سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
دیر زمانی است که توطئه، دستهای پنهان، بازیهای پشت پرده، خروج دست فلان از استین بهمان، نقشه های اجانب و خلاصه مضامینی از این قبیل، خمیر مایه مطالعات و تحقیقات کسانی است که چون دریافته اند که کار تحقیق از شاق ترین و در عین حال خطرناک ترین امور است، به آن مضامین روی آورده و چون دریافتند که در این وادی بر خلاف وادی تحقیق اصیل، کار، بسیار ساده، بی خطر، پر منفعت و مخصوصا با تولیدات فراوان است، رحل اقامت در آن افکنده و این طور که بر می آید خیال ترک ان را هم ندارند چه که به فرموده حضرت بهاءالله:
«آنچه از ایشان مفهوم می شود گویا به علم و باب آن بالفطره رغبتی ندارند و در خیال ظهور آن هم نیستند زیرا در ظن و گمان، ابوابی برای نان یافته و در ظهور مظهر علم، جز انفاق جان چیزی نیافته اند.»1
اما اخیرا، روزنامه جام جم مامنی برای این طالبان، بل مشتاقان ظن و گمان شده آن سان که تفرج گاهی وسیع برای آنها فراهم آورده و از این بابت نه تنها چیزی دریافت نکرده که انها را مدام مورد محبت و اکرام خویش نیز قرار داده تا انجا که هر از چند گاهی گروهی از برجستگان انها را انتخاب و دعوت نموده و بخش عظیمی از این مامن وسیع را قرق کرده و رفت و امد دیگران را به ان قدغن نموده و دربست در اختیارانها گذاشته و مناطق دیگراز جمله روزنامه های کیهان واطلاعات و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان اسناد و کتابخانه ملی و کثیری دیگر را به خدمت آنان گمارده و نام ان محل را «ایام» و موضوع این بار ان را «بهاییت ان گونه که هست» نهاده است. از مدعوین این ضیافت پر رونق، یکی اقای «مهرداد صفا» است که اولین تولید این مجمع عظیم به نام اوست و اولین گفتار او دراین اولین مقاله، این است که:
«زمانی که علی محمد باب در تبریز اعدام و جسدش در خندق افکنده شد صبح روز بعد کنسول روس در تبریز به کنار خندق آمد و و توسط نقاش کنسولخانه به تصویر برداری از جسد باب و یار مقتولش پرداخت»2
و این را شاهدی بر وجود پیوندی استعماری بین بابیان و بهاییان با روسها می داند. نویسنده برای اثبات مطلب خود به تاریخ نبیل و چندین منبع دیگر بهایی استناد می کند تا شکی باقی نماند و کسی ان را انکار نتواند و این از معدود مواردی است که رفرنسهای ایشان تماما از منابع بهایی انتخاب شده است اما بهاییان در پی انکار این موضوع نیستند. انها می گویند که برای هر عملی باید انگیزه ای وجود داشته باشد و هر چه ان عمل پر مخاطره تر باشد به همان میزان نیزباید از انگیزه قوی تری برخوردار باشد. سوال این است که کشیدن این نقاشی چه اهمیتی داشت؟ مثلا با این نقاشی چه می خواستند بکنند؟ و چه کردند؟ یعنی در نهایت از این نقاشی در کجا استفاده شد؟ در انجام کدام یک از توطئه های استعمار تزاری به فریاد تزار و کنسول و سفیر رسید؟ از ان در کجا بر علیه اسلام و ایران بهره برداری شد؟ و اصولا با یک چنین مثلا حربه ای چه کارهایی می شود کرد؟ کمی تامل لازم است. ایا کنسول روس، یک ماموریت خاص رسمی از طرف شخص تزار و و یا پرنس دالگاروکی داشت؟ در این صورت باید روشن کرد که این نقاشی چه سودی می توانست برای روسیه حاصل کند؟ حتی ذهن خیال پرداز ردیه نویسان متوهم نیز نتوانسته پاسخی هر چند عجیب و غریب، برای ان بیابد. مثلا بگویند که کنسول برای این که شخص تزار و سفیر روسیه را مطمئن نماید که این واقعه صحت دارد به تهیه نقاشی مبادرت کرده است!!. اما با این که ثابت شد که هیچ قصد سیاسی برای این اقدام کنسول روس نبوده و امکان جعل ان هم نمی باشد، بحث در باره این موضوع خاتمه یافته نیست و این علامت پرسش بزرگ همچنان بر این اقدام کنسول سایه دارد. شکی نیست که چنین عملی در ان فضای پر التهاب و اشوب ،مخاطرات فراوانی حتی و مخصوصا برای یک مقام عالیرتبه دیپلماتیک، که به احتمال قریب به یقین ،ماموریتی هم در این مورد به او محول نشده بوده، در بر داشته است. اگرنویسنده، انگونه که مدعی است، قصد تحقیق داشت این سوال را مطرح می نمود که واقعا چرا کنسول یک کشور بزرگ، اقدام به چنین کاری کرده است ان هم با مبادرت شخص خود؟ و ان وقت بود که گزینه ای که بیشترین احتمال را به خود اختصاص می دهد را بر می گزید و ان اینکه ادعای شگفت اور، بی نظیرو شجاعانه حضرت باب که بر اثر ان تمامی بزرگان روحانیت مذهبی ان زمان را در مقابل خود قرار داد و متعاقب ان، استقامت بی مانند خود و یارانش در جهت اثبات این مدعا، شدیدا شخص کنسول را متاثر کرده وباعث احترام عمیق قلبی وی نسبت به ان روح پاک گردیده است. در وانفسایی که مردم حتی در فرع فروعات دین نیز جرات و حتی میل به مخالفت با علما را نداشتند و مرگ، مجازاتی معمول برای این نوع مخالفتها بود، حتی تصور این که شخصی صحبت از انقضای دوره اسلام و طلوع دوره ای جدید به میان اورد، بسیار متهورانه و فوق العاده خطرناک می نمود. تنها مساله خطر مطرح نیست. موضوع مهمتر این است که چنین ادعایی به فکر کسی خطور نمی کرد تا بخواهد به فکر خطرش باشد. این یک امر الهی و مافوق بشری است. افراد عادی کارهای عادی می کنند. ممکن است مانند مشیرالدوله طرحی برای اصلاح ایران بدهند، مانند عباس میرزا امور نظامی ایران را سروسامانی بدهند، مثل امیرکبیردارالفنونی بسازند ومانند شیخ احمد احسایی طریقه جدیدی بوجود اورند و قس علی هذا. اما حضرت باب بنیادی را بنیان نهادکه بدون ان هیچ اقدام دیگری مثمر ثمر نبود. از این منظر خشم بزرگان دین کاملا توجیه پذیرمی نماید. ادعای حضرت باب اوردن مسلکی جدید و درست کردن دفتر و دستکی تازه نبود تا بر اساس ان پیروانی گرد اورد و نهایتا با تغییراتی مختصر، مانند اکثر شعب و فرق اسلام، و یا حتی مفصل، خلیجی دیگر از اقیانوس اسلام منشعب سازد که اگر چنین بود با مختصر نوسان و تلاطمی نهایتا توسط دیگران پذیرفته می شد و همگی با خوبی و خوشی به حیات خود ادامه می دادند همان طور که قبل از ان چنین بود. فقط حدود سه دهه از تاسیس فرقه شیخیه می گذشت. گرچه علمای تشیع به هیچ وجه با انها موافق نبودند اما در نهایت به یک توافق نانوشته و شاید هم ناخواسته رسیده و هر کدام محدوده ریاست خود را دارا بودند و حتی کار به جایی رسیده بود که در محکومیت حضرت باب، با یکدیگر دست اتحاد دادند و در محاکمه حضرت باب روسای شیخیه نقش موثری ایفا کردند. اما کلام حضرت باب و امر ایشان ذاتا متفاوت بود. یک فراز از گفتار ایشان، بخوبی بیانگر ماهیت ادعای ایشان است:
