سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
در عین اینكه ادیان آسمانی و پیامبران الهی همواره هادی خلق و راهنمای او در راه زندگی بهتردر دنیا و عقبی بوده و بخصوص اینكه شناخت حیات پس از مرگ و جاودانی بودن انسان و نیز نحوه حیات این جهانی و ارتباطی كه بین این دنیا و جهان باقی وجود دارد عمدتا توسط این رسولان الهی برای انسان آشكار شده و آنچه متناسب نیل به جهان و حیات باقی است بر انسان تعلیم نمودهاند اما نباید از آفات و گزندهایی كه در این راه وجود دارد نیز غافل و یا بی توجه ماند. شكی نیست كه بشر در كنه وجود خود طالب جستجوی بینهایت و یا خالقی است كه به نحوی او را به سوی خود جذب مینماید و هر گاه كه دین از بین پدیدههای این جهان بهتر میتواند این عطش را پاسخگو باشد واضح است كه انسان اكثرا به سمت این پدیده جذب شده و به دین الهی روی میآورد. این رویآوری چنان در طول سالیان دراز و ازمنه طولانی شكل خاص و مشروعیت و مرجعیت عمیقی بدست میآورد كه بعنوان تنها راه موجود و تنها سنت و عادت مالوف و یا تنها راه ممكن از پدران به فرزندان انتقال یافته و بعنوان هدیهای موروثی بین آباء و ابناء مبادله میگردد. در این نوع سیر و تغییر و گذشت زمان مواردی بر این پدیده عارض میگردد كه بعلت تدریجی بودن و نیز طولانی بودن زمان و تغییر نسلها اصولا قابل تشخیص و بارز نیست و از دید غالب افراد مخفی و متواری است. به بیان دیگر برگشت به دوران اولیه دین و یا بازسازی آن جز از طریق مراجعه به تواریخ و یا قصص انبیاء ممكن نیست زیرا رشد تدریجی دین در طول زمانی دراز به گونهای است كه هرگز نمیتوان بعنوان مثال برای نسلهای دهم مومنین تصوری از ابتدای آن به درستی یافت.
گرچه غرض بازساری این صحنهها و بازگشت به دوران ابتدایی دین نیست اما سعی میشود كه برخی اختصاصات این دوران با توجه به قصصی كه از انبیاء و رسل الهی باقی مانده و به صورتی ذكر شده بیان شود و البته پر واضح است كه بسیاری از افراد به راحتی اینگونه خاطرات را در ذهن خود حاضر دارند و یا پس از اندك تدقیقی در تاریخ ادیان به این مسئله آگاهی نسبی حاصل مینمایند. اما متاسفانه بسیاری بر این مسئله باور دارند كه این موارد تنها حوادثی تاریخی و منحصر به همان زمان خاص و پیامبر و قوم خاص بوده و شامل دیگران نیست بخصوص كه مومنین هر دین خود را نجات یافته و پیامبر خود را بحق و یا تنها پیامبر حق متصورند. در این صورت تنها ذكر این قصص و یادآوری حوادث گذشته و مسئله تقابل مومنین و معرضین و منكرین در هر دین سبب ایجاد نوعی اطمینان و اعتماد بر درستی رفتار و نوع عمل و اعتقاد جاری افراد گشته و به زبانی خود را در مرتبه بسیار والاتر و برتری نسبت به گذشتگان و بخصوص منكرین مییابند. در این نوع نگرش هیچگاه حاضر نیستند كه لحظهای نیز تشابهی بین خود و زمان خود و نوع باور و ایمان خود با آن حوادث تصور نموده و بطور كلی جایگاهی قدسی به جهت خود میسازند كه مبرا از جمیع لغزشها و نگرشهای نادرست گذشته بوده است. كافی است كه نظری اجمالی بر پیروان ادیان بزرگ و نوع تصورات آنها در هنگامی كه داستان ظهور پیامبر خود و یا رسولانی كه در كتب آسمانی آنها مورد اشاره