سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
برگرفته از: //www.facebook.com/bekhaneman/posts/989663091056100
وضع پارسيان (زرتشتیان ايران) قبل از ظهور ديانت بهائى:
اقتباس از کتاب: تنی چند از پیشگامان پارسی نژاد( در عهد رسولی) با تشکراز مؤلف مهندس عنایت خدا سفیدوش:
پس از حمله اعراب به ايران و انقراض حکومت ساسانيان، پارسيان که مقهور و مغلوب تازيان شده بودند بتدريج ديانت اسلام را قبول نموده و بجرگه مسلمين درآمدند. ولی اين مقهوريت موجب از بين رفتن تمدن و فرهنگ ايرانى نگرديد بلکه ايرانيان بتدريج افکار و عقايد خود را در مذهب رسوخ دادند. و بطوريکه ملاحظه مىگردد بعدها اغلب دانشمندانىکه عرب ناميده شدند در واقع ايرانيانى بودند که کتب خود را بزبان عربى نوشتهاند و فرهنگ و تمدن ايرانى را در قالب معارف اسلامى به اعراب عرضه نمودهاند.
بطورىکه در تواريخ مذکور است پس از کشتهشدن يزدگرد سوم در سال ٢١ ه ق مدّتها پارسيان در گوشه و کنار ايران مقاومت مىکردند، چنانکه تا زمان خلافت منصور عبّاسى (١٥٧ _ ١١٤) ه ق اعراب قادر بر تسلّط بر طبرستان (مازندران کنونى) نگرديدند.
بهرصورت در اثر فتوحات اعراب کلّيه ممالک خاورميانه و شمال افريقا و قسمتى از اسپانيا يکى پس از ديگرى تحت تسلّط تازيان قرار گرفت و در نتيجه ديانت اسلام جايگزين اديان موجود در اين اقالبم گرديد و زبان عربى زبان رسمى اقوام مغلوب شد.
در ايران نيز زبان عربى بجاى زبان پهلوى معمول و رايج نمودند، ولی با تمام فشارها و سختگيريها، فرهنگ ايران زمين مقهور اعراب نگرديد، و زبان فارسى بجاى خود باقى ماند و ايران تنها مملکتى است که زبان خود را پس از تسلّط تازيان حفظ نمودهاست.
بطور خلاصه در گير و دار يورش تازيان به ايران و فشارهائى که بر پارسيان وارد نمودند زردشتيان به چند دسته تقسيم شدند.
١_ کسانيکه اسلام را پذيرفتند ولی تسلّط اعراب را قبول ننموده و کوشيدند تا تسلّط سياسى و فرهنگى اعراب را از ايران براندازند و اين دسته از ايرانيان بودند که نهضتهائى از قبيل قيام ابومسلم خراسانى و بابک خرمدين را برپا نمودند و بالاخره موفّق گرديدند فرهنگ ايرانى را با عقايد اسلامى تلفيق نموده و در قالب افکار ايرانى و زبان فارسى بر ديگران عرضه کنند.
٢_ دسته ديگر کسانى بودند که ترک يار و ديار را بر ترک دين و آئين خود ترجيح داده و ابتدا در سال ١٢٠ يزدگردى (١٣٠ شمسى) از مرکز کهستان به سوى هرمز حرکت و راه هندوستان را در پيش گرفتند و بعد از مدّتى در جنوب سند (نقل از تاريخ پهلوى و زردشتيان ص ٤١٨) و مغرب کراچى مستقر گرديده و بنگهدارى آتش مقدّس و اجراى مراسم و آئين خود پرداختند، اين دسته از مهاجرين به پارسيان هندوستان و يا شهنشاهيان معروفند که با پارسيان ايران که بنام گروه باستانيان مشهورند، در نگهدارى تقويم و بعضى فروعات ديگر اختلاف دارند.
٣_ جمعى ديگر از ايرانيان زردشتى در ميهن خود باقيمانده و بناکامى تن در داده و سختىها را تحمل نموده و آئين نياکان و خانه آباء و اجدادى خود را ترک نگفتند و پس از درگيريهاى زياد،آن ّعده معدودى که باقى ماندند در گوشه و کنار ايران متفرق شدند تا اينکه در سال ٩٩٤ يزدگردى (١٦٢٥) ميلادى شاهعبّاس صفوى جمع کثيرى از زردشتيان را از گوشه و کنار ايران به اجبار به اصفهان کوچانيده و در قريه جديدالاحداث خود بنام گبرآباد يا گبرستان وصل بجلفاى اصفهان اسکان داد.
حتّى بعضى از فضلا و دانشمندان زردشتى را که در يزد و کرمان ساکن بودند بزور به اصفهان برد، برخى از سياحان اروپائى بتفصيل در مورد گبرآباد و وضع زردشتيان در سفرنامههاى خود مطالبى آوردهاند.
