سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
بر طبق آمارهایی كه ممكن است چندان دقیق دقیق هم نباشد بیش از یك میلیارد و 453 میلیون نفر مسلمان 67 كشور جهان سكونت دارند كه شیعیان حدود 206 میلیون تن از آنان را تشكیل می دهند. در این میان كشور مقدس ایران با بیش از نود درصد جمعیت شیعی در صدر كشورهایی قرار دارد كه هم اكثریت قاطع جمعیت آن شیعه و هم حكومت و قوانین آن بر مبنای عقاید شیعی نسج گرفته است. با اندك تاملی می توان حدس زد كه اگر این شیعیان عزیز ایرانی كه اكثرا تصور می نمایند كه همه كشورهای اسلامی بر همین اساس شكل گرفته و معتقدات شیعی عالم اسلام و به تبع آن كره خاك را فرا گرفته است به جهت امری از امور از قبیل حج و یا زیارت قبور ائمه هدی و یا تفرج و سیر در بلاد پای از كشور خود بیرون نهند و در بهترین حالت مورد تصور به كشورهای اسلامی یا عربی قدم نهند بی اختیار خود را در بین برادران مسلمان خود اقلیتی می یابند كه حتی تصور آنهم درهنگامی كه در ایران سكونت دارند مشكل و بلكه برایشان محال است. یعنی به عبارتی كمتر از یك هفتم از جمعیت مسلمانان را بخود اختصاص می دهند. البته هیچگاه این اقلیت بودن دلیلی قاطع بر عدم حقانیت و یا عدم اعتبار عقاید ( به نسبت اكثریت) نمی تواند قرار گیرد و لااقل می توان امید داشت كه عزیزانی با اعتقاد شیعی نیز با این جمله هر چند هم از قلم یك فرد غیر شیعی نوشته شده باشد علاقهای به مخالفت با آن نداشته و ارتباط مستقیمی بین حقانیت و یا صحت یك عقیده و یا حد اقل آزادی افراد در برگزیدن یك عقیده با تعداد كمی آن برقرار نكنند (حد اقل تا زمانی كه تعداد آنها به اكثریت برسد می توان امید داشت كه اینگونه باشد) البته پرداختن به اینگونه داستانها در جهان امروزی خود شرحی است و احوالی. جهانی كه از كیفیت خالی و بر كمیت متباهی . اما گویند كه حال سوخته را سوخته داند هنگامی كه شكایت واظهار ملال یكی ازعلمای بنام ایران كه خود در مخالفت با بهائیان نام و نشانی دارد و هر از چند گاهی بی تمایل نیست كه سران كشور و هم مذهبان خود را نسبت به خطر بهائیان هشداری دهد خواندم بی اختیار احساسی مشابه ایشان یافتم (هر چند شاید همین احساس مشترك سبب شود كه دیگر شكایتی از برادران خود روا ندارند) در روزنامه شرق، سه شنبه 25 اردیبهشت ماه در صفحه ای كه در بالای آن عنوان درشت «ایران و اعراب از نگرانی تا همگرایی» جلب توجه می نماید و در پائین آن به مسئله «جزایر سه گانه ایرانی» پرداخته شده نامه ای نیز از آیت الله مكارم شیرازی به منوچهر متكی درج شده است. البته اصل نامه موجود نیست و باید فرض نمود كه خلاصه آن در بر گیرنده مطالب مهم آن می باشد بدین شرح:
«ایسنا: ایت الله العظمی مكارم شیرازی در نامه ای به منوچهر متكی وزیر امور خارجه با اشاره به برخی اهانت ها درعربستان به زوار مذهب شیعه تصریح كرد: تعلل وزارت خارجه كشورمان و هم چنین سازمان حج و زیارت مخصوصا در مورد اهانت به زوار مذهب شیعه و سمپاشی بوسیله كتابهای مملو از تهمت ودروغ هیچ توجیه شرعی و منطقی ندارد. به گزارش ایسنا در نامه آیت الله العظمی مكارم شیرازی به وزیر امور خارجه آمده است : اخیرا اخبار بسیار نگران كننده از طرز رفتار بعضی از عوامل عربستان سعودی (عمدتا سلفی های بسیار متعصب) نسبت به زوار ایرانی خانه خدا شنیده می شود كه در قبرستان بقیع نسبت به آنها توهین و اهانت می كنند و تبلیغات گسترده ای بر ضد عقاید شیعه دارند و اجازه هیچ گونه دفاع منطقی به كسی نمی دهند و از آن بدتر اینكه یك سلسله كتابهای مملو از بدگویی به مقدسات شیعه با اصرار به جوانان ایرانی میدهند تا به گمان خود آنها را در پیروی از مذاهب اهل بیت (ع) متزلزل سازند حتی اخیرا شنیده شده كه به بعضی از دیپلماتهای عالی رتبه ایرانی در بقیع توهین كردند و كتاب دعا را از دست او گرفته بر زمین زدند. از وزارت امور خارجه و سازمان حج و زیارت در این زمینه بسیار گله مندیم چگونه در برابر این اهانتها خونسرد هستند چرا راضی می شوند این عبادت بزرگ آمیخته به تحقیر و هتك زوار ایرانی و اهانت به مقدسات مذهب شیعه شود. تا كی باید سكوت كرد؟»
