×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

مرا نجس ميدانند!
1386/03/27

نه! زود قضاوت نکنید. بهیچوجه نمیخواهم بگویم که واقعیت این نیست و میگویم كه مرا نجس بدانید. بسیار دیده ام و باور دارم که بعضی از افراد به حکم دین و اعتقادات و باورهایشان من و امثال مرا نجس میدانند و کاملا هم به ایشان حق میدهم. شاید هم من اگر در شرایط ایشان قرار میگرفتم و در خانواده ای مذهبی و معتقد به دیانت اسلام و معتقد به مراجع تقلید بزرگ میشدم ، همین دیدگاه را میداشتم. من خودم را از نظر ایشان نجس میدانم و این موضوع را میپذیرم و سر جنگ با این موضوع ندارم. با واقعیتها سر جنگ نمیگیرم چرا که میدانم بازنده خواهم بود. میخواهم چند کلامی با افرادیکه مرا نجس میدانند صحبتی داشته باشم. دوست دارم به مصداق توصیه پیامبر عظیم الشان، حضرت محمد(ص) ، به «ما قال» توجه شود و نه به «من قال» (حتی اگر نجس باشد).
ابتدا این موضوع را روشن نمایم. به حکم دینم و به عشق مولایم، حداقل هفته ای یکبار به حمام باید بروم، آنهم به حمام دوش دار و نه حمام خزینه ای كه البته یکروز در میان به حمام میروم. ضمنا پاها را در تابستان هر روز و در زمستان هر سه روز یکبار باید بشویم. ناخنها را هم هفته ای یکبار باید بگیرم. موهایم هم نباید از حد گوش تجاوز نماید. خوشبختانه تا بحال بیماری خاصی که ناشی از عدم رعایت بهداشت باشد هم نگرفته ام. میدانم که رعایت بهداشت و پاکیزگی امری واجب و عقلانی است و از طرفی هم میدانم که «نظافت ظاهره هر چند امریست جسمانی ولی تاثیر شدید در روحانیات دارد». مولایم، حضرت بهاءالله، خواسته اند که جوهر لطافت و پاکیزگی در بین مردمان و روی زمین باشیم. میفرمایند «كونوا عنصر اللطافه بین البریه» من هم در حد خودم برای این موضوع تلاش میکنم.
خود را انسان میدانم. البته میدانم تا درجه ای که جلوه صفات و جمال و کمال خداوندی باشم خیلی فاصله دارم و خیلی باید سعی و کوشش کنم تا به مقام «انسان» برسم و امیدوارم که فضل خداوند در این مسیر مرا یاری و همراهی کند. خود را انسان میدانم چرا که مثل بقیه آنهایی كه نام انسان را بر خود نهاده اند هستم. دست دارم، پا دارم، سر ، گوش، چشم و همه اعضا را دارم. میخوابم، میخندم، راه میروم، صحبت میکنم، فکر میکنم، میرقصم، خطا میکنم، غذا میخورم، دعا میکنم، گریه میکنم، داد میزنم، مریض میشوم، ناله میکنم، شادی و غم را میفهمم، درد را احساس میکنم، از محبت کردن و محبت دیدن لذت میبرم، از بودن در جمع لذت میبرم، از ناراحتی دیگران ناراحت میشوم و از شادیشان هم شاد میشوم، دل میدهم و عشق میورزم و.... خود را در برابر اینهمه نعمت و استعداد که خداوند متعال در وجودم بودیعه گذاشته است مسئول میدانم.
بمانند بسیاری دیگر از همکیشانم و یا بهتر بگویم غیر مسلمانان، دوران سختی را پشت سر گذاشته ام. البته اکنون که دیگر دوران کودکی و نوجوانی و جوانی را پشت سر گذاشته ام، با خیلی از این مشکلات راحت تر کنار میآیم. دوران کودکی را بخاطر دارم که بخاطر بهایی زاده بودن (و بالتبع آن نجس بودن) از جمع بازی بچه ها طرد میشدم. البته همیشگی نبود ولی بعضی مسائل یکبارش هم کافیست تا اثر خود را برجای بگذارد. کلاس درس را فراموش نمیکنم که وقتی معلم درباره بهایی ها صحبت میکرد و یکسری مسائل عجیب و غریب را مطرح میکرد که با هیچ عقل سلیمی جور در نمی آمد، چطور نگاه همه بچه ها به سوی من جمع میشد و بعضی ها رفتارشان را با من تغییر میدادند. وقتی بچه ها در اشعار بچه گانه شان به مقدسات و افرادیکه من در دنیای کودکانه خودم آنها را دوست داشتم و برایشان احترام قائل بودم توهین میکردند، نمیدانستم چکار باید بکنم. باید آنها را بزنم؟ دعوا کنم؟ من هم به حضرت محمد(ص) و دیگر ائمه اطهار (که آنها را هم دوست داشتم و محترم میدانستم ولی بعضی مواقع برای مقابله به مثل چاره ای جز این وجود ندارد) توهین کنم؟ مسخره شان کنم؟ آری، رفتار غالب در چنین شرایطی معمولا این بود و همین کارها را در مدرسه و در جمع بچه ها یاد میگرفتیم. تنبیه میشدیم، انواع کلمات رکیک را میشنیدیم و بعضی مواقع هم بکار میبردیم، هر روز صبح در صبحگاه برای هزاران انسان و دهها کشور و مملکت و عقیده رجای مرگ را با صدای بلند آرزو میکردیم، فریاد میزدیم : «مرگ بر ضد ولایت فقیه، مرگ بر امریکا، مرگ بر انگلیس، مرگ بر اسرائیل و ... »، هر سال آدمک شخصیتهای سیاسی منفور را درست میکردیم و و در دنیای كودكانه خودمان آن را به آتش میكشیدیم و شادی میکردیم و شیطنت... . صد هزار مرتبه شکر که جمعه صبحها در کلاس درس اخلاق با استناد به آثار بهایی به ما یاد داده بودند که «نزاع و جدال شان درنده های ارض بوده و اعمال پسندیده شان انسان» و یا «سبب حزن مشوید تا چه رسد به فساد و نزاع» و یا «لسان از برای ذکر خیر است،او را به گفتار زشت میالایید» و یا «از لعن و طعن و ما یتکدر به الانسان اجتناب نمایید». به پشتوانه این تربیت، چیزی نمیگفتیم زیرا که میدانستیم معلم درس اخلاق از این رفتارهای ما ناراحت میشوند و میگفت كه حضرت بهاءالله این کارها را دوست ندارند و راضی نیستند که ما هم انجام دهیم. بعدها هم این داستان ادامه داشت و هنوز هم دارد. هنوز هم هر از چند گاهی که به منظور صله رحم به منزل یکی از اقوام نزدیک میرویم، کلی زحمت و دردسر برای ایشان درست میکنیم. مجبورند که زمین و فرش را کامل بشویند، استکانها را یا بشکنند و یا بطریقی صحیح غسل بدهند که دیگر نجاست از آنها پاک شده باشد. همکارم در محل کار به فتوای مرجع تقلیدش مراقب بود که دستگیره ها و یا شیرهای خیس را در محل کار لمس نکند و بهیچوجه بغیر از موضوعات کاری با من صحبت نکند و بهیچوجه از دست من خوراکی دریافت نکند و مراقب باشد که این نجاست به او منتقل نشود.
بیشتر درد دل میکنم تا یک بحث علمی و یا دینی و فقهی. نمیدانم که آیا در شرایطی قرار گرفته اید که شما را (خدای ناکرده) تا حد نجس پایین بیاورند؟ حقیرتان کنند؟ زبانزد و انگشت نما نمایند؟ ... تصور نمایید که میخواهید در این شرایط رشد نمایید، شکوفا شوید و استعدادهایتان را پرورش دهید. مسلما احساس خوشایندی نیست. وقتی که متوجه میشوم که در جامعه قرن بیست و یکم، در جامعه حقوق بشری، در مملكتی با این پشتوانه غنی فرهنگی، بسیاری افراد با چه نگاهی به من و امثال من نگاه میکنند، حزن غریبی در وجودم احساس میکنم. مولایم، حضرت بهاءالله در لوح احمد فرموده است که «و ان یمسک الحزن فی سبیلی اوالذله لاجل اسمی، لا تضطرب فتوکل علی الله ربک و رب آبائک الاولین. لان الناس یمشون فی سبل الوهم و لیس لهم من بصر لیعرف الله بعیونهم او یسمعوا نغماته بآذانهم و کذلک اشهدناهم ان انت من الشاهدین. کذلک حالت الظنون بینهم و قلوبهم و تمنعهم عن سبل الله العلی العظیم» مضمون این بیان به فارسی چنین است که میفرمایند: « اگر در راه من حزن بر تو مستولی شد یا بخاطر اسم من دچار ذلت شدی، مضطرب مشو، بر خداوند ، رب خودت رب پدران اولینت توکل کن. چرا که مردم در مسیرهای تاریک وهم حرکت میکنند و ایشان چشم بصیرتی ندارند که خداوند را به چشمان خود بشناسند و نغمات او را به گوشهای خودشان بشنوند... اینچنین ظنون و اوهام بین خودشان و قلبهایشان پرده و حائل شده است و ایشان را از راههای (قرب) خداوند بلند مرتبه عظیم منع مینماید » تا حدی که بتوانم بر خداوندم توکل میکنم و این رفتارها را هم سعی میکنم که بپذیرم، ببخشم و فراموش كنم و باز هم مهر بورزم.
