سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
یکی از خصوصیات دوران اخیرو البته در کنار تمام اخبار خوشایند پیشرفت علوم و صنایع و اتحاد اقوام و برادری ملل و نزدیکی نوع بشر به یکدیگر از لحاظ مکانی و زمانی و عاطفی و روحانی و ... اخباری است که با نهایت تاسف به نوعی حاوی بروز نوعی خشونت است انواع مختلف قومی و نژادی آن هر از چند گاهی از نقطه ای از جهان سر بر می آورد و مصادیق آن کم نیست و قربانیان مظلوم آن نیز صدایشان به گوش خفته سازمانهای بین المللی نمی رسد و یا اگر برسد چندان کاری برایشان صورت نمی گیرد و گویی در این جهان ما با تمام نزدیکی که دارد همه برای خودشان زندگی می کنند و یا تمایل دارند که در منافع یکدیگر سهیم باشند تا در مشاکلشان. به هر جهت این مبحث خاصی است که ما را قصد ورود به آن نیست اما درکنار انواع خشونت یک نوع نیز هست که ریشه در مذاهب و عقاید و ادیان دارد و در نهایت به نام خالق هستی و خداوند مهربان نثار بندگان می گردد. باهر سابقه طولانی که دارد باید گفت که از نوع بسیار عجیب خشونت به حساب می آید.اخیرا برخی از ادیان و مذاهب به نوعی خاص متهم به آن می شوند. به نظر می رسد که در جزء خصوصیات ادیان در هنگام مطالعه آنها در حال حاضر گزینه خشن بودن یا لطیف بودن نیز حائز اهمیت است. این امر چه مقدار موجب تعجب و حیرت بنیانگذاران ادیان و خداوند عالمیان بشود یا خیر به هر صورت امری است که در حال حاضر در جهان مطرح است ومصادیق آن نیز کم نیست. جهان بعد از یازدهم سپتامبر به جهت اینکه این نوع خشونت قلب جهان غرب و دنیای صاحب صدا و تصویر و وسائط ارتباط جمعی را نشانه گرفت با دید دیگری به این نوع خشونت می نگرد که البته در جای خود قابل بررسی است اما اگر بررسی مختصری صورت گیرد می توان دریافت که این نوع خشونت در حتی یک قرن گذشته قربانیانی به مراتب از لحاظ تعداد و پراکندگی و حتی نوع قساوتی که با خود همراه داشته بطور قطع کمتر از واقعه برجهای دوقلو نبوده است. از یک واقعیت دیگر نیز نمی توان به آسانی گذشت که دامنه مقبولیت خشونت مذهبی در این دوران افزایش یافته و نمایندگان بیشتری از جانب خدا دریافته اند که راه حل بسیاری از مشکلتشان تمسک به این امر خشونت مقدس است. به هر صورت خطر و یا حیرتی که از این نوع خشونت حاصل است همین مقدس بودن آن است. این تناقض آشکار را نباید توقع داشت که معتقدین نسل به نسل ادیان و همانان که دین خود نیز همانند بسیاری از خصوصیات خود به ارث می برند و متاسفانه بیش از نود درصد معتقدین و مومنین را شامل می شود دریابند اما همین جانبداری و عدم ارائه واکنشی مناسب می تواند به منزله تاییدی باشد بر اینکه واژگان جاری بر زبان مومنین معانی خود را از دست داده و هر گاه مومنین ادیان نام خداوند را با خصوصیت مهربان و بخشنده و فیاض بر همگان و ... می ستایند منظورشان خدایی است خشن و منتقم و یکسو نگر که تنها تفاوتش با حکمرانان ظالم بشری در این است که به جهت اعمال خود نیازی به پاسخ گویی ندارد و مطلق العنان است. این گونه تصویر از خداوند گر چه مورد قبول هیچ مومنی واقع نمی شود و چه بسا که اظهار این نوع تفکر را نیز مستحق خشونت مقدس بدانند اما عملا تصویر بهتری از خداوند نیز در ذهن بسیاری از مومنین و معتقدین نیست.
