سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
مقدمه
بعضی علم را مخالف دین دانسته اند . بشر در قرون اخیر دچار تحولات گوناگون اجتماعی ، صنعتی ، سیاسی ، فكری و ... شده است . شبهه مخالفت دین و علم نیز از ثمرات همین تحولات است . از قرن 16 و ایجاد رنسانس به بعد دستاوردهای هنری و ادبی و علمی و صنعتی مهمی حاصل شده كه پیش از ان حتی در خواب هم نمی شد دید . این موفقیتها انسان را چنان به خود مطمئن ساخت كه دین را مانعی بر سر راه پیشرفت علمی و فكری و دست یابی به رفاه و آسایش و آزادی می دید و لذا آن را به كلی كنار گذاشت و سعی كرد بدون آن به سعادت و كمال برسد . البته این احساس دو طرفه بود؛ یعنی علمای مذهبی نیز با دانشمندان مخالف بودند و گاه به حكم دین، راه دانشمندان را سد می كردند. این سیر این سؤال را در ذهن ایجاد می كند كه آیا شبهه مخالفت علم و دین با هم، یك واقعیت است؟
برای رفع این شبهه اول باید دید كه دلائل روسای دینی و دانشمندان در خصوص مخالفت با هم چیست. یك مثال موضوع را روشن خواهد كرد. همه داستان گالیله را شنیده ایم. كلیسا معتقد بود كه سخنان او با مطالب كتاب مقدس همخوانی ندارد و چون حرف خدا درست است، پس گالیله اشتباه می گوید . طرفداران گالیله نیز تصور كردند كه دین مخالف علم است، چون سخنان گالیله با برهان عقلی ثابت می شد؛ در حالی كه دین هیچ دلیلی برای اثبات ادعایش نداشت.
اگر با دید بهایی بنگریم علت این مشكلات را درفهم اشتباه مبانی علم و دین می بینیم. طبق نظر امر بهایی، دین یعنی روابط ضروری كه از حقایق اشیاء گرفته شده . یعنی دین با حقیقت امور سر و كار دارد . گاهی دین را با آنچه كه از نیاكانمان بدون هیچ تفكر و چون و چرایی به ارث برده ایم ، اشتباه می گیریم. این عقیدة بسیار غلطی است كه دین را بدون تفكر بپذیریم . آنچه را كه از راهی بدون كاربرد عقل به دست آوریم اوهام است . چه بسا استنباطات علمای دین– كه معمولأ با خود دین اشتباه گرفته می شود – مطابق سخنان خدا نمی باشد . مثلأ آنچه سبب شد ادعای گالیله مورد حمله روسای مذهب قرار بگیرد ، استنباطات نادرست آن ها از كتاب مقدس بود .
در توضیح مطلب قبل باید ذكر شود كه در كتب مقدسه برای بیان بعضی حقایق روحانی و الهی از تمثیل و تشبیه استفاده شده است . همین كاربرد تمثیل گاه باعث شده علمای دینی آن تمثیلات را به جای خود حقایق تصور كنند و لذا دچار برداشت های نادرست شوند . مثلأ مسئله خلقت آسمان و زمین در شش روز كه در تورات و قرآن آمده است؛ حال انكه منظور از آسمان ادیان هستند كه از آدم به بعد فرستاده شده اند ( برای توضیح آن به كتب بهایی مراجعه شود. )
در عوض بعضی اشارات نیز در كتب مقدسه در مورد مسائل علمی وجود دارد كه علم هنوز در آن زمینه پیشرفت نكرده یا نظر غلط یا ناقص و ناتمامی دارد . مثل مسئله حركت زمین كه در حدود 14 قرن پیش در تاریخ به تلویح بیان شد . در آن زمان زمین ثابت فرض می شد ؛ ولی دیدیم با گذشت 7 قرن بالاخره علم به حقیقت موضوع مطرح شده در كتاب آسمانی پی برد . پس اینگونه مسائل نیز نباید سبب ایجاد شبهه برای ما شوند ، گر چه به ظاهر اختلافی بین علم و دین به نظر می رسد ، اما گذشت زمان و پیشرفت علم این شبهه را بر طرف می كند .
عقل و علم از بزرگترین نعمت های خدا به انسان هستند و وجه تمایز انسان از سایر موجودات می باشند . علم است كه انسان را از اسارت طبیعت در می آورد و اسبابی می شود برای تغییر طبیعت به نفع انسان. به همین سبب دانشمندان و فضلا در دیانت بهایی از احترام و مقام والایی برخوردارند . به تعبیری دیگر علم در حقیقت موهبت خداوند به بشر است ، و مخصوص اوست . دین حقیقی مصون از دست كاری ها و به دور از خرافاتی كه با دور شدن از سرچشمه آن ، به آن بسته شده نیز موهبت الهی است كه به وسیله فردی برگزیده و استثنایی به یاری الهی به بشریت ارزانی می شود تا علم بشری را جهت وكمال بخشد و هر دو با تعامل مثبت و مناسب با هم، یكدیگر را مدد بخشند .
به این ترتیب دین و علم نه تنها با هم در تضاد نیستند ، بلكه مطابق هم هستند . تاریخ این موضوع را ثابت می كند . چنانچه ظهور حضرت مسیح باعث اشاعه علوم شد و مسیحیان بزرگترین علمای عصر خود شدند. مثال نزدیكتر به زمان حال اقوام غرق در نادانی عرب هستند كه با ظهور حضرت محمد چنان پیشرفتی در علوم نمودند كه اروپاییان برای آموختن علوم گوناگون نزد آن ها می امدند . پس می بینیم كه دین سبب ترویج علم است و همچنین علم باعث می شود سنت ها و اوهام و تقالیدی كه به دین بسته شده و مخالف حقیقت است آشكار گردد و تعصبات و خرافات را بر ملا سازد . پس نمی توانیم علم و دین را كاملأ از هم جدا كنیم . دین علم را به عنوان موهبت خداوند برای سعادت بشر تأیید می كند و افراد را به تحقیق و درك حقایق علمی تشویق و تأكید می نماید . از طرف دیگر علم برای فهم دین و رد اوهامات ، فرد را كمك می كند و به این ترتیب هردو می كوشند تا انسان را در زمینه های فكری وروحی و اجتماعی وصنعتی و.. رشد دهند.
پس طبق آنچه گفته شد تطابق علم و دین ثابت شد . فهمیدیم كه دین و علم هر دو حقیقت اند و اگر به ظاهر اختلافی دارند با گذشت زمان و درك بهتر حقایق علمی و دینی ، حل خواهد شد . به این ترتیب علم و دین ، به دو بال می مانند كه همدیگر را تقویت می كنند تا پرنده زندگی بشر را به سوی هدفی واحد پرواز دهند ، و آن هدف ، سعادت حقیقی و همه جانبه انسان است كه فقط و فقط از طریق كشف و درك حقایق مادی و انسانی و معنوی به دست می آید . چه عمیق است بیان حضرت عبدالبهاء ، جانشین شارع دیانت بهایی كه فرموده اند : «دین و علم دو دایره اند كه بر یك مركز سیر می كنند؛ ان مركز، حقیقت است .»
نظر خود را بنویسید