من به حکم مسلم مراجع عظام که مستند به آیه کریمه «انما الکفار نجس» (قرآن مجید، توبه 28) میباشد نجس تلقی میشوم. ظاهرا چند چیز هستند که نجس العینند از جمله: بول، غائط، منی، مردار، خون، سگ وخوك، كافر، شراب،فقّاع، عرق شترنجاستخوار. من بهمراه بسیاری دیگر از اقلیتهای مذهبی و یا بهمراه بسیاری دیگر از غیر مسلمانان (و یا به تعبیر پاره ای از مراجع، غیر شیعیان) مشمول بند «کافر» هستیم. ظاهرا نجس العین هم هستیم و در رسالهء توضیح المسائل نُه مرجع در خصوص کافر آمده است که « آری، كافرنجس العین را اگر با آب وصابون هم كه بشوئید، باز هم نجس وناپاك وپلید است». حضرت محمد(ص) روحی له الفدا در قرآن مجید اینگونه مقرر فرموده اند و مراجع محترم عظام نیز مصادیق کفر را اینگونه تعیین فرموده اند. اگر چه دیدگاهم از مصادیق كفر با دیدگاه این عزیزان متفاوت است و كاربرد این حكم را نیز در دنیای امروزی دیگر مناسب نمیدانم ولی حداقل این مسئله را میپذیرم که هموطنانم که اینگونه به من و امثال من نگاه میکنند، توجیهاتی برای این كارشان دارند و البته قابل احترام، چرا که ریشه در اعتقادات و باورهایشان دارد.
دیدگاه متقابلی در این زمینه از طرف ما وجود ندارد. ما نجس نداریم. به نظافت و پاکیزگی اهمیت میدهیم ولی نه در قالب پاک و نجس و احکام مربوط به آن. آب کر و شرایط حکمی مربوطه را نداریم. باید تمیز و طاهر باشیم و خیلی هم ریزه کاری در این زمینه که چگونه و با چه شرایطی باشد نداریم. حضرت بهاءالله چنین اراده فرموده اند که از ابتدای ظهورشان کلیه اشیاء در بحر طهارت غوطه ور شوند و بدینوسیله حکم نجاست را از همه چیز برداشتند، درست همانگونه که حضرت محمد آنرا در آن زمان به ملاحظاتی و با هدفی مثبت وضع کرده بودند. در مهمترین کتاب دیانت بهایی-کتاب مستطاب اقدس- میفرمایند: «قد انغمست الاشیاء فی بحر الطهاره فی اول الرضوان». بدینصورت حکم نجاست مرتفع شد و دیگر هیچ چیزی و هیچ انسانی از دیدگاه ما بهاییان نجس نیست. از طرفی هم بسیار تشویق و ترغیب و امر شده ایم که با جمیع انسانها در نهایت محبت و مهربانی و برابری برخورد نماییم. میفرمایند: «بشارت دوم، اذن داده شد احزاب عالم با یکدیگر به روح و ریحان معاشرت نمایند عاشروا یا قوم مع الادیان کلها بالروح و الریحان کذلک اشرق نیر الاذن و الاراده من افق سماء امرالله رب العالمین» آیا فکر میکنید که میتوان «وحدت عالم انسانی» را با نگاههای بالا به پایین و یا طبقه بندی شده و با نگاههای جزمی نگر محقق کرد؟ حضرت بهاءالله هدف از ظهور جدید را در بیانات متعدد به عبارات مختلف بیان فرموده‌اند، از جمله می‌فرمایند: «مقصود این مظلوم از حمل شداید و بلایا و انزال آیات و اظهار بینات اخماد نار ضغینه و بغضا بوده كه شاید آفاق افئدهء اهل عالم به نور اتفاق منور گردد و به آسایش حقیقی فائز گردد.»
به آباء و اجداد ایرانی خودم افتخار میكنم كه در آن عصر توحش و جاهلیت حاكم بر عالم، چنین قوانینی را در منشور کورش كبیر كه اولین اعلامیه حقوق بشرنامگذاری شده است داشتند. «اینك كه به یاری مزدا ، تاج سلطنت ایران و بابل و كشورهای جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام می كنم : كه تا روزی كه من زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آیین و رسوم ملتهایی كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زیر دستان من ، دین و آئین و رسوم ملتهایی كه من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند 1.» چه شد كه این شكوه و جلال را اینچنین از دست داده ایم؟ حال هم چندین سال است كه علیه ایران،‌اولین كشوری كه منشور حقوق بشر را تدوین كرده بود، هر ساله قطعنامه برای نقض حقوق بشر صادر میشود و متهم میشود. هر ساله هم دولت محترم ایران هم بجای رفع اساسی این مشكل و پایبندی به قطعنامه ایكه خود آنرا امضاء كرده است، در صدد توجیه و سرپوش گذاشتن و مبارزه مطبوعاتی و تجاهل نسبت به صورت مسئله است!
شهروند عالم هستم. اجرا بیانیه حقوق بشر را در مورد خودم محقق میدانم. حق خود میدانم که قوانین موجود در آن برای من هم رعایت شود. ایران هم جزو امضاء کنندگان و متعهدین این بیانیه است. آمده است :
اعلامیه ی جهانی حقوق بشر
...
ماده اول : تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند . همه دارای عقل و وجدان می باشند و باید با یكدیگر با روح برادری رفتار كنند .
ماده دوم : 1) هر كس میتواند بدون هیچ تمایز - خصوصاً از حیث رنگ ، جنس ، نژاد ، مذهب ، عقیده سیاسی یا هر عقیده ی دیگر و همچنین ملیت و وضع اجتماعی ، ثروت ، ولادت یا هر موقعیت دیگر ، از تمام حقوق و كلیه ی آزادی هایی كه در اعلامیه حاضر ذكر شده است بهره مند گردد . 2) به علاوه هیچ تبعیضی به عمل نخواهد آمد كه مبتنی بر وضع سیاسی ، اداری و قضایی یا بین المللی كشور یا سرزمینی كه شخص به آن تعلق دارد . خواه این كشور مستقل ، تحت قیومیت یا خود مختار بوده و یا حاكمیت آن به شكلی محدود شده باشد .
ماده سوم : هر كس حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد .
ماده پنجم : احدی را نمی توان تحت شكنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد كه ظالمانه یا خلاف انسانیت و شئون انسانی یا موهن باشد .
ماده ششم : هر كس حق دارد كه شخصیت حقوقی او در همه جا به عنوان یك انسان در مقابل قانون شناخته شود.
ماده هفتم : همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بدون تبعیض و بالسویه از حمایت قانون برخوردار شوند . همه حق دارند در مقابل هر تبعیضی كه ناقض اعلامیه حاضر باشد و هر تحریكی كه برای اعمال چنین تبعیضی انجام شود از حمایت قانون برخوردار شوند .
ماده هشتم : در برابر اعمالی كه حقوق اساسی فرد را مورد تجاوز قرار دهد و آن حقوق به وسیله ی قانون اساسی و یا قانون دیگری برای او شناخته شده باشد ، هر كس حق رجوع موثر به محاكم ملی صالحه را دارد2.

