×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

وادیِ معرفت
1396/12/13

وادیِ معرفت (۱)

نوشتۀ مایکل کِرتوتی ‌(Michael Curtotti) (۲)

۲۷ ژوئیۀ ۲۰۱۷
ترجمۀ مهرداد جعفری

هفت وادی //www.noghtenazar.org/node/1645 یکی از آثار حضرت بهاءُالله می باشد که شرح داستان قدیمی ادبی سفر روح انسانی است. هفت وادی در سال ۱۸۶۰ بعد از مراجعت از دو سال حیاتِ عزلت در کوه های سلیمانیه نازل گردید.
//www.noghtenazar.org/node/1580 هرکدام از مراحل این هفت وادی به این ترتیب است: وادی طلب، وادی عشق، وادی معرفت، وادی توحید، وادی استغنا، وادی حیرت، وادی فقر حقیقی و فنای اصلی.

تمامی هفت وادی مجموعه ای است که درک و استنباط مطالب آن تفکّرات انسانی را به چالش می کشد. البتّه نمی توان آن را به عنوان حُکم و قانونی مُحکم محسوب داشت و به همین نحو نباید معانیِ ظاهرۀ کلمات را هم مدّ نظر داشت. به هر تقدیر حضرت بهاءُالله وادی معرفت را «آخرین مرحلۀ محدودیّت» محسوب می فرمایند که از جهتی می توان گفت نسبت به وادی های بعدی بیشتر به زندگی روزانۀ عادی مربوط می باشد. در این وادی حضرت بهاءُالله از شعری از ادبیات فارسی یاد می فرمایند که اشاره به نکته ای بسیار اساسی است.

«دلِ هر ذرّه ای که بشکافی آفتابیش در میان بینی» ۳

محتملاً در این مقام حضرت بهاءُالله به معرفتی (علمی) اشاره می فرمایند که امروزه به عنوان «فیزیک هسته ای» می شناسیم. تمامی این وادی اشاره می کند به این که «آنچه که به نظر می رسد واقعیّت ندارد». ظاهر مطالب بسیار راحت تر است.

«(طالب) در ظلمْ عدلْ بیند و در عدلْ فضلْ مشاهده کند؛ در جهلْ عِلم ها مَستور بیند و درعِلم ها صدهزار حکمت ها آشکار» ۴

در این وادی حضرت بهاءُالله از عاشقی بی نام ذکر می برند که «در هجرِ معشوقش جان می باخت». گرچه اسمی از عاشق نیامده ولی می توان حدس زد که اشاره به داستان لیلی و مجنون می باشد که در آثار حضرت بهاءُالله هم ذکری از آن شده است ـ که مشخّص است منظور از آن دو عاشق چه کسانی هستند. باید گفت این داستان قدیمی اشاره به جستجویِ روح انسانی دارد که در پیِ خالق خویش است.داستان آن بدین شرح آمده.

«باری عاقبت شجرِ رجایش ثمرِ یأس بخشید و نارِ امیدش بیفسرد تا آن که شبی از جان بیزار شد و از خانه به بازار رفت. ناگاه او را عَسَسی [پاسبانی] تَعاقب نمود. او از پیشْ تازانْ و عَسَس از پیْ دَوانْ تا آن که عَسَس ها جمع شدند و از هر طرف راه بر آن بی قرار بستند و آن فقیر از دل می نالید و به اطراف می دوید و با خود می گفت این عَسَسْ عِزرائیلِ من است که به این تعجیل در طلبِ من است و یا شَدّادِ بِلاد است که در کینِ عِباد است. آن خستۀ تیرِ عشق به پا دَوان بود و به دلْ نالانْ تا به دیوار باغی رسید و به هزار زحمت و مِحنت بالای دیوار رفت دیواری بغایت بلند دید. از جان گذشت و خود را در باغ انداخت. دید معشوقش در دست چراغی دارد و تفحّص انگشتری می نماید که از او گم شده بود. چون آن عاشق دلداده معشوقِ دلْ بُرده را دید آهی بَرکشید و دست به دعا برداشت که ای خدا این عَسَس را عزّت ده و دولت بخش و باقی دار که این عَسَس جِبرَئیل بود که دلیلِ این علیل گشت و یا اِسرافیل بود که حیات بخشِ این ذلیل شد.