راستی كه تا به كی باید سكوت كرد؟ این سوالی است كه از اعماق قلب خستگان ازهر كرانه ای از این عالم متمدن قرن 21 به گوش می رسد. آیا باید به جهت شرافت انسانی كه خارج از دخالت عقیده، نژاد، ملیت، ... باشد منتظر چه قرنی بود؟ آیا انسانیتی كه خسته از مدعیات انحصار جویانه ادیان و مذاهب و نژادها و قومیتها در جستجوی جایگاهی غیر از این كره خاكی است تا به كی باید چشم براه بماند؟ كلام مسیحایی چه خوش است كه فرمود چوب را در چشم خود نمی بینی اما خوار را در چشم برادرت می بینی و آیا اصولا در جهانی كه ما زندگی می كنیم هیچیك از اقلیتها دندان سفیدی هم ندارند؟
براستی باید پرسید كه اینگونه رفتارها از چه كسانی سر می زند و چه كسانی مجوز شرعی و قانونی به جهت صحت اینگونه رفتارها صادر می نمایند؟ آیا بغیر از این است كه شیعه در وهله اولی به جهت داشتن عقاید خاصی نسبت به ائمه خود (گرچه از نظر سایرین حقانیتی نداشته باشند) و ساختن بارگاه و زیارتگاه بر مراقد ائمه هدی و توجه و زیارت آن مقامات مورد غضب و تهمت شرك قرار می گیرد و یا به جهت تفاوتی كه در نحوه قیام بر نماز و یا وضوء با سایر اكثریت دارد مورد طعن واقع می شود و یا به جهت همراه داشتن كتب ادعیه و مناجات صادره از لسان ائمه و توسل به آن ادعیه در خانه خدا مجرم و مشرك شناخته می شود؟ آیا بغیر از این است كه به جهت اینكه در اقلیت واقع شده حتی فرصتی به جهت «هیچ گونه دفاع منطقی» به او داده نمی شود؟ و....
اما به نظر می رسد كه درد وسیع تر از این و جراحت عمیقتر از اینها باشد نیازی نیست كه به تاریخ مراجعه كنیم و یا به اقوام گذشته به جهت عبرت نظر نماییم كافی است كه به كشور خود بازگردیم تا این اقلیت را در جایگاه اكثریت و بر قدرت مشاهده كنیم و آنگاه تمام این سوالات را از فردی چون ایشان بپرسیم. كافی است در شكوایئه این عالم عالیقدر به جای شیعه یك اقلیتی مطرود در نظر علمای شیعه به جهت همان جرمهای مشابه با نام بهایی قرار دهیم و آنگاه مطمئن شویم كه در جهان ما و در نظر علمای ادیان بزرگ ما و وارثین پیامبران عظیم الشان الهی اولا تمسك به عقیده و مذهبی غیر از اكثریت جرم است و مسبب اتهام شرك. به چشم سر مشاهده كنیم كه كتب ادعیه و مناجات صادره از لسان انبیاء و ائمه و اولیا توسط مدعیان همان ادیان پاره پاره شده و به دور افكنده می شود جوانانی را مشاهده كنیم كه با كتبی مشحون از افترا و تهمت و اهانت بر عقایدشان احاطه شده و به اجبار بر رویگرانی از عقیده خود محكوم می شوند. خانواده هایی را ببینم كه كتبی مملو از بدگویی به مقدساتشان چاپ و مجانا به در خانه آنها فرستاده می شود. جوامعی را مشاهده كنیم كه هیچ گونه فرصتی به جهت دفاع منطقی نمی یابند. كودكانی را در راه بازگشت از مدارس پر آب چشم مشاهده كنیم كه مجبور شده اند در مقابل اكثریت تمام اهانتها و تهمتها را بشنوند و كلامی نتوانند بر زبان رانند. دانشجویانی را ببینیم كه در نگاهشان حسرت به آینده و در دستشان بخشنامه محرومیت از تحصیل بعنوان هدیه ای از اكثریت گذاشته شده و یا به خرابه هایی نظر كنیم كه به جرم انتسابشان به مكان مقدس در نظر عده اقلیتی به چنین سرنوشتی مبتلا شده اند و ....