علاوه بر آن بسیاری دیگر از بیانیه ها و اعلامیه های دیگری هم هستند كه در این زمینه وجود دارند و من از حمایت آنها محرومم. مثلا : میثاق بین المللی حذف تمام اشکال تبعیض نژادی3 و یا بیانیه حقوق افراد متعلق به اقلیتهای ملی نژادی مذهبی و زبانی4 و بسیاری دیگر كه دیگر ذكر آنها به تطویل كلام می انجامد.
ایرانیم، قوانین مملکتی را رعایت میکنم. مالیات میپردازم. خدمت سربازی میروم و به دولت خود احترام میگذارم و وفادار به ایران هستم. سعی میکنم در آبادانی ایران بکوشم. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را حامی خود میدانم. ناراحتم از اینكه قانون اساسی چشم خود را بر روی بزرگترین اقلیت مذهبی ایران بسته است و به صرف اینكه دیانت ما را ساختگی میداند، طریق انكار و تجاهل و پوشیده نگاه داشتن ما را پیشه كرده است و بگونه ای برخورد میكند كه انگار اینها دیگر در ایران نیستند و یا خائن به مملكت خود هستند و ...! هیچ فرد بهایی دیگری هم كه نباشد، من یك بهاییم كه در ایران ساكنم و از نسل انقلابم و تهمت خیانت و جاسوسی و ... هم به من نمیچسبد و هیچ پرونده كیفری و حقوقی و جنایی هم ندارم و خود را مستحق این بندهای قانون اساسی كشور خود میدانم :
اصل چهاردهم: به‏ حكم‏ آیه‏ شریفه‏ "لاینهاكم‏ الله‏ عن‏ الذین‏ لم‏ یقاتلوكم‏ فی‏ الدین‏ و لم‏ یخرجوكم‏ من‏ دیاركم‏ ان‏ تبروهم‏ و تقسطوا الیهم‏ ان‏ الله‏ یحب‏ المقسطین‏" دولت‏ جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ و مسلمانان‏ موظفند نسبت‏ به‏ افراد غیر مسلمان‏ با اخلاق‏ حسنه‏ و قسط و عدل‏ اسلامی‏ عمل‏ نمایند و حقوق‏ انسانی‏ آنان‏ را رعایت‏ كنند. این‏ اصل‏ در حق‏ كسانی‏ اعتبار دارد كه‏ بر ضد اسلام‏ و جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ توطئه‏ و اقدام‏ نكنند.
اصل نوزدهم: مردم‏ ایران‏ از هر قوم‏ و قبیله‏ كه‏ باشند از حقوق‏ مساوی‏ برخوردارند و رنگ‏، نژاد، زبان‏ و مانند اینها سبب‏ امتیاز نخواهد بود.
اصل بیستم: همه‏ افراد ملت‏ اعم‏ از زن‏ و مرد یكسان‏ در حمایت‏ قانون‏ قرار دارند و از همه‏ حقوق‏ انسانی‏، سیاسی‏، اقتصادی‏، اجتماعی‏ و فرهنگی‏ با رعایت‏ و موازین‏ اسلام‏ برخوردارند.5
انسانم و با یك انسان سخن میگویم. همه آفریده خدای واحدیم. همان اهورامزدا، همان اب آسمانی، همان الله ‌و همان خداوندی كه بسیاری نامش را نمیدانند و در عین انكار آن، باز هم آنرا در وجود خود احساس میكنند. قانون انسانی نانوشته شما كه در قلب خود دارید چه میگوید؟

