سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
مقدمه
ظهور پیامبران الهی در بین مردم مسائل و تبعاتی و تاثیرات فراوانی را دارد كه هر یك جای بحث و تحلیل و تحقیق خاص خود را دارد در این میان یكی از مسائل مناقشه برانگیز و مورد اعتنای ادیان مسئله معجزات و خوارق عادات است. این امر تا آنجا كه تاریخ ادیان در خاطره خود ثبت كرده است همواره با ادیان زندگی كرده و به نوعی خود را بر اهل هر دین تحمیل یا معرفی نموده است.
البته شكی نیست كه اهمیت آن در هر دین تفاوت مییابد و این تفاوت تا جایی كه میتوان حكم كلی در این باب روا داشت این است كه هر چه به سمت ادیان قدیمتر بازگردیم معجزات از حیث تعداد و امور خارق العاده ازدیاد مییابد.
از سویی منظر دیگری نیز وجود دارد كه كاركرد معجزات در هر دین با دین دیگر ممكن است متفاوت باشد این كاركرد در مواضعی مهم است كه پیروان دین بخواهند بعنوان دلیل حقانیت دین استفاده كرده و سایر ادیان را به تحدی در این موضوع وارد نمایند بعبارتی ارزش معجزات در همه ادیان به یك اندازه نیست همانگونه كه تعداد و نحوه آنها هم یكسان نبود. همچنین عجیب نخواهد بود كه ذكر شود آثار مقدسه با آنچه معتقدات جاریه اهل ادیان است ناهمخوانی داشته و اذهان عموم بسیار به این امر اهمیت می دهند. حال آنكه در آثار مقدسه آنان چنین امری یافت نمیشود.
با ظهور امر بهایی و نزدیكی آن به زمان حاضر و كثرت آثار موجوده درك كاملتری از این اصطلاح حاصل می شود كه در عین حال موید همان مطالب ذكر شده در كتب مقدسه قبل است. در این مقال به توضیح بیشتری می پردازیم.
معجزه چییست
یافتن تعریف مناسبی برای واژه معجزه مسئله آسانی نیست. از سویی بر تمام امور و افعالی كه از پیامبر سر می زند (در نظر مومنان) معجزه اطلاق می گردد زیرا تمام آنها را متمایز با افعال بشری می یابند و البته از نظری هم محق هستند. از سوی دیگر فقط بر حوادث خارقالعادهای مادی كه مغایر امور طبیعی است و از پیامبر سر میزند معجزه گویند.
از این منظر حتی بر اموری كه خود غیر طبیعی نیست اما اثری خارق العاده در آن نهفته است نیز معجزه گفته می شود مثلا كتاب الهی یا كلام خداوند دراین جرگه قرار می گیرد. بین این دو طیف نیز مسائل بسیاری است كه میتوانند معجزه خوانده شوند. عموما معجزه باید اولا به مدد قوه الهی (در مقابل قوای شیطانی) صورت بگیرد ثانیا ناقض جریان طبیعی امور و بر خلاف آن (آنچه لااقل علم فعلی میداند) باشد و ثالثا قابل درك با حواس پنجگانه باشد. در این دیدگاه بهتر است كه گفته شود كه مثلا كتاب الهی جایگزین معجزه است و به جهت شدت استعمال ممكن است معجزه خوانده شود.
آیا وقوع یك امر خارق العاده سنخیتی با مدعای پیامبری دارد
اما هنگامی كه در باب ادیان سخن گفته میشود شاید مهمترین معیار یك معجزه این باشد كه امری را چه مادی یا معنوی در جهت اثبات پیامبر بودن یك فرد كه صورت بشری دارد بكار ببریم و این امر بخواهد میزان و حجتی بر رسالت از سوی خداوند باشد. در اینجا لازم نیست كه تفكیكی بین امور قائل شویم ویا به مسائل با تحلیل عقلی بنگریم و یا از بررسی علوم طبیعی استفاده كنیم اما مهم این است كه تحلیل درستی انجام گیرد كه آیا این امر كه از آن بعنوان معجزه نام برده می شود حقیقتا در جهت اثبات حجیت یك ظهور جدید ویك دین و مدعای جدید ذكر شده است یا خیر.
زیرا بسیار مهم است كه یك امر خارق العاده از یك فرد بشری صورت بگیرد كه با هیچ معیار علمی و طبیعی قابل توجیه نباشد اما فرد اصلا مدعایی در ایجاد یك دین جدید نداشته باشد و نمونه های آن در جهان حاضر كم نیست.
در عین حال ممكن است كه از یك فردی كه مدعای آوردن یك دین جدید را دارد اموری خارق العاده سر بزند اما این امور فقط بعنوان یك امر واقع و یك اتفاق تاریخی قلمداد شده و پیروان دین نیز در همین حد بدان اهمیت دهند و حتی نقل آن در كتاب مقدس نیز نقل یك واقعه تاریخی باشد نه یك امر مقدس اثباتی و یا دلیلی بر اهمیت و حجیت آن. (چنانچه بسیاری از این گونه مسائل در تواریخ امر بهایی و خاطرات مومنین اولیه و بخصوص در قضیه شهادت حضرت باب ذكر شده كه از نظر ظاهر معجزه و امر خارق العاده است اما بعنوان اصل در اثبات امر بكار گرفته نشده است) (برای شرح بیشتر می توان به كتاب مطالع الانوار مراجعه كرد).
غفلت از هماهنگی و سنخیت مدعا و عمل در اینجا سبب بروز مشكلاتی خواهد بود كه اهل ادیان عموما بدان مبتلا بوده و بخصوص در هنگام رقابت سخت از آن بهره می گیرند. اینكه عقلا بتوان ارتباطی بین مدعای پیامبری و مثلا "شكافتن رود نیل" و یا "زنده كردن مرده" و یا "دو نیم كردن ماه" و یا "عدم تاثیر از هفتصد و پنجاه گلوله" و ... یافت امری محال است.
اگر اصلی ترین هدف پیامبران را به نقل از خود آنها "هدایت بشر" بدانیم در هیچیك از این امور هدایتی نهفته نیست بلكه بالعكس سردرگمی و دوری از هدف اصلی را در بر دارد. اگر یك پزشك در اثبات صلاحیت و مهارت خود عنوان كند كه قادر است "بر روی آب راه برود" و حتی این مهارت را در معرض نمایش عموم قرار دهد البته هیچ عقل سالمی از او نخواهد پذیرفت اما زیرا مدعای او شناخت بیماریها و مداوای آنست. به همین نسبت بین مدعای پیامبری و امور خارق العاده نسبت مستقیمی نیست.
البته ممكن است تصور كنیم كه اگر یك فرد كه ادعای پیامبری دارد هر گاه كه در همین راستا مدعی باشد كه بر هر امری قادر و مقتدر بوده واز عهده هركاری بر می آید مجاز هستیم كه در كنار این مدعای دوم از او انجام هر امر غیر ممكنی را بخواهیم و او در پی اثبات این مدعا می بایست تمام درخواستهای ما را انجام دهد . اما مسئله دوم نیز در همه ادیان منتفی است زیرا همه پیامبران خود را بشری همانند ما می دانند كه تنها رسالت و ماموریتی بدانان محول شده است و حوزه این ماموریت نیز دقیقا مشخص و معین است.
حتی كلمه "با اذن و اجازه خدا" همواره در اموری كه انجام میدهند بكار می رود و نشانه این است كه البته آنان متصل به یك منبع قدرت مطلق بوده و هستند اما حدود استفاده آنان از این منبع مشخص و معین است ونمی توانند و یا نباید از این قدرت در هر جهتی كه مایل باشند بهره ببرند. حتی نباید در خلاف جهت سنت خلقت از آن بهره بگیرند كه یكی از این سنن مهم خلقت در مورد انسان مسئله "اختیار" انسانی در زندگی است.
انسان باید به اختیار و انتخاب خود هدایت الهی را قبول یا رد نماید. این است كه پاسخ تمام پیامبران به درخواستهای عجیب و غریب منكرین یك مسئله بیشتر نبوده كه این آیه كریمه می تواند نماینده تمام آنها باشد كه "آیا مگر من بجز یك ماموری از سوی خدا به جهت هدایت شما هستم "
الإسراء : 93 أَوْ یكُونَ لَكَ بَیتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَینا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً واقعیت نهفته در اینجا این است كه ایا سنخیت و یا هماهنگی بین این درخواست شما و مدعای من وجود دارد كه در صورت انجام آن مدعای من مورد قبول واقع گردد. پس همواره به منزه بودن خداوند از اینگونه درخواستها اشاره می نمایند.
