سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
انتشار در سایت دیدگاه(1)
گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور آزادی مذهب وعقیده، خانم اسماء جهانگیر، در آغاز سال جاری شمسی ( 20 مارچ 2006 میلادی )، طی بیانیه ای نگرانی خود را از اقدامات اخیر جمهوری اسلامی ایران نسبت به جامعه بهائیان ابراز نمود .
بر طبق این گزارش، طی نامه ای محرمانه در تاریخ 29 اکتبر 2005 به سازمان اطلاعات و سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی دستور داده شده است که هرگونه اطلاعاتی را در مورد اعضاء جامعه بهائیان ایران جمع آوری کنند. این اقدامات -که گزارشگر ویژه آنها را نقض حقوق انسانی و آزادی عقیده توصیف می کند- می تواند شگفتی ناظران بی طرف و محقق را برانگیزد. آیا چه انگیزه ای در پس پرده است که حکومتی مقتدر را وامی دارد بخشی عمده از نیروهای امنیتی و نظامی خود را بر جامعه ای مذهبی متمرکز کند که منادی صلح و سلام و اتحاد بین ابناء بشر در جهان امروز است؛ جامعه ای که دست به سلاح نمی برد، ستم و آزار را با بردباری و نیکوکاری تحمل میکند، و در راه خیر عمومی جان و مال خود را انفاق می نماید؟ آیا تعرض به اعتقادات مذهبی افراد و دسته بندی آنها بر طبق این باورها در جهان امروز ما، راه به کجا می برد؟
آزادی مذهب و عقیده در جهان کنونی
آرمان آزادی مذهب و عقیده در جهان معاصراز اصول مسلمه جوامع مدرن بشمار می رود . نه تنها اعلامیه ها و معاهدات بین المللی آنرا مسلم می شمارند بلکه رفته رفته در فرهنگ جهانی بعنوان حقیقتی انکار ناپذیر جلوه گر می شود و منکران آن در دیدگاه جوامع متکثر و متنوع امروزی، خود را منزوی و منفور می یابند . بهمین دلیل است که حتی متعصب ترین و سختگیر ترین و مستبد ترین جوامع و سیستمهای حکومتی نیز سعی می کنند در دیدگاه عموم و رسانه های جهانی خود را طرفدار تساهل و مدارای مذهبی نشان دهند. البته در جوامعی که مذهب و عقیده، امری خصوصی و فردی شمرده می شوند وهیچ نقش آشکاری در شکل گیری جامعه و روابط بین مردم و حکومت ندارند، آزادی مذهب و عقیده به آسانی متحقق می گردد. اما آنگاه که حکومتی بخواهد مردم خود را بر مبنای یک دین و یا عقیده خاص سازمان دهد ، دیگر مذهب و عقیده، امری شخصی و خصوصی نیست که بتوان انتخاب آنرا براحتی به خود افراد موکول نمود .
آزادی مذهب و عقیده در جوامع دینی و ایدئولوژیک
در زمان ما جوامع و حکومات عقیدتی خود را در وضعیتی دو گانه می یابند. از یک طرف چنین جوامعی بر مبنای عقیده خود، تنها راه سعادت و رستگاری جامعه را در پیروی بی قید و شرط از آئین رسمی خود می پندارند و هرگونه عقیده دیگری را بر خطا و باطل اعلام می کنند و از طرف دیگر، در جهانی که روزبروز پیوندهای اقتصادی و فنی و فرهنگی ما بین جوامع بیش از پیش در هم تنیده می شوند، ناگزیرند خود را به مشاهده پیشرفتها و موفقیتهای دیگر جوامع بشری عادت دهند و هر روز شواهدی بر خلاف دیدگاه انحصارگر و محدود کننده خود از حقیقت، بیابند. آنان با کمال حیرت مشاهده می کنند که گروهی کثیر در نقاط مختلف عالم ، بدون پایبندی به عقاید جزمی آنان موفق شده اند جوامعی مرفه تر و پیشرو تر و عادلانه تر تاسیس نمایند و در علم و فن و فرهنگ سبقت گیرند. این وضعیت متناقض که برای پیروان عقاید جزمی غیر قابل تحمل است؛ آنان را به انکار دستاوردهای سایر ملل ، نفرت کورکورانه از آنها و در نهایت به سمت سخنان تحقیر کننده و حتی اعمال خشونت آمیز و قهری سوق می دهد.آنان بی صبرانه ظهور موعودی را انتظار می برند که شمشیر بدست گرفته، همه کفار را قتل عام نموده، آنان را از شر ملل کافر – و در اصل از شر تناقضات ذهنی خودشان – راحت سازد.