منابع:
1-//www.hoqouq.com/law/article329.html
2-//www.hoqouq.com/law/article.php3?id_article=62
3-//www.hoqouq.com/law/article118.html
4-//www.hoqouq.com/law/article120.html
5-//www.shora-gc.ir/portal/Home/ShowPage.aspx?Object=News&ID=1b466d5…

نظر خود را بنویسید


اشکمان را در آور

ایرانی
ارسال شده در : 1387/8/12

اشکمان را در آوردی..ولی حقیقت را نگفتی!
این یادداشت بیشتر شبیه به یک سناریو بسیار غمگین و درام بود که سعی در جلب ترحم دیگران داشت تا بازگویی حقیقت!!
به دوستان پیشنهاد میکنم برای اگاهی بیشتر به یادداشت های کسانی که از این فرقه جدا شده اند و یا کسانی مثل آقایان صبحی و آیتی یا آواره را بخوانند..

وارثان حقيقي ادب و فرهنگ وتفكر

imanmokri(يك ه…
ارسال شده در : 1387/4/26

آنهايي كه هموطنان پاك و راستين مارانجس مي دانند
كمي اگر حافظه تاريخي خودرا جستجو كنند به راحتي به پوشالي و خرافي بودن مذهبشان پي مي برند .مذهبي كه از تزويج ناميمون پادشاهان صفوي و آخوندهاي مزدور و خيانت كاري مثل مجلسي و .... به دنيا آمد و هنوز هم از ديد ديگرمذاهب اسلامي رافضي خوانده مي شوند.
به هرحال ادبيات من از نوع ادبيات مشتي ذهن مريض و منجمد نيست و قصد افشاگري ندارم .
من طرف سخنم شما عزيزان بهايي كه غيورترين فرزندان اين مرز و بوم هستيد،ميباشد
درود بر شرفتان
درود بر استقامت تاريخيتان
شما وارثان حقيقي ادب و فرهنگ وتفكر مام مهينمان ايران هستيد
پاينده ايران

يك هموطن آذري

نظر اسلام از مدل ایرانی

Sangesari
ارسال شده در : 1387/4/12

بهایی ها انوالشان نجس نیست ولی خودشان نجس هستند

پري عزيز

عطارد
ارسال شده در : 1387/2/20

خاطره جالبي داشتيد و متشكرم كه همت نموديد و در ذيل اين مقاله آنرا نگاشتيد.
بعضي مواقع ديگر كاري جز دعا بر نمي آيد... ضخامت اين غشاء بعضي اوقات آنگونه ضخيم است كه ديگر هيچ چيز را نميبينند...

حکایتی از "مرا نجس میدانند"

