×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

شادی و صلح و آرامش
1392/01/18

زندانی بهائی برای دختر ۱۲ ساله اش از ایجاد شادی و صلح و آرامش مردم جهان می نویسد.

برگرفته از:
//www.facebook.com/erfan.sabeti/posts/10151570329626416

نامه کیوان رحیمیان به دخترش به مناسبت عید از زندان رجایی شهر

ژینای عزیزم
در آستانۀ سال نو هستیم، دو هفته ای است که فکر می کنم به تو بنویسم یا مامان، به فاران یا آرتین، به خواهرانم و برادرانم که به خوبی خلأ وجود من و کامران را برای شما پر می کنند یا به خاندان بزرگی که همه به اتحاد و محبت شان معترفند و یا به دوستان و عزیزانی که همواره انتظار عید را می کشیدیم تا بتوانیم آنها را ببینیم و شاید هم به همه این ها ولی مطمئناٌ تو مخاطب اصلی نامه ام هستی. هم چنین فکر می کنم چه بنویسم؟ مطابق کارت های تبریک مرسوم عید صیام و نوروز باستانی یا رسیدن بهار طبیعت و سال نو را تبریک بگویم و برای همه سالی سرشار از موفقیت و سلامتی آرزو کنم یا از حسرتم برای بودن با تو در این ایام همراه با هیجان بسیار زیاد تو در پیش از نوروز و یا از اشتیاق تو و مامان فرشته برای رفتن خانه مامانی و در کنار آرتین، فاران، کامران و مامانی سال را تحویل کنیم بنویسم. از لذت خرید عیدی برای دیگران به همراه تو و یا دیدن برق چشمان تو که مثل هر سال یکی از هدیه هات را نمی دانی و شگفت زده می شوی و گاهی از شدت هیجان جیغ می کشی.

شاید هم از یادآوری عید سال پیش که آرتین برای اولین بار مفهوم هدیه را فهمیده بود با عشقی سرشار کاغذهای هدایا را پاره می کرد تا سریع تر ببینید در آن چیست و معمای ذهنی اش را حل کند، بنویسم. از تاسفم برای عدم ملاقات دوستان و آشنایانی که گاه چندین ماه آرزوی دیدن شان را داشتیم و همه را به نوروز و عید دیدنی احاله می دادیم و به علت کمبود وقت در آخرین سالی که هر سه باهم بودیم به پیشنهاد فرشته و موافقت همه قرار شد فقط منزل بزرگان فامیل برویم و نوروز را صرف دید و بازدید با افراد جدید یا سفر و یا انجام تجربه ای جدید بکنیم یا از بهمن ۹۰ بنویسم که همگی نزدیکی سفر ابدی مامان را حس کرده بودیم و تو نگرانی و ناراحتی ات را از عید سال ۹۱ که مامان فرشته و عمو کامران نیستند ابراز می کردی و یا شهریور امسال که دائماٌ می گفتی امسال عید تو و زن عمو هم نیستید و به جای ۷ نفر، سه نفر هستیم.
ژینا جانم علیرغم اینکه همه مطالب بالا را دوست داشتم بنویسم ولی این ها همه چیزهایی نیست که بخواهم برای تو و دیگران بنویسم. دوست دارم در آستانه بهار و رسیدن سال نو بگویم هر چند مامان فرشته، به ظاهر در این عالم نیست و من و عمو در زندان رجای شهر و زن عمو در زندان اوین هستیم ولی تو تنها نیستی. در زمان تحویل سال با تو هستیم و در همان لحظه نه تنها من، عمو و زن عمو بلکه شاید هزاران نفر در سراسر دنیا به یاد تو، آرتین و بسیاری دیگر از کودکان که در این زمان در کنار والدینشان نیستند، دعا می کنند و با شما هستند. اطمینان دارم که عید امسال علیرغم نبودن ما، به همت مامانی و تک تک فامیل و دوستانی که تمام تلاش شان را برای همراهی و حمایت شما به کار گرفته اند برای تو عیدی خاطره انگیز خواهد شد.
ژینا جانم در آستانه نوروز سال ۱۳۶۳ که بابای من در زندان بود برای اولین بار کت و شلوار و کراوات خریدم و در عید ادای بزرگتر ها را در آوردم و فکر می کردم برای خودم مرد شده ام. نوروز ۱۳۶۴ که بابام دیگر در این عالم نبود این حس در من تقویت شد و فکر کردم در همان مسیر او خواهم رفت ولی از زیر سایه او بیرون خواهم آمد و توانایی ها و قابلیاتم را به کار می گیرم تا خودم را به خودم اثبات کنم. من در ۱۹ سالگی این تجربه را کردم و تو در ۱۲ سالگی در این مسیر قرار گرفتی و شک ندارم که بهتر از من و موفق تر از من خواهی بود. دختری توانمند و مستقل که از اتفاقات روزگار معناهای جدیدی پیدا می کند و برای خودش و اطرافیانش نوروزی بدیع و منحصر به فرد و سرشار از شادی خلق خواهد کرد. از اعماق قلبم دعا می کنم که فرزندان تو و هم نسل های تو نیازی به این تجربه ها نداشته باشند. همان طور که زمستان به اتمام می رسد و بهار می آید، زمستان این دوران هم به انتها خواهد رسید و بهار سرسبز و شاداب در انتظارمان است و روسیاهی به ذغال خواهد ماند.
عزیزم عید روزی است که در آن مشروع جدید تاسیس شود یا اقدامی صورت گیرد که برای عموم مفید باشد یا قلبی را شاد کند و لبخندی بر لب کسی آورد. با وجود اینکه دست من در این زمینه بسیار بسته است و فضایم محدود، دوست دارم در اینجا از خودم، تو و همه کسانی که این نامه را می خوانند بخواهم که بسته به شرایط، وضعیت و امکاناتی که که هر کدام داریم در این روزها هر یک قدمی برداریم. من تصمیم دارم در این جا به همه همبندیان یک شکلات تافی که در اینجا وجود دارد و تقریباٌ همه دوست دارند می دهم با این نیت که همه مان گامی در جهت شادی قلب دیگران و یا آوردن لبخندی به گوشه لب فردی، برداریم. تو را دعوت می کنم که اگر دوست داشتی، این کار را از طرف خودت یا من بکن و به هرکه رسیدی یک شکلات به همین نیت بده. شاید در این راه دیگران هم با ما همراه شوند و این دعوت باعث حرکتی هرچند کوچک در جهت تغییر جامعه مان شود.
عزیز دلم چندان دور نخواهد بود که مجدداٌ در کنار هم سالی جدید را آغاز کنیم. از حالا فکر می کنیم که در آن زمان من، تو و ما چه خواهیم کرد تا کمکی کنیم به شکل گیری جهانی سرشار از صلح و آرامش. جهانی که در آن بچه های کمتری تجربه هایی چون تو و آرتین داشته باشند. جهانی که افراد فارغ از هر رنگ، جنس و عقیده ای در کنار یکدیگر با شادی و صلح زندگی کنند؛ به امید آن روز که امیدوارم چندان دور نباشد.
صد سال به از این سال ها
سال نو بر تو و همگان مبارک
زندان رجایی شهر- اندرزگاه ۴- سالن ۱۲- اسفند ۹۱

نظر خود را بنویسید