سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
داستان حقوق بشر بهائیان در ایران
مهرداد جعفری
در رابطه با مصاحبۀ اخیرشان نکاتی را که دبیر ستاد حقوق بشر قوهّ قضائیه، آقای لاریجانی لازم است منصفانه بدان ها توجه دقیق نمایند موضوع اصلی این نوشته است.
داستان حقوق بشر در ایران هم قضیه جالبی است زیرا که حامیان و مردمی که برای این گونه مسائل سردرد دارند حرف های خودشان را می زنند و مسئولین حکومتی هم حرف خودشان را. دو خط موازی که بنظر نمی رسد که تقاطعی با یک دیگر داشته باشند و یا به اندازۀ سر سوزنی به هم نزدیک شوند. و این در حالی است که حکومتی که داعیۀ دموکراسی دارد باید در مقابل جامعه خود پاسخگو باشد و به اندازۀ لازم در حل مسائل نرمش نشان دهد که حقوق شهروندان مملکت پایمال نگردد.
مجدداً احمد شهید، گزارش گر امور حقوق بشر در ایران بر اساس وظائف محولۀ خود گزارشی برای کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل تهیه کرده و علاوه بر خیلی از مطالب آنچه را که باید در ایران بشود و نشده بازگو کرده و دولت ایران هم بدون فوت وقت چوب تکفیر را بلند نموده نکات و یا جواب هائی را از زوایای خودش که بسیار جالب است مورد توجّه قرار داده و از تمامی بیست و دو صفحه مطالب آقای شهید فقط یکی دو مسئله را جواب داده که یکی مربوط به مسئله حقوق بشری بهائیان است که ایشان در مصاحبه ای تلویزیونی مطرح کرده. این جواب و طرز رفتار خود نشان دهنده این است که واقعاً این امر از نظر دولت ایران بسیار مهم است و بقیه امور ذکر شده در گزارش احمد شهید شاید نکاتی ثانوی می باشد.
حال مطالبی در باره مصاحبۀ تلویزیونی ایشان که بطور خلاصه منعکس گردیده:
لاریجانی به طور خاص درباره بهائیت گفت: « باید بگویم که بر اساس قانون ایران، بهائیت دین الهی محسوب نمی شود و فرقه است. ما با آنان مطابق با قانون شهروندی برخورد می کنیم. تا جایی که آنها این قانون را رعایت کنند، دولت به آنها امنیت می دهد و از آنان محافظت می کند.
وی در ادامه گفت: «بهایی ها در ایران از نظر اقتصادی موفق هستند و شرکت های تجاری بزرگی دارند. این دولت ایران است که امنیت آنان را تضمین می کند. آنها از تمام حقوق شهروندی برخوردار هستند اما محدودیت هایی نیز دارند: آنها نمی توانند بدون مجوز قانونی مدرسه یا دانشگاه بسازند. همانطور که من یا هیچ کس دیگری نمی تواند بدون مجوز این کار را انجام دهد".
لاریجانی ادامه داد: «آنها نمی توانند تبلیغ بهائیت را بین غیربهائیان کنند. این غیرقانونی است".»
دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه همچنین با اشاره به رابطه پیروان این فرقه با اسرائیل و امریکا گفت این ماجرا «پرسش های زیادی را برمی انگیزد. چرا این کشورها تا این اندازه به بهائیت اهمیت می دهند؟ قطعا منافع سیاسی برای آنها دارد و ما به این آگاه هستیم.»1
در مورد افاضات ایشان باید چند نکته را بعرضشان رسانید:
مسئلۀ فرقه بودن و یا دیانت بودن دیانت بهائی بارها جواب گوئی شده که بنظر نمی رسد که مجدداً باید به تکرار مکرّرات آن پرداخت ولی در مورد "قانونی" که ایشان از آن صحبت می کنند، مَثل های زیادی را از ادبیات ایران عزیز تداعی می کند. باید از ایشان سئوال شود که این قانونی که ایشان در بارۀ آن جواب دادند به دست چه کسانی نوشته شده؟ قانونی که دیانت بهائی را دیانت نشناخته و فرقه نامیده و غیر رسمی اش می نامند. آیا به بهائیان که بنا به گفتۀ ایشان شهروندان ایران هستند و از حقوق شهروندی بهره مندند اجازه داده شده که با استفاده از همین قانون شهروندی نظرات خویش را دربارۀ قانون گذاری و قانون اساسی در ایران اظهار نمایند؟ مسئله قبول و ردّ نظرات بهائیان نیست. مسئله این است که دولت حاضر نشده حرف بهائیان را حتّی برای یک بار هم که شده گوش شنوائی برایش داشته باشد. شاید مسئله همان حبّ و بغض است. بُغضی که سالیان سال گریبان گیر جامعۀ بهائیان شده است. ولی می توان گفت که مطمئناً ایشان جوابی برای این نکته ندارند، زیرا در اوایل انقلاب اسلامی ایران که برای نوشتن قانون اساسی ایران از تمامی مردم و موسسات ذینفع نظرخواهی شده بود، محفل روحانی ملّی بهائیان ایران که مُطاعاً به دستور دولت جمهوری اسلامی وقت بعداً منحل اعلام گردید، بیانیه ای به این منظور صادر کردند و درخواست کردند که حقوق بهائیان را بر اساس حقوق قابل قبول بین المللی مورد رعایت قرار گیرد. ولی در همان زمان نه تنها هیچیک از مسئولین نوشتن قانون اساسی بدان وقعی نگذاشتند بلکه تا حال هم هیچ مرجعی رسمی حاضر نیست که برای چند لحظه به حرفهای بهائیان گوش دهد. چگونه همان مراجع که اجازه نداده بهائیان نظرات خود را ابراز و شاید ثابت کنند که حقی در قانون اساسی می توانند داشته باشند حال مرتباً اعلام می کنند که براساس قانون ایران دیانت بهائی دین الهی محسوب نمی شود. بُریدند و دوختند و حال بزور می خواهد که بهائیان به تن کنند. داستان در این جا داستان فرقه و یا دیانت نیست. داستان نقض حقوق بشر است. ایشان از دموکراسی نام بردند و دموکراسی از نظر ایشان منحصر شده به انتخابات و با مثال انتخابات توجیه می کنند که ایران دارای دموکراسی واقعی است ولی باید دانست که آنچه ذکر شده دموکراسی حقیقی نیست زیرا دموکراسی به معنای واقعی آن تنها انتخابات و یا شرکت در انتخابات مردم نیست. دموکراسی خیلی از مسائل اجتماعی دیگری را مطرح می کند که فقط یک جنبۀ محدود آن انتخابات سالم و صادق است. اگر بطوری عمیق به دموکراسی که ایشان ذکر می کنند نظر انداخته شود می توان دریافت که همین عدم مکاتبه و مشورت با بزرگ ترین جامعه اقلیّت غیرمسلمان ایران یعنی بهائیان پای استدلال ایشان را در مورد دموکراسی لنگ می کند. مسئله عدم رعایت امور دموکراسی است زیرا در همان مصاحبه مشخص است که نه تنها بهائیان طبق قانونی که از آن دم زده شده مورد حمایت قرار نگرفته اند بلکه فِرق و ادیان دیگر هم چنان آزادی زیادی ندارند. ایشان از آزادی بیان اسم بردند و برای آزادی بیان هم چارچوبی مشخص کردند ولی در همان چارچوب آیا تا حال به بهائیان اجازه داده شده که حتی بصورت محدودی نظرات خویش را بیان کنند؟ از ادیان دیگر هم که سخن رفته که آزادی دارند آیا تا حال به آنان اجازه داده شده که مسجد و یا کلیسا خویش را بسازند؟ اگر داده شده بود پس به چه دلیل کلیسای خانگی در ایران شکوفا گردیده و ایشان بدان اشاره نمودند؟ آنها که به گفته ایشان اقلیّت رسمی هستند. این امر بنفسه نقض حقوق بشر است که احمد شهید از آن سخن گفته. اگر هر فرد مؤمن مُسلِمی گوشه ای از منزل خویش را برای عبادت به درگاه خداوند انتخاب می کند که یومیّه از آن استفاده می کند و چندین مسجد در شهر محل اقامت خودش برای همان منظور پرستش و عبادت مستقر می کنند باید به همان نحو جامعۀ ادیان دیگر هم بتواند گوشه ای از شهر خویش را مخصوص نماز و عبادت جامعه به درگاه پروردگار داشته باشد.
حال این حق برای مسلمین بجاست و برای بسیاری دیگر ممنوع است زیرا قانون اجازه نمی دهد. قانونی که این نفوس حقی در بیان نظرات خویش نداشته اند.