پری
ارسال شده در : 1386/12/15

به دنبال مقاله "مرا نجس میدانند" واقعه ای بخاطر آوردم که حدود چهل سال پیس خود آن را زندگی کردم. میدانم که تنها نیستم و اغلب بهائیان ایران خاطراتی یه این گونه در ذهن دارند.
وقتی 15 ساله بودم برای گذراندن تعطیلات تابستانی به منزل پدربزرگ خود در قلهک رفته بودم. در همسایگی پدر بزرگ و مادر بزرگم خانواده ای زندگی میکرد که تازگی به خانه جدید خود نقل مکان کرده بود. دیوار جنوبی حیاطش را خانه محقر ما تشکیل میداد. این همسایه نو رسیده که بسیار مهربان بود چون شنید که ما بهائی هستیم ناگهان تغییر رفتار داد و از داشتن همسایه بهائی بطوری رنج میبرد که تصمیم بر "دفع شرّ" او نمود. باوجود دو باغچه زیبا در وسط حیاط باغچه دیگری در پای دیوار جنوبی احداث نمود که طولش به درازای خانه کوچک ما و عرضش کمتر از یک متر بود. این باغچهً تازه با اینکه چندان گل و گیاهی هم نداشت هر روز ساعتها آبیاری میشد به درجه ای که دیوار اطاق نشیمن و اطاق خواب خانه پدربزرگ تا نزدیک سقف مرطوب شده بود. هر قدر این مرد پیر التماس میکرد که همسایه عزیزش دست از آزار بشوید و به گلاب لطف و مروّت تن و روانش را تازه نماید حاصلی نبخشید بلکه خانم همسایه بر همّت افزود و هرروز سطل آب صابونی که با آن لباسهای خانواذه را می شست از نردبان بلندی بالا برده بر بام خانه ما می ریخت.
فامیل که خطر فروریختن خانه پدر بزرگ را نزدیک می دیدند به او پیشنهاد کردند شکایت کند امّا پدربزرگ پاسخ داد هرگزچنین کاری را روا نمیداند و بیان نمود که خود قبل از ایمان به آئین نوین حضرت بهاءالله اینگونه نسبت به بهائیان رفتار می نموده و آزار آنها فکر روزانه اش را تشکیل میداده و حتّی آرزو داشته یک بهائی به قتل برساند تا کلید جنّت را کسب کرده با حوریات بهشتی همراز و دمساز گردد و اگر لطف پروردگاری و مدارا و شکیبائی بهائیان نبود، دیده بصیرتش گشوده نمیشد و سراچه قلبش به نور ایمان به مظهر امر الهی روشن نمی گشت.
روزی حدود ساعت 11 صبح در کنار آن دو عزیزم نشسته و کتابی را که پدر بزرگ انتخاب کرده بود برایش می خواندم ناگهان صدای زمین افتادن جسم جسیمی فضای خانه را پر کرد و سپس آه و حنین و ندای پر درد خانم همسایه که کمک می طلبید به گوش رسید. مادر بزرگم وحشتزده گفت شاید آن بیچاره به زمین افتاده و سراسیمه و با شتاب برای کمک به سوی خانه همسایه شتافت و منهم در پی او دوان شدم. چون وارد حیاط شدیم دیدیم آن خانم رنگ پریده برزمین نشسته و استخوان شکسته ساق پایش تا زیر زانو .بیرون است و پایش تنها به تکه پوستی وصل میباشد. سطل آب به گوشه ای پرت شده و نردبان نیمه شکسته کنارش تکیه داشت. کودکان خردسالش در گوشه دیگر حیاط به زاری می گریستند. از دیدن آن وضع دلخراش آهی برکشیده و بطرف بچه های وحشتزده میرفتم که تسکین شان دهم ناگهان آن خانم نالان فریاد زد "به بچه های من دست نزن نجس می شوند" و به مادر بزرگم پرخاش کرده گفت "از خانه ام بیرون بروید و اینجا را نجس نکنید" ما هم اطاعت کرده و حیاط خانه اش را ترک کردیم. مادر بزرگ مهربانم بمن گفت با سرعت دویده و شوهرش را خبر کنم، منهم تمام توان خود را در پاهایم جمع کرده و شتابان به سوی مغازه قصابی همسایه که در خیابان اصلی بود دویدم. چون نفس زنان وارد مغازه شدم مرا با شگفتی و خشم نگاهی کرد (گویا حق ورود به مغازه اش را نداشتم) فورأ گفتم حادثه وخیمی برای خانم شما اتفاق افتاده و از مغازه اش خارج شدم، اما منتظر ماندم که بیاید. خوشبختانه حرف مرا قبول کرده بود و راهی منزل خویش شد ولی کلمه ای از آن حادثه نپرسید منهم دوباره دوان دوان به خانه برگشتم و جلوی درب خانه پدر بزرگ منتظر ماندم چون همسایه از مقابلم گذشته و وارد منزل خود شد من نیز با دلی راحت به داخل خانه برگشتم تا خبر بازگشتن اورا به مادربزرگ خود داده و خیالش را آسوده سازم که خانم همسایه و کودکانش دیگر تنها نیستند. در همین ضمن مادر بزرگ برای تقاضای کمک از همسایگان مسلمان به درب خانه شان رفته بود (امروز از خود میپرسم چرا همسایگان دیگر به کمک نیآمدند، شاید علتش آن بود که آنروزها فاصله خانه ها بسیار بود و کسی صدای آن زن بیچاره را نشنیده بود). چون داخل اطاق شدم و ماجرا را برای پدربزرگ نگرانِ از اوضاع شرح دادم گفت حال بیا بنشین تا دعای شفا برای همسایه عزیزمان بخوانیم.
آن خانم دیگر از نردبان بالا نرفت و دیوار اطاقها به تدریج خشک شد. عید نوروز که به خانه پدربزرگ رفتم رنگ تازه ای بر دیواز زده بود تا اثری از انسان آزاری همسایه باقی نمانده باشد. بااینکه همسایه هنوز ما را نجس میدانست اماّ پدربزرگ و مادر بزرگ هرگز شکوه و گلایه ای از او نداشتند.