در عین حال عدم تاثیر امور خارق العاده حتی در صورت انجام نیز واضح است زیرا بین این دو مسئله ارتباطی عقلانی نیست و اگر حتی ایمان واعتقادی حاصل شود چون یك اعتقاد غیر واقعی است همواره در معرض لغزش و نیستی است و هیچ گاه نمی تواند یك اعتقاد عمیق و موثر در زندگی فردی باشد.
در اینجاست كه باید گفت معجزه اصولا هنگامی معجزه است كه در راستا و هماهنگ با مدعا و هدف پیامبران بوده و بقول اهل ادیان "هدایت بخش " باشد.
البته یك طفل نیز تصدیق می نماید كه نجات یك قوم و هدایت آنها در مقایسه با مثلا دو نیم كردن ماه یا تسبیح شنهای بیابان كدامیك در راستای هدف خلقت و ایجاد انسانی بوده واصولا ارزش مربوط به كدامیك است. در اینجا انكار یكی و یا غیر عقلی بودن آن در میان نیست بلكه حتی در صورت قبول بی ارتباطی و بی تاثیری و درعین حال فرعی بودن مطرح خواهد بود.
این است كه میتوان گفت كه ارتقاء اخلاقی و انسانی یك قوم جاهل همواره در جنگ كه دختران خود را زنده بگور می كنند و رساندن آنان به یك قوم متحد و پایه گذار تمدن میتواند یك معجزه حقیقی و مرتبط باشد كه بر سرنوشت كلی انسانها و نسلهای آنان موثر بوده و این امر از عهده یك فرد بشری به قوه بشری كاملا بیرون بوده است. اما تاكید بر "شق القمر" و یا امثال آن كوفتن بر طبل اختلاف و رقابت بی مایه است.
هم چنین طرح مسئله "وحدت عالم انسانی" و "صلح عمومی" در این جهان متعارض و پرآشوب كه اختلافات قومی و ملی و مذهبی و جنسی حتی بقای انسان را در این عالم به چالش كشانده است امری است كه از هیچ یك از عقلا و سیاستمداران و فلاسفه بر نیامده و البته بر نخواهد آمد و اگر فردی با این مدعا ظاهر شده و در اثر تربیت او افرادی در سراس كره زمین علی رغم تمام اختلافات ظاهره در نهایت الفت و محبت و اتحاد معاشرت و مصاحبت نمایند همین مسئله معجزه حقیقی بوده و نیاز مبرم امروزی بشر است.
اما بشر امروز مسلما نیاز به شق شمس و قمر و شكافتن نیل و زنده كردن مردگان بظاهر ندارد چنانچه در قبل هم نداشت و اگر نیل اختلاف دراین میان شكافته شده و ماه صلح التیام یابد و روح سرگران بشر امروزی زنده شود حقیقتا معجزه كارآمد و موثر خواهد بود.
در ادامه مطلب به این مسئله بیشتر خواهیم پرادخت كه اصولا معجزات ظاهری مورد نظر و حتی مورد تایید صاحبان ادیان نبوده است و تنها مورد استناد كسانی قرار گرفته كه خواستهاند علی رغم هدف اصلی رسالت پیامبران اختلاف و برتری خود را بر سایرین اثبات نمایند و عجز دیگران را نشانه قدرت خود شمرند.
عمومیت معجزات
در گذشته ایام به جهت افرادی كه مورد توجه و یا عنایت مردم بوده و به نوعی مقامی روحانی و یا قدرتی ظاهری داشتهاند امور خارق العاده نقل میشده كه نشانه بزرگی و عظمت فرد بودهاست و به نوعی میتوان باور داشت كه مردم در گذشته به مسائل خارق عادت و آنچه به نظرشان عجیب میامده معنا و صبغه خدا گونه میداده اند.
حتی در مورد پادشاهان ایرانی به نوعی "فره ایزدی" قائل بودند و نیز در مورد انبیای بنی اسرائیل نظیر این مسائل نقل شده و یا در مورد عرفای بزرگ یهودی، مسیحی و مسلمان نیز امثال این امور تحت عناوینی چون كرامات و یا امثالهم بوفور نقل شده و هر كرامت یا امر خارقالعادهای نشانی از عظمت و بزرگی و نیز نزدیكی صاحب آن به خدا دارد.
از سویی بشر نیز ذهنی معجزه یاب دارد كه به این معنا می توان گفت كه همه افراد بشری در زندگی خود مسائلی را تجربه می كنند كه بیشتر به معجزه شبیه است یعنی از نظر عقلانی نمی توانند علتی مادی بر آن بیابند و بیشتر دستی غیبی را در انجام آن موثر می یابند كه ممكن است لحظهای باشد كه از مرگ حتمی نجات می یابند و یا در خواب موفق به كشف امری می شوند كه در آینده برایشان محقق می شود و یا اموری از این قبیل كه البته فقط برای خودشان اطمینان بخش بوده و بعنوان یك تجربه درونی می توانند از آن یاد كنند اما مسلم است كه این امور آنقدر شخصی و درونی است كه نمی توانند برای سایر همنوعان خود بعنوان یك مسئله كاملا قابل فهم یا قابل اطمینان مطرح نمایند.
در كنار معجزه نیز واژههایی مانند "سحر" و "جادو" ممكن است بكار رود كه البته بار معنایی منفی داشته و با وجود تمام توضیحاتی كه در مورد تفاوت آنها ذكر شده می توان گفت كه تمایز معجزه از سحر تماما به نظر بیننده بستگی دارد زیرا در تورات حضرت موسی از سوی مخالفان متهم به سحر می شود و یا در منكرین رسالت در قران كریم حضرت ختمی مرتبت را "ساحر" میخوانند.
طبق اعتقادات جوامع ابتدایی كه البته هنوز نیز به نوعی در جریان است ساحر و جادوگر از نیروهای شیطانی در انجام سحر و جادوی خود استمداد میطلبد و معجزهگر تنها بر نیروی الهی متكی است. البته این گونه نگرشها بیشتر بر جنبه ثنویت و دوگانگی نیروهای حاكم بر جهان تاكید دارد كه البته مورد تایید همه ادیان به یك شكل نیست.
مسئله قابل تامل دیگر این است كه هر چه به سوی ادیان قدیمتر نظر كنیم تعدد و تنوع و اهمیت معجزات بیشتر میشود و هر چه جوامع عقلانی تر و ادیان مكتوبتر می شوند از این تعدد و تنوع واهمیت كاسته میشود.
عدم توافق اهل ایمان و منكرین حتی در نقل معجزات
از سوی دیگر نقل انواع معجزات در غیر كتب مقدسه و بخصوص كتب تاریخی كه همزمان با كتب مقدسه درج شده معمولا یافت نمیشود (البته قصص و اسطورهها مد نظر نیست) و اگر هم یافت شود با نوعی كه در كتب مقدسه و یا اذهان مومنان وجود دارد تفاوت كلی دارد. مثلا از نظر مورخینی كه ایام ظهور حضرت مسیح را توصیف نموده اند وجود خارجی و واقعی خود آنحضرت نیز مورد شكی و تردید كلی است تا چه رسد به نقل معجزات و خوارق عادات از ایشان. اما همزمان در عهد جدید به وفور می توان پیامبری را یافت كه سراسر زندگیش معجزه است و گویی ایشان اصلا شبیه انسان نیست بلكه فرزند خدایی است كه كارش همه معجزه و خارق عاداتی است كه تا بحال از هیچ بشری عادی سرنزده است. این امر به جهت وفوری كه در عهد جدید و بخصوص اناجیل اربعه دارد بی نیاز از ذكر ماخذ و توضیح است.
اما جالب است كه در همین زمان و همین مردمی كه حضرت در میان آنها به معجزه می پرداخت صحبتی از معجزه یا خارق عادت نیست بلكه نهایتا او را انسانی "مجنون" و یا "دیوانه" میخوانند كه "دیو" دارد و به مدد دیوان این امور را انجام می دهد یا نهایتا در جایی كه امری عجیب از او سر بزند "ساحر" نامیده می شود و باید از او دوری كرد. "چون عیسی دیو را از و بیرون راند زبان آن مرد لال باز شد مردم حیرت زده می گفتند : چنین چیزی هرگز در سرائیل دیده نشده است.