بهر صورت قصد ما متهم کردن نیست بلکه اشاره به واقعیتی است که نمی توان منکر آن شد و اگر به فرض محال روزی که یکی از مومنین از خواب برخاسته و (در حین نیایش یا نماز همان الفاظ و صفات را به خداوند نسبت داده است و از خدای خود خواسته تا روزی که شروع شده او را مدد نماید تا در حد امکان به مثال او باشد که لااقل در سنت ادیان سامی از یهود گرفته تا مسیحیت و اسلام انسان به صورت ومثال الهی است) فرشته ای بر او نازل گردد و بر او ابلاغ نماید که خداوند بر او منت نهاده و برای چند ثانیه او را صاحب قدرت و مستجاب الدعوه نموده و باید از این موقعیت برای دین خود کاری انجام دهد در وهله اول چیزی به ذهن او نخواهد رسید جز آنکه بخواهد دین و مذهب او (جدای از اینکه چه باشد) بر عالم غلبه و سلطه حاصل کند و سایرین (که دشمن دین و خدا محسوبند) محو و نابود گردند. چه کسی از بخشنده ومهربان بودن خداوند معنایی به جز این در ذهن دارد و یا می تواند (با وجود سابقه ذهنی که از پدران خود و یا علمای دین یا صاحبان قدرت خود کسب نموده) داشته باشد. کدام مومن (بزعم خود حقیقی و وارسته) است که هر گاه به فتوای عالم دینی خود (جدای از اینکه در کدام دین باشد) داوطلب یک عملیات شهادت طلبانه می گردد که در آن گروهی از دشمنان دین (که هر اندازه از لحاظ کمی و کیفی بیشتر باشد بهتر است) را به هلاکت برساند در ذهن خود شبهه نماید که این عمل او دلخواه ترین کاری نیست که خدای او منتظر است او به انجام رساند و یا مطمئن نباشد که به محض اینکه موفق شود خداوند او را با دستان خود به بهشت موعودش هدایت نکند. به زبانی دیگر او به زعم خود به کاری دست می زند که حتی خدای او هم قادر به انجام آن نبوده (و الا او را مبعوث نمی کرد تا در چنین روزی این ماموریت را به انجام رساند). به نظر می رسد که اگر بسیاری از الفاظ و کلمات والا و مقدس که معتقدین بدون کنکاش بر زبان جاری ساخته ومفاهیم آن را از گذشتگان و علمای خود دریافت کرده اند و به این واسطه در دین مرسوم شده بتوان ساده کرد به چنین حدی تنزل می نماید و دین را مالامال از تناقضات می نماید که ناچار هر صفتی از خداوند را با تبصره و بند و ماده خاصی باید به خداوند منتسب نمود و یا به کتب مقدسه چسبانید (درست همین کاری که در تفاسیر دین مرسوم و متداول است) که مثلا اگر خداوند مهربان است این مهربانی به طوری است هیچ گاه راضی نمیشود به دین یا پیامبر او حرفی بالاتر از گل گفته شود (با وجودیکه در زمان حیات همه پیامبران چه مصائب که متحمل نشده اند و جز گذشت و عفو از آنها سر نزد و قابل تردید نیست که هر دینی دین و پیامبر خود را می بیند و بقیه اگر حرفی به جز اعتقاد او بزنند از رضای خدا خارج شده اند) و اگر این چنین رفتاری مشاهده شود مهربانی طوری معنا می شود که تمام خشونتهای متداول و نامهربانی ها و قتل و غارتها و کشتارها در آن جای می گیرد و همه آنها در سایه مهربانی قابل توضیح و تفسیری مقبول است و ...جهان دین و اذهان ما مومنین پر است از این مسائل که اگر قدری در مورد آن بطور عمیق تفکر شود بقول علما دین و دنیای ما را بر باد می دهد.
به نظر می رسد که از مسئله اصلی دور شدیم زیرا بحث بر این بود که در حال حاضر ادیان را به خشن و لطیف نیز قابل تقسیم می دانند و یا عملا این تقسیم بندی وجود دارد. فتاوی برخی علمای ادیان در طرح جهاد بر علیه سایر ادیان نیز مصداق بارز این مدعاست و اعمال مومنین ادیان نیز مصدق این امر است که علما در زمامداری معتقدان و یا برانگیختن عواطف مذهبی موفقند مصادیق اینگونه گفتارها را در جهان معاصر و اخبار داغ رسانه ها می توان یافت که گاهی خاخامهای یهود و گاهی کشیشان کلیسا و گاهی فتاوی علمای وهابی و زمانی فتاوی علمای شیعه و مطالب بنیادگرای آنها که سایرین را خارج از سلک دین و ایمان و خدا و ... می دانند و یا کافی است که به برخی اعمال سلفیون عربستان حتی در حول خانه خدا و در هنگام حج نظر شود و یا به عراق و مسائل مذهبی و خشونتها از تخریب اماکن مورد احترام و تقدس سایر مذاهب تا کشتارها و عملیات (به زعم آنان) شهادت طلبانه آن توجهی کنیم و یا افغانستان و طالبان را در نظر آوریم و یا به پاکستان و مسائل آن سری بزنیم و یا مسائل اراضی مقدسه از فلسطین و لبنان و اسرائیل را دنبال کنیم و یا تبتی ها و چین و ... البته این نامها مهم نیست بلکه این نوع رفتاری است که از هر جایی ممکن است خود را به نمایش بگذارد و اگر در جایی رخ نداده دلیل امنیت و یا نبود آن نیست بلکه چه بسا که هنوز امکان بروزی نیافته است. به عبارتی این خطری است که در ذهن همه دینداران نهفته و ممکن است که خود را به نحوی ظاهر سازد و اگر اصلاح نشود راحتی برای بشر نخواهد ماند و باید منتظر جنگهایی از نوع صلیبی و نا آرامی هایی از نوع عراقی بود.
