سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
آشنایی با دیانت بهائی1
چندی بود که خامه در کاشانه لانه نموده و از سخن گفتن باز مانده بود، چه که گوش شنوایی یافت نمیشد و کسی را نگاهی به این سوی نبود که این بهائیان چه کسانند و چه میگویند؛ آیا راه راست در پیش گرفتهاند یا کجراهی را پیشهء خود ساختهاند. کسی دل به این سخنان نمیسپرد و خویشتن را گرفتار اینگونه گفتگوها نمیکرد. آسایش دنیا را میخواست و بیخبری از پایان که شعارش خوش بودن امروز بود و به فراموشی سپردن دغدغهء فردا.
تو گویی باید در شیپور دمیدنی روی میداد تا آنها که به خواب رفتهاند بیدار میشدند و آنها که از گفتگو هراسان بودند به میدان میآمدند و آنها که از به زبان یا خامه جاری ساختن نام بهائیان گریزان بودند، در این میانه سخنی را که عمرها در ژرفنای دل پنهان ساخته بودند نمایان میساختند. دمیدن در شیپور که گویی روز رستاخیر را به یاد میآورد باید به گونهای میبود که حتّی آنان که خود را به خواب زدهاند مجبور شوند گوشه چشمی بگشایند تا ببینند این صدا از کجا است و گوشی فرا دارند تا ببینند از کدامین سوی این ندا برخاسته است که آرامش خیالی آنها را به هم زده است.
ناگاه، به دستاویزی، گروهی یورش آوردند و چند نفری را اسیر ساختند که از دیرباز خود را آماده ساخته بودند تا گرفتار شوند و در این گرفتاری، که رمزها و رازها در آن نهفته بود، سخنانی را بیان کنند که پیش از آن فرصتی نیکو به چنگ نیاورده بودند بازگو کنند. سخن از حقّ و حقیقت بگویند و کلام آخر را باز بگویند حتّی اگر جانشان قصد ترک تن کند و روان از بدن سوی آسمان فرستاده شود. اینک زمان مناسب فرا رسیده بود که رو در روی به هر حملهای پاسخی داده شود و به هر تهمتی جوابی تا ابرها ترک آسمان گویند و خورشید حقیقت به تمام قوّت بدرخشد و نور بخشد و تیرگی را بشکافد و تاریکی تهمتها و دروغها را از میان ببرد.
این ولوله فقط در شهر نبود که افتاد؛ فقط کشور را دستخوش شور و نشور نکرد؛ فقط روزنامههای محلّی را به بیان مطلب وانداشت؛ بلکه آشوب در جهان انداخت؛ نگاهها همه به این سوی برگشت؛ گوشها همه تیز شد که این چه ندایی بود و آن چه صدایی؛ آن که یورش آورد و ستم روا داشت، بر خلاف تصوّرش مورد هجوم واقع شد؛ روزنامهها نام «بهائی» را مطرح ساختند؛ آوازه در جهان پیچید، صیت امر بلند شد؛ شهرتش جهانگیر گشت، معروفیتش عالم را فرا گرفت؛ روزنامهای که خود را مدافع کسانی میداند که این ولوله را به راه انداختند در مقام جواب بر آمد، نسبتها داد، دروغها به هم بافت؛ تصوّر کرد طریق حق میپوید امّا خود را رسوای عالم ساخت و بدنام در میان جمیع امم نمود.
تو گویی تبلیغی شد که خود بهائیان از عهده بر نمیآمدند؛ اینک همگان میپرسیدند که مگر بهائیان چه میگویند که حکومت مقتدری اینگونه هراسان شده که مدیرانشان را در زاویهء زندان مقر داده و کودکانشان را در مدرسه مورد اذیت و آزار قرار داده است؛ اگر وارد نشدن دانشجویانش به دانشگاهها خُرد و ناچیز جلوه میکرد اینک چون کوهی جلوهگر شد و اگر محرومیت مردان و زنانش از دست زدن به کار و کسب بیاهمّیت مینمود اینک نمودی بس نمودار یافت. پرسشها فزونی گرفت؛ آن کسان که وجدان را حاکم بر قلم و زبان میدانستند در مقام دفاع از بهائیان بر آمدند و آنان که طبعی پرسشگر داشتند زبان به سؤال باز کردند و بهائیان که در به در دنبال گوش و هوش بودند، خود را در محاصرهء اهل طلب یافتند و مشتاقانه به بیان اسرار پرداختند و رموز کلام حق را بیان نمودند.
اهل جفا پنداشتند که بهائیان به التماس افتند و طلب آزادی یارانشان نمایند و دادخواست پر کنند و امضاء جمعآوری نمایند؛ امّا دیدند که نه آنان که به زندان رفتند زبان به استدعا گشودند و نه اینان که در بیرون بودند در طلب استخلاص عزیزانشان بر آمدند؛ نه آنان که اسیر بند و زندان شدند جبین در هم کشیدند و زانو لرزاندند و نه اینان اشک ریختند و هراسان گشتند. بلکه همه با هم دست به دعا برداشتند تا آنان که در زندانند خدایشان قدرت و استقامت بخشد و اینان که بیرون ماندند زبان به بیان بگشایند و اهل طلب را به سرچشمهء حقیقت رسانند.
آنان که بهائیان را از تبلیغ منع میکردند خود سبب تبلیغ شدند و آنان که از تبلیغ این دین مبین هراسان بودند خودشان وسیلهای گشتند تا ندای الهی بلند شود و گوشها مشتاق شنیدن گردد. آن زمان بود که دریافتم گرفتاری یاران ایران مصیبت نبود بلکه موهبت بود؛ بلا نبود بلکه سفرهء پرباری بود برای کسانی که شوق پی بردن به طریق الهی را دارند و مایلند حق را بیابند هر کجا که باشد و از هر زبانی که بیان گردد.
نظر خود را بنویسید