براستی این چه تشابهی است و این چه تناسبی؟ آیا عروج حضرت مسیح به فلك نهم عزتی پایدار بر یهود داشت كه كسی از آن عبرت نگرفت و مسیحیانی كه به اكثریت رسیدند به خود اجازه دادند كه به همین دلیل هر چه در توان دارند در آزار قوم یهود بكار گیرند. آیا مصائبی كه بر حضرت رسول علیه الاف التحیه و الثنا وارد گشت از حافظه تاریخ پاك شد بود تا همین گروه در زمان اكثریت یافتن در ایران آنچه به تصور می آمد از ذلت و مصیبت بر گروهی كه به جهت حقارت اهل ذمه خواندند روا داشتند؟
آیا میتوان گفت كه ادیان بزرگ كه سازندگان تمدنهای بزرگ و وارث آشتی و صلح و بانی گذشت و فداكاری و روحیه مصالحه طلبی بوده اند درزمانی كه از زایش این صفات باز ماندند به فكر انتقام افتاده و شهد تاثیرات شیرین خود را به تلخی زهر انتقام زدودند؟ آیا اگر عنوان كنیم كه این نشانه ها تمامی حاكی از عقیم شدن این ادیان و عدم زایش آنهاست به بیراه رفته ایم و آیا در این صورت اگر زمان رافت و محبت و تسامح و گذشت و مدارا طلبی ادیان و تمدن سازی آنها را زمان حیات ادیان بدانیم براستی عمر حقیقی ادیان با عمر اسمی آنها چقدر اختلاف دارد؟ براستی چه آفتی ثمره شیرین ادیان را به محصولی تلخ مبدل می نماید كه جدای از نام آنها و زمان و مكان و موسس آنها، طعم تلخ آن گلوی بشریت خسته را سخت آزرده است؟
نظر خود را بنویسید
هفت شهر عشق
احسانارسال شده در : 1386/5/5
خیلی جالب تو قرن 21 هنوز آدم های بیکار و ساده لوحی هستند که متوجه نشدند که بیشترین میزان جدایی خشونت آمیز در همین دین مبین (اگر چه سابق بر این به معنی هدایت کننده بود، شما بخوانید گمراه کننده) وجود دارد. خشونت جزء لاینفک مذهب اسلام، چه شیعه چه سنی چه وهابی چه ...، می باشد. به قول شاعر: هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
بسيار عالي و دقيق بود
نارونارسال شده در : 1386/3/31
دوست عزيز همواره نگاه دقيق و تاثير گذار شما در مقالات زيبائي منعكس مي شود كه خواندن آن بينش و ديدگاه جديدي نسبت به مسائل پيرامون در ذهن خواننده ايجاد مي كند . اميدوارم به تائيد حق هموراه در اين سبيل بيش از پيش توفيق يابيد .
حقيقتا معتقديم كه در نهايت دين مبين حق با وجود همه فشار ها تضعييقات و تهمت ها نهايتا جهانگير مي شود . و بشر با جهالت و تعصب ، خودش را از فيض الهي محروم مي نمايد . به اميد رهائي نوع بشر از چنگال تيز اوهام و تعصبات و رسيدن به نور حقيقت