صحبت من چيز ديگري است

عطارد
ارسال شده در : 1386/10/24

رضاي عزيز و ديگر رضاها
مطمئنن اختلاف نظر وجود دارد و مطمئنن شما دلايل ديانت بهايي را نپذيرفته ايد. ولي موضوع ما چيز ديگري است. البته بهاييان هم براي خود در اين موضوعات دلايل محكمي دارند و در بسياري از مقالات همين سايت به مسائلي كه شما مطرح نموده ايد پاسخهايي داده شده است ولي موضوعي كه اين مقاله طرح ميكند دفاع از حقوق يك انسان است كه در اين جامعه حق حيات دارد و بعضا افكاري و توجيهاتي اينچنيني باعث ميشوند كه اينگونه به حقوق بعضي انسانها در جامعه تجاوز شود.
ديگر دوران تكفير و خشونت گذشته است. اگر چه كه از ابتدا نيز بدينصورت وجود نداشته است.

harf hagh

reza
ارسال شده در : 1386/8/30

midoni chera mosalmona beshoma migan mortad ? khahesh mikonam be in harfham khob fekr kon
payambar ma be hich onvan , hich kodom az harfhay payambaran pish az khodesho naghz nakard va faghat edameye rah onharo raft !!!!!
vali payambar shoma ba omadanesh sarihtarin va mohkam tarin gofteye ghorano zir pa gozashsht !
midony ke on gofte chiye ?? payambar eslam khatam anbiast va bad az on payambari nakhahad omad dar sorati ke dar torat va enjil be tor sarih zekr shode ke bad az masih va mosa payambarany khahad amad !! chegone mosalmanan harf mardy ra ke edeaye payambari darad ghabol konand..
porsesh haye ziadi hast ke hanooz bahaian javab ghane konandeyi baraye on nadaran
khahesh mikonam age mitoni baman da halat online goftogo kon ,ta dalayele digari baraye sabet kardan in ghaziye biaram

بی رنگی یعنی کیش بهاء الله

انیسا . د
ارسال شده در : 1386/8/29

با سپاس از قلم توانایت ای یار عزیز .
به امید روزی که رنگهای آزار دهندۀ تعصبات و جهالت و غفلت از قلب مردم ، که تجلی گاه پرردگار است ، رخت بربندد و همه به بیرنگی آنچه خداوند خواسته است درآئیم..
انیسا . د

متن رو بخونید

سرجتان
ارسال شده در : 1386/8/5

سلام
من سرجتان 20 سال دارم دین من زرتشت هست نمی دونم چرا خیلی از این مسلمانها فکر میکنند چون شیعه هستند دیگه از هر گناه به دورن عزیزان من شما مسلمانید برای خودتون مسلمان هستید حق اینکه به دین های دیگه بدور بی راه بگید رو ندارید همان طور شما به دین خود علاقه دارید بقیه هم به دین خودشون علاقه دارن هیچ انسانی بر انسان دیگر برتری ندارد همه در یک حد هستیم عزیزم تو نه تنها نجس نیستی بلکه از خیلی از انسانهای که خیلی به خودشونو دینشون مینازن بهتری امید وارم دیگه به نجس نبودنت شک نکنی تو قلبت پاکه چون اصل قلبه عزیزم قلب اونهای که تو رو نجس می دونن قلب ندارن امیدوارم همیشه شاد و سرزنده باشی دوست دار تو سرجتان

سبلات

۹۸۷
ارسال شده در : 1386/8/5

سبلات

اصل کلام

اندیشمند
ارسال شده در : 1386/6/27

واما اصل مطلب و جان کلام اینکه این اتهمات وافتراعات باوجود بی انصافی و بی مدرکی برای بهاییان باید کمی یادآور داستان فکاهی های تکراری زندانیان باشد که به سبب این تکرار برای تمام فکاهی ها شماره گذاشته بوده و فقط بگفتن یک شماره از یاد آن فکاهی ها میخندیدند حالا نیز بیچاره بهاییان به صبر و حوصله این اعتراضات تکراری را جواب میگویند والا در در این دوران نورانی جای شرم است که انسانی انسان دیگر و یا حتی جانوران را نجس بداند بهاالله میگوید ای اهل عالم سراپرده یگانگی بلند شد همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار

کلامی با حبیب

اندیشمند
ارسال شده در : 1386/6/27

دوست عزیز بی انصافی کرده اید و به سبک ملاهای قشری و مبغض درودیوار را بهم تافته اید نمیپرسم که منظورت از پیکر عظیم امت اسلامی کدامین فرقه و شعبه گوناگون است نمیپرسم دلیل این همه ادعا و افترا که در این چند سطر به تعصب گنجانده ای چیست چه که همگان این یاوه گوییها را قبلا شنیده و سر از حیرت تکان داده اند این را میپرسم که فکر میکنید تا کی میتوانید سر مردم را به این سفسطه بازیها گرم کنید والا چطور ممکن است روحانیون شیعه مسبب تبعید و سرگونی بهاالله شده او را عاقبت به زندان عکا که در امپراطوری اسلامی عثمانی بود محبوس کنند دایما پیروانش را اذیت و شکنجه و آزار دهند هزراران نفر از آنان را کشته و سر به نیست کنند خانه و کاشانه آنان را غصب و غارت کنند از دانشگاه و مدارس اخراج کنند گورستانشان را خراب کنند در منابر و مساجد و جراید دایما به آنها حمله کنند ولی مردم کماکان باین ستمها و ناحقیها که بنام آنان و دینشان صورت میگیرد بی اعتنا و بی تفاوت باشند آیا زبانشان از نجس خواندن گروهی و این افتراییات بی پایه و تکراری شرم نمیکند زهی حسرت و دریغ لطفا قبل از تکرار یاوه گویی بآن بیندیشید چون اگر بزبان آوردید از آن شما نیز خواهد بود

