سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
منبع: سیروس نیوز
بهائیان پیروان تنها دیانتی هستند که اسلام وپیامبر آن حضرت محمد را مربی الهی وفرستاده حق می دانند ودر آثار وکتب خود به تکریم واحترام نسبت به ائمه اطهار ومقدسات اسلامی تأکید می ورزند.
بهائیان مطابق معتقدات خود در هر مملکتی مطیع دولت وخیرخواه ملتند ودرامور سیاسیه واختلافات احزاب مداخله نمی نمایند .
باوجود چنین اعتقاداتی چرا دادستان علیه7 تن از مدیران جامعه بهایی اتهام تبلیغ علیه نظام را وارد ساخته است؟ آیا 30 سال اطاعت در قبال تبعیضات اعمال شده رسمی (سلب حق تحصیل واشتغال در دوایر دولتی ،ابطال جواز کسب ،عدم صدور مجوز برای بسیاری از مشاغل آزاد ،توهین وتحقیر در رسانه ها وکتب درسی ،عدم جواز برگزاری مراسم دینی ،توقیف وتخریب اماکن مذهبی و...)سندی برگفتار پیروان این دین نمی باشد؟آیا جز دادخواهی از طرق قانونی ،اقدامی دیگر جهت رفع مظالم صورت گرفته است؟
چه دلیلی دارد که جمهوری اسلامی ایران، باوجود تمامی دشمنانی که از اقشار مختلف اجتماعی در داخل وخارج برای خودبر می شمارد(انتشار لیستی از 60سازمان از دشمنان دولت)حال وقت وانرژی خود را مصروف مبارزه با جامعه ای کند که به خوبی می داند جز خیر خلق نمی خواهد وبه غیر از تقدیم خدمات خالصانه به میهن خویش آرزویی ندارد؟
شاید با پاسخ به سؤالاتی دیگر بتوان به جواب این سؤال نیزنزدیک شد:
از یک نگاه آیا صدور احکامی سنگین آنهم بر علیه مظلوم ترین قشر اجتماع که بنابر تعالیم دینی خود مجاز به مجادله کلامی وتعرض نسبت به احدی نمی باشند،تاچه رسد به حمل سلاح وپیوسته به رفق ومدارا خوانده شده اند،به جهت ایجاد رعب ووحشت وبخاطر عبرت سایر مخالفین است؟مخالفینی که بیم آن می رودبا زیر بنای فکری وایدئولوژیک خود روشی غیر مسالمت جویانه پیشه کنند؟
از سویی دیگر آیا هدف از مبارزه با بهائیان سرپوش گذاشتن بر نا کارآمدی در حل مشکلات مختلفه نظام نمی باشد؟آیا دلالت بر پذیرش شکستی ندارد که در این جدال به چشم می خورد ولی بیان ان سخت و دشوار می نماید؟
اما در نگاهی دیگر صدور احکام سنگین علیه جامعه بهائی همچون اعدام،زندان،تبعید ،آیانشانه ونتیجه احساس درد160 ساله از انتشار دیانتی نیست که اولین تعلیم اجتماعیش تحری حقیقت وترک تقالیداست؟دردی که ناشی از ضعف تدریجی اقتدارحکام مستبد و برخی از علمای سوء است که زمام اختیار خلق را ربوده اند.دردی که از آگاهی ناس واستفاده از قوه اختیار که در هر انسانی به ودیعه گذارده شده است،ناشی میگردد.
آیا حاکمیت نیم نگاهی به تاریخ افکنده است که هیچ چیز در مقابل رشد اندیشه نمی تواند مقاومت کند؟این جبر تاریخ است.
قدری تأمل وتفکر لازم است.نمایش نافرجام تعذیب چندی از شریف ترین فرزندان این مرز وبوم از اقلیتهای مذهبی ،دینی وقومی گرفته تا گروههای مختلف فکری وبعضا" متضاد ایدئولوژیک،آیاثمری برای وصول به هدف اولیه گسترش انقلاب به سایر ممالک ،جلب علاقه ملل سایره به حکومت دینی اسلامی،تنویر خاطر ناظران وایجاد مهر در قلوب پیروان سایر ادیان نسبت به مسلمین ،خواهد داشت؟ حقیقتا"چه ثمری وچه اثری وبرای چه کسی خواهد بود؟
امروز در خلال خشونتهای گوناگونی که در جامعه بشری به چشم می خورد،صدای انزجار وبیزاری اکثریت غا لب مردم این کره خاکی از خشونت وجدال،بلند تر از هر انفجاری به گوش می رسد:ضجه های مادرانی که پر پر شدن غنچه هایشان را به نظاره نشسته اند ،آه وفریاد فرزندان وهمسرانی که بنیان خانه خویش رابر آب وسقف آن رابر باد دیده اند وپدرانی که در آتش فراق عزیزان دل وجان ذوب می گردند. آنان می خواهند خود بگویند نه به خشم که به عشق .می خواهند بشنوند امابه مهر. می خواهند باتصادم افکار ونه تخاصم اجساد ،نور حقیقت رادر حیات خویش به اختیار تام بگسترانند.آنها می خواهند از انسان بودن خود بهره برند.
نظر خود را بنویسید