سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
منبع: سایت گویا
چون مراجعۀ بی نتیجه ام به ستاد حقوق بشر قوۀ قضائیه را هنوز خوب به خاطر دارم، باور کردن سخنان رئیس این ستاد، آقای محمد جواد لاریجانی، دربارۀ حقوق بهائیان در نشست بررسی وضعیت حقوق بشر ایران در ژنو برایم غیر ممکن است. ٢ سال پیش برای تقاضای رسیدگی به محرومیتم از تحصیل در دانشگاه به این ستاد مراجعه کردم.
مسئول خوش برخورد ستاد هنگام اولین مراجعه ام به این مرکز، در مراجعۀ بعدی با فردی جدی جایگزین شد که نه تنها وعده های خوش بینانۀ مسئول اول را نداد، بلکه امید به نتیجه گرفتن از مراجعات را نیز از بین برد. نامه ام به آقای لاریجانی به این ترتیب بی جواب ماند و اکنون ٤ سال است از ورود به دانشگاه محروم هستم.
آقای لاریجانی در حالی می گوید ۲۰۰ بهائی در دانشگاه ها درس می خوانند که من و هزاران جوان بهائی در مراحل مختلف از ورود به دانشگاه محروم شده ایم. سال ۸۳، حدود ده بهائی در رشته های پایین در دانشگاه های دور افتاده پذیرفته شدند، اما مشخص بود که پذیرش اینان و عدم پذیرش دیگران – از جمله رتبه های بالا و حتی یک رقمی- فقط برای توجیه این ظلم آشکار در برابر جامعۀ بین الملل بود.
شاید هم می خواستند بین بهائیان اختلاف ایجاد کنند؛ یکی از مسئولین در پاسخ به شکایتم می گفت آنها که اجازۀ ورود یافته اند، دین خود را اسلام ذکر کرده اند و تو نیز اگر اجازۀ ورود می خواهی باید چنین کنی؛ نمی دانست که من بهتر از او دوستان و اطرافیان خود را می شناسم!
دو سال بعد حدود ۲۰۰ داوطلب بهائی در دانشگاه ها پذیرفته شدند؛ این تعداد نسبت به سال ۸۳ بالاتر بود و حتی خود بهائیان امیدوار شدند که دوران گذشته به سر رسیده و حال اجازۀ ورود به دانشگاه دارند. حتی به افرادی مثل من که با رتبه های دو رقمی پشت درهای دانشگاه مانده بودیم، گفته می شد اشکال از انتخاب رشته مان بوده که قبول نشدیم! که با مقایسۀ کارنامه ام با کارنامه های پذیرفته شدگان دیگر و مراجعه به مراجع مربوطه فهمیدم که علت پذیرفته نشدنم فقط و فقط بهائی بودن است.
در سال ۸۶ که بسیاری از داوطلبان بهائی با عنوان نقص پرونده از حضور در دانشگاه محروم شدند، بیش از پیش اطمینان حاصل شد که مشکل حق تحصیل هنوز به قوت خود باقی است و علت محرومیت بهائیان نیز اعتقاد قلبی. اما همان تعدادی که در دانشگاه ها پذیرفته شده بودند نیز کم کم در مراحل مختلف اخراج شدند. یکی از مسئولین به دوست اخراجی ام گفته بود برای هر کدام از شما برنامه ای هست و قرار است در مرحله ای مانع ادامه تحصیل تان بشوند!
بنابراین برخورد چند سال اخیر نیز فقط شکل جدیدی از محرومیت دانش آموزان و دانشجویان بهائی است که دیگر مثل انقلاب فرهنگی ۵۸ مستقیم نمی گویند چون اقرار می کنی بهائی هستی اخراج می شوی! به سازمان سنجش، نمایندگان مجلس، وزارت علوم، وزارت کشور یا دیوان عدالت مراجعه می کنی و علت محرومیتت را می پرسی. جواب درستی نمی دهند، یکی لبخند می زند و می گوید دستور از 'بالا'ست، دیگری می گوید «نمی شود دینت را در قلبت نگه داری و بنویسی مسلمان هستی؟» یکی برخورد سردی دارد ودیگری می گوید «برو و بیست روز دیگر بیا». آقای لاریجانی هم پاسخ نامه ام را نداد، ایشان نیز جوابی برای ۴ سال محرومیت من از ورود به دانشگاه ندارد!