کلامی با عباس

اندیشمند
ارسال شده در : 1386/6/27

دوست عزیز مایه خرسندی است که خوب عربی میدانند و میتوانند خیلی از کتب آسمانی را بزبان نزول آن بخوانند و از آنان بهره گیرند البته این باید با دل پاک و دیدباز صورت گیرد و نه بعنوان یک منتقد فن زبان چه که تمامی وجود از جمله زبان به پیدایش یک مظهر ظهور دگرگون و زنده خواهد شد طبیعتا زبان وسیله و فنی است قراردادی و برای آسانی ارتباط و فهم ودوستی و همبستگی آدمیان از نژادهای مختلف اینست که نمیتوان انرا قطعی و دایمی دانست همه و همه چیز در حال نوسان و تکامل است و یک ظهور جدید طبیعتا نوآوریهایی داردکه مشکلات کهنه را از بین ببرد زمان ظهور محمد هم اعراب طبیعتا خرده میگرفتند که یک چوپان بظاهر بیسواد عربی نمیداند ولی آن کلام الله امروز باقیست و از آن اعراب زبان شناس یادی نه بهاالله نیز طبعا باراده الهی نوآوری کرده و حتی درزبان سبک نویی آورده که روان زیبا و پر معناست همینطور پارسی را کاملا زنذه کرده چه که در آندوره اثری و ثمری از آن نبود در هر حال جان مطلب اینکه زبان تنها وسیله ایست برای درک ودوستی ابنیای بشر و تکامل از راه گذراندن دانش و تجربه بآیندگان و البته برای منقلب کردن قلوب و متقاعد کردن افکار باقی به بقایت جانم بفدایت شاد باشید

For H.Sh

اندیشمند
ارسال شده در : 1386/6/27

دوست عزیز بهاالله پیامبر دیانت بهایی است و بهاییان او را مظهر ظهور این عصر و تعالیم او را حلال مشکلات امروزوراه دستیابی به وحدت و یگانگی عالم انسانی میدانند یعنی همان مقامی که محمد و مسیح و موسی وبودا و زرتشت برای اعصار خود و مردمان آن داشته اند این از اعتقادات اصلی بهاییان است که هیچ دینی آخرین نیست چه که اراده و تعالیم الهی پایانی ندارد و برای هر دوره ای پیامبری وتعالیمی مناسب مشکلات زمان و در خور استعداد مردمان میفرستد از جمله اعتقاد شما به ولی عصر خود دال بر همان تسلسل و پیوستگی کلام وهدایت الهی است این نبوت بعناوین مختلف در تمام ادیان شده که منتظر دو ظهور پیاپی هستند که بهاییان معتقدند که آنها با ظهور باب و بهاالله بوقوع پیوسته اند اگر شخصا و نه از طریق شنیدن خطبه حضرات برای خود تحقیق کنید میتوانید برای خود تصمیم بگیرید در هر حال امیدوارم که نامه به قعر چاه نیندازید شاد باشید

کلامی با حسین

اندیشمند
ارسال شده در : 1386/6/27

هر چند که گفتار بوی تعصب وکینه توزی داشته و این اعتراضات بحالت زخم زبان وبرای رنجاندن بهاییان گفته میشود باز میگویم که اهل منطق بشنوند حسین جان هر دینی در بدو ظهور بنوعی مندرآوردی است و نوآوری میکند و چون مردم خشک و متصعب شده و بدین قبلی عادت کرده اند با پیامبر جدید مجنگند ساده لوحی است که گمان کنیم اعراب به آغوش محمد شتافتند نه عزیز جان آنها هم جنگیدند ولی عاقبت تسلیم اراده الهی شدند همینطور شما که مسلمان هستی چرا به بهاییان افترای استعماری بودن میزنی از آنجاییکه بهایی از ایران زمین برخاسته حال آنکه اسلام از عربستان و هر چند که مشیت الهی بود ولی با جنگ و زور به ایرانیان تحمیل شد علاوه برآن پس از گذشت سی سال حکومت روحانیان شیعه که دشمن سرسخت بهاییت و بهاییان هستند چگونه است که سرسوزن مدرکی از خیانت و استعماری بودن این دین نشان نداده اند بیایید از خرد خدادادی بهره ببریم همینطور میگویم که بهایی فرقه نیست بلکه دیانت است چون پیامبر کتاب آسمانی وتعالیم مستقل دارد مانند زرتشتی بودایی مسیحیت اسلام و غیره معنای فرقه در آنست که پیامبر و کتاب یکی یاشد ولی در جزییات فرق داشته باشد مانند شیعه اثنی عشری و امثالهم با اسلام اگر واقعا با رفتار نجس خواندن بعضی از مردم مخالف بودی خوب بود آنرا ابراز میداشتی و شرط و شروطی برای آن قرار نمیدادی شاد باشی

حبیب عزیزمچرا ن

عطارد
ارسال شده در : 1386/6/19

حبیب عزیزم
چرا نجس یودن و نبودن من بحثی ثانوی است؟ اتفاقا میگویم که این اعتقاد من بحثی ثانوی است و نه نجس بودن من. هر چه هست من یک انسانم و برخوردار از حقوق انسانی. آیا این اسلام است که این حکم را صادر مینماید یا برداشتهای بعضی افراد از اسلام؟ آیا هیچ اندیشیده اید که اگر حضرت محمد روحی فداه در این زمان حاضر بودند چگونه عمل میکردند؟ براستی اگر حضرت محمد که مایه افتخار عالمیان است ذر این زمانه ظاهر میگردید چگونه حکم میکرد و چه میفرمودند؟ آیا ایشان هم افرادی را که به خدای واحد و ظهورات الهیه اعتقاد دارند و خدمت به نوع بشر سرلوحه تعالیم و دستورات و اقداماتشان است را نجس میدانستند؟

بحث نجس بودن يا ن

حبيب
ارسال شده در : 1386/6/10

بحث نجس بودن يا نبودن شما بحثي ثانوي است. چه ميكني با پيروي از مردي (بها الله) كه اسرائيل را خانه خود قرار داده و تحت حمايت شديد و غير قابل ترديد روس و انگليس مسلكي ساختگي را رونق داده و شما را از پيكر عظيم امت اسلامي به عناصري مبدل نمود كه ناچارند در كنف حمايت دشمن تريت دشمنان براي مسلمانان درآيند. اگر مايل باشيد و خواهان حق، مشكلي نيست كه تاريخ بهائيان را حد اقل از زبان بزرگاني از بهائيت كه مسلمان شدند همانند آيتي براي يكبار هم كه شده بخوانيد. و الا اين مباحث كه شما مي فرمائيد در تمام ملل شايع بوده و هست.

