سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
1. خودِ مسلمانان بر اساس احاديثشان اعتراف مي كنند كه حضرت قائم وقتي ظاهر شوند به كلمه اي نطق مي فرمايند كه نقبا از آن كلمه اعراض مي نمايند و فرار اختيار مي كنند. حال نقبا ( آيت الله ها و... ) كه بعد از ائمه اطهار، خود را اشرفِ مردمان مي دانند، دارند از امر بهايي، كه ادعاي ظهور قائم را هم دارد، فرار اختيار مي كنند و به انواع شيوه ها و بهانه ها اعراض كرده و به اين امر پشت مي كنند. آقايان مسلمان چرا لحظه اي شك نمي كنند كه شايد اين (امر بهايي) همان امري است كه قرار بوده نقبا به آن پشت كنند؟ البته اين استدلال پر قدرتي نيست كه چون به آن پشت مي شود، پس حق است. به خيلي از امور دون مايه هم انسان ها (بعضي انسان ها) پشت مي كنند، اما مي گويم فقط مي تواند يك نشانه باشد. فرار علما از امر بهايي، يكي از هزاران خصوصياتي است كه ما مي توانيم معيار قرار دهيم. من مي گويم اين اعتراض ها از روي ناداني است و انگشت شمارند علما و آخوندهايي كه چشم انصافشان هنوز مي بيند و همه ما نمونه هايي از اين علماي منصف را مي شناسيم. نه از موقعيت شان مي ترسند، مي دانند كه خدا با منصفين است، و نه از جانشان انديشه مي كنند، كه اكثر كساني كه در راه قائم آل محمد جان داده اند از علماي بلندپايه آن دوران بوده اند.
2. يك حرفم با علما و يك حرفم با مردم است. با مسلمانان كه حرف مي زني، بعد از اين كه خوب قانع شدند و ديگر از هيچ راهي نمي توانند( به امر بهايي ) تهمت بزنند و توهين كنند، حرف آخرشان اين است كه مرجع تقليدِ من كه بيش از رسول خدا قبولش دارم ( چون رسول خدا را نديده ام اما مرجع تقليدم را مي بينم )، مي گويد اين دين كفر است و مسئول من هم در جهان آخرت همين مرجع تقليد است. مي بينيد! پس حتي نگران جهان آخرتش هم نيست. پس اي علما! لختي درنگ كنيد، به هوشيد كه چه مي كنيد با خود و خلق خود؟! ( اين مردم ديگر نه بنده خدا كه بنده شماند ). حرف دوم با مردم! كه اگر نمي ترسيديد، و با قلب خود آثار بهايي را مي خوانديد و با قلب خود قضاوت مي كرديد، ديگر گَله اي از انسان هاي بي خرد، پشت سر علماي بي خرد جمع نمي شد و آنها هم ناگزير بودند كه كاسه كوزه شان را جمع كرده، يا با قلب خود قضاوت كنند و يا حداقل با بي ايماني خود عده اي ديگر را هم گمراه ننمايند.
3. سخن آخر اين كه اصلا بحث اين نيست كه مردم بياييد و مومن شويد. بحث اين است كه عمري در توهم زندگي نكنيد. اگر دفاع از بهايياني كه جز خدمت به شما هيچ نكرده اند را در سر نداريد، در توهم ايد. اگر به دروغ هاي دولتي كه زير سلطه آن زندگي مي كنيد بي اعتناييد، در توهم ايد. چون واقعيات جامعه امروز ايران همين ها هستند. تهمت، دروغ، بي اعتبار كردن ديگري براي كسب اعتبار، زندان، شكنجه، غارت اموال، ... . اگر هم به اين امور فقط زماني كه در مورد خودتان اتفاق بيفتد اعتنا مي كنيد، باز هم در توهم ايد. توهمي از انسان دوستي، توهمي از اخلاق، توهمي از ... .
نظر خود را بنویسید