سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
امروز مقاله ی دوست گرامی شکيبا را در مورد چرا ستون مذهب؟ ديدم. واقعاً دلم از ظلم آشکاری که به بهائيان ايران ميشود به درد آمد. لحن شکيبا گويای حال کسی بود که حتی آنانی را که به او وعزيزان او ظلم ميکردند دوست داشت و آرزو ميکرد که شايد آنان از توضيح او در مورد شرط بلاغ پند بگيرند نه ملال. اميدوار بود که شايد وقتی را که خداوند به آنان داده به خير خود و بندگان خدا بگذرانند و سبب رضای پروردگار منّان شوند.
شکيبا با تعجب دوستان خوش قلب و خوش نيت بهائيان روبرو ميشود که شما بهائيان چه اصراری داريد در مقابل کسانيکه ظرفيت شنيدن اين اسم را ندارند خود را بهائی بخوانيد. چرا تقيه نميکنيد؟ او سعی ميکند با بيان رسای خود چند علت را توضيح دهد که چرا اين مهم است که به روشنی گفته شود من بهائی هستم.
او اول به راز عشق اشاره ميکند که
هزار جهد بکردم که سّر عشق بپوشم نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشم
اين نکته ايست که آن را فقط عاشقان پاکباخته ميشناسند. چه بسا که آن دوستان خوش نيّت فقط به ضروريات زندگی دو روزه توجه دارند و از اين عوامل در کنارند. ولی بازهم خاطرشان گرامی و لطفشان مزداد باد. گذشته از اين اگر دليل ابراز دين فقط عشق الهی بود ميگفتيم بگذار ياد بگيريم که راز نهان را با محرمان در ميان گذاريم نه با همه کس. اما نميشود. زيرا که عوامل مهّم و حياتی ديگری نيز در کارند.
نکته ی بسيار مهم ديگری که شکيبا بر آن پا ميفشارد صفت زيبای راستگوئی است. آری "جميع معاصی به يک طرف و کذب به يک طرف؛ بلکه سيئات کذب افزون تر است و ضررش بيشتر". اين سخن عبدالبهأ است، همان مبيّن تعاليم بهاالله. دقيقاً از همين دروغگوئی مصيبتها شروع ميشود. دين که برای ترويج اخلاقيات و اعتماد بين انسانها آمده تبديل به وسيله ی ماجراجوئيهای سياسی ميشود. دينداران که بايد محل اعتماد مردمان ميشدند تبديل به "چوپانهای دروغگو" ميشوند که به مرور حتی حرفهای راستشان را کسی باور نميکند. واقعاً مرگ اعتماد يکی از حوادث جانکاه زندگی انسانها و ملّتهاست.
شکيبا در آخر اشاره به تأثير مثبت صداقت و پابرجائی بهائيان در ابراز دينشان بر روی بيداری هموطنانشان ميکند که در مورد عواقب " تفتيش عقايد" به تفکر بيافتند. از خود بپرسند که اين بهائيان چه کسانی هستند که موجب اينهمه سختی و فشار بايد قرار گيرند. وقتی که در ايران برای فرزندان معصوم مسلم اشکها ميريزند، چگونه ميشود که کودکان بهائی را با چشم گريان به خانه ميفرستند؟ چگونه دلشان راضی ميشود که اميد تحصيل را در دل جوانان بهائی بکشند؟ دلايلی که دولتيان مياورند هر روز بی اعتبارتر ميگردند زيرا مردم ميبينند که دلايل يکطرفه اند و برای بهائيان امکان دفاع داده نميشود. سايتهای غيرخودی چه بهائی چه غيربهائی بسته ميشود. اين سبب شکّ مردم در صداقت مسؤلين امر ميگردد. امروزه اکثريت قريب به اتفاق تحصيل کرده ها خود را با تفتيش عقايدشان روبرو ميبينند...آری بالاخره آمد آنروز که ملت ايران ديد که ظلم مستمر بر بهائيان در طی 164 سال لاجرم گريبان همه را ميگيرد. اين وضع آدم را به ياد حرف برتولت برشت، نمايش نويس آلمانی، مياندازد که چيزی به اين مضمون نوشت: آمدند يهوديها را بگيرند من گفتم من که يهودی نيستم، چرا اعترض کنم. آمدند کمونيستها را بگيرند. گفتم من که کمونيست نيستم، چرا اعتراض کنم. آمدند همسايه ام را بگيرند گفتم حتماً کاری کرده منکه کاری نکرده ام. چرا اعتراض کنم. آمدند مرا گرفتند. ديگر کسی نبود که اعتراض کند... البته فرهيختگان ايران ديگر ساکت نيستند. اگر درگذشته هيچيک از انان علاقه و يا جرأت حرف زدن در مورد بهائيان را نداشت، امروزه شرط آزادگی را از جمله در دفاع از بهائيان ميبيند.