آقای لاریجانی در صورتی ادعا می کند بهائیان از حقوق لازم برخوردارند که علاوه بر محرومیت بهائیان از حق تحصیل، ده ها تن از بهائیان در همین لحظه گوشه و کنار ایران زندانی هستند؛ تماس های تلفنی و حضوری و فشارهای همیشگی نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات و بعضاً منابع ناشناس به بهائیان در ماه های اخیر تشدید یافته، موانع اقتصادی زندگی بعضی بهائیان را تحت الشعاع قرار داده، حتی مردگان بهائی نیز از حملات به جامعۀ بهائی در امان نمانده و گورستان های بهائی بسیاری شهرها نیز مورد حمله و تخریب قرار گرفته اند. (۱) و اینها آزارهای کنونی جامعۀ بهائی است؛ لازم نیست به ظلم های سی سال گذشته اشاره شود که از جملۀ آنها اعدام دختر ۱۶ ساله ای بود که جرمش آن بود که صحبت از دین و عقیده اش را حق طبیعی خود می دانست. (٢)
طبق سخنان آقای لاریجانی، بهائیان دستگیر شده در رابطه با ناآرامی های اخیر کشور و آن گونه که سایت های رسمی و نیمه رسمی دولتی نوشتند، به اتهام سازماندهی اغتشاشات بازداشت شده اند. این در حالی است که از بازداشت شدگان اخیر تنها یک نفر محاکمه شد و همان یک نفر نیز اتهام سازماندهی اغتشاشات را نپذیرفت، تا در نتیجه نقشۀ دادگاه برای نسبت دادن مشکلات کشور به جامعۀ بهائی که اصولاً ماهیتی دینی و غیرسیاسی دارد، شکست بخورد.
از طرفی همزمان با دستگیری چند جوان بهائی در تهران و تلاش در گرفتن اعترافات غیرقانونی از ایشان، به چند بهائی در شهرهای دیگر مراجعه و گفته شده مأموران دولت به فکر احقاق حقوق شهروندی بهائیان هستند. به نظر می رسد این گونه ادعاها و اقدامات عجیب و متضاد گامی در جهت اثبات سخنان آقای لاریجانی باشد که می گوید دستگیر شدگان بهائی به خاطر دین زندانی نیستند، بلکه «فعالیت های فرقه ای» داشته اند که «علیه مردم» است.
