سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
چندی پیش مقاله ای با عنوان «زلزله و انسان» از حامد صبوری در سایت «ایران گلوبال» منتشر شد. از آنجا که محتوای آن کاملاً با وقوع سیل ها و بلایای طبیعی اخیر در ایران منطبق است، سایت نقطه نظر آن را بازنشر می نماید تا دربارۀ رابطۀ انسان و بلایای طبیعی تعمّقِ بیش تری شود.
با سپاس //www.noghtenazar.org/
زلزله و انسان
برگرفته از: //iranglobal.info/node/63207
در این جهان خاکی موجودات به وجود می آیند و از بین می روند. جمادات، گیاهان، حیوانات، انسان همه و همه از «ترکیب» عناصر به وجود می آیند و پس از طیّ مراحلی با «تحلیل» و تجزیۀ عناصر از بین می روند. این ترکیب و تحلیل سیری است طبیعی که حاکی از «تغییر»ی دائمی است. کائنات دائم در حال تغییر و از حالتی به حالتی دیگر شدن هستند. کرۀ زمین و اجزاء آن نیز از این سیرِ طبیعی مستثنی نیست و دائماً در حال تغییر بوده و هست و خواهد بود؛ به قولی «ایست در کائنات نیست». زلزله و سیل و طوفان و رعد و برق و باران و برف و تگرگ و خسوف و کسوف و خشکسالی و سایر وقوعاتِ آن و نیز بیماری هایی چون وبا و سرطان و دیگر وقوعاتِ ناگوار نیز همین سیر طبیعی تغییر و تبدیل است.
صرف نظر از یادآوری این قانون طبیعی، با وقوع زلزلۀ اخیر در استان کرمانشاه و زنده شدن خاطراتِ دردناک زلزله های گذشته در طبس و بم و رودبار و منجیل و دیگر نقاط ایران و جهان، بحث های مختلفی از جمله بحث علل زلزله و دیگر حوادث طبیعی مجدداً در جامعه و رسانه ها پیش آمده است. این بحث در حقیقت در بستر «رابطۀ انسان و بلایای طبیعی ا زجمله زلزله» پیش می آید و اگر انسانی خلق نشده بود و روی کرۀ زمین نبود، بدیهی است این بحث ها هم نبود! لذا بحث آنجایی است که ارتباط زلزله با انسان چیست و به عبارتی زلزله با انسان و انسان با زلزله چه می کند.
یکی از بحث های جالب و جنجالی در این خصوص که اسباب تمسخر هم شده نسبت دادن علت زلزله از جمله به بی حجابی زنان است! اساساً بحث دربارۀ این قبیل حوادث طبیعی و ارتباط آن با کردار و گفتار انسان ها و جوامع خیلی پیچیده تر از این قبیل اظهار نظرهای خام و سطحی است. قرن هاست در فرهنگ ها و ادیان و مکاتب مختلف فلسفی و کلامی و اخلاقی این قبیل مباحث در جریان بوده و هست. در ارتباط با همین موضوع است که مسائلی از قبیل حُسن و قبح، جبر و اختیار، قضا و قدر، خیر و شرّ، مادّه و روح، عدالت، اعتدال، مجازات و مکافات، خوشبختی و بدبختی، معجزات و امثال آن مورد بحث قرار می گیرد.
ارتباط موجودات با همدیگر از جنبۀ مادی و تأثیر و تأثر آنها بر هم حقیقتی است که به وسیلۀ علم اثبات شده، امّا رابطه بین جنبۀ مادی و طبیعیِ زمین و طبیعت با جنبۀ روحی یا روحانی و معنوی و اخلاقی در عالَمِ انسانی، مثل ارتباط زلزله و یا حوادث طبیعی با سوءِ افکار و کردار و اخلاق و گفتار انسان امری است که مورد مناقشه است. البتّه از جنبۀ دینی و عرفانی این ارتباط از جنبۀ اعتقادی تأئید شده است چنانکه گفته می شود کردار و گفتار و نیّات انسان از جهاتی در حوادث طبیعی مؤثر است امّا از جنبۀ عقلی و علمی این ادّعا مورد شکّ و تردید و حتّی مورد انکار است. مثلاً مولوی با استفاده از منابع اسلامی همچون قرآن و احادیث منعِ زکات را از علل نبودن ابر و باران، و ارتکاب زنا را از علل شیوع بیماری وبا می گوید:
ابر بر ناید پی منع زکات وز زنا افتد وبا اندر جهات.
