×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

خطی ز دلتنگی: به یاد شاهین نگاری
1391/12/01

خطی ز دلتنگی: به یاد شاهین نگاری

برگرفته از: //www.daneshjoonews.com/node/8396

روز اولی که دیدمش زودتر از من به کلاس آمده بود و بر روی میز کوچک روبه رویش یک جعبه شیرینی بود. و بعد با لبخندی پر مهر شروع به تدریس کرد. در ساعتی که معمولا دانشجویان درسها را خواب می دیدند، شیوه ای که درس می داد به شوقم می آورد؛ از ابزار و وسایل کمک آموزشی گرفته تا روشهای آموزشی. دستهایش را با هیجان بالا می برد و انگار ایمنی شناسی را با تئاتر اجرا می کرد. برای من که همیشه خسته از کارهای دیگر به کلاس می رسیدم، درس او، فضایی که می آفرید و شوقی که در آن فضا می آکند، امید بخش بود. آخر کلاس هم جعبه شیرینی را باز می کرد و کام همه دانشجویان را شیرین؛ هر بار یک نوع شیرینی؛ و می گفت چند وقت پیش این شیرینی را خورده بودم، خیلی خوشمزه بود گفتم برای شما ها هم بیاورم. ، شیرینی ها، شادی ها، دانش و مهرش را در کلاس تقسیم می کرد و اندوه و خستگی و ابهام ما را تفریق. توانایی زبان انگلیسیش خوب بود و درسها را به انگلیسی ارائه می داد. وقتی تکالیف پایان ترم را تعیین می کرد، با جان و دل دانشجویان را راه می برد و با کلام پر مهر و راهنمایی های دقیقش، روح امید و پیشرفت را در جانشان می دمید.

از آن روزهای شیرین و پر خاطره، سالها گذشته. از همکلاسیها، یادی مانده، از در و دیوار آن کلاس ردی به یادگار و از درسها نکته هایی بر ذهن اما حال با دستگیریش، یاد او بیش از پیش رنگ می گیرد و به هر گوشه آینه خانه خاطرات دانشجویان که سر می زنی، تصویری از یاری و مهربانی شاهین نگاری منعکس است. اینک دانشجویانی از دانش و حمایت او محرومند، همسر مهربانش، از همراهی او و فرزندان خردسال و شیرینش از بودن در کنارش. شاید حال هستی یک ساله و سینای چهار سال و نیمه، شعرهایشان رنگ و بوی آرزوی رهایی دهد و زمزمه کنند که " یه شب مهتاب، ماه میاد تو خواب، منو می بره، از توی زندون، مث شب پره، با خودش بیرون" (۱) و دیگر همیشه در نقاشی هایشان پدری باشد که در آغوششان کشیده. دیگر درسهایی که شاهین نگاری تدریس می کرد از بیرنگی علم محض رها می شود و با آزادگی و فداکاری مردی می آمیزد که به خاطر دانشجویان محروم از تحصیل بهایی، چشم از افقهای بلندی که همگان آرزوی رسیدنش را داشتند، بر بست و شوق کمالش را در یاری رساندن به کمال جوانانی یافت که در مرز و بوم خویش، برای تحصیلشان، مرزها و سیمهای خاردار کشیده بودند. او در کنگره های جهانی نامش و تحقیقاتش درخشید و بعد از اتمام تحصیلاتش در فوق لیسانس، از بهترین دانشگاههای آمریکا بورس تحصیلی دریافت کرده بود؛ اما زندگی و خدمت در این سوی مرزهای پرخطر را به پرگشودن خود درآن سوی مرزهای بی آشوب، ترجیح داد. شاید بسیاری از دانشجویانش اینک در بهترین دانشگاههای دنیا، ادامه تحصیل می دهند و یا فارغ التحصیل شده اند؛ اما یاد مردی را همیشه در دل فروزان می دارند که شوق یاریش و مهر همراهیش به دیگران بر پیشرفت فردیش غلبه کرد و از موقعیتهایی که برایش مهیا شده بود و علاقه ای که در تدریسش نیز سرشار بود، چشم پوشید و اینک نیز به جرم فداکاری، پایداری و تدریس به دانشجویان بهایی، چهار سال از بهار جوانیش را باید در پس میله های رجایی شهر بگذراند.

حکایت غریبی ست که دانشگاهها در سرزمین مادری من زندان می شوند و افکار و ایده ها و خلاقیتها، به زنجیر تعصب وخشک مغزی به بند کشیده می شود . زندانها ، دانشگاه و سلولهایش پر از اساتید و وکلا و دانشمندان و روشنفکران. روزگار غریبی ست که کودکان اعداد راجای شمردن پرندگان آزاد باید با انتظار روز ملاقات پدر و مادر خویش بیاموزند و الفبا را به جای آزادی، با زندان و تنهایی تجربه کنند. زندان هم در این سرزمین مانند بسیاری واژگان از معنای پیشین خویش تهی شده و رستاخیزی دیگر یافته است. زندان دیگر در ذهن ایرانیان، جای رادمردان، دانش ورزان، انسان دوستان و مدافعان حق انسان است ؛ و اینک رادمردی دیگر در این زندان تهی شده از معنایش، راه می یابد.

شقایق ملکوتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- قسمتی از شعر احمد شاملو با عنوان "یه شب مهتاب" که یک ترانه به ظاهر کودکانه است ولی به طور سمبلیک واقعیت های تلخ اجتماع را باز می گوید و بسیاری آن را با حذف بخشهای مربوط به زندان، به عنوان لالایی یا داستان شب برای کودکانشان می خوانند ولی به نظر می رسد با شرایط جدید دیگر کودکان باید بخشهای حذف شده را که آرزوی رهایی عزیزانشان است، بر لب زمزمه کنند.

نظر خود را بنویسید