قرار گرفته اند بیفكنیم تا نیازی به اثبات و یا اتیان شواهد تاریخی بر این امر نباشد. اولا هیچیك شكی نمینمایند كه دین آنان تنها دین صحیح و تنها دین كامل به جهت نجات نوع بشر بوده و راهی نیست كه كسی برتر از آن را تصور نماید ثانیا كتاب آنان نیز به همین صورت كامل و جامع و مستثنی از تغییر و زوال بوده و ثالثا بهترین راه موجود و مرضی درگاه الهی همان اموری است كه این پیروان بحق انجام میدهند و سایر اعمال و اطوار و عبادات همگی یا بطور كلی مردود حق بوده و یا حداقل در درجه بسیار فروتری از صحت و قبول حق قرار میگیرد. رابعا ممكن نیست كه فردی از سوی خدا نیز ظاهر شود و بتواند غیر از همین دینی كه بدان متشبث بوده و پیامبر آنان بدین حد سفارش كرده بیاورد بلكه اگر منتظر كسی نیز بر طبق مواعید كتاب خود باشند باید تابع خواستهها و تصورات آنان از كتاب و سنت بوده و در بهترین حالت مجاز است كه همین دین موجود را (هر معتقدی به تناسب اعتقادی كه به دین خاصی دارد) گسترش و كمال بخشد. خامسا این امكان نیز وجود ندارد كه فردی از مومنین و معتقدین در معرض تباهی اعتقاد و فساد دین قرار گرفته و با تمام تمسك و تشبثی كه به آن دین دارد راهی جدیدتر و یا اعتقادی تازهتر بتواند شكل گرفته و همان خدایی كه بدان معتقدند دین آنان را (با وجود آنكه آنرا تنها دین صحیح و یا آخرین دین و مستثنی از تغییر) دچار نسخ و یا تجدید قرار دهد. سادسا دین حق و اعتقاد درست همان است كه در بین افراد شایع بوده و تمام جامعه را به نحوی تحت الشعاع قرار داده است در این صورت اگر فردی به غیر از این سنت و عقیده غالب و رایج عامل باشد كه نه پشتوانهای از سوی مردم داشته و نه علما و بزرگان آنرا تایید و تصدیق مینمایند این عقیده محكوم به نادرستی و فنا بوده و باید نادرست باشد زیرا بزرگان و علمای دین كه در این زمینه صاحب نظر و آگاهی هستند اگر هم عقیده درستی ظاهر شود كه در ادامه ادیان الهی بتواند قرار گیرد حتما آنرا دریافته و قبول مینمایند. بر این فهرست موارد متعدد دیگری نیز میتوان افزود كه به گونهای تعاملی است بین عقیده خاص و زمان شیوع آن عقیده در بین مردم. صعوبت ایمان و حفظ آن در تمام ادیان موكدا مورد توجه قرار گرفته و وجود امتحانات و افتتانات در هر دین امری مسلم است اما چنین فرض میشود كه مشمولین این امتحانات و خطرات كسانی هستند كه ظواهر دین را مجری نمینمایند و در احكام و اجرای دستورات تعلل میورزند در این صورت كسانی كه اهتمامی در این امور داشته و پایبندی و سختگیری در دین (كه به مرور ایام شامل احكام و دستورات ظاهری گشته و یا در بهترین حالت آن شامل مراسم و عبادات و احكام میباشد) نه تنها سبب خروج از دایره خطرات و امتحانات است بلكه نجات در آخرت را نیز تضمین مینماید. خلاف این تفكر مسئلهای نادر الوقوع و بسیار كمیاب است. یعنی افرادی كه به خود و نفس خود نگریسته و نفس خود را مورد محاسبه قرار داده و حقیقت دین را به همراه مناسك و آداب و احكام آن در نظر میآورند و بدین سبب هیچگاه خود را از شمول امتحانات و خطرات مستثنی نمیدارند. البته بسیاری از اجابت كنندگان دعوی جدید در هر ظهور پیامبری نیز از همین دسته هستند.