در کتب آسمانی و آثار ادیان چنین ارتباط هایی به چشم می خورد امّا در تعبیر و تفسیر صحیح آن جای بحث است. البتّه برای درکِ معقولِ چنین ارتباط هایی و برای تعبیر و تفسیر صحیحِ بعضی از آنها از جنبه ای غیردینی و غیراعتقادی، می توان تعابیری عقلانی یافت. زیرا عقل قوّه و موهبتی در انسان است که می تواند خرافات، اوهام و خیال، تقالید جاهلانه، ظنّ و گُمان را تشخیص داده، ردّ نماید، و موارد یقینی را دریابد و قبول کند، و آنجا که به مواردی برمی خورد که شکّ دارد و نه می تواند قبول کند و نه می تواند ردّ کند، به قول کازیمیرتز آژدو کیویچ در کتاب «مسائل و نظریات فلسفه»- ترجمۀ منوچهر بزرگمهر، نشر ۱۳۵۶، چاپ اوّل، تهران، مؤسّسۀ انتشارات عملی دانشگاه صنعتی شریف- خاضعانه سکوت نماید و قضاوت دربارۀ صحّت یا سُقمِ موارد مزبور را به تحقیقات آینده واگذارد.
امّا از این نکات گذشته، بحث نگارنده درخصوص ارتباط کردار و گفتار و نیّاتِ انسانی با حوادث طبیعی و ناملایمات و امراضِ سخت، از زاویه ای دیگر است که عقل نیز آن را تصدیق می کند. مثلاً ارتکاب آنچه که در ادیان گناه نامیده شده- مثل پیروی شهوات- در ایجاد امراض دخیل است.به عبارتی از جنبۀ معنوی و روحانی گناه در ایجاد امراض دخیل است. امروز اثبات شده که افراط و پیروی شهوات مثلاً در مصرف غذاهای متنوّع و محرّک که مورد تأیید علم نیست اعتدال بدن را به هم زده موجبِ افراط و خروج از حدّ اعتدال از جمله در غرائزِ جنسی و نیز موجبِ انواع بیماری ها از جمله سرطان می شود. امّا حیوان چون به غذای سادۀ خود بسنده می کند و بیش از غرائز طبیعی اسیر شهوات نیست و مرتکب گناه نیز نمی شود، امراضش بالنّسبه به انسان کم است.
مثال دیگر که به بحث زلزله نزدیک تر است آن که در ادیان دروغ، ریا، خیانت، عدمِ رعایت امانت، عدمِ تقوی، دزدی، اختلاس، اجحاف، ظلم، زد و بند، و امثال آن از گناهان بزرگ و حرام است. حالا عدّه ای چه مسؤولین حکومتی و چه دیگران وقتی می آیند ساختمان هایی را برای مردم درست کنند که بجای انجام تمام و کمال آن مرتکب دزدی و خیانت و اختلاس و دروغ و زد و بند می شوند و ساختمان ها طبق استاندارد صحیح ساخته نمی شود، بدیهی است هنگام زلزله خیانت ها با خرابی و آواره و کشته شدن مردم آشکار می شود! خیلی ساده! زیرا در حقیقت زلزله که امری طبیعی است به قصد خراب کردن ساختمان ها نیامده بود! سیرِ طبیعیِ خود را داشت. این ساختمان ها بودند که باید محکم و یا در نقاطی مناسب تر ساخته می شدند که یا خراب نشوند و یا کم خسارت بینند و آمار مرگ و خرابی و زخمی تقلیل یابد.
ریشۀ مشکلات امروز ما در ایران بی حجابی مردم نیست که زلزله را تقصیر ایشان بیاندازیم، بلکه دروغ و دزدی و اختلاس و بی امانتی و ریاکاری و ظلم و فساد و بی عدالتی بعضی مسؤولین و عوامل حکومت است که متأسفانه در ردیف این مسؤولین بعضی فقهاء و علمای دینی نیز هستند که دردناک تر از هر چیز است. فساد این دو طبقۀ حکومتی و علماست که زلزله خیز است و مردم را دچار فساد و بدبختی می کند. رسول خدا به این حقیقت شهادت داده اند: «صِنفانِ مِن أمّتی إذا صَلُحا صَلُحَتْ أمّتی و إذا فَسَدا فَسَدَتْ أمّتی. قيلَ: يا رَسولَ اللهِ وَ مَنْ هُمْ؟ قالَ: اَلفُقَهاءُ وَ الأمَراءُ». یعنی: دو دسته از امّتِ من هستند که وقتی صالح شوند امّتِ من صالح می شود و وقتی فاسد شوند امّتِ من فاسد می گردند. پرسیده شد این دو دسته کیانند؟ فرمود: فقهاء- علماء- و اُمراء و حُکّام.
