سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
بار دیگر شعلۀ کینه و بغض مذهبی بهائی ستیزان دامنگیر جامعۀ بهائیان ایران شده و این دفعه بصورت آتش زدن خانه و آشیانه و اموال و احیاناً به خطر انداختن جان و سلامت آنان جلوه گر شده است.
گرچه این عمل شنیع و وحشیانه در اوائل انقلاب اسلامی نیز صورت می گرفت و مثلاً در شهر شیراز هجوم دشمنان و بنیادگرایان تعدادی از منازل بهائیان را به آتش کشیدند و حتّی در دهی در خراسان (نوک) زن و شوهر جوان کشاورزی را به جرم بهائی بودن دست و پا بسته آتش زدند و یا در مازندران کارخانۀ نجاری بهائیان را طعمۀ حریق نموده بودند ولی مدّتی بود دست از این اعمال خشن و سبعانه برداشته و ظاهراً روش دیکری برای مبارزه با بهائیان اتّخاذ کرده بودند و آنرا مبارزۀ فرهنگی (و بعبارت صحیح تر نشر تهمت ها و اکاذیب و افترائات در رسانه های گروهی) می نامیدند. افسوس که پس از مدتی درنگ مجدداً بهمان شیوۀ دیرینه برگشتـه اند و باز در شهرها و قصبات متعدد پیروان آئین بهائی را آزار می دهند. در رفسنجان خودروی یک بهائی را آتش زدند. در جای دیگر با پرتاب کردن کوکتل مولوتوف قصد انفجار و آتش زدن خانه و وسائل زندگی و احیاناً خطرات جانی ساکنین آنرا کردند و در دهکدۀ قصبۀ ایول مازندران همۀ ملک مسکونی یک بهائی را خاکستر نمودند.
اگر به تاریخ پرفراز و نشیب بشریت نظر افکنیم دیده می شود که این روش دشمنی و خصومت و ابراز کینه و نفرت سابقه ای طولانی دارد. حتّی بین پیروان یک مذهب (مثلاً سنی و شیعه در اسلام) به شهادت تاریخ «در محرّم سال 445 ق بین شیعه و سنی بغداد اختلافاتی شهرت گرفت. در نتیجه نزاع و قتالی سخت در بغداد در گرفت و بسیاری از خانه های محلّۀ بغداد و خانه های محلات دیگر طعمۀ آتش شد و با خاک یکسان گشت» * در قرون وسطی در اروپا نیز دگر اندیشان را در آتش تعصّب جاهلانۀ اصحاب دین می سوزاندند و چه بسا دانشمندان و خردمندانیرا که دین را با موازین حقّ و انسانیت می طلبیدند و یواسطۀ این «گناه کبیره» بوضع فجیع کشتند. در دوران تاریک حکومت فاشیستی در آلمان نیز ده ها خانه و ملک یهودیان، کولیان را طعمۀ حریق نموده و آتش زدند و این نفوس بیگناه را در کوره های آتش خاکستر نمودند.
بسیاری گمان می کردند که دیگر این قصّّۀ پر غصّه به پایان رسیده است و با آغاز قرن بیست و یکم عصر طلائی روشنگری و انسانیت فرا رسیده است ولی دریغ و درد که هنوز آثار شوم بغض و کینۀ مذهبی در دلها و باورهای جمعی از هموطنان باقی است بنحویکه بی مهابا دست به اعمال شنیع و وحشیانه ای می زنند که باز تابی گسترده در جهان داشته و باعث حیرت و شگفتی انسانها و روشندلان در سراسر این کرۀ خاکی که حکم دهکدۀ جهانی را یافته گردیده است. پرسش آنان این است که چرا مردم ایران که روزگاری دراز و حتّی از زمان کوروش کبیر به شکیبائی و تسامح شهره بودند در این عصر مرتکب چنین فجایع و اعمال غیر انسانی که مخالف عقل و مغایر مبانی وجدان و ایمان است می گردند؟
آنها بحقّ می پرسند که آیا اسلام که دین رحمت و عدالت است و اکنون مسئولان ایران خود را مروج آن می دانند اجازه می دهد که پیروانش دست به انجام اموری بزنند که نه با اصول دینی و آئین جوانمردی و انسانیت سازگار است و نه با مفاهیم منشورحقوق بشر که همۀ انسانها را در انتخاب عقیده و ایمان آزاد و برابر می شناسد و به همه حقّ امنیت و مصونیت از ایذاء و آزار و زندگی آرام و بی خطر می دهد؟
آخر کسانیکه مرتکب چنین اقدام ددمنشانه یعنی سوزاندن و از بین بردن لانه و کاشانۀ مردم می شوند، خانه ایکه دارندگان و صاحبانش یک عمر برای تهیۀ تدارک آن تلاش و کو شش کرده اند هرگز اندیشیده اند که چنانچه خانۀ خودشان یک شب طعمۀ حریق شود و بامدادان جز خاکستری از آن بجای نماند چه حال و روزگاری خواهند داشت؟
چند سال قبل در یکی از شهرهای آلمان گروهی نژادپرست کینه توز منزل چند ترک مسلمان را آتش زدند، این واقعه در جرائد و رسانه های گروهی آلمان و اروپا بازتاب وسیعی یافت و مقامات انتظامی و دولتی آنرا بشدّت محکوم کردند و مجرمین را به دادگاه کشانده و هر یک را به کیفر قانونی مجازات و محکوم نمودند. البتّه مسلمانان هم صدا باعتراض بلند کردند و از این بد رفتاری یا توحّش ناشی از تعصب به مردم آزاده که اکثراً از این اعمال خشن ابراز انزجار نمودند شکایت کردند. حال باید ازمعدود هموطنان مسلمان ایرانی که به گمان کار ثواب و یا به تحریک قشریون و بهائی ستیزان به آتش افروزی اقدام نموده اند پرسید اگر شما بجای آن ترک مسلمان در آلمان بودید و خانه تان دستخوش حریق بدست یک مشت رجّالۀ متعصب نژادپرست و بظاهر معتقد به مسیحیت میشد چه فکری می کردید و چه عکس العملی داشتید! قدری تفکّر و تأمّل کنید و بیش از این دامن اسلام و ایمان را به اعمال شنیع آلوده نکنید و این بیان را که «المسلم من سلم الناس من یده و لسانه» (مسلم کسی است که مردم از دست و زبان او آسوده باشند) را از یاد مبرید.
دکتر ذبیح الله صفا: *تاریخ ادبیات در ایران ص 197
نظر خود را بنویسید