اما فریسیان گفتند او دیوها را به یاری رئیس دیوها بیرون می راند" (انجیل متی باب 9 : 32 الی 35) از این رو به لحاظ اعتقادی نمیتوانند قوهای غیر مادی و روحانی یا خدایی در او مشاهده كنند. با این توصیف البته تكلیف مورخین و كسانی كه علاقه مذهبی ندارند معلوم و مشخص است و شاید از همین رو اگر هم چنین اموری را شینیده یا دیده باشند اشتیاقی به نقل آن بعنوان یك امر تاریخی نخواهند داشت.
نظر مختصری بر محاكمه حضرت مسیح البته در انجیل و از دیدگاه شاگردانی كه این وقایع را نقل كرده اند نشان می دهد كه اولا معترضین و اهل عهد قدیم اصولا آنقدر اهمیتی برای ایشان قائل نبودهاند كه این مسئله را بعنوان یك امر بزرگ یا حادثه بزرگ تاریخی نقل نمایند (همانگونه كه مثلا واقعه تبرباران شدن سید باب در تبریز از نظر اهل قرانی یك امر عادی در جهت مبارزه با داعیان باطل محسوب می شده و تنها به نقل كلیات آن پرداختهاند) و ثانیا نگارش این واقعه از دیدگاه مومنین به حضرت مسیح نیز میتواند وجود دو فضای كاملا متمایز را به تصویر بكشد.
یك فضای غیر معتقدانه و سیاسی است كه با بی طرفی سعی در فرار از محاكمه دارد و مطمئن است كه در این قضیه یك غرض و مرضی در كار است آنجا كه " پس هنگامیكه مردم گرد آمدند پیلاتس از آنها پرسید: چه كسی را می خواهید برایتان آزاد كنم بارابا را یا عیسای معروف به مسیح را؟ " (انجیل متی باب 27 : 18)این سوال به آن جهت بود كه او میدانست كه مسئله محاكمه یك مجرم نیست بلكه اغراض است " این را از آن رو گفت كه می دانست عیسی را از سر رشك به او تسلیم كردهاند" (انجیل متی باب 27 :19) اما او چارهای هم ندارد و مسئله "سران قوم و رهبران " مذهبی هستند كه فضای دوم یعنی فضایی معتقدانه و غرض آلود دارند.
"اما سران كاهنان و مشایخ قوم را ترغیب كردند تا آزادی بارابا و مرگ عیسی را بخواهند" و بالاخره پیلاتس خود را از این گناه بری كرده و انرا خواست قوم می داند " چون پیلاتس دید كه كوشش بیهوده است و حتی بیم شورش می رود آب خواست و دستهای خود را در برابر مردم شست و گفت من از خون این مرد بری هستم خود دانید مردم همه در پاسخ گفتند خود او بر گردن ما و فرزندان ما باد" (انجیل متی باب 27 : 25 و26) تا اینجای قضیه اصلا صحبتی از معجزات نیست و آنحضرت در دفاع از خود ذكری از خوارق عادات و معجزات و یا انجام آنها نمی نماید تا سبب نجاتش شده و یا سبب پیروزی او بر خصم گردد.
البته عقلانی است كه معجزات بعنوان یك توانایی منحصر بفرد می بایست یك امتیازی برای دارنده آن ایجاد می كرد اما شواهد نشان می دهد كه مسئله بر عكس است اشاره به معجزات بعد از مصلوب شدن در جهت سرزنش و نفی قدرت حضرت بكار برده شده (ضمن اینكه نفی نشده) اما كاركرد آن مورد سوال است "رهگذران سرهای خود را تكان داده ناسزاگویان می گفتند ای كه تو میخواستی معبد را ویران كنی و سه روزه آن را باز بسازی خود را نجات ده! اگر پسر خدایی از صلیب فرود بیا! سران كاهنان و علمای دین و مشایخ نیز استهزایش كرده می گفتند: دیگران را نجات داد اما خود را نمیتواند نجات دهد!" (انجیل متی باب 27 :40الی43)
البته شاید تصور شود كه مسائل مورد اشاره آنها از قبیل زنده كردن مردگان یا شفای كوران یا مریضان مسائلی شخصی و بی اهمیت از دیدگاه مورخین قلمداد شده و عدم نقل آن به این علت تلقی شود اما تنها این خوارق عادات نیست كه از قلم افتاده بلكه مسائلی نیز وجود دارد كه البته جدای از نوع دیدگاه مذهبی یا سیاسی یا تاریخی نمی توانسته مورد توجه قرار نگیرید بخصوص مسائلی كه بعد از مصلوب شدن حضرت نقل شده مانند " عیسی بار دیگر به بانگ بلند فریادی بر آورد و روح خود را تسلیم نمود در همان دم پرده محرابگاه از بالا تا پائین دو پاره شد زمین لرزید و سنگها شكافته گردید قبرها گشوده شد و بدنهای بسیاری از مقدسان كه آرمیده بودند برخاستند آنها از قبرها به در آمدند و پس از رستاخیز عیسی به شهر مقدس رفتند و خود را به شمار بسیاری از مردم نمایان ساختند..." (انجیل متی باب 27 : 51 الی 55)
البته تنها این مسائل مربوط به عهد جدید نیست بلكه در عهد قدیم نیز مسائلی به همین مشابهت یا غلیظ تر ذكر شده بخصوص در معجزاتی كه به حضرت موسی منسوب بوده است و یا قران كریم نیز به همین مشابهت حكایت از انشقاق قمر و حوادث دهشتناكی از این قبیل دارد كه با همه عظمت و دهشت نه تنها كتب تاریخی خالی از آنست بلكه واكنشی حاكی از تعجب مردم عادی از این امر بزرگ و مهمتر گزارشی از رصد گران و ستاره شناسان كه در محیط خارج از عربستان ناظر قضیه باید باشند وجود ندارد.
چنانچه اكثر مفسرین (در ذیل سوره انشقاق) مسئله دو نیم شدن ماه را مسلم گرفته اند كه فقط چند تن از صحابه آنرا مربوط به آینده دانسته و انكار كردهاند در برخی مواضع نیز به مقایسه معجزات پیامبر با یهود پرداختهاند كه این مسئله نیز نوعی رقابت را نشان میدهد " اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ موسى كلیم را انفلاق بحر بود. مصطفى حبیب را انشقاق قمر بود. چه عجب گر بحر بر موسى به ضرب عصا شكافته گشت كه بحر مركوب و ملموس است، دست آدمى بدو رسد و قصد آدمى بوى اثر دارد.اعجوبه مملكت انشقاق قمر است كه عالمیان از دریافت آن عاجز و دست جن و انس از رسیدن بوى قاصر و آن گه باشارت دو انگشت مبارك، مصطفى (ص) شكافته گشت و این معجزه مرو را ظاهر گشت. " (كشف الأسرار و عدة الأبرار ج9 ص 398 )
در تفسیر سورآبادی نیز معجزات ظاهره را در كنار قران كریم فهرست می نماید كه تا چهل هزار می رسد و البته نتیجه هم معلوم است كه عدم ایمان خواهد بود (عدم ثمر بخشی معجزات) "... هم بدان دلایل كه مصطفى را علیه السلم بود چون قرآن و معجزه و انشقاق قمر و حنین جذع و تكلّم جدى مشوىّ و تكلّم ضبّ و تكلّم عجل و انفجار آب از میان انگشتان او و شهادت ذئب و شهادت اشجار و تسبیح حصا به گواهى دادن بر نبوّت او و جمله چهل هزار معجزه كه مصطفى را بدیدند هم نگرویدند..." ( تفسیر سور آبادى ج1 ص : 496)
سیری در معجزات با نظر بر همدلی با اهل ادیان
سیر دیگری نیز در بررسی معجزات قابل اهمیت است كه با تحقیق بیشتر میتوان نتایج مهمتری از آن دریافت كرد. در اینجا نیز مدار قضاوت آنچه در اذهان عامه مومنان وجود دارد خواهد بود یعنی قطع نظر از اینكه این موارد رخ داده و یا معنای خاصی دارد كه خود بحثی جدای از این بحث است ما به آنچه در در كتب مقدسه بظاهر ثبت شده و جزئی از معتقدات آنهاست با "همدلی" نظر داریم.
از این جنبه است كه میتوان گفت معجزات در ایام قبل بسیار مادی و در ارتباط مستقیم با حوادث طبیعی و در جهت نفی آن نقل شده و هر چه معجزهای از این جنبه قوی تر باشد بیان قدرت بیشتری را از صاحب آن مینماید و با بعبارتی آنچه پیامبران قبل را از سایرین و حتی در نظر آنها مدعیان پیامبری (كه البته از نظر مومنان دین قبلی پیامبران بعدی در بهترین حالت در همین رتبه قرار می گیرند) عظمت بخشیده و شخصیتی منحصر بفرد بدو عنایت می بخشد همین نوع معجزات است.