«شرفِ کل، به علم است و نظر کن در شرفِ علماء، که به فهم ایات الله است که خداوند ان را به شانی عزیز فرموده که «لایعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم» در حق ان نازل فرموده و از نفس امی بیست و پنج ساله از این شان، ایات خود را ظاهر فرموده که اگر کل علمای اسلام به فهم ایات الله اظهار شرفِ خود می کنند ،ان به جعلِ ایات، اظهار شرفِ خود را نمود تا انکه از برای انها تاملی در تصدیق به ان نباشد»
اندک تاملی در کلام فوق، انسان را متوجه تفاوت ماهوی ادعای حضرت باب با نفوس دیگر می نماید. ایشان صراحتا مقام خود، یعنی یک جوان بیست وپنج ساله را، هم رتبه با مقام حضرت محمد و نازل کردن ایات الهی نظیر و همسنگ قران و اوج ادعای علمای اسلام را، فهم ایات الهی ذکر می کند. در بیانی دیگر، در ان هنگام که در قلعه ای در جبل ماکو محبو س بود، حتی امر حج و به مکه رفتن مسلمین را نیز به خود نسبت داده ودر بیانی مهیمن فرمود:
«هر سنه می بینی که چقدر خلق به مکه می روند و طواف می کنند و حال انکه کسی که کعبه، به قول او کعبه است، در این جبل، تنها است و او بعینه همان رسول الله است زیرا که مثل امرالله، مثل شمس است اگر ما لا نهایه طالع شود یک شمس زیاده نیست و کل به او قائمند»
این، یک موضوع ساده نبود. چندی قبل از ان، حضرت باب در یکی ازاثار خود فرموده بود که اگر تمامی قلبهای عالم را در قلب یک شخص قرار می دادند باز هم جرات و جسارت ادعای امری که من مدعی ان هستم را نمی نمود. معلوم است که این ادعا چه غوغایی می افریند مخصوصا که از عهده نیز به در امد. کثیری از علمای بزرگ اسلام ایمان خود را اعلام و با شهادت خویش ان را اثبات کردند. سید یحیی دارابی عالم بزرگ دربار محمد شاه و فرستاده مخصوص وی به حضور حضرت باب برای کشف حقیقت امر، در همانجا خاضعا و خاشعا مومن شد وحتی دیگر به دربار باز نگشت و خبر ایمان خود را با پیک به محمد شاه اطلاع و وی را نیز به تبعیت ازحضرت باب، فرا خواند و همچنین حجت زنجانی و قره العین، طاهره زمان و بسیاری دیگربه او ایمان اوردند و همین کافی بود تا زنگ خطر برای روسای مذهبی به صدا دراید و هجومی همه جانبه بر ان مطلع نور الهی و یاران وفادارش بنمایند. ایا این یک ادعای عادی بود که بطور روز مره در ایران اتفاق افتد؟. ایا این همه دلیلی موجه برای جلب توجه کنسول روس نیست؟ ایا بهتر نیست بجای تاویلات عجیب و غریب که ساخته اذهان بیمار است، کمی هم به منطق توجه کنیم؟ کنسول روس ازاجساد مطهر حضرت باب و جناب انیس نقاشی کشید چون مفتون و شیفته سلوک و رفتار حضرت باب شده بود وهر چند از حقیقت مقام و پیام ایشان کما هو حقه اگاه نبوداما ان را یک رویداد نادر می دانست. نتیجه ضروری دیگر که قهرا باید بر ان گردن نهاد این است که دیانت بابی نمی تواند ساخته دست روس باشد و مستشاران آن، اینگونه مبهوت وقایع بمانند.
منابع:
1.كتاب مستطاب ایقان 24
2.ویژه نامه ایام مورخ 6/6/86 ص4
نظر خود را بنویسید