نکته ای را که شکيبا، شايد بخاطر طول کلام، مطرح نکرد موضوع انکار موجوديت بهائيان از طريق سوا کردن آنان از ديگران است. اگر بهائيان توی دام " تقيه کردن" بيفتند، هر چند اين توصيه از طرف دوستان خيرخواه صورت بگيرد، با چندين مساله سياسی پيچيده روبرو خواهند شد. اولاً دولت ميتواند موجوديت اين قسمت از ملّت ايران را در مقابل مراجع بين الملی انکار کند و تمام دادخواهی بهائيان دنيا را مهمل و نامربوط جلوه دهد. اگر فرد بهائی خود را مسلمان قلمداد کند و در اداره ی دولتی وارد شود يا به باج دهی دچار خواهد شد و يا دولت ميتواند او را به اتهامات مختلف اسير ظلم و ستمی نمايد که آنورش ناپيداست.
تأثير بسيار بد اين پنهان کاری در روحيه ی بهائيان هم بوضوح ديده خواهد شد. بهائيان عادت خواهند کرد که هميشه نگران باشند مبادا کسی از دين آنان خبر دار شوند. اين کار به مرور آنان را تبديل به افراد جبون و ترسو خواهد کرد. جلّ الخالق، انسان کار زشت را پنهان ميکند نه آئينی را که در دنيای متمدن با تحسين روبروست. نوشته های تولستوی هنوز خاطرها را نوازش ميدهد که اذعان ميدارند: کليد حل مشکلات دنيا در دست زندانی عکا (بهاالله) است. تولستوی تنها کسی نيست که زبان به تعريف گشوده است. علاقمندان ميتوانند به موضوع " نظر برخی از دانشمندان، بزرگان و مستشرقین عالم درباره دیانت بهائی " در اينترنت[1] رجوع کنند. باشد که هموطنان عزيزمان بدانند که چه پديده ی افتخارآميزی از خاک گهربار ايان بر آمده است.
خطر ديگر تقيه از بين رفتن آداب و مراسم مذهبی بهائی است. آنان نه ازدواج بهائی ميتوانند بکنند و نه بعنوان بهائی ميتوانند در گورستانهای بهائی با مراسم خودشان دفن شوند. نه جلسه ی دعا و مناجاتی ميتوانند بگيرند ونه کلاسهای درس اخلاق ميتوانند تشکيل بدهند. رفته رفته در جامعه ی به اصطلاح اسلامی حلّ ميشوند. لابد خواننده ميداند که بهائيان کارهائی را که به نام اسلام انجام ميگرد اسلامی نميدانند. اسلام دين الهيست، آئين صلح و سلام است. لا اکراه فی الدين[2] شعارش است و شنيدن گفتارها و انتخاب بهترين آنها[3] يکی ازتعليم نجات بخشش ميباشد که هيچ وقت کهنه نميشود. آيا مسئولين دولتی احترامی به اين آيات الهی دارند؟
موضوع حياتی ديگر رسالت بهائيان در آگاه کردن مردم روی زمين از ظهوری پيامبری است که بهائيان تحقق صلح جهان و نهادينه شدن اصول انسانی در دنيای آينده را تنها از طريق او ميّسر ميدانند. اين باور چه راست باشد چه خطا دليل موجهی برای سرکوب آنان نميتواند باشد. اين موضوعی است که هرکس خود بايد صحّت و يا بطلان آن را با روش تحّری حقيقت پيدا کند[4]. اگر بهائيان تقيه و يا سکوت کنند چه کسی اين تعاليم را به هموطنان و مردم دنيا معرفی کند؟ آگاهی دادن و دعوت به تحقيق و تتبع راه سقراط است، راه متفکران بزرگ عصر جديد، راه پيامبران وبرگزيده گان است. لذا سرکوب بهائيان به خاطر اين باور و اين راه و روش هرگز توجيه پذير نيست و رضای الهی را در پی ندارد.
با آرزوی بهروزی و کاميابی برای ملّت ايران و انصاف و عدالت برای مسؤولين دولتی
--------------------------------------------------------------------------------
در اينترنت در گوگل جمله را ميشود نوشت و آن را پيداکرد[1]
سوره 2، آيه 256[2]
سوره 19، آيه 18[3]
قسمت بهاالله //reference.bahai.org کتاب ايقان ص. 1،[4]
نظر خود را بنویسید
متاسفانه اين ظلم مختص به
محسنارسال شده در : 1387/11/2
متاسفانه اين ظلم مختص به بهاييت نيست بلكه شامل تمامي اقليت هاي مذهبي ميشود تمامي صدا ها بجز ولايت دوست ها قطع ميشودچه بهاييت چه اهل سنت چه شيعه ضد ولايت چه غير مسلمان