و امّا در مورد برخوداری از قانون شهروندی هم باید گفت که این چه قانون شهروندی است که عده ای از مردم حتی مسلمین سُنی هم از آن برخودار نیستند. بسیاری از بهائیان محروم حق استخدام نه تنها در دوائر دولتی را ندارند بلکه بهائیان اگر در شرکت های خصوصی هم بتوانند استخدام شوند صاحبان آن شرکت ها بقدری مورد فشار و ارعاب قرار می گیرند که باید آنان را اخراج نمایند. آیا حقیقتاً این برخوداری از حقوق شهروندی است؟ و اگر این نفوس حتی مغازه و یا کسب آزاد هم داشته باشند از این حمایت قانونی که از آن سخن گفته می شود برخودار نیستند. شاهد این نکته تعطیل و بستن محل کسب و کار بسیاری از بهائیان است که با عدم امکانات استخدامی رو به کسب آزاد آورده اند و این تنها ممرّ عایدی هم بدون تذکر و حتی اخطاریه و بدون جهت تعطیل می گردد. به عنوان مثال این بهائیان روزی از ایّام متبرّکۀ خویش را بنا بر پایه اعتقاداتشان مانند برادران مسلمان خود که در تعطیلات مذهبی خود به کار مشغول نمی شوند مایلند به احترام همان روز متبرک محل کسب خود را تعطیل نمایند. آیا این ضرری متوجّه کسی و یا جامعه می نماید؟ جالب اینکه این مغازه داران براساس قوانین اتحادیه صنف خود رسماً ادارۀ "اماکن" را از تصمیم تعطیل نمودن محل کسب خویش مطلع نموده اند ولی ابداً اثری بر آن مترتب نشده و مغازه های ایشان بزور بسته شده. آیا این است قضیه امنیت و حمایت از قانون شهروندی که از آن سخن گفته شده؟
نکتۀ دیگری را که باید متذکر شد، ایشان اشاره فرمودند که آنها نمی توانند مدرسه و یا دانشگاه بسازند و این کلام بسیار معقولی است ولی آیا بهائیان چاره ای بجز این دارند که بتوانند جوانان خویش را طوری دیگری باسواد کنند. سالیان سال است که جوانان بهائی اجازه به ادامه تحصیلات عالیه را داده نمی شود و این واقعیتی است ثابت شده و اگر هم نشده براحتی می توان ثابت کرد زیرا آمار محصلین و فارغ التحصیلان دانشگاه ها موجود است که اگر انصافی در کار باشد می توان بی طرفانه مقایسه کرد تا حقیقت معلوم گردد تا سیه روی شود آن که در او غش باشد. واقعاً لزومیتی در آن دیده نمی شود که بسیاری از محرومین از ادامۀ تحصیل در دانشگاه ها را نامبرد زیرا هستند بسیاری از همان جوانان محروم که قصۀ پرغصۀ درازش را همگان می دانند و فقط و فقط به دلیل عشق حقیقی به وطن مألوف خویش حاضر نشدند که ایران عزیز را برای رخا و وسعت مالی ترک نمایند و علاوه بر محرومیّت از تحصیل خدا می داند که چه مقدار صدمه کشیدند. در بسیاری از جرائد حکم اخراج و یا عدم ثبت نام این نفوس در عرض سه دهه و یا بیشتر گذشته برای اطلاع عموم منتشر شده. اسناد و مدارکی در دست است که رسماً دولت ایران متعهد خود شده که قویاً، قولاً و عملاً از ادامۀ تحصیل جوانان بهائی جلوگیری کند. در دیانت بهائی مانند دیانت اسلام کسب علم و دانش از مهد تا لحد تشویق و شدیداً تاکید شده و بر این اصل است که بهائیان مایل به اطاعت آن هستند و چاره ای ندارند که فرزندان خویش را با کمک دوستان و آشنایان باسواد کنند. آیا عیبی در این است؟ کسب علم و ادامۀ تحصیل حق بنیادی هر نفسی است که متأسفانه بهائیان از آن محرومند. وجدانا اگر بهائیان به مراجع قانونی رجوع کنند و تقاضا کنند که چون از ادامۀ تحصیل محرومند و مایلند دانشگاهی بسازند که نه تنها بهائیان بلکه تمامی مردم عزیز ایران بتوانند در آن به ادامۀ تحصیل بپردازند آیا همان نفوسی که دم از رعایت حقوق بشر در ایران می زنند و می گویند که بهائیان تحت حمایت قانون شهروندی هستند برایشان این مجوز را صادر می کنند؟ تاریخ نشان داده که بهائیان همین کار را هم قبلاً کرده اند و مدارسی با مجوز داشتند و بسیاری از جوانان ایرانی اعم از بهائی و غیر بهائی در آن مدارس در سراسر ایران شرکت کردند و این مدارس به عنوان عالی ترین مرکز کسب دانش از طرف بسیاری از مراجع بهائی و غیر بهائی به عنوان مؤسّساتی خدمتگزار ذکر گردیده. البته دامنۀ خدمت بهائیان به جامعۀ عزیز ایران منحصر به تأسیس مدرسه و دانشگاه نبوده بلکه با تاسیس و ادارۀ مراکز بهداشتی و دیگر خدمات درمانی هم توأم بوده است. دقیقاً به همین دلیلی که امروزه محل کسب و کار آزاد بهائیان تعطیل می شود این مدارس هم در آن ایّام بسته شده.