و آنچه گفت فِی الحقیقه درست بود زیرا ملاحظه شد که این ظلمِ مُنکَرِ عَسَس چقدر عدل ها در سر داشت و چه رحمت ها در پرده پنهان نموده بود. به یک قهر تشنۀ صحرایِ عشق را به بَحرِ معشوق واصل نمود و ظلمتِ فِراق را به نورِ وصال روشن فرمود. بعیدی را به بستانِ قُرب جای داد و علیلی را به طبیبِ قلب راه نمود. حال اگر عاشق آخِربین بود در اوّل بر عَسَس رحمت می نمود و دعایش می گفت و آن ظلم را عدل می دید چون از آخِر مَحجوب بود در اوّل ناله آغاز نمود و به شکایت زبان گشود ولکن مسافرانِ حدیقۀ عِرفان چون آخِر را در اوّل بینند لِهذا در جنگْ صلحْ و در قهرْ آشتی ملاحظه کنند.

و این رتبۀ اهلِ این وادی است»

داستان لیلی و مجنون داستانی قدیمی است که بارها و بارها گفته شده است. اثرِ "هفت وادیِ" حضرت بهاءُالله اکثراً بسیار شباهت به اشعارِ رومی دارد که قبلاً هم سروده بوده و حضرت بهاءُآلله نیز بسیاری از نکات آن را برای نتیجه گیریِ مناسب تفسیر فرموده اند. این قصه استنباط دو نکتۀ متضادّ را در مورد معرفت بیان می کند و یا حدّاقلّ بیان می کند به چه نحوی می توان به آن رسید. جستجوی آگاهانه برای یافتن معرفتِ حقیقی شاید امری است بی ثمر. بر خلافِ ارادۀ بشر ممکن است علم و یا معرفت حقیقی را بتوان از طریق صدمات و سختی ها یافت. این نکته کلماتِ ایسْکیلِس (Aeschylus) نویسندۀ یونانی را به یاد می آورد که رابرت کندی ذکر کرده. //www.noghtenazar.org/node/1657

«حتّی در خوابمان، درد را که نمی شود فراموشش کرد قطره قطره بر قلب می ریزد، تا این که، در عینِ ناامیدیمان، خلاف خواسته مان، حکمت و دانایی بواسطۀ فیض و لطفِ عظیمِ خدا سرمی رسد.»

ایسْکیلِس «عنایتِ اِلهی» را ذکر کرده در حالی که حضرت بهاءُالله به نکات دیگری اشاره می فرمایند «چه رحمت ها در پرده پنهان نموده» «عَسَس» «بعیدی را به بستانِ قُرب جای داد.» «علیلی را به طیببِ قلب راه نمود.».

پاورقی ها:
توجّه: برای «محفوظ بودن حقّ چاپ» به اصل مقاله به انگلیسی مراجعه فرمائید.
(۱). این مقالۀ شمارۀ ۱۱۲ نویسنده می باشد.
(۲).مایکل کِرتوتی به مناسبت جشن دویستمین سالگرد تولّد مبارک حضرت بهاءالله که در ۲۱\۲۲ اکتبر ۲۰۱۷ برگزار می گردد تعهّد شخصی نموده که تا آن روز ۲۰۰ مقاله در مَواضیع مختلفۀ دیانت بهائی بنویسد. برای اصل این مقاله ها به: //beyondforeignness.org/ مراجعه فرمائید.
(۳). هفت وادی، صفحۀ ۵.
(۴). ایضاً.

نظر خود را بنویسید