به نظر من هر انسا

عباس
ارسال شده در : 1386/6/10

به نظر من هر انسان حق داره هر مرام و عقیده ای داشته باشه و انسان به ما هو انسان محترم هست
من درباره آیین شما مطالب زیادی نمیدانم
ولی بعضی از جملات مولایتان را دیده ام
چون من تخصص زبان عربی دارم با اطمینان به شما میگویم که ایشان هیچ عربی نمی دانسته
و معلوم نیست چگونه و با چه اسلوبی این حرفها را سر هم بندی کرده
شما که خود را انسان عاقل میدانی حتما در این مورد تحقیق کن

از خواندن سخنان

Mohammad
ارسال شده در : 1386/6/10

از خواندن سخنان شما بسیار اندوهگین شدم. دین هر کسی تا جایی محترم است که در حریم خصوصی خودش باشد. هیچکس حق اهانت به دیگری و عقاید دیگری ندارد. متاسفانه برخی از ما غرق در باورهای خود بوده و برای اندیشه دیگران هیچ ارزشی قایل نمیشویم. این نهایت تعصب است. همه میدانیم که دلیل تعصب جهل و نادانی و نبود خرد است.

شما تنها نیستید

fatiraja
ارسال شده در : 1386/6/10

سلام.
به یادم آمد که وقتی تصمیم به نخواندن نماز به زبان عربی و رو به کعبه گرفتم ، مادرم ظروف پخت و سرو غذایم را جدا کرد . بیست ساله بودم و این رفتار مادر مرا عمیقا" رنجانید .درباره ی رفتارش و مذهب شیعه خواندم و تصمیم به خروج از دین گرفتم . من اکنون یک انسانم نه یک مسلمان یا پیرو دین دیگر . دو دوست بهایی دارم و در همسایگی چند یهودی زندگی کرده ام . با مسیحیانی هم در محیط کار در ارتباط بوده ام . متاسفانه باید اعتراف کنم که در مقام مقایسه ، رفتار شیعه ضاله است نه بهائیت . معیار ارزشگذاری را هم اخلاق و خرد جمعی بشر می دانم نه دین . اگرچه دینداری اخلاق گرایانه را راهگشا میبینم و برای تمام دینداران روشن نگر و روشن بین احترام قایلم . به امید روزی که انسان بودن برای صاحب حق بودن کافی باشد .دوستدار پاکان و پرهیزگاران .فاطی رجا

Please don't let ideas of some

elham
ارسال شده در : 1386/6/9

Please don't let ideas of some ignoratn people get into you. I'm muslim myself but I love all humanity and to me religion is a personal thing. I have a lot of friends from different religions who believe like me. Unfortunately dogma and ignorance is every where.

ادیان به خصوص اد

یک خواننده
ارسال شده در : 1386/6/9

ادیان به خصوص ادیان ابراهیمی یک دلیل عمده تفرق بین انسانهای جهان و تبعیض نژادی هستند. با امید به روزی که تفکرات گسترش دهنده چنین ایده هایی از ریشه خشکانیده بشن.

علی

hossein
ارسال شده در : 1386/6/9

فرقه ضاله بهایی یه دین مندراوردی و دروغ ا ینم یادگار استعمار پیر فقط به نظر من هیچ ادمی نجس نیست

مهم این است که ان

علی
ارسال شده در : 1386/6/9

مهم این است که انسان باشیم دین مهم نیست

دوست عزیز بجای ن

H.Sh
ارسال شده در : 1386/6/9

دوست عزیز بجای نام بردن از بهاءا... که معلوم نیست کیه از حضرت محمد(ص) و ائمه(ع)نام ببر و پیرو انان باش و به ولی عصر (ع) اعتقاد داشته باش . تو نجس نیستی.شاد باشی

سلام من شما رو ن

سردبير ديپلم
ارسال شده در : 1386/6/9

سلام
من شما رو نجس نمي ونم
دوتا همسايه بهايي هم داريم سرشون تو كار خودشونه و از چشمامون اذيت ديديم از اونها نه
دنبال ديدن ديدن شما و كيش شما نيستم و به اندازه خودم مسلمونم
اما نجس كسيه كه مردم آزاري كنه
از زبونش گرفته تا تجاوز
كسي كه تز رعايت ادب براي برابري رو رعايت نكنه نجس از نظر من
راحت باش
تو پاكي

من فكر مي كنم كسا

شكيبا
ارسال شده در : 1386/4/27

من فكر مي كنم كساني كه پيروان اديان ديگر را نجس مي دانند خودشان مورد ظلم واقع شده اند چون رهبران ديني آنها ايشان را از تماس با انسانهاي ديگر و داشتن تجاربي متفاوت و جديد و در نتيجه رشد و پيشرفت باز مي دارند. اميدوارم چنين عقايدي در هر جاي دنيا كه هست ريشه كن شود.

eyval

farbod
ارسال شده در : 1386/4/17

ای ول دستون درد نکنه دیگه وقتشه

خیلی ناراحت شدم به‌ خدا

فرید
ارسال شده در : 1386/4/16

من خودم ایرانی هستم
اما من دوستان بهای هم دارم خیلی با آنها دوست هستم شاید بگم با کسانی که‌ دم از مسلمانی یا از ادیانهای دیگر هم میزنند دوست نباشم. هیچ نامردی از دوستان بهای یا هیج بدقولی یا هیچ کار زشتی از اینها ندیده‌ام اگر هم ببینم دوستم هستند انسان هستند بنده‌ای خدا هستند من هیچ فرقی در میان این مذهبها نمی گذارم چون بازکشت همه‌ای ما به‌ سوی خداوند است نه‌ به‌ سوی حکومتها و ادینهای که‌ مردم را سرکوب می کنند و برای منفعت خود دست به‌ هر کاری میزنند.
امیدوارم هر کسی در ایران حق خود را داشته‌ باشد چه‌ ادیانها چه‌ مذهبهای که‌ در ایران هستند