مسئلۀ دیگر مسئلۀ تبلیغ است که آنها نمی توانند در بارۀ دیانت خویش تبلیغ نمایند ولی باید در این مورد به نکتۀ مهمی پرداخت و آن این است که بیش از 170 سال است که جامعۀ بهائی ایران مورد خصومت و اتهامات غیر واقع و کاذب واقع گردیده و حال اگر دوستی و یا همکاری مایل است که به صحّت و عدم صحّت این اتهامات با اظهار بیاناتی صادقه مطلب را موشکافی کرده و غش را از صافی جدا سازد چارۀ دیگری جز محاوره و مکالمه می توان یافت؟ به حقیقت نه! زیرا همانطوری که اشارت رفت بهائیان از اظهار نظر خویش از طریق وسائل ارتباط جمعی بسیار محرومند و تنها راهشان برای رفع استیحاش اتهامات و مسائل غیر واقعی در مورد دیانتشان همین مکالمات دوستانه و خصوصی است و امروزه اکثر مذاکرات بهائیان با دوستان خویش در حواشی این موارد دور می زند زیرا بقدری تیر اتهامات اعم از فردی و جمعی، رسمی و غیر رسمی فراوان شده که واقعاً دل انسان را به درد می آرود. همان طوری که در همان مصاحبه ذکر شده که "آنها همچنین نباید علیه ادیان دیگر صحبت کنند" که این مطلبی است بسیار متین که انشاء الله این امر در مورد دیانت بهائی هم روزی عملی گردد که به دیگران اجازه ندهند که علیه دیانت بهائی و اعتقادات بهائیان صحبت کنند و یا اگر کردند بهائیان اجازه داشته باشند به همان نحو آزادی بیان داشته باشند. به امید آن روز.
و امّا مسئلۀ رابطۀ بهائیان ایران با اسرائیل و آمریکا. اکر منصفانه نظری به این قضیه انداخته شود بسیار راحت است که توجّه نمود چندین سال قبل مخالفین بهائیان قضیه کینیاز دالگورکی را پیش کشیدند، مقالات جعلی نوشتند و بدو منسوب نمودند و در باره اش خطابه ایراد کردند که دیانت بهائی ساختۀ دست دولت روسیه است زیرا در آن ایّام ایران روابط حسنه با دولت روسیه نداشت لذا برای سرکوب کردن بهائیان این خود مستمسک خوبی بود که به تحریک احساسات مردم از این جهت اقدام نمایند. حال که بحمد الله دولت ایران روابط بسیار حسنه ای با دولت کشور روسیه دارد دیگر داستان عَلمَ شدن دیانت بهائی به وسیله دولت روسیه منتفی است. بعد قضیۀ دولت انگلیس پیش آمد که فعلاً آن هم آتشی است زیر خاکستر که هر وقت لازم باشد می توان شعله ور نمود زیرا امروزه روابط ایران با دولت انگلیس رابطۀ بسیار لغزانی است و فی الحال بیانی در مورد این که دیانت بهائی دست ساخته انگلیس است اظهار نمی شود. حال که احساسات مردم را می توان بر علیه دولت بخصوصی از طریق سرکوب بهائیان بر انگیخت نوبت دولت امریکا و اسرائیل شده. زیرا بر اساس شواهد موجود ایران چندان روابط حسنه ای با دولت امریکا نداشته و کشور اسرائیل را دشمن خویش محسوب می دارد. در این جا سئوال می شود که بسیار بجا خواهد بود که سندی رسمی شاهد آورد که ثابت نماید بهائیان برای دولت امریکا و اسرائیل منافع سیاسی دارند والّا منحصراً حرف زدن را که نمی توان شاهد گرفت. این گونه ادعا ها باید با شواهد مَحکَمه پسندی پشتیبانی گردد والّا از ارزش والائی برخوردار نیست. شاید هم بزودی باید شاهد سند سازی دیگری مانند داستان دالگورگی باشیم که آمریکا هم در استقرار دیانت بهائی در ایران دست داشته. یا بعد از آن باید منتظر نوشته جات دیگری بود و دید که کشور هائی که امروزه با ایران روابط حسنه ندارند دیانت بهائی برای صدمه زدن به ملت و دولت ایران دست ساخته آنها می باشد.
