گناه و یا احساس خود پارسائی در مکالمۀ ایشان داخل گردد. هاوارد با احساسی از گناه حضور مبارک مشرف شد ولی حضرتشان به وی خاطر نشان نمودند که عادتش امری پیشِ پا افتاده و عادی است. هاوارد با احساس فخرِ قدرت در ترک اعتیاد، حضور حضرت عبدالبهاء مشرّف شد ولی حضرت عبدالبهاء به هیچ قدرت و تفوّقی متوسّل نشدند. احساسات گناه و خود پارسائی هر دو، دو قطب مخالف خودپسندی است. جامعۀ امروزه ما که نظرش معطوف به خودپسندی است غالباً به چنین رفتاری شدت می بخشد. یکی از عوامل قدرتمند مؤثر در کردار انسانی از خود گشتگی می باشد که از عرفان حقیقی به نفس سرچشمه می گیرد که رهائی از خود پسندی است. در بسیاری از موارد فردی مریض با علائمی مختلف از خودپسندی مانند احساس گناه که رفتار جامعه اثرات شدیدی در صحّت وی گذاشته به متخصّصی مراجعه می نماید.
پزشک متخصّص قادر است که این علائم خودپسندی را با تمرکز به "فردیت" وی زنده نگه دارد. ولی د ر کشمکش درونی وی انگشت گذاشتن به "عادات ناپسند" امری عبث است ولی مقتدرترین طریق تغییر نفس همانا عدم توجّه به نفس است و تمرکز به از خود گذشتگی است.
این نکته یاد آور نکته دوّم دیگری است- درک و استنباط صحیح از طبیعت انسانی. اگر فردی خویش را به هویت سیگاری بودن می شناسد چرا "طبیب" به وی بگوید "سیگار نکش" و در ادامه بگوید "و دلیلش این است که نباید سیگار کشید". این به منزلۀ این است که به وی بگوید آن کسی که فکر می کند هست، نیست. این امر تجربه ای کاملاً غیر انسانی خواهد بود. حال تمام مراکز بهداشتی و صحّت به این رفتار عادت کرده اند. حضرت عبدالبهاء به هویت (سیگاری بودن) وی حمله ور نشدند و بجای آن سعی نمودند که هاوارد به جنبۀ دیگر قضیه توجّه کند که فردی نجیب، انسان، دارای روحانیت بوده و جسمانی نیستند. هویت اصلی ایشان آن چیزی نیست که جامعه بر آن برچسب می زند. هویتی مانند "سیگاری"، "سیاه پوست"، "زن"، "آزاد منش"، "دانشگاهی"، "همجنس گرا"،"بانکدار"، "دیابتی"، "افسرده" و غیره. این دسته بندی ها در بهترین شرایط، طبیعت ثانویۀ انسان را نشان می دهد و در بدترین شرایط تحریف هویت انسانی است. در بریدن از عادت و یا هوس باید دانست که عادت و هوس طبیعت حقیقی انسان نیست. حقیقت انسان روح انسان است.
به محض این که احساس گناه سیگاری بودن جناب آیوز از بین رفت، هویت سیگاری بودن ایشان هم نادرست جلوه نمود و هویت حقیقی ایشان به عنوان موجودی روحانی تأئید گردید و بآسانی توانستند که این عادت بسیار کم اهمیّت را بجای خویش نشانده وعادتی که لذّتی کوتاه و زودگذر ایجاد می کرد به طبیعت پست تر خویش که به بیراهی رفته بود مربوط نماید. سپس بطور طبیعی طبیعتِ عالی وی به وظائف خویش بدرستی آگاهی یافت و دیگر احساس ننمودند که لازم است سیگار بکشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشت ها
1- برای اصل این مقاله لطفا مراجعه کنید به وب سایت:
//achievingcoherence.com/2014/08/11/abdul-bahas-advice-to-a-smoker
2- کلیسای موحدین،) Unitarain) شاخه ای از فرقه پروتستان دیانت مسیحی میباشد که فقط به وحدانیت خداوند ایمان دارند و به تثلیث (یگانگی خداوند، حضرت مسیح و روح القدس) معتقد نیستند.
3- برای شرح کامل این قسمت حیات جناب هاوارد کلبی آیوز بفارسی مراجعه کنید به کتاب" درگه دوست" ترجمه ایادی امرالله جناب ابوالقاسم فیضی و یا به کتاب ایشان بزبان انگلیسی
Portals to Freedom- 1983 Edition- Publsihed by George Ronald – Pages 44 and 45
نظر خود را بنویسید