این مسئله را میتوان به نام افراط و تفریط در دین یاد كرد كه همواره مورد نكوهش ادیان نیز قرار گرفته است و قربانیان این افراط و تفریط نیز همواره انبیا الهی و اولیای او بودهاند چه كه این برگزیدگان به سبب افراطی كه از سوی معتقدین (به دین غالب یا دین شایع و منتشر) یا مورد انكار و اعراض و اذیت و آزار قرار میگرفتند و یا به شهادت میرسیدند. فَفَریقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَریقاً تَقْتُلُونَ 1اهدی است بر این مدعا. از عجایب دین و دینداری نیزهمین امر است كه پیروان یك عقیده به جهت تحكیم دین وعقیده خود به افراط و تفریط دچار شده و هر چه در این طریق اصرار میورزند امكان نجات حقیقی آنها كاهش مییابد در صورتی كه در نزد خود تمام این امور را از محسنات و امور نیكی كه كسب كرده اند بحساب میآورند وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً2 همیشه بر زبانشان جاری است.
توصیفی از اینگونه رفتار در مورد حضرت یوسف ذكر شده است كه سزاست بسیار مورد تحقیق و توجه قرار گرفته و بعنوان یكی از آفاتی كه دین در مقابل آن كمتر تاب مقاومت میآورد یاد شود. این عادت همان عادتی است كه همواره در بین اقوام شایع بوده و«مومن آل فرعون» نیز با ظهور حضرت موسی رجعت این عادت را مشاهده می نموده و نسبت بدان هشدار میدهد كه شما گروهی مسرف خواهید بود بطوریكه درعقیده قبلی خود به نحو بارزی اسراف و افراط نموده و حاضر نیستید كه بیان فردی كه خود را مخالف این عادات اما از سوی خدا معرفی كرده و با بینات نیز ظاهر شده قبول نمایید. وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یكْتُمُ إیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یقُولَ رَبِّی اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَیناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ یكُ كاذِباً فَعَلَیهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ یكُ صادِقاً یصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذی یعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ 3 یعنی به محض استماع دعوی باید حاضر به تحقیق و یا حداقل منتظر وقوع حوادث آینده شد. به این نحو از اعراض و اعتراض و قتل مدعی رسالت بركنار ماند زیرا اگر فردی كه خود را از جانب خدا دانسته و به بیناتی متشبث است كاذب باشد كذب او ضرری به دین و عقیده صحیح وارد نمیاورد بلكه تنها بر خود او وارد است بعبارتی راه معارضه و مقابله به نوعی با مدعی رسالت بسته میشود (چه صادق باشد و چه كاذب) اما اگر صادق باشد یكی از نشانههای بارز این است كه وعود او مجری میگردد و بعبارتی آنچه گفته است عملی میشود. در اینجا مومن آل فرعون بشدت این تفكر جاری و عادت كه هر كس دعوی تازهای نموده و خود را از جانب حق بداند مورد اذیت و آزار قرار گرفته و سایرین تصمیم به قتل او میگیرند (چنانچه در تمام ظهورات الهی نیز واقع شده است) رد مینماید. در اینجا اصراری به قبول دعوت جدید و ایمان نیست بلكه در وهله اول توجه به این مهم است كه فرد دیندار به سبب توجهی كه به حفظ دین خود داشته و تمام هم خود را در آن مبذول میدارد به ورطه هلاك دچار نشود و یا به عملی دست نیازد كه جبران آن غیر ممكن باشد یعنی احتیاط را از دست نداده و به معارضه و یا قتل مدعی برنخیزد. قابل توجه است كه بینات نیز سبب ایمان و تسلیم افراد نشده و در مقابل این اسراف عقیده و افراط كارایی ندارد. زیرا به وضوح میگوید كه این فرد كه مدعی رسالت است از سوی خداوند شما بینات نیز آورده است اما واضح است كه تاكید بر تصمیم خلق مبتنی بر قتل او قرار گرفته و همین امر نشان میدهد كه بینات مورد قبول واقع نگشته (نه اینكه این بینات بینه نبوده است بلكه خلق راهی برای فرار همواره پیش روی دارند چنانچه حضرت موسی را ساحر و گاهی مجنون میخواندند و بیم فرعون به از دست رفتن دین بود) در اینجا یادآور میشود كه این گونه معارضه و رفتار همراه با اسراف همان