اما اصلاً مشخص نیست منظور ایشان از فعالیت فرقه ای و تضاد آن با منافع عموم چیست. شاید منظور این نمایندۀ حقوق بشر ایران، هیئت های جایگزین نظم اداری بهائی است که در اسفند ماه گذشته، مدتی پس از سخنان دادستان کل کشور مبنی بر غیرقانونی بودن تشکیلات بهائی، تعطیل شدند. از جمله اهداف این تشکیلات رها نشدن جوانان بهائی بود و فعالیت هایی برای پرورش جوانان بهائی وجود داشت که علاوه بر تمرکز بر وظایف روحانی، زمینۀ «خدمات اجتماعی» را نه فقط در جامعۀ بهائی، بلکه در جامعۀ بزرگتر محلی شامل می شد. البته روشن است که این اهداف نه اکنون و نه هیچ وقت دیگری از زندگی فرد بهائی جدا نمی شود، حتی اگر به قیمت گذراندن ٤ سال از بهترین سال های جوانی در شرایط بد بازداشتگاه شیراز و حضور در کلاس های انجمن اسلامی باشد که سراسر طعنه و توهین به باور های دینی توست. (٣)
نمی دانم آقای لاریجانی ز کدامین رو این گونه رفتار توهین آمیز به دین افراد را که حتی در مدارس محل تحصیل دانش آموزان بهائی نیز شایع است، با حق جهانی آزادی عقیده مخالف نمی بیند. باید از ایشان پرسید من بهائی که ٤ سال برگشت ناپذیر از عمرم در پی احقاق حق تحصیل و مطالعۀ رشتۀ مورد علاقه ام بوده ام، در کدام فعالیت 'علیه مردم' ایران شرکت کرده ام؛ آن ستاره ها به جرم سازماندهی کدام اغتشاش روی مدارک کنکورم نقش بسته بود؟
چرا خواهر نوجوانم که در مدرسه به باورهای روحانی اش توهین می شود، تهدید به مرگ ناشی از تصادف در راه مدرسه می شود؟ اگر «فعالیت فرقه ای علیه مردم» واقعیت است، چرا با برگۀ جرائم مواد مخدر به منزلت می آیند و از بهائی بودنت می پرسند؟ مردگان بهائی چه تهدیدی برای مردم ایران هستند که حرمتشان شکسته می شود؟ جنایت هایی که در سمنان و مازندران علیه بهائیان انجام می شود، به خاطر اعتقاد به آئین بهائی نیست؛ پس چرا نیروی انتظامی از رسیدگی به پروندۀ آتش سوزی مغازه های آنان معذور است؟ (۴) آیا فعالیت های توسعۀ اقتصادی و اجتماعی اقدام علیه همگان است که نمی گذارید بهائیان به آن مشغول باشند؟ یاران ایران در کدام فعالیت علیه ایرانیان شرکت کرده اند که دادگاه به آنان اتهام «مفسد فی الارض» نسبت می دهد؟ (۵)
آقای لاریجانی برای توجیه نقض حقوق اساسی بهائیان، به قانون اساسی ایران استناد می کند که در آن بهائیان به عنوان اقلیتی رسمی شناخته نشده اند و بنابراین به صورت قانونی از حقوق شهروندی بی بهره اند. این گونه پاک کردن صورت مسئله امر جدیدی نیست. کشورهای بسیاری هنوز به بهانه های مشابه و یا به دلایل مذهبی، نقض حقوق زنان را در منطقه شان توجیه می کنند. حال آن که تعهد به اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، در شرایط ایدئال به این معناست که حقوق اساسی شهروندان بنا به هیچ قانونی نباید سلب شود: «ماده ٢٩. بند٢. برای اجرای اين حقوق، هرکس فقط بايد در برابر محدوديتهايی قرار گيرد که توسط قانون صرفاً به هدف تامين شناسايی و احترام به حقوق و آزادیهای ديگران و برآوردن مقتضيات منصفانه اخلاق، نظم عمومی و رفاه همگانی دريک جامعه دمکراتيک تعيين میشود.»
اما متأسفانه همان طور که این روزها بارها گفته شده، مکانیسم های اجرایی حقوق بشر سازمان ملل آن قدر قوی نیست که بتواند با مقاومت های سیاسی کشورها مبارزه کند. هنوز کشورهایی هستند که –کم یا بیش- به بهانۀ برقراری امنیت ملّی، حقوق شهروندان خود را رعایت نمی کنند. این کشورها به بند ٣ مادۀ فوق از اعلامیۀ جهانی بی توجهند، آنجا که می گوید: «اين حقوق و آزادیها در هيچ موردی نبايد خلاف اهداف و اصول سازمان ملل متحد باشد.»