اما بمرور زمان این نحوه تفكر و نقل معجزات به سوی امور معنوی و یا امور غیر مادی و دنیوی گرایش می یابد و بییشتر ناظر بر نوع تاثیر و نحوه رفتار و گفتاری است كه صاحب دین به آنجا می رسد كه كلام او یا كتاب الهی بزرگترین معجزات محسوب می شود. در مقایسه با این مسئله ، امور مادی و تسخیرات دنیوی صاحب امر (اگر هم كمتر از ادیان قبل نباشد) كم رنگ جلوه داده میشود.
مثلا ظهور حضرت موسی و عهد قدیم از انواع معجزاتی مملو است كه جنبه دنیوی و مادی آن غلبه تام دارد بعنوان مثال تبدیل شدن عصا به اژدها و یا بلیعدن مارهای ساحران دیگر و یا جوشیدن دوازده چشمه از سنگ بواسطه لمس آن به عصا و یا معجزاتی كه با مقاومت فرعون بر آن كشور وارد میشد مانند تبدیل شدن آب به خون در نزد مصریان و ثبوت آن برای بنی اسرائیل و یا كشته شدن نخست زادگان مصری و یا غلبه ملخ ها و غوك ها و ... در انتها شكافته شدن نیل برای عبور بنی اسرائیل و بسته شده آن بروی مصریان و هلاك آنان. اهل تورات با افتخار تمام به این معجزات استناد كرده و اینكه مصرند بر اینكه پیامبری بعد از ایشان نیامده عدم وقوع این گونه معجزات از كسی است . (كافیست كه به سفر خروج تورات مراجعه شود)
در عهد جدید از طبیعت خارج شده و بیشتر جنبه انسانی می یابد مانند شفای امراض و زنده كردن اموات و ...اما همین سیر در قران كریم به سوی گفتار تمایل یافته و به گونهای در پی نفی و یا كم رنگ كردن قسمت مادی غلبه مییابد و یا حداقل بیش از چند مورد خاص مادی نمیتوان یافت در صورتی كه در جای جای قران مسئله معجزه بودن آیات تاكید شدید شده و حتی این قسمت به تحدی كشیده شده است.
نوع نگرش و برخورد معترضان با قران به نحو واضحی نشان میدهد كه در نظر آنان پیامبر معادل معجزه گر است و باید معجزات داشته باشد. در هیچ محل از قران نمیتوان آیه و یا استنادی یافت كه اگر منكرین صادقند مانند پیامبر شق القمر نمایند و ماه را دو نیمه كنند و حتی در جایی كه این معجزه ذكر میشود مطلب در مورد استناد و اثبات دین نیست. اگر تمایل به اظهار قطعیتی داشته باشیم میتوان گفت كه جنیه معنوی بر ذكر امور مادی پیشی گرفته و چنان غلبه دارد كه سایه سنگینی بر تمام آیات قرانی دارد.
درخواست معجزه همواره بی جواب بوده است
با وجود نقل معجزات فراوان در كتب مقدسه و فضایی كه این معجزات وقوع یافته جدای از اینكه صورت ظاهری یا معنوی قائل شویم یك نكته بسیار مهمی وجود دارد. نكته این است كه این معجزات هیچگاه در جواب معترضان و در فضایی كه می خواسته اند پیامبر بودن را با وقوع معجزه ای به چالش بكشند و یا قبول پیامبری را منوط به معجزه بدانند ظاهر نشده است. شاید بتوان این مسئله را مهمترین دلیل بر این فرضیه ارائه كرد كه معجزات اگر هم واقع بشوند به جهت اقناع معترضین واقع نشدهاند و اگر كاركردی داشته باشند آنها ثبوت بیشتر ایمان در قلب مومنان است نه بیشتر.
انجیل
در انجیل آمده "آنگاه فریسیان و صدوقیان نزد عیسی آمدند تا او را بیازمایند. بدین منظور از او خواستند تا آیتی آسمانی به آنان بنمایاند. در پاسخ فرمود...نسل شرارت پیشه و زناكار آیتی می خواهند اما آیتی به آنها داده نخواهد شد جز آیت یونس نبی . پس آنها را ترك گفت و به راه خود رفت" (انجیل متی باب 16 : 1الی 5) هم چنین وقتی فریسیان از روی آزمایش " آیتی آسمای از او خواستند اما عیسی آهی از دل بر آورد و گفت چرا این نسل خواستار آیت است ؟ آمین به شما می گویم هیچ آیتی به آنها داده نخواهد شد" (انجیل مرقس باب 8 : 11 الی 13)
اگر معجزه سبب ایمان منكرین و اقناع معترضین می شد حتما پیامبران به این امر مبادرت می ورزیدند اما چون نتیجهای جز اعراض بیشتر و ساحر و جادوگر خواندن پیامبر ندارد این امر مورد قبول واقع نمیشد " ...دیگر بار میان یهودیان اختلاف افتاد بسیاری از ایشان گفتند:او دیوزده و دیوانه است چرا به او گوش می دهید؟ " (انجیل یوحنا باب 10 : 19 و 20)
قران كریم
در قران كریم از معجزات با لفظ «آیه » یاد میشود اما حتی یك مورد هم ذكر نشده كه حضرت محمد ص از احدی در خواست معجزات را قبول نمودهباشند و یا مصداقی بعنوان اجابت ذكر شود مثلا در سوره اسرای از زبان این معترضان نقل است كه آنان گفتند "ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر اینكه یك چشمهای از زمین برایمان جاری سازی و یا باغی از خرما و انگور داشته باشی كه چشمهسارها از میانش جاری باشد (البته باید به جو و فضای عربستان توجه داشت كه این مسئله بعنوان یك امر خارق العاده جلوه می نموده است).
یا آسمان را بر سر ما پاره پاره سازی و یا خداوند و ملائكه را در برابر چشم ما حاضر سازی و یا یك خانهآی از طلا را مالك باشی و یا به آسمان بالا بروی و در این صورت هم هنگامی بالا رفتن تو را قبول خواهیم داشت كه كتابی هم از آسمان همراه خود بیاوری كه بخوانیم " البته این یك لیست مختصر از درخواستهای معترضان بوده و در سایر مواضع درخواستهای دیگری هم ذكر می شود اما همین چند درخواست مشخص می نماید كه فضا چگونه است و چه مسائل عجیبی در برابر مدعای پیامبری قرار دارد این است كه در پاسخ می فرمایند "پاك و منزه است پرودگار من (از چنین درخواستهایی) و مگر من غیر از یك بشری (مثل شما هستم) كه فرستاده شدهام"
وَ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتىَ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ ینبُوعًا(90 )أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نخَِّیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَرَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا(91)أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَینَا كِسَفًا أَوْ تَأْتىَِ بِاللَّهِ وَ الْمَلَئكَةِ قَبِیلاً(92)أَوْ یكُونَ لَكَ بَیتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقىَ فىِ السَّمَاءِ وَ لَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیكَ حَتىَ تُنزَِّلَ عَلَینَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبىِّ هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولًا(93)
در ضمن بی اثر بودن تمام این حوادث را در صورت وقوع برای معرضان بیان می كند كه اگر این موارد ایمان آور باشد چرا (آنگونه شما مدعی هستید )پیامبران قبل هم این چنین معجزاتی را آوردند اما شما بجای قبول آنان را كشتید.