عادت متداول و دابی است كه قوم نوح و عاد و ثمود نیز در قبل داشتند و الان شما مصریان نیز آنرا به نوعی از خود بروز داده اید. مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یریدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ4 پس از نقل این آیات به مسئله حضرت یوسف كه حقیقتا در ادامه همین روند و رفتار است اشاره میگردد كه حضرت یوسف نیز با نشانههای روشن بین شما ظاهر گشت (اما این نشانههای روشن برای شما روشن نبود بلكه موجد شك و تردید قرار میگرفت چنانچه همواره در شك بودند و شك در مقابل روشنی و وضوح امری رخ میدهد) اما شما همواره در شك بودید از آنچه برای شما آورده شد و این شك چندان كه او زنده بود و در بین شما حضور داشت ادامه یافت ( و برطرف نشده و به یقین مبدل نگشت) در اینجا كم بینی و تفریط متداول است و مقام پیامبر را كمتر از آنچه شایسته اوست میبینند اما همین كه از این جهان فانی رخت بربسته و به عالم باقی شتافت به افراط خطرناكی كه معادل همین تفریط است دچار میشوند و انحصار گرایی خاصی اتفاق میافتد بدان معنا كه دیگر این مسیر را بسته و این جریان را ایستا تلقی نموده و دست خداوند را از ارسال رسولی دیگر بسته میدانند چنانچه این تفكر در جایی دیگر به یهود نسبت داده شده و سخت مورد نكوهش است و به سبب داشتن چنین تفكری لعنت شدند وَ قالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یداهُ مَبْسُوطَتانِ ینْفِقُ كَیفَ یشاءُ5 همین تفریط و افراط است كه یا امری نادیده گرفته میشود و یا در این مسئله به قدری غلو و بزرگنمایی میگردد كه در هر دو صورت شكل واقعی آن تحریف و فراموش شده و نتیجه این است كه ضلالت و گمراهی (از راه حق) عاید خلق میشود و بعبارتی هر گاه خداوند بخواهد فردی را دچار گمراهی نماید او را به اسراف و زیاده روی (كه تنها همین است و دیگر جز او نیست و این آخرین و اولین و تنها رسول واقعی خدا بود) و شك ( تردید در هنگامیكه دین او هنوز جاری و متداول نشده و ابتدای بعثت و بدایت دعوی رسالت است) مبتلا میسازد. وَ لَقَدْ جاءَكُمْ یوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیناتِ فَما زِلْتُمْ فی شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ یبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ یضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ6 یكی از علل اصلی ضلالت اقوام نیز همین امربوده است زیرا چنانچه از سبك و سیاق آیات نیز مستفاد میگردد مسئله مطروح در اینجا تفاوت بین ایمان و كفر و یا اعتقاد به خدا و بت پرستی نیست بلكه در اینجا بین یك گروه كه اعتقاد قدیمی و متداول داشته و (این اعتقاد نیز به دین خدایی و پیامبری است) هنگامی كه زمانی از آن میگذرد به یك انحصار گرایی و افراط مبدل می گردد كه مومن آل فرعون نیز در هنگام تقابل دعوی حضرت موسی با اعتقادات جاریه مصریان از آن یاد میكند و در آیات بعدی نیز اقوام قبل را مثال میزند كه به همین تفكر دچار بودند و مسئله حضرت یوسف نیز به نحوی مطرح میشود كه شروع آن ظهور آن حضرت با آیات و بینات و دلایل است و از سوی خلق شك و تردید و ریب در این دعوت. بدینسان است كه ذكری تازه و یا دعوتی جدید از سوی حق با عكسالعمل ناشایسته خلق مواجه است و نه این است كه در كفر و بی دینی بسر میبرند بلكه دین خود را درست بلكه تنها عقیده صحیح دانسته و جز آن را نمیخواهند بشنوند. یعنی هر گاه مسئله تازهای كه در حقیقت نشانه رحمت و فضل الهی است بر معتقدین ظاهر میشود آنرا به بازی میگیرند ما یأْتیهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یلْعَبُونَ 7 و یا از آن اعراض و روی گردانی مینمایند وَ ما یأْتیهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كانُوا عَنْهُ مُعْرِضینَ8 از این روی است كه یك نوع عادت انسانی است كه دوست ندارد از روش جاری و متداول و آنچه آباء و اجدادی اوست دست بردارد و تنها آنرا درست تلقی مینماید و به نحوی نیز غیر