در واقع، گرچه اکثر کشورها روند جهانی شدن در اقتصاد بین الملل را اجتناب ناپذیر می دانند، اما هنوز از پذیرفتن این روند در سیاست و حکومت سر باز می زنند، هنوز سیاست ها و منافع ملّی بر منافع تودۀ مردم ترجیح دارد و این امر دست مجامع بین المللی را برای قضاوت و اقدام بی طرف دربارۀ مسائل مهم ملّت ها می بندد و قطعنامه های صادره نیز ضمانت اجرایی ندارد و نتیجه آن می شود که در مواردی مثل کشورمان، نبود قدرت قضایی بین المللی به نقض حقوق مردمان دامن می زند. مشکلی که می تواند به راحتی به دست قدرت بی طرف بین المللی حل شود، در پس بازی های سیاسی به بحرانی می انجامد که معلوم نیست چقدر قربانی خواهد گرفت.
به امید روزی که یک «محکمۀ کبرای بين المللی» داشته باشیم که «حکمش قاطع و بر همۀ ممالک» روا باشد، «حتّی کشورهائی که مايل نباشند که قضايايشان به آن محکمه ارجاع گردد باز مجبور بر اطاعت از حکم صادرهاش» باشند و قوانینی بین المللی داشته باشیم که «محصول مشاورات نمايندگان پارلمان بين المللی» و «ضامن اجرايش واحدهای نيروی اتّحادیۀ جهانی» باشد. (٦)
منبع:
۱. از جمله مراجعه کنید به //zamaaneh.com/humanrights/2009/01/post_326.html
و //www.radiozamaneh.com/news/2009/01/post_7849.html.
٢. گزارش مرکز اسناد حقوق بشر ایران درباره وضع بهائیان منتشر شد //www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/12/091222_iran-bahaeies.shtml.
٣. مراجعه کنید به مقالۀ «۴ سال حبس به جرم آموزش به کودکان محروم، گزارش تفصیلی از وضعیت سه زندانی بهایی» //www.schrr.net/spip.php?article6486.
٤. آخرین خبرها دربارۀ آزار بهائیان در سمنان و مازندران و دیگر نقاط کشور را در لینک زیر می یابید: //news.persian-bahai99.info/archive?category_id=496.
۵. مراجعه کنید به //www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/02/100207_u01-bahai-trial.shtml.
۶. شوقی ربّانی، «نظم جهانی بهائی»، ترجمه و اقتباس هوشمند فتح اعظم. (چاپ دوم: ١٩٥٥) ص ٥٥.
نظر خود را بنویسید
دوست عزيز فكر مي كنيد اگر اين
ارسال شده در : 1388/12/11
دوست عزيز فكر مي كنيد اگر اين ظلم وستم را بر شما روا نمي داشتند امروز عامه مردم بيدار شده بودند ايرانياني كه بهائيان را شناخته اند و با آنان زندگي مي كنند همسايگان و همكاران براي احساس قلبي خود نسبت به بهائيان بايد دليل و مدرك داشته باشند تا به صداقت شما پي ببرند در نتيجه شما از اين همه بلا و ظلم نتيجه لازم را گرفته ايد وآنهم اينست كه مردم حتي مردم عادي نيز شما را باور دارند
به جهانگیر
فروغ م.ارسال شده در : 1388/12/1
از لطف شما ممنونم.
تجربه تان واقعاً دردناک است و از طرفی نیز امیدوار کننده: به گرفتن نتایج مثبتی که همچون این بلایا بزرگ باشند. چه که حضرت بهاءالله می فرمایند: "آیا مشاهده شده نفسی لله حرکت نماید و از بدایع فضلش محروم ماند؟ لا و نفسه الحق من کان لله کان الله له"
قربان شما
مشتی نمونهء خروار
جهانگیرارسال شده در : 1388/11/30
فروغ عزیز که مهرآوری و جانپرور
جهت اطلاع عرض می کنم که به عنوان مثال، تا حال در این سی سال چهار نفر از خانوادهء پنج نفری بنده یا از دانشگاه اخراج شده اند و یا پس از دادن کنکور به دانشگاه راهشان نداده اند. حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
البته برای آزادی و سعادت حقیقی ایران، ما بهائیان نیز کماکان با دل و جان هزینه های زیادی پرداخته و خواهیم پرداخت.
قربان قلمت