در سوره آل عمران ایه ای است از زبان معترضان كه " خداوند با ما عهد بسته كه به پیامبری ایمان آوریم كه قربانی او از آسمان سوخته شود(اجابت شود) جالب است كه در پاسخ به یك مشكل معرضان یك تعجب بزرگ نیز در برابر آنان قرار می گیرد یعنی با اینكه فاصله این پیامبران هزاران سال و نسلهای بیشمار و سرزمینهای دوردست بوده است این گروه به كشتن پیامبران قبل متهم می شوند (البته این مسئله جای بحث مفصل دارد اما مختصر این است كه حضرت اشاره می فرمایند كه سیره معجزه خواهی همان سیره پیامبر كشی است و هدف شما نیز امحاء دعوت من است نه قبول دعوت و شما در این روش مانند اجداد بلافصل خود هستید)
آل عمران : 183 الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَینا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یأْتِینا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی بِالْبَیناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ
جالب است كه این امر به جهت اكثری از اهل ایمان چندان مورد تدقیق و بررسی واقع نشده و اهمیت آن واضح نیست. دوری از این تفكر به نحوی است كه صریحا به معجزاتی چون «شق القمر» بعنوان دلیل اثبات ظهور اسلام اشاره كرده ویا به نوعی در مقام رقابت با معجزات كثیر عهد عتیق، «معراج» مادی را شكل خاص برتری پیامبر خود بر سایر پیامبران قبل میشمارند. پر واضح است كه این گونه تفكر به صراحت در قران كریم رد شده حتی از زبان كفار نقل می شود كه چرا بر او حتی یك معجزه هم نازل نشده است. (الرعد : 27 وَ یقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیهِ آیةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یضِلُّ مَنْ یشاءُ وَ یهْدی إِلَیهِ مَنْ أَنابَ)
واضح است كه درپاسخ لیست "چهل هزاری" از معجزات برشمرده نشده واین مسئله نشان می دهد كه اولا این معرضین جهت تخفیف مقام از بردن نام مبارك آنحضرت امتناع ورزیده و فقط ضمیر" او" را بكار می برند و خدا را هم به نام "خدای او" یاد می كنند تا هم پیامبری ایشان و خدایی خدای او را منكر شوند ودر عین حال با این لحن اثبات كنند كه حتی در یك بار هم معجزهای برایشان ظاهر نشده است (به درخواست معرضان) و البته اگر در مقامهای دیگر معجزه ای رخ داده است (نه به درخواست معرضان) و آنرا دیده یا شنیده اند فقط اعتراض كرده و می گویند كه او ساحر است (القمر : 2 وَ إِنْ یرَوْا آیةً یعْرِضُوا وَ یقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ ) و یا دستمایهای برای تمسخر بدست می آورند (وَ إِذا رَأَوْا آیةً یسْتَسْخِرُونَ الصافات14)
اما در مقابل تمام این مسائل یك امر بزرگ خودنمایی می كند كه در كتب مقدسه قبل لااقل به این وضوح و صراحت نیامده است. یعنی اگر جن و انس گرد آیند و هر چند كه یكدیگر را یاری كنند نمی توانند مانند این قران بیاورند .
الإسراء : 88 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً
مهمتر این است كه در مقام تحدی می فرماید حتی ده تا سوره به مانند آنچه شما مفتریات میخونید بیاورید اگراز راستگویانید.
هود : 13 أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ اینگونه نگرش مشخص می نماید كه در مقام استدلال و دعوت، اعتنایی به معجزات ظاهری نیست بلكه معجزه كلام الهی است كه مانند آن را كسی نمیتواند بیاورد و آن تاثیری است كه در بطن این كلام نهفته است و قلوب را تصرف می نماید.
آثار حضرت باب
حضرت باب اعظم نیز در بسیاری از مواضع مسئله حجیت آیات و عدم اعتبار معجزات را تاكید فرموده و همان مسئله كه حجیت قران بوده در ظهور خود میزان قرار می دهند. اینكه آیات از روی فطرت و بدون تامل و تصحیح نازل می گردد و احدی در این مقام نمی تواند مقابله نماید.
"...و شبهه نیست در اینكه خداوند این آیات را نازل فرمود بر او بمثل آنكه بر رسول خدا (ص) نازل فرموده چنانچه حال بمثل این آیات بقدر صد هزار بیت در میان خلق منتشر است بغیر صحف و مناجات او و صور علمیه و حكمیه او و در عرض پنج ساعت هزار بیت از نزد او ظاهر میگردد یا باسرع طوریكه كاتب نزد او بتواند تحریر نماید آیات اللّه را قرائت مینماید میتوان میزان گرفت كه هر گاه از اوّل ظهور تا امروز میگذاشتند چقدر از آثار از نزد او منتشر شده بود و هر گاه میگوئید كه این آیات بنفسها حجّت نمیشود نظر كنید در قرآن هر گاه خداوند در مقام اثبات نبوّت رسول خدا (ص) بغیر آیات احتجاج فرموده شما ها هم تأمّل نمائید ... و در مقام كفایت كتاب نازل فرموده اولم یكفهم انّا انزلنا علیك الكتاب یتلی علیهم انّ فی ذلك لرحمة و ذكری لقوم یؤمنون و جائیكه خداوند شهادت داده بكفایت كتاب بنفس آیات چگونه كسی میتواند بگوید كفایت نمیكند حجیت كتاب بنفسه ... "(منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی ص 56)
هم چنین در كتاب بیان فارسی تصریح می فرمایند كه حجیت ظهور ایشان متناسب با ظهور قبل بوده و مباحثی است كه مورد افتخار صاحبان علم است. البته صدور این آیات از فردی است كه علوم رایجه بین علما را تحصیل نكرده و سن ایشان زمان مدعا و نزول آیات بیست و اندی است و از سویی سبك ایشان به هیچیك از علما شباهتی ندارد و مطالبی كه از قلب ایشان بدون تامل و تفكر جاری میشود حاوی حقایقی است كه سابقهای بین علمای زمان خود ندارد و البته مهمتر از همه این اختصاصات تاثیر و نفوذی است كه بر قلوب صافیه از علما و فضلا و افراد عادی جامعه داشت و جانفشانی آنان در راه این اعتقاد به نحوی اعجاب همگان را برانگیخت كه شاه و وزرا را مجبور بر مقابله و عكس العمل و نهایتا تبرباران آنحضرت و شكنجه و شهادت مومنانش بر انگیخت. این است كه می فرمایند:
"...ملخص این باب آنکه خداوند عالم عز شانه در هر کور به آنچه اعلی علو اهل آن کور تفاخر می نماید حجّت را نازل می فرماید چنانچه در زمان نزول قرآن افتخار کل به فصاحت کلام بود از این جهت خداوند قرآن را به اعلی علو فصاحت نازل فرمود و او را معجزه رسول الله قرار داد و در قرآن خداوند اثبات حقیقت رسول الله و دین اسلام را نفرموده الّا به آیات که اعظم بینات است و دلیل بر اعظمیت آن آنکه کل به حروف هجائیه تکلم می کنند و خداوند عالم کلمات قرآنیه را به شانی نازل فرموده که اگر ما علی الارض جمع شوند و بخواهند آیه ای در مقابل آیات قرآن بیاورند نمی توانند و کل عاجز می شوند و شبهه ای نیست که در کور نقطه بیان افتخار اولوالالباب بعلم توحید و دقایق معرفت و شئونات ممتنعه نزد اهل ولایت بوده از این جهت خداوند عالم حجّت او را مثل حجّت رسول خدا در نفس آیات قرار داده و در علو توحید و سمو تجرید کلماتی از لسان او جاری فرموده که هر ذاروح توحیدی نزد او خاشع شده الّا کسی که درک ننماید آنچه او با محبوب خود تکلّم فرموده و شئون حکمیه و علمیه مالانهایه از نزد او ظاهر فرمود که غیر الله قدر آن را ندانسته و عارف نگشته... و د راین کور خداوند عالم به نقطه بیان آیات و بینات خود را عطا فرموده و او را حجّت ممتنعه بر کل شیی قرار داده و اگر کل ما علی الارض جمع شوند نمی توانند آیه ای به مثل آیاتی که خداوند از لسان او جاری فرموده اتیان نمایند (بیان فارسی باب دوم واحد اول)
آثار حضرت بهاءالله
در ظهور مبارك حضرت بهاء الله نیز مسئله حجیت ظهور به نزول آیات است كه بر حسب فطرت از زبان یك فرد تحصیل نكرده جاری شده و شباهتی به علوم جاریه بین علما ندارد اما یك استثنایی كه به جرات می توان گفت در تاریخ ادیان قبل سابقه ندارد در این ظهور رخ داد كه ایشان ظهور یك امر خارق العاده را در صورت قبول و اجماع علما قبول فرمودند و این مسئله به تفصیل در قسمت بعدی ذكر می گردد.
در حقیقت آیات نیز حجیت خود را از نفس مظهر ظهور كسب می نماید پس این صاحب امراست كه حجیتی بالاتر از آیاتش را داشته و دارد. به همین دلیل وقتی پیامبری ظاهر می شود كتابی از قبل نوشته با خود ندارد كه به عنوان دلیل ارائه نماید اما مومنین ثابت قدم فراوانی هم دارد . این مومنان نظر بر خود پیامبر دارند كه البته بالاترین دلیل است. اما بعد از ایشان و به سبب كسانی كه در از درك مقام رسالت باز می مانند آیات و آثار نازله از ایشان در مرحله اول توجه باید قرار گیرد.