قابل تغییر. در اینجا هیچ تفكر نمینمایند كه آیا پدران برخوردار از هدایتی بوده اند و یا با تعقل این امور را به ا نجام میرساندهاند وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا یعْقِلُونَ شَیئاً وَ لا یهْتَدُونَ9هم چنین است كه نیاز به امری جدید را در خود حس نمیكنند و كفایت خود را به آنچه كه دارند ابراز میدارند وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا یعْلَمُونَ شَیئاً وَ لا یهْتَدُونَ10 حتی بدینگونه نیست كه پدران و روش آنها را كفر و یا خارج از دین خدا بدانند بلكه میگویند كه تمام این امور را خداوند امر كرده و پدران ما به انجام میرساندهاند این توجیهی است كه هر گاه مورد اعتراض مقام رسالت قرار میگیرند بكار میبرند و روش متداوله جاریه اجدادی خود را فرموده حق و سفارش او دانسته و به نوعی راه خود را (در مقابل راهی كه مقام رسالت ارائه میدهد) حق می دانند وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ 11 شكی كه قوم حضرت صالح نیز از دعوت جدید داشتند همین بود كه آنها امیدوار بودند كه حضرت روش متداوله جاریه را ترویج نماید و آنچه آباء آنان بدان متمسكند مستحكم سازد اما نتیجه دعوت نهی از ادامه این روش و بعبارتی دست برداشتن از عادت مالوفه بود قالُوا یا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفی شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیهِ مُریبٍ 12 و یا بر حضرت شعیب اعتراض مینمودند كه آیا نمازی كه بر تو نازل شده امر مینماید كه ترك عبادت متداول و دین جاری و موروثی خود بنماییم و بعبارتی ناخرسندی خود را از اظهار امر جدیدی در مقابل عادت قدیم ابراز مینمایند و از مرد رشید و صبوری اینگونه اقدامات را بعید میدانند یعنی سنت دیرینه خود را هر چه كه هست درست میدانند قالُوا یا شُعَیبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما یعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلیمُ الرَّشیدُ 13 این سنت كه در مورد هر دعوت جدیدی تكرار میشد در موقع نزول قران نیز بروز نمود چنانچه از امر جدیدی كه بر پدران آنان نازل نشده هراس داشتند أَ فَلَمْ یدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلینَ 14 پایان كلام را به قول مفسر المیزان اختصاص میدهیم كه در ذیل این آیه بیان نموده و خوش قولی است كه نه قدمت قولی صحت آنرا تایید مینماید و نه حدوث آن سبب بطلان است «...و اینكه فرمود:" أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ" كلمه" ام" در این آیه و آیه بعدى منقطعه و در معناى اضراب است، معنایش این است كه: نه، بلكه اینطور نیست. آیا اگر چیزى براى ایشان نازل شود كه در زمان پدران ایشان نازل نشده بود به صرف این جهت باید آن را انكار كنند و از آن احتراز جویند؟. و نو ظهور بودن چیزى هر چند مستلزم باطل بودن آن چیز نیست، و چنین قاعده كلى در بین نداریم، كه هر چیز بى سابقهاى باطل و غیر حق باشد، لیكن رسالت الهى از آنجایى كه غرضش هدایت است، اگر حق و صحیح باشد باید در حق همه صحیح باشد، پس اگر به سوى بشرهاى اولیه رسالتى نیامده باشد، خود دلیل قاطعى است بر اینكه در بشر حاضر هم چنین رسالتى باطل است...» 15
منابع:
1- البقرة : 87
2- الكهف : 104
3- غافر : 28
4- غافر : 31
5- المائدة : 64
6- غافر : 34
7- الأنبياء : 2
8- الشعراء : 5
9- البقرة : 170
10- المائدة : 104
11- الأعراف : 28
12- هود : 62
13- هود : 87
14- المؤمنون : 68
15- ترجمه تفسير الميزان ج 15 ص 66
نظر خود را بنویسید
?????????
?????????ارسال شده در : 1386/3/18
shouldyou like the people read yourtopic please do not ask them so many ,name karbord, email address, envane nazar,matne nazar and any other questions.
با عرض اللله ابه
sagharارسال شده در : 1386/3/16
با عرض اللله ابهی
دوستان گرامی سایت ساغر مجددا فعالیتهای خود را آغاز کرده و نیازمند همکاری شما عزیزان می باشد.
جانتان خوش