علاوه بر نفرت و انزجارِ بی اختیار این گروهها که نسبت به هر نوع پیشرفت و ترقی جماعت غیر مومنان در خارج از جامعه آنان ابراز می شود، در چنین جوامع بسته ایدئولوژیکی، وجود عقاید و گروههای اقلیت نیز تحمل نمی شود – نه تنها تحمل نمی شود، بلکه هرگونه نقص و کاستی و عقب ماندگی جامعه نیز به آنها فرافکنی می گردد. این پدیده از آنجا نشات می گیرد که در اینگونه جوامع، نهایت سعادت و رستگاری در اجرای بی قید و شرط اصول ایدئولوژی حاکم، شمرده می شود و وجود اقلیت مذهبی و اعتقادی، جامعه را از حالت یکدست بودن خارج کرده، راه اجرای بی قید و شرط آرمانها، سد می گردد. علاوه بر این، حضور افرادی با عقاید و مذاهب متنوع در درون جامعه، راه را برای بروز شک و تردید در صحت اعتقادات گروه حاکم، باز می کند و این امر ممکن است مشروعیت نظام را زیر سؤال ببرد.
تجربه جمهوری اسلامی و معضل اقلیتهای دینی
زمانی که در سال 1357انقلاب اسلامی در کشور ایران بوقوع پیوست و گروه کثیری از مردم تلاشی منسجم در تشکیل جامعه ای بر مبنای ایدئولوژی مقتبس از تعالیم و دستورات شرع اسلام را آغاز نمودند، معضل وجود اقلیتهای دینی در جامعه اسلامی خود نمائی کرد. از طرفی امکان اِعمال احکام فقه سنتی در خصوص اقلیتها، در زمان معاصر و در مقابل چشم تیزبین ملل جهان، وجود نداشت. گروههائی که آرزوی گسترش اسلام در سراسر جهان را در دل می پروراندند نمی توانستند اجرای قوانینی مانند اخذ جزیه و یا حکم نجاست غیر مسلمانان را بدون واهمه از ابراز انزجار سایر ملتهای عالم، متحقق سازند.از طرف دیگر وجود اقلیتهای مذهبی در جامعه اسلامی مخل آرمان بنیانگزاران آن بود و می توانست عامل بروز شک و تردید و یا انگیزه ای برای تحقیق و بررسی و دگر اندیشی در ذهن جوانانی گردد که تحقق جامعه مذهبی مورد نظر به قبول بی قید و شرط آنان از اصول ایدئولوژی حاکم مشروط بود. این اقلیتها یا باید بکلی از صحنه جامعه حذف می شدند و یا تماس توده مردم با آنان به طرق مختلف به حداقل می رسید.
وضعیت بهائیان درجمهوری اسلامی
در این میان بهائیان از موقعیت ویژه ای نسبت به سایر اقلیتهای مذهبی برخوردار بودند. در حالیکه سایر اقلیتهای مذهبی در ایران قرنها بود که به حاشیه کشیده شده و عملاً از صحنه جامعه و تحولات جاری در آن حذف شده بودند ، بهائیان بعنوان بزرگترین اقلیت مذهبی ایران، از آغاز پیدایش خود، حضوری فعال و موثر در صحنه جامعه داشتند. این حضور با گذشت نسلها در خانواده های بهائی تقویت شده و با گسترش مداوم و مستمر خود، زمینه های تحولی بنیادین را در بطن جامعه ایران فراهم ساخته بود. علاوه بر این، مجموعه آرمانها و افکار موسسین این جامعه بحدی مترقی و متناسب با نیاز زمان و منطبق با خواسته ها و مطالبات جامعه ایرانی بود ، که اکثر ایرانیانی که از آن اطلاع می افتند آنرا می ستودند. تنها راه چاره برای مخالفین این آئین سانسور شدید اطلاعات و از بین بردن هرگونه وسیله ای بود که به نحوی بتواند اطلاعاتی هر چند اندک از این آئین جهانی را به گوش ایرانیان برساند.این سیاست سانسور شدید اطلاعاتی که متجاوز از یک قرن در ایران اعمال شده بود، در نظام جمهوری اسلامی نیز ادامه یافت .