مسئله كثرت آثار و نزول الواح در این زمان قابل قیاس با گذشته نیست:
"...جمال اقدس ابهی دراین مقام بنفسه المهیمنة علی الابداع شهادت داده قوله عزّ كبریائه " الیوم فضلی ظاهر شده كه دریك یوم و لیل اگر كاتب ازعهده برآید معادل بیان فارسی ازسماء قدس ربّانی نازل می شود... این ایام...معادل جمیع كتب قبل و بعد ازقلم اعلی امام وجوه نازل " ودرمقام دیگرنسبت به كثرت آیات منزله درارض سِرّ لسان قدم به این بیان مبرم ناطق " آنچه دراین ارض موجودكُتّاب ازتحریرش عاجزمانده- اند چنانچه اكثری بی سواد مانده".(46- قرن بدیع ج2، ص 246)
ارزش معجزات ازنظر مومنان
مسئله دیگر این است كه آیا اهل ادیان دید واحدی نسبت به معجزات دارند و یا این دیدگاه متفاوت و متشتت است؟ مسلما جواب منفی است و با وجود اشتراكاتی كه در این میان وجود دارد حتی در بین اهل یك دین نیز معجزات ارزش واحد و مشخصی ندارد. اینكه اصولا پیامبری بدون معجزه میتواند باشد یا خیر خود معضلی است كه هنوز جواب مشخصی ندارد. و در میان معجزات یك دین نیز تمایز و اختلافی از حیث اهمیت وجود دارد كه بیشتر به خارق بودن آن توجه میشود تا تاثیر آن.
شواهدی درانجیل میتواند وجود معنای مجازی كلمات تایید كند بعنوان مثال در جایی كه صحبت از احیای اموات بمیان میآید این مسئله نیز ذكر میشود كه هر كس ایمان به حضرت مسیح داشته باشد زنده شده و او زنده حقیقی است كه هزگز نخواهدمرد. "عیسی گفت قیامت و حیات منم آن كه به من ایمان اوردحتی اگر بمیرد باز زنده خواهد شد هركه زنده است و به من ایمان دارد به یقین تابهابد نخواهد مرد" (انجیل یوحنا باب 11 : 25و 26)
و مرد كوری كه شفا میخواست به نزد حضرت آمد و "عیسی از او پرسید چه می خواهی برایت بكنم؟ پاسخ داد استاد می خواهم بینا شوم . عیسی به او فرمود: برو كه ایمانت تو را شفا دادهاست..." ( انجیل مرقس باب 10 : 51 و 52) در اینجا شفا صریحا به مفهوم روحانی و ایمانی تغییر می یابد. در همین راستا مطالعات اخیر بر كتاب مقدس، تاویل گونه بودن كلمات كتاب مقدس را مورد تاكید قرار میدهند.
مطالعات نقادانه و علمی بر كتاب مقدس كه در غرب انجام شده به نوعی تایید می نماید كه مسائلی كه در متن كتاب آمده بیشتر بیان قالب است تا منظور و باید برای یافتن معنا قالب را از متن جدا كرد و شكل افراطی این قضیه هم وجود دارد كه هیچ مفهومی در كتاب مقدس بصورت مستقل و مستقیم و جدای از قالب نیامدهاست. (در این مورد می توان به كتاب نورتروپ فرای، رمز كل : كتاب مقدس و ادبیات ترجمة صالح حسینی مراجعه نمود)
چنین دیدگاهی بر كتاب مقدس مسلما معجزات را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. برخی محققین اخیر نیز بصراحت به مسائلی چون رستاخیز جسمانی شك برده و آنرا به نوعی كه مطابقت با سایر مسائل كتاب باشد تعبیر نموده اند یعنی در بین محققین كتاب مقدس این سیر وجود دارد كه این رستاخیز بسوی غیر جسمانی بودن غلبه یافته و در بین متفكرین جدید این مسئله با موشكافی بیشتر و نیز تكیه بر جنبه غیر جسمانی و اهمیت حیات جدید سوق یافته است بعد از پولس اعتقاد كاتولیك رمی بواسطه سنت آگوستین و ترتولیان شكل كرفت كه بر رستاخیز جسمانی تكیه دارد.
اما در حال حاضر به این فرضیات نیز با غلبه میتوان دست یافت كه نظر معاصر محسوبست. لودمان متخصص عهد جدید معتقد است كه «مسئله رستاخیز مسیح در قلب وفكر حواریون روی داد این یك واقعه ایستا بود كه جسم را در بر نداشت»
هم چنین "مییر" معتقد است كه مهمترین مسئله در مواجهه با مسئله رستاخیز در عهد جدید كه انجیل آنرا بدون هیچ شاهد عینی میآورد این نیست كه آیا عیسی از مردگان در یك حس جسمانی برخاست در عوض بواسطه خدا بود كه عیسی به یك زندگی متفاوت از آنچه بشر بعنوان زندگی زمینی میشناسد راه یافت.
دیدگاه كلی بر معجزات در آثار بهایی
الف: تایید وقوع معجزات در عین توجه به حكمت و قدرت الهی و مفید فایده بودن آن
در یك نظر گاه میتوان گفت كه مظاهر الهیه به علت اینكه قائم مقام حق در روی زمین بوده و به حقایق آگاهند قدرت ایشان نیز حاكی از قدرت حق بوده و قادرند بر هر امری از امور. بدین جهت معجزات نیز از ایشان بظهور رسیده و میرسد. این مطلب بقدری واضح و آشكار است كه قابل انكار نیست. اما اینكه آیا تمام مسائل قبل و معجزاتی كه در حق پیامبران قبل نقل مینمایند به ظاهر ظاهر رخ داده یا نه ، امری است كه از این كلیت حاصل نمیشود و بعبارتی تاییدی بر این تفكر نیز محسوب نمیشود زیرا وقوع معجزات و امكان وقوع آن دو امر جدای از یكدیگر بوده و ارتباط چندانی با هم ندارند اما قدر مسلم این است كه امكان وقوع معجزات نفی نشده بلكه تاكید شده است.
در بیانات مباركه حضرت عبدالبهاء در مفاوضات به این مسئله صریحا اشاره میگردد كه وقوع معجزات ممكن است و نه تنها ممكن است بلكه تمام اموری كه از آنان سرمیزند معجزه و خارق عادت است اما این امر سبب نمیشود كه همه معجزات كه در كتب مقدسه آمده قطعا رخ داده باشد زیرا دو امر مهم دیگر نیز مد نظر است اولا كه این مسائل نزد خود انبیاء اهمیت نداشته و حتی ذكر آنرا جایز نمیدانند و اگر سندیتی داشته باشد تنها در مورد حاضرین صادق است در ثانی نوع ذكر این معجزات و شواهد دیگر نشان می دهد كه اكثر آنها تاویل خاصی داشته و جنبه معنایی آن مهم است.
مسئله بعدی این است كه اگر معجزه امتیاز رسل الهی باشد به نظری تمام اموری كه از آنان سر میزند معجزه است مهمترین مسئله كاركردی است كه بر معجزات مترتب است یعنی باید اثر و ثمری بر یك امر كه از حكیم مطلق سر می زند مترتب باشد. دو نیم شدن ماه چگونه بر زندگی بشر در كره زمین به فرض تحقق مثمر اثر خواهد بود و یا صحبت جانداران بی زبان با وجود عجیب بودن چه ثمری در بر خواهد داشت كه خداوند در ابتدای خلقت آنرا در نظر نگرفته بوده است اما در زبان تمثیل می تواند گویای واقعیتی عظیم باشد. بیان مبارك میتواند به نوعی فصل الخطاب واقع شود:
«... مظاهر مقدّسه الهیه مصدر معجزاتند و مظهر آثار عجیبه هر امر مشکلی و غیر ممکنی از برای آنان ممکن و جایز است زیرا بقوّتی خارق العاده از ایشان خارق العاده صدور یابد و بقدرتی ماوراء طبیعت تأثیر در عالم طبیعت نمایند از کلّشان امور عجیبه صادر شده ولی در کتب مقدّسه اصطلاح مخصوصی موجود و در نزد آنان این معجزات و آثار عجیبه اهمّیتی ندارد حتّی ذکرش نخواهند .