این که بهائیان به مجامع بین المللی برای احقاق حق خود رجوع می کنند دلیلش را باید به عدم توجّه دولت ایران جستجو کرد. مسئولین امور اعم از دولتی و غیر دولتی حاضر نیستند برای لحظه ای به آنچه که بهائیان اظهار می دارند گوش دهند لذا مجبورند که به مجامع بین المللی رجوع کنند و اگر دولت هائی و یا دولتی براساس قانون کشور خویش مایل است که با اندیشۀ انسان دوستی کمکی به این نفوس محروم نمایند چه رابطه و منافع سیاسی می توان از این رفتار کسب کنند امری است که باعث تعمق و تفکر است. این کشورها که به بهائی ها اینقدر اهمیّت می دهند این بدین معنی نیست که منافع سیاسی دارند، این نکته زیرپا گذاشتن تمام حقوق بشر است که بهائیان از هر جنبه ای از آن محروم شده اند و اگر باز هم فکر می شود که منافع سیاسی در کار است و شما آگاهید لطفاً مدرکی، شاهدی و سندی ارائه نمائید والّا حرف را هر کس تحصیل کرده و تحصیل ناکرده هم می تواند بزند.
از نظر اقتصادی ابراز شده که بهائیان بسیار موفق هستند. گرچه این اظهارت را باید با شک و تردید بدان توجه نمود ولی باید سئوال کرد که اگر موفقیتی هم هست آیا بجز مرارت و زحمت صادقانه به نحو دیگری توانستند که در امور اقصادی موفق گردند. بهائیان هیچ نفوذی در دستگاه های دولتی که ندارند و با هیچ مرجعی بنابر اساس اعتقادات خویش زد و بندی هم ندارند که بتوانند از این روابط محملی اقتصادی بر بندند و حتی وقتی هم که کمی آسایشی جزئی در ممرّ درآمدشان حاصل می شود بلافاصله مأمورین دولتی حمله کرده و از تمامی هستی ساقطشان می کنند. قضیۀ آقای خانجانی که در این سن کهولت در زندان بسر می برند و محصولات باغ ایشان بزور بدون بهره برداری رها شده که به پوسیدگی رسیده خالی از توجه نیست. اسناد رسمی در دست است که دولت نمی خواهد بهائیان بیش از بخور و نمیر در آمد داشته باشند و باید از رشد اقتصادی ایشان جلوگیری. حال این پرسش مطرح است که با تمام این فشارها چگونه بهائیان می توانند از نظر اقتصادی موفق باشند این خود هم موضوع نوشتاری دیگر است.
امّا نکته آخری که این نوشتار مایل است بیان کند نظری است که در این مصاحبه بیان شده که مسئلۀ آزادی بیان است که بسیار صحیح و بجا است که نباید با مسائلی ایمانی و اعتقادی مردم شوخی و خدای ناکرده توهین کرد که باید مورد نظر قرار داد، گرچه همین بهائیان عقایدشان و اصول دیانتشان مرتباً مورد توهین قرار گرفته بنحوی که با حروف درشت که در بسیاری از نقاط دیوارهای تمامی شهرهای ایران را می توان شاهد گرفت. با تمام این اشکالات بیانی است درست که باید دقیقاً مورد توجه قرار گیرد بخصوص از طرف مسئولین امور در ایران عزیز و شاید بشود گفت که این نکته را می توان در دروس مدارس از طفولیّت به اطفال تعلیم داد که یاد گیرند که به عقاید دیگران باید احترام گذاشت. این امر براستی باید در نهایت جدیت پیگیری شود که در آینده شاهد این گونه بی احترامی نسب به نظرات، ایمان و عقاید دیگران حتی در مورد دگر اندیشان هم نباشیم.
نظر خود را بنویسید