با توجّه به این حدیث- که در قرآن نیز آیات زیادی مویّدِ آن است- نقش فساد این دو دسته است که علّتِ اصلی ناملایمات و فساد و بدبختی است. حتّی اگر همین فقهاء تقصیر را به گردن بی حجابی و زنان زناکار- و عجیب است که مردان زناکار مورد اشاره و تأکید ایشان نیست!- می اندازند، باید گفت طبق حدیث مزبور از جمله مُسبّبین اصلی این فساد نیز خود ایشانند! زیرا چه کسانی بودند که با ارتکاب گناهان بزرگی چون دروغ و ریا و دزدی و اختلاس و بی امانتی و ظلم و فساد و خیانت و حیف و میل کردن اموال جامعه و لعن و نفرین و ارعاب و نفرت پراکنی علیه این و آن و جنگ افروزی در اینجا و آنجا و ایجاد فساد و هرج و مرج و فقر و بیکاری و امنیّتی کردن فضای جامعه و حتّی ترور و دیگر فسادها در مملکت، موجبِ اعتیاد و فساد و هرزگی و جنایت و زنا و پنهانکاری و بی مسؤولیّتی و بی وفائی و خیانت در روابط زناشویی و پائین آمدن آمار ازدواج و بالا رفتن آمار طلاق و فَحشا و بی پناهی کودکان و سرگشتگی و ناامیدی و بی اعتمادی و بی هدفی نوجوانان و جوانان و زنان و مردان و افسردگی و مشکلات روحی و روانی و فکری و احساسی و بسیاری نابسامانی های دیگر برای تعداد زیادی از مردم شریف ایران گردیدند؟
گناه و فساد و دروغ و ریای کدامیک بیشتر است؟ بعضی حُکّام و بعضی علمای فاسد دینی مزبور، یا مردم و از جمله نوجوانان و جوانان معصومی که در این فضای آلوده روز را شب و شب را روز می کنند؟ بعضی علمای فاسد و ریاکار و قدرت طلب یهود در عهد حضرت مسیح نه تنها ایمان نیاوردند بلکه فتوا به قتل حضرتش دادند. حال آن که بعضی زنان بدنام مثل مریم مجدلیه به صِرفِ خلوص و عدم ریا و پاکی قلب و فضل خدا مؤمن شدند. علمای به ظاهر آراسته و به باطن کاسته اعراض کردند و به فساد و خرابی جامعه ادامه دادند، و آنان که خالص و گمنام و مورد ستم بودند مؤمن و مصدر امور عظیمه گردیدند.
باری این قصه سرِ دراز دارد و درک ارتباط زلزله و سایر ناملایماتِ این جهان خاک با کردار و رفتار و گفتار انسان های پاک و ناپاک پیچیده تر از آن است که با مقاله و کتابی تمام شود. امّا مایلم برای تسلّی همۀ مردم شریف و ستمدیدۀ ایران عزیزمان و از جمله عزیزان زلزله زده در کرمانشاه، شاهْ مطلبی را که کاملاً مربوط به موضوع این مقال است، به نقل از حضرت عبدالبهاء فرزند همین سرزمین نازنین بیاورم تا بلکه جان ها تسلّی یابد و آرام گیرد:
«بخت در عُرفِ دیانتِ بهائی همان تأیید است و تأیید همواره متتابع است؛ انقطاع و انفکاک ندارد؛ منحصر به بعضی دونِ بعضی نیست؛ استعدادِ وصولِ تأیید را باید فراهم نمود. بارانِ عنایت و رحمتِ اِلهی همیشه میبارد. اگر در نقطهای تعطیل و تعویق افتاد، در نقاط دیگر فیض خود را میبخشد. سحابِ عنایتِ اِلهی فیض به عموم میبخشد؛ خصوصیّات نمیشناسد. منتهی این است که هر کس تخمی بیفشاند و یا نهالی بنشاند او مشمولِ عنایت است؛ او خوشبخت است؛ والّا محروم است. آفتاب فیضِ ابدی است، سَرمَدی است؛ مخصوصِ کسی نیست... بدبختی وجودِ خارجی ندارد. بدبختی محرومیّت از فیض است؛ ظلمت فقدانِ نور است؛ ظلمت وجودِ خارجی ندارد. ظلمت را باید به نورِ عِرفان مُنهَدِر نمود. مثلاً طوفان فیضِ عمومی است؛ مقدّمۀ هوای لطیف است؛ از لوازمِ طبیعت است؛ وجودش لازم است. اگر تصادف با کشتی نمود و کشتی مقاومت نتوانست، این نه از بدبختی است؛ طوفان محضِ غرقِ کشتی نیامده بود؛ بلکه سیرِ طبیعی خود را انجام میداد. بلکه هر قدر کشتی قوی و محکم باشد، بهتر مقاومت مینماید. امتحانات در طبیعت به همین منوال است. پس خوشبختی فیضِ دائمیِ اِلهی است و بدبختی تصادفی است از فِقدانِ آن.»
(خاطرات نـُه سالۀ عکّا، دکتر یونس خان افروخته، صص: 534- 535)
نظر خود را بنویسید