برخی را تصور بر این است که دین در خود خشونت را نهفته دارد (بخصوص در قسمت احکام و اوامر و نواهی) و بروز آن شرایط خاصی را می طلبد این فرضیه ای است که نیاز به اثبات دارد و ما در مقام نفی یا اثبات آن نیستیم . گروهی دیگر را تصور بر این است که ادیان برخی از لحاظ خشونت بر برخی تقدم دارند امری است که باز هم نیاز به اثبات دارد و شواهدی به جهت مقایسه در متون ادیان موجود است و خود می تواند عنوان یک بحث باشد که مثلا تورات مشحون از احکام سخت و شدید بوده و به این مناسبت دین یهود را می توان از این جنبه در صدر جدول قرار داد و در همین راستا اگر اسلام را از نظر اوامر و نواهی نسخه تعدیل شده تورات قلمداد کنیم رتبه دوم را بدست می آورد در این میان مسیحیت اصولا فاقد احکامی خاص است و به جز دو حکم صریح در انجیل زمینه هایی برای خشونت در آن موجود نیست اما در عمل رفتار کشیشان و جنگهای صلیبی نشان داد که چه مقدار استعداد تفسیر و کجروی در همین نبود صریح احکام نهفته است و رتبه سوم را می تواند کسب کند البته در این میان ادیان آریایی به سبب نوع نگرشی که دارند اصولا زمینه خشونت را در خود ندارند اگر نخواهیم نوع نگرش و طبقه بندی آنها از نوع انسانی را نوعی خشونت قلمداد نماییم و یا در دیانت بهایی ریشه و منشاء خشونت بطوری خشک شده که به هیچ تعبیری نمی توان زمینه هایی در جواز خشونت بدست آورد در صورتیکه در احکام بابی به جهت شدتی که در آن نهفته است احکام جهادی و زمینه خشونت قابل بازیابی می باشد اما اینها مباحثی مفصل است که اولا بطور مطلق نمی تواند درست ویا نادرست باشد و اگر از جنبه خاصی بررسی شود نتیجه قطعی بدست نمی دهد و در اینجا به آن نمی پردازیم.
برخی دیگر را فرض بر این است که ادیان الهی با وجودیگه به جهت محبت و وحدت بین بشر ظاهر شده اما می توانند مورد سوء استفاده قرار گیرند و یکی از این سوء استفاده ها همین سوء استفاده در جهت انتشار خشونت است. آنچه در بالا بعنوان مقدمه ذکر شد در پی توضیح این فرضیه بود. این فرضیه با وجود اینکه در پی نفی بقیه فرضیه ها بر نمی آید اما در این بازار داغ اتهام سازی مذاهب و حتی ادیان بر علیه یکدیگر که هر یک سعی می کنند دیگری را خشونت طلب معرفی نمایند (و البته مذاهبی که مصادیق بیشتری در این مورد دارند و یا در اقلیت قرار می گیرند بیشتر مورد ظن قرار می گیرند) گرچه به راحتی با ذکر مصادیق و جمع آوری اخبار و گزیده تصاویر ونوشتارها می توان یک گروهی را خشونت طلب و یک مذهب را خشن خواند (چنانچه در جهان غرب این روش در مورد اسلام بکار گرفته شده و فیلم فتنه آخرین مصداق آن است) اما به راحتی می توان دریافت که این روش با تمام ظاهر درست و علمی که دارد چندان درست و علمی نیست گرچه این مسئله و توضیح آن خود مبحثی جدا و مهم است و در جای دیگری باید بدان پرداخته شود اما به اختصار واضح است که اولا رفتار یک گروه خاص و یا افراد معدودی که منتسب به یک عقیده اند نمی تواند معرف تمام یک عقیده و مذهب یا دین باشد و اصولا گزیده انگاری به جهت سرکوبگری و اتهام زدن مورد استفاده قرار می گیرد تا بیان واقعیتی و از روشهای قدیمی محسوبست اما در اینکه سبب تخدیش ذهن توده مردم میشود همچنان کارایی خود را دارد. چنانچه در همین کشورهای اسلامی که در جهان غرب بعنوان یک اقلیت مورد اتهام بدینگونه قرار می گیرند سالهاست که اقلیتهای مذهبی و دینی به همین روش (در کنار سایر روشهایی که دیگر در غرب مورد استفاده قرار نمی گیرد) مورد اتهام قرار گرفته و بعنوان اثبات مطلب