زیرا اگر این معجزاترا برهان اعظم خوانیم دلیل و حجّت از برای حاضرین است نه غائبین . مثلاً اگر از برای شخص طالب خارج از حضرت موسی و حضرت مسیح آثار عجیبه روایت شود انکار کند و گوید از بتها نیز بتواتر یعنی بشهادت خلق کثیر آثار عجیبه روایت شده است و در کتب ثبت گشته . برهمن از برهما یک کتاب آثار عجیبه نوشته پس طالب بگوید از کجا بدانیم یهود و نصاری راست گویند و برهمن دروغ گوید و هر دو روایت است و هر دو خبر متواتر و هر دو مدوّن در کتاب هر یک را احتمال وقوع و عدم وقوع توان داد و دیگران چنان و اگر راست است هر دو راست اگر قبول شود هر دو را باید قبول نمود لهذا برهان نمیشود پس معجزات اگر از برای حاضرین برهانست از برای غائبین برهان نیست .
امّا در یوم ظهور اهل بصیرت جمیع شؤونات مظهر ظهور را معجزات یابند زیرا ممتاز از ما دونست همین که ممتاز از ما دونست معجزه محض است . ملاحظه نمائید که حضرت مسیح فرید و وحید من دون ظهیر و معین و بدون سپاه و لشکر در نهایت مظلومیت در مقابل جمیع من علی الارض علم الهی بلند نمود و مقاومت کرد و جمیع را عاقبت مغلوب نمود و لو بظاهر مصلوب گردید حال این قضیه معجزه محض است ابداً انکار نتوان نمود دیگر در حقّیت حضرت مسیح احتیاج ببرهان دیگر نه و این معجزات ظاهره در نزد اهل حقیقت اهمّیت ندارد .
مثلاً اگر کوری بینا شود عاقبت باز کور گردد یعنی بمیرد و از جمیع حواسّ و قوی محروم شود لهذا کور بینا کردن اهمّیتی ندارد زیرا این قوّه بالمآل مختلّ گردد و اگر جسم مرده زنده شود چه ثمر دارد زیرا باز بمیرد . امّا اهمّیت در اعطای بصیرت و حیات ابدیست یعنی حیات روحانی الهی زیرا این حیات جسمانی را بقائی نه و وجودش عین عدم است مثل اینکه حضرت مسیح در جواب یکی از تلامیذ میفرمایند که بگذار مرده را مردها دفن کنند زیرا مولود از جسد جسد است و مولود از روح روح است» (مفاوضات عبدالبهاء ص 78و 79)
در بیانی حضرت ولی عزیز امرالله به این مسئله اشاره میفرمایند كه نمیتوان به صرف اینكه وقوع معجزات مخالف قانون طبیعت است احتمال آن را نفی كرد بلكه همان خداوندی كه خالق جهان است به حكمت و قدرت بالغه خود هر گونه تغییری دراین قوانین هر چند بطور موقت ایجاد مینماید و بر تمام این امور قادر است حصری برای او نمیتوان قائل شد. (Compilations, Lights of Guidance, p. 489)
بیان دیگری كه به مسئله تولد حضرت مسیح و معجزهوار بودن آن اشاره مینماید این مضمون را در خود دارد كه از نظر تعلیم بهایی امكان معجزات هیچ گاه رد نشده گر چه اهمیت آن كمتر مورد توجه بودهاست. (Compilations, Lights of Guidance, p. 489)
با وجودیكه در قبل هم ذكر شد مستندی مربوط به پذیرش درخواست معجزه از سوی معرضین در كتب مقدسه قبل دیده نمیشود (البته در قران كریم پذیرش یك مباهله گزارش شده كه در آن مورد هم درخواست كنندگان حاضربه مباهله نشدند اما این مسئله با معجزه متفاوت است) اما در ظهور مبارك حضرت بهاءالله این امر را اجابت فرمودند كه اگر وقوع معجزات را سبب اطمینان میشمردند بر یك معجزه توافق نموده و به حضور مبارك بفرستند تا اجابت گردد این امر به تلویح میرساند كه وقوع معجزات ظاهره (هر چه كه باشد میتواند واقع گردد) اما آنچه كه در این بیان و تبیین آن آمده است نظر به این حقیقت است كه تاكید نماید معجزات در اثبات حقانیت مظاهر مقدسه بی استفاده و بی ثمرند یعنی در اثبات امر نمیتوان به آنها تكیه و استناد كرد.
حضرت عبدالبهاء در این خصوص می فرمایند: «... با وجود این دائماً ندا بلند بود و صیت امراللّه مشتهر و بفضل و علم و کمالاتی ظاهر شدند که سبب حیرانی کلّ اهل ایران شد بقسمی که در طهران و در بغداد و در اسلامبول و رومیلی و در عکّا هر نفسی از اهل علم و معارف چه محبّ و چه مبغض که بحضور حاضر شد هر سؤالی که نمود جواب شافی کافی شنید و کلّ مقرّ و معترف بر آن بودند که این شخص در جمیع کمالات فرید و وحید آفاق است .
و در بغداد بسیار واقع که در مجلس مبارک علمای اسلام و یهود و مسیحی و ارباب معارف اروپا حاضر و هر یک سؤالی مینمود وبا وجود اختلاف مشارب جمیع جواب کافی شافی می شنیدند و مقنع می گشتند . حتّی علمای ایران که در کربلا و نجف بودند شخص عالمی را انتخاب کردند و توکیل نمودند و اسم آن شخص ملّا حسن عمو بود آمد بحضور مبارک بعضی سؤالات از طرف علما کرد جواب فرمودند.
و بعد عرض کرد که علما در علم و فضل حضرت مقرّ و معترفند و مسلّم عمومست که در جمیع علوم نظیر و مثیلی ندارد و این هم مسلّم است که تدرّس و تحصیل نکردهاند و لکن علما میگویند که ما باین قناعت ننمائیم و بسبب علم و فضل اقرار و اعتراف بحقّیتشان نکنیم لهذا خواهش داریم که یک معجزه ای بجهت قناعت و اطمینان قلب ظاهر فرمایند . جمال مبارک فرمودند هر چند حقّ ندارند زیرا حقّ باید خلق را امتحان نماید نه خلق حقّ را ولی حال این قول مرغوب و مقبول امّا امراللّه دستگاه تیاتر نیست که هر ساعت یک بازی در بیاورند و هر روزی یکی چیزی بطلبد در این صورت امراللّه بازیچه صبیان شود ولی علما بنشینند و بالاتّفاق یک معجزه ای را انتخاب کنند و بنویسند که بظهور این معجزه از برای ما شبهه ای نمیماند و کلّ اقرار و اعتراف بر حقّیت این امر مینمائیم و آن ورقه را مهر کنند و بیاور و اینرا میزان قرار دهند اگر ظاهر شد از برای شما شبهه نماند و اگر ظاهر نشد بطلان ما ثابت گردد .