علاوه بر این، بانیان نظام اسلامی در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی، از قبول بهائیان بعنوان یک اقلیت دینی شناخته شده سرباز زدند و حتی از بردن نام بزرگترین اقلیت دینی ایران اِبا نمودند. هرچند در قانون اساسی تفتیش عقاید ممنوع گشته و بدین طریق از لحاظ نظری آزادی مذهب و عقیده، برای ایرانیان تضمین شده است؛ اما عدم ذکر موجوديت بهائیان در این قانون ، و وجود لوایح و قوانین و دستور العمل ها و مقرراتی که بعد از آن تصویب گردیده و به مرحله اجراء درآمده، حاکی از تلاشی سیستماتیک و منظم برای منزوی ساختن و در نهایت حذف جامعه بهائی از متن جامعه ایرانی می باشد. البته در زمانی که قانون، اسمی بی مسمی بود و اجرای آن به هیچ گرفته می شد و حتی قانونگزاران نیز خود را مقید به آن نمی دانستند، اين نیروهای روحاني دیگری بودند که سرنوشت بهائیان را رقم می زدند.
دوره سرکوبی بیرحمانه توسط نسل اول انقلابیون رادیکال
آنچه در عمل اتفاق افتاد سرکوب بیرحمانه بهائیان توسط نسل اول انقلابیون رادیکال بود. در ذهن آنان چنین می گذشت که تا چند سال دیگر امام زمان ظهور می کند و شمشیر بر گردن همه کفار می زند و در چنین شرایطی ریختن خون چند نفر بهائی زودتر از موعد مقرر چه ضرری می توانست داشته باشد؟ آیا برای این کفار اصلا حق و حقوقی قانونی معنا و مفهومی دارد؟ این بود که هجوم به منازل بهائیان و غارت و مصادره اموال و املاک آنان سالها ادامه یافت. بیش از دویست نفر به اتهامات واهی و تنها به علت پایداری در ایمان خود به آئین بهائی و استنکاف از تبری، اعدام شدند. موقوفات بهائی در سراسر کشور ایران مصادره شد. هزاران تن دوره های مختلف دستگیری و زندان و اذیت و آزار را تجربه کردند. دانشجویان و اساتید بهائی از دانشگاهها اخراج شدند(2). قبرستانهای بهائی به نحو توهین آمیزی مورد اهانت و تخریب قرار گرفت. دانش آموزان بهائی در مدارس با انواع مشکلات و تهاجمات واخراج ، حتی از طرف مدیران و معلمان خود، روبرو شدند. کارمندان بهائی از کار اخراج شدند و حقوق بازنشستگان بهائی قطع شد. صاحبان حرف و مشاغل با ابطال جواز کسب و ممانعت از ادامه کار روبرو شدند(3) بسیاری از روستائیان و کشاورزان بهائی از روستاهای خود اخراج شدند و زمینهای کشاورزی آنان غصب شد(4) در نهایت ضربه ای نبود که بر پیکر این جامعه مظلوم و بی دفاع وارد نیاید و ظلم و ستمی نبود که از طرف دشمنان بر بهائیان روا نشود. با این حال و بر خلاف انتظارِ مرتکبان چنین اعمال رذیلانه ای ، جامعه بهائی سر زنده تر و توانا تر از بوته این مصائب و سختیها سر برآورد. تعاون و تعاضد بهائیان در داخل جامعه ، روحیه فداکاری و از خود گذشتگی که در خدمت و حمایت از یکدیگر به منصه ظهور رساندند، استقامت و پایداری و ثبات عقیده که در مقابل حملات متعدد از خود نشان دادند، بی اعتنائیشان به مال دنیا و القاب و مناصب و مشاغل و از همه مهمتر غلبه اخلاقی و روحانیشان بر دشمنان ، به شکست کامل اقدامات معاندان انجامید و برای چندمین بار در طول تاریخ یکصد و شصت ساله خود، جامعه بهائیان ایران سرافرازتر از پیش جلوه نمود.