شواهد و بریده ها و گزیده ها یی را همراه با روش تبلیغاتی بکار می برند مثلا در کشورهای اسلامی و بخصوص شیعی یهودیان و بهائیان به اینگونه توصیف می شوند و در بین مذاهب اسلامی مذهب اقلیت با اتهام باطل بودن و یا خروج از دین ناب و امثالهم بسته به اینکه در کشور مذکور کدام مذهب غالب باشد علی رغم تمام تبلیغاتی که در جهت واحد بودن و تقریب بکار می رود از احترام یکسان برخوردار نیستند. تعریف شیعی از سایر مذاهب که حتی در کشورهای دیگر غلبه قطعی دارند مانند سلفیون و وهابیون و حتی برخی مذاهب اهل سنت گویای این واقعیت است و یا بالعکس شیعیان در کشورهایی با اکثریت سلفی و سنی و قس علی هذا... تفاوت این است که در کشورهای غربی با عنوان آزادی بیان توهین به عقاید جریان دارد و البته همین آزادی سبب می شود که اولا اعتراضی توسط اقلیت صورت بگیرد ودر ثانی این اعتراض به گوش جهانیان برسد اما در کشورهای مذهبی از آنجا که اتهام زنندگان خود را نمایندگان انحصاری خدا می دانند اتهام کفر و خروج از دین و یا باطل بودن توجیه کننده تمام توهین به عقاید و سرکوب اقلیتها می باشد قربانیان حتی اجازه و امکان اعتراض را ندارند و چه بسا مورد فتوا و مهدور الدم و مرتد نامیده می شوند که به معنایی دیگر مستحق خشونت مقدسند. این خشونت اولا ثواب و اجری را برای انجام دهندگان آن در نظر می گیرد و ثانیا تمامی حقوق و دفاع را از قربانیان می گیرد (امری که در غرب تنها در قرون وسطی سوابق آن باقی مانده است و در حال حاضر به عنوان اعمال شرم آوری که به نام دین و مسیحیت انجام می گرفته یاد می شود)
ثانیا حتی رفتار و فتاوی یک گروه خاص از علما و رهبران دینی گر چه خود را رهبر کل محسوب دارند نیز نباید مصداق و نماینده تمام آن مذهب یا دین قرار گیرد و به عنوان مثال چند بریده روزنامه و فیلم از گروههای افراطی مذهبی که بیشتر اغراض سیاسی را دنبال می کنند نمی تواند نمایشکر روحیه واقعی بیش از یک میلیارد و سیصد هزار مسلمان متشکل از رهبران و مقلدین و صاحبان افکار مستقل بعنوان یک گروه دینی قلمداد شود و یا معرف یک دین قرار گیرد.
اینکه دین می تواند مورد سوء استفاده قرار گیرد معنای دیگری هم به ذهن متبادل می کند که در دین استعدادهای مختلفی مخفی است که اگر در جهت سازندگی مورد استفاده قرار نگیرد می تواند در جهت تخریب به خوبی عمل کند. اگر در کنار این امر قبول کنیم که گوهر ادیان واحد است (چنانچه هر دین جدید در هنگام معرفی خود این اشتراک و وحدت را با ادیان قبل گوشزد می نماید بعنوان مثال در قران کریم گوهر ادیان قبل به نام اسلام و پیامبران قبل را حنیف و مسلم نامیده است) یعنی تمام ادیان می توانند در جهت اشاعه خشونت مورد سوء استفاده قرار گیرند اینکه چطور و چگونه به این سمت سوق داده شوند بستگی به هنر علمای دین و یا رهبران سیاسی جامعه دارد که برای رسیدن به هدف خاص با یکدیگر همکاری نمایند یا به مخالفت برخیزند و در این ماجرا از متدینین بی خبر از اصل دین چه معجزاتی که به ظهور نمی رسد. در هر صورت محصول نهایی همان اعمالی است که در مجموع نام خشونت برازنده آنست. بنا بر این چندان هم مطمئن نباشید که دینی عاری از خشونت را معتقدید و یا نام خشونت بر اعمال شما قابل اطلاق نیست چون اعتقاد شما اصیل و ناب است و یا هر توجیه دیگر بلکه بیشتر باید به این فکر کرد که چگونه یک دین یا مذهب عامل خشونت قرار می گیرد مسئله ای است که در قسمت دوم بدان خواهیم پرداخت.
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
نظر خود را بنویسید