آن شخص عالم برخاست و زانوی مبارک را بوسید و حال آنکه مؤمن نبود و رفت و حضرات علما را جمع کرد و پیغام مبارک را تبلیغ نمود . حضرات مشورت کردند و گفتند این شخص سحّار است شاید سحری بنماید آنوقت از برای ما حرفی نمیماند و جسارت نکردند ولی آن شخص در اکثرمحافل ذکر نمود و از کربلا رفت بکرمانشاه و طهران و تفصیل را بجمیع گفت و خوف و عدم اقدام علما را ذکر نمود . مقصود اینست که جمیع معارضین شرق معترف بر عظمت و بزرگواری و علم و فضل جمال مبارک بودند و با وجود عداوت جمال مبارک را به بهاءاللّه شهیر تعبیر مینمودند . باری حال که آن نور حقیقت افول فرمود کلّ محتاج ببراهین هستند...» (مفاوضات ص 22و 23)
حضرت عبدالبهاء عدم ذكر معجزات در این ظهور را بدین علت میدانند كه به جهت آیندگان برهان واقع نمیشود و مثبت مطلبی نیست و برای حاضرین نیز كه دلیل محسوب میشده تاثیر خود را بتمامه داشته است. این اصل در مورد همه ظهورات مصداق داشته و میتوان تعمیم داد « باری مقصود اینست که بسیار امور عجیبه از جمال مبارک ظاهر شد امّا ما روایت نمیکنیم زیرا بجهت کلّ من علی الارض حجّت و برهان نمیشود بلکه از برای آنانکه مشاهده نمودهاند نیز برهان قاطع نشود گمان نمایند که سحر است» همچنین اینگونه اشاره میفرمایندكه «من معجزات جمال مبارک را ذکر نکنم شاید سامع گوید این روایتست و محتمل الصّدق و الکذب مثل اینکه در انجیل روایات معجزات مسیح از حواریین است نه دیگران امّا یهود منکر آن . ولی اگر من بخواهم که ذکر خوارق عادات از جمال مبارک کنم بسیار است و درشرق مسلّم حتّی در نزد بعضی اغیار نیز مسلّم است . ولی این روایات حجّت و برهان قاطع از برای کلّ نشود شاید سامع گوید بلکه این مطابق واقع نیست زیرا طوائف سائره نیز روایات معجزات ازمقتداهای خود کنند...» (مفاوضات ص 29)
هم چنین در بیانی میفرمایندكه تمام شئون جمال قدم معجزه بود «... اگر برهان خواهی الحمد لله به سراج حجّت الهی آفاق روشن است جمال مبارک جمیع شئونش معجزه بود از جمله در سجن اعظم در حالتی که اسیر بود این امر اعظم را بلند کرد و ولوله درشرق و غرب انداخت»
ب: معنا داشتن معجزات مذكوره در كتب قبل
حضرت عبدالبهاء در بیانی اشاره میفرمایند كه بسیاری از این حوادث كه بصورت مدهش و غریب در كتب مقدسه ذكر شده نمیتواند بصورت ظاهر اتفاق افتاده باشد زیرا امری نیست كه از دید مردم مخفی باشد و باید مورخین نیز آن وقایع را مذكور دارند. «...و همچنین اکثر معجزات که از انبیا ذکر شده است معانی دارد . مثلاً در شهادت حضرت مسیح در انجیل مذکور است که ظلمت احاطه کرد و زلزله شد و حجاب هیکل منشقّ گشت و اموات از قبور برخاستند . اگر این بظاهر بود واقعه عظیمی است البتّه در تاریخ ایام درج میشد و سبب اضطراب قلوب میشد و اقلّاً حضرت مسیح را سپاهیان از صلیب نزول میدادند و یا آنکه فرار میکردند و این وقایع در هیچ تاریخی مذکور نه . پس معلوم است که مقصد ظاهر عبارت نیست بلکه معنی دارد و ما مقصدمان انکار کردن نیست فقط مراد اینست که این روایات برهان قاطع نمیشود و معنی دارد مقصد همین قدر است...» (مفاوضات ص 29)
مطلب مهم این است كه در این بیان به صراحت فرمودند "انكار" هدف نیست بلكه این بیانات حاوی پیامی است كه باید آن پیام را درك كرد نه اینكه به ظاهر كلام متمسك شده و در این صورت یا بصورت تعبدی و بدون درك و تعقل مطلبی را قبول كرد كه البته اینگونه قبول ارزش واقعی ندارد و یا عدم وقوع چنین مسائلی را كه مخالف عقل و سنت بشری است با انكار اصل آن ثابت كرد.
در بیانات حضرت عبدالبهاء بسیاری از امور را جزء اصلی معجزات میشمرند كه در ادوار قبل و ادیان ماضیه سابقه ندارد و حقیقتی است كه سالفین از توجه بدان بیبهره بودهاند یعنی حقیقت امر الهی كه قیام یك فرد بر امری عظیم بدون یاور و معین و با مخالفت بزرگان و قدرتهای مادی سبب وحدت و جانبازی افرادی در راهش شده و عاقبت عالمگیر و بر تمام قدرتها غلبه نموده و بر قلوب و وجدان نفوس تاثیر كلی نمودهاست. این امر در مقایسه با تبدیل عصا به مار و یا شق قمر و یا شفای بیمار از اهمیتی برخوردار است كه باید اذعان نمود شخص منصف از نقل این امور در جایی كه چنین اثرات عظیمی وجود دارد باید احتیاط نماید.
در بیانی به این مضمون میفرمایند كه در شرق هر جمعی پریشان و درمانده گشت بجز اجتماع احبای الهی كه در حصن حفظ حضرت بهاءالله از هر گونه مصیبت و زحمتی محافظت گردیدند در حقیقت این یك معجزه الهی است كه ما بدون معاونت و بی دوست و بدون محافظ و آوارگانی بی سرپناه در این سرزمین در میان آتش ظلم و ستم حفظ گردیم این یك معجزه الهی است، نقل به مضمون (Abdu'l-Baha, Baha'i World Faith - Abdu'l-Baha Section, p. 387 )
در بیانات معهد اعلی نیز میتوان این سیر را یافت. اینكه معهد اعلی در برخی مسائل وقوع امری را غیر ضروری و غیر لازم میدانند بطور مثال در مورد رستاخیز جسمانی میتوان این نظر را یافت كه آنرا را در دو جهت اشاره مینمایند یكی از لحاظ منطق و عقل و ابزار بشری كه همواره برای فهم مسائل بكار میگیرد و یكی از جنبه تجربه و كاركردی كه این امر در ابتدا داشته است.
در وهله اول اینكه آنحضرت باید به صلیب كشیده شده و پس از آن با جسم گوشت و خون قیام كند و مدتی در این جهان باشد و سپس به سوی آسمان عروج كند امری غیر منطقی نام گرفته و الحق یافتن دلیل عقلی برای این امر با توجه به داستان زندگی حضرت مسیح امری دشوار است و نتیجه خاصی از آن حاصل نمیشود در اینجا بحث در این باب نیست كه آیا حضرت مسیح معجزه گر است یا خیر و یا این امر در قدرت آنحضرت بوده یا بیرون از قدرت او .
اصولا این امور تناقضی ندارند و اینكه مظاهر مقدسه بر هر امری قادرند قضیهای است كه در امر بهایی بطور مسلم پذیرفته شده اما این امور باید با حكمت الهی سازگار بوده و ناظر به سنت الهی در مسیر هدایت بشر و در جهت خاصی باشد و الا استفاده از قدرت مطلق بدون حكمت مطلق و عقل مطلق از خداوند محال است و او را به رتبه جبارین روزگار تنزل میدهد و ...از این رو این بیان معهد اعلی ناظر به این اصل كلی است كه خداوند در عین اینكه قدرت مطلق است حكیم مطلق هم هست امری نظیر قیام مجدد جسمانی و وقوف در بین مومنان و سپس عروج به آسمان از لحاظ منطقی و عقلی قابل توجیه نیست و ناظر به ثمر و هدف كلی انبیاء و رسالت آنان نمیباشد این امر منافی اصل مسلم قبول معجزات و احتمال وقوع معجزات جسمانی و روحانی نمیتواند باشد بلكه در همین جهت و اثبات آنست.
مسئله بعدی این است كه معجزات و تاثیر انبیاء را از جنبه غلبه روحانی آن مورد عنایت قرار میدهند و تاثیر بر قلوب و ارواح بشری كه رسالت اصلی انبیاء محسوبست سبب میشود كه در بررسی معجزات نیز به هر دو جنبه توجه شده و آنچه با هدف روحانی و مرتبط با ارواح بشری و تعالی روحی انسانی است مورد عنایت و توجه بیشتری قرار گرفته و در مواقع تشتت امور بعنوان ممیز مورد استفاده و استناد قرار گیرد .
قدری تفكر و تعمق لازم است تا از محدودیت ظاهره خارج شده و به عظمت این امر كه فردی تاسیسی بنماید كه تمام جهان را به نوعی تحت تاثیر قرار دهد و پیروان او در سخت ترین شرایط خیرخواه نوع انسان و خادم همنوع گردیده و در اخوت و برادری بكوشند و تحمل سختترین شكنجهها را به اطمنیان و شجاعت بنمایند و جان شیرین را با شوق نثار نمایند مهمتر است و تاثیر بیشتری داشته و امری دور از ذهن و توان بشری را به انجام رسانده یا اینكه به حیاتی موقت دوباره دست یابد.
در ادامه این فدا و نثار جسم، قدرت و تاثیری روحانی نهفته بود كه معنای حقیقی قدرت و تاثیر را به دنبال دارد و تاثیر غیابی خود از نشانههای الهی بودن و خارج از توان بشری و بعبارتی تصدیق قدرت معجزات است نه نفی آن و اگر فردی این امر عظیم را دور از معجزه و قیام ظاهره از قبر را در مقابل این امر بزرگتر و شبیه تر به معجزه بداند در حقیقت نفی قدرت و حكمت از حق نموده و قیاس این دو امر خود نشانی دارد از اینكه تشخیص امور معنوی و عظمت و صعوبت تغییر قلوب و تاثیر بر نفوس كه تنها در قبضه قدرت الهی است درست صورت نگرفته و امری جانبی و حاشیهای بر اصل غلبه كرده است.
نظر خود را بنویسید