دوره سرکوبی فرهنگی توسط نسل دوم انقلابیون بروکرات
هر چند مبارزه فرهنگی با جامعه بهائی و سعی در پاکسازی فرهنگی جامعه ایرانی سالها تداوم داشته است؛ اما نسل جدید انقلابیون که موفق شدند بر مسند قدرت تکیه زنند، علت ناکامی گروه اول را در اقدامات تند و خشن آنان دانستند که موجب تحریک روحیه ایمان و از خودگذشتگی بهائیان گشته، نتیجه معکوس داده است. آنان برای از میان برداشتن جامعه بهائی ایران راه معقولانه تری در پیش گرفتند. در سندی که شورایعالی انقلاب فرهنگی در مورخه 6/12/1369 به دفتر مقام معظم رهبری ارسال نموده، خلاصه و جمعبندی نظرات مسئولین، مبنی بر این است که منبعد نباید بی دلیل بهائیان را دستگیر نمود و یا تحت تعقیب قرار داد و یا از کشور اخراج نمود؛ بلکه باید شرایط را به طریقی فراهم ساخت که راه هرگونه ترقی بر آنان سد گردد و از لحاظ علمی و مالی و فرهنگی در مضیقه باشند. این برنامه که در اصل ادامه راه قوانین و دستور العملهای محدود کننده ای بود که از زمان انقلاب مشروطه در خصوص جامعه بهائیان اعمال می گردید، پس از این جمع بندی توسط قشر متفکر مذهبیون حاکم ، به نحوی منسجم و یکپارچه در دستگاههای حکومتی به اجرا درآمد . ممنوعیت از تحصیل دانشجویان بهائی که بیش از ربع قرن ادامه یافته است ، بنا بود تاثیرات عمیق فرهنگی در جامعه ای گذارد که قبل از آن، نه تنها گروه کثیری از آن دارای تحصیلات عالیه بودند، بلکه در بسیاری از زمینه های علمی و فرهنگی در جامعه ایرانی پیشرو بشمار میرفتند . افزون بر این، ضربات آرام ولی مداوم به افراد و خانواده های بهائی در گوشه و کنار کشور و اعمال محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی، و مزاحمت در کار و کسب، و ایجاد محدودیت در هرگونه ارتباطی که با دوایر و دستگاههای حکومتی داشتند، باید آنان را از لحاظ اقتصادی و اجتماعی در مضیقه می گذاشت و ذره ذره تاب و توان زندگی در کشوری اسلامی را از آنان سلب می کرد و در نهایت آنها را به جلای وطن مجبور می ساخت.
هر چند این اقدامات به نحوی چشمگیر جامعه بهائی را در قید و بند نهاد و راه فعالیتهای علمی و فرهنگی آنرا علی الظاهر سد نمود و در مسیر ارتباط بهائیان با قشر روشنفکر و تحصیلکرده جامعه ایرانی موانع جدی ایجاد نمود؛ اما تجربه تاریخ نشان داد که تاب و توان روحانی این جامعه بیش از آنست که بتوان آنرا از میدان بدر کرد. دانشگاه علمی بهائیان که آنرا در منازل خود تشکیل دادند و سالها خدمات داوطلبانه علمی گروه کثیری از آنان، نشان از توانی بی پایان در خدمت و از خودگذشتگی در این جامعه داشت . همکاری و تعاون مابین بهائیان مانع از فرسایش توان اقتصادی آنان شد و هر چند فشارهای متوالی و مستمر، آسیبهائی را به جامعه وارد ساخت؛ اما در نهایت بهائیان بصورت عنصری فعال و موثر در بطن جامعه ایرانی به حیات خود ادامه دادند و در تغییر مسیر تاریخ جامعه ایرانی نقش خود را بازی کردند.
دوره اصلاح طلبان و تلاش برای سبقت گرفتن از بهائیان در عرصه های بین المللی
در این میان جامعه جهانی بهائی در سراسر نقاط عالم به پیروزیهای چشمگیری دست یافته بود.حضور فعال جامعه بهائی در صحنه سازمانهای بین المللی، الگوی جدیدی برای افرادی بود که می خواستند دین را با تمدن نوین جهانی همنوا سازند. با ملاحظه جامعه جهانی بهائی با تنوع بی نظیری از فرهنگها و اقوام و ادیان مختلف، می توان مجسم نمود که تاسیس جامعه ای بر مبنای دین و اخلاق نباید لزوماً با سرکوب سایر ادیان و فرهنگها توام باشد. می توان جامعه ای تاسیس کرد که طبق الگوی بهائی مجال گفتگو و تبادل نظر را بین تمام عناصر فرهنگی متنوع و گرانبهای بشری فراهم نماید و در عین حال از خشونت و سرکوب دیگران نیز بری باشد. نسل سوم انقلابیون اصلاح طلب با نزدیک به یک دهه فعالیت سعی در ایجاد چنین جوی در داخل و خارج از کشور نمودند تا باب گفتگوی بین فرهنگها و تمدنها آغاز گردد و جامعه متکثر و در عین حال یکپارچه ای چه در داخل کشور ایران و چه در عرصه بین المللی، بر مبنای تعالیم اسلامی شکل گیرد. هرچند بهائیان در این دوران کما بیش آماج حملات معاندان خود در داخل قرار گرفتند ، و حتی یکبار موسسات علمی آنان -که در درون منازل تشکیل می شد- مورد حمله و هجوم سازمان اطلاعات قرار گرفت و بیش از پانصد منزل در روزی معین در سراسر ایران تفتیش و کتب و آثار علمی ضبط شد (5)، با این حال بسیاری از مشکلات و موانع پیش روی به مرور زمان در حال رفع شدن بود. اما تجربه نشان داد که برای بر طرف کردن ناشکیبایی و جزم اندیشی و تعصب و خودمحوری باید داروئی قویتر از شعارهای سیاسی ، مکاتبات دولتی، و مقالات و سمینارهای علمی یافت. کوششهای دهساله روشنفکران ایرانی، شاید تنها تلنگری بود كه به جماعت خواب زده جزم اندیش واردآمد و بار دیگر این تجربه تاریخی را به ثبوت رساند که با هیاهوی احزاب نمی توان داروئی اساسی برای امراض مزمن اجتماعی ایران فراهم ساخت.
دوره جدید: تلاش برای سرشماری و کنترل شدید توسط نسل چهارم انقلابیون تکنوکرات
گروه جدیدی که مسند قدرت را در ایران بدست گرفته اند، میراث یکصد و شصت ساله مبارزه با جامعه بهائی ایران را حمل می کنند. پس از ناکامی نسلهای متمادی از معاندان و آزمودن روشهای گوناگون اعمال فشار و تضییقات، گزارش اخیر گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد حاکی از آنست که راهِ بن بستِ هزار بار رفته، قرار است دوباره تجربه گردد. جماعت جدید مذهبیون که از تکنولوژی و دانش روز نیز بهره ای برده اند، گمان کرده اند که شاید اینبار از ورای دستگاههای استراق سمع و کامپیوترهای پیشرفته و استفاده از روشهای آماری و جامعه شناسی و روانشناسی و ژورنالیستی، فرجی حاصل شود و موفق به کنترل و یا حذف جامعه بهائی از صحنه ایران گردند.حملات منسجم در روزنامه ها و رسانه های گروهی(6) و نشر اکاذیب و افترائات بر علیه بهائیان که در ماههای اخیر رواج یافته و شدت گرفتن موج بازداشت افراد بهائی، حاکی از وجود برنامه ای جدید در مبارزه با جامعه بهائیان ایران است. جهان با کمال تاسف شاهد آنست که مدعیان رهبری حکومتی دینی بر مبنای تعالیم دیانت مقدس اسلام، بار دیگر مسیر سرکوب همه جانبه اقلیتی دینی را انتخاب نموده اند.
در مورد صحت انتخاب آنان تاریخ قضاوت خواهد کرد، اما ورای همه این محاورات باید صادقانه از خود پرسید که : آیا تنها راه تاسیس جامعه ای مبتنی بر دین و اخلاق و فضیلتهای انسانی ، سرکوب اقلیتهای دینیِ صلح طلب و مسالمت جوئی مانند بهائیان است؟
1- //www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=14109
2- به عنوان نمونه و مشتی از خروار نگاه کنید به : مهرپور ، دکتر حسین – وظیفه دشوار نظارت بر اجرای قانون اساسی نشر ثالث طهران، چاپ اول 1384 ، ص 620 الی 624و ص635 الی 639و ص865.
3- همان ص611 الی 618.
4- همان ص 625 الی 634.
5- همان ص 601 الی 602.
6- نگاه کنید به مجموعه مقالات و پاورقیهای روزنامه های کیهان ، جام جم و شرق از خرداد ماه 1384 تا کنون ( اردیبهشت 1385).
نظر خود را بنویسید
معضل حکومت دینی
سلیمارسال شده در : 1386/3/1
مبانی نظری که حکومت اسلامی بر آن بنا شده است حاوی تناقضاتی است که تا مورد بازنگری قرار نگیرد ، عواقب آن همچنان دامن جامعه ایران را خواهد گرفت.
در جهان حاضر به ن
شهابارسال شده در : 1386/2/9
در جهان حاضر به نظر مي رسد كه يك سوال مهمتري هم وجود دارد يعني اصولا مي توان صحبت از حكومت ديني و يا دين حاكم نمود و آيا زمان حذف چنين پيش فرضي از ذهن زمامداران عالم فرا نرسيده است زيرا هيچ ديني پرونده و سابقه خوبي در هنگام به قدرت رسيدن نداشته و اصولا قدرت هر گاه كه پشتوانه دين باشد بايد گفت كه پشتوانه خدايي و معنوي خود را از دست داده و بعبارتي فاتحه خود را خوانده است