جهانگرد رومى موسوم به پيرود ولا وال در نامه مورخ ٨ دسامبر ١٦١٧ ميلادى شرح مبسوطى از بيعدالتى و مظالم وارده بر زردشتيان درج نموده و متذکر مىگردد که بينوايان مسلمان نسبت به آنها (زردشتيان) توانگر محسوب مىشوند. (١).
مادام منانت فرانسوى از قول دالبر که در سال ١٦٦٥ ميلادى به ايران سفر کردهاست راجع به گبرآباد مىنويسد:
زردشتيان بسيارى از نقاط مختلف ايران قبل از اينکه در گبرآباد پناه يابند نابود گرديدند. (٢).
جهانگرد ديگرى بنام ژين چاردين که بين سالهاى ١٧١٣ _ ١٦٤٣ ميلادى بجهانگردى مشغول بوده راجع بمشاهدات خود از زردشتيان ايران و گبرآباد مىنويسد:
شمار اندکى از پارسيان باقى هستند، اين ساکنين باستانى ايران که به آئين نياکان خويش وفادار ماندهاند بواسطه تعقيب نابود گشته و دهات بيشمارى در جنوب اصفهان که منزل و مأواى آنان بود در جنگهاى داخلی ويران و عدّه معدودى از بازماندگان به اطراف يزد و کرمان پناه بردند اين جماعت بقدرى بينوا هستند که در روز تاجگذارى پادشاه خود قادر بفرستادن هديه براى سلطان خود نبودند. (٣)
در دوران صفويه زردشتيان کرمان را نيز در بيرون دروازه شهر بنام گبرمحله مسکن دادند و زردشتيان براى خود خانه و بازار و درٍ مهر و آتش ورهرام ساختند و در آن محله زندگى مىکردند تا اينکه در حمله محمود افغان در سال ١٧٢٠ ميلادى گبرمحله بتصرف قواى افغان درآمد و محمود افغان شروع بقتل و غارت نمود و گبرمحله را ويران کرد (خرابههاى گبرمحله هنوز کم و بيش باقى است) بقيه زردشتيان که تعداد آنها حدود دوازده هزار نفر بود با حالی پريشان بداخل حصار شهر پناه بردند که در آنجا نيز مورد حمله و تجاوز اشرار و الواط کرمان قرار گرفتند، بطورىکه مالک جان و مال و ناموس خود نبودند و هريک از اهالی هرنوع ظلم و تعدى که اراده مىنمود به آنان روا مىداشت.
همچنين در هجوم اشرف افغان در سال ١١٤١ ه ق براى تسخير يزد اشرف افغان ابتدا تفت را بتصرف درآورد و فرمان قتل عام صادر نمود و گروه زيادى از زردشتيان نيز در آن گير و دار از دم شمشير گذشتند.
بطورىکه برخى از مورخين نوشتهاند قبل از دوران صفويه و غلبه افغان جمعيت زردشتيان ايران حدود سه تا پنج مليون نفر تخمين زده مىشد و از آن ببعد ظرف يک قرن و نيم تسلط قاجاريّه بر ايران تعداد زردشتيان بسرعت عجيبى رو بکاهش گذاشت، بطورىکه در زمان ورود مانکجىصاحب به ايران (١٨٥٤) ميلادى آمار دقيق زردشتيان ايران جمعاً ٧٧١١ نفر بودهاست.(٤)
استاد بهروز در مورد ستم وارده بر زردشتيان در زمان شاهعباس مىنويسد:
ترويج اين افکار (افکار حکمت شرقى و پهلوى) با آنکه هزارسال از خاموشى آن مىگذشت باعث گرديد که شاهعبّاس عدّه زيادى از صاحبدلان و زردشتيان را بعنوان بيدينى کشت و بروايتى در زمان شاهسلطان حسين صفوى بيست هزار زردشتى را در يک شب قتل عام کردند و اين اقدام به فتواى علماء و فرمان وى انجام گرديد. يکى از علل اين قتل عام مربوط به دخترى از زردشتيان بود که به اجبار بحرم سلطان اهداء شده بود و پس از مدّتى که دختر مذکور براى ديدار پدر و مادر بخانه خود مىرود افراد خانواده او را برشنوم مىکنند (برشنوم نوعى غسل تطهير است مانند غسل تعميد نزد مسيحيان) و اين عمل بر سلطان گران آمد و موجب صدور قتل عام و کشتار بيرحمانه گرديد. که در اثر اين شورش بقيه زردشتيان از اصفهان بسوى يزد و کرمان فرار کردند.(٥)
وضع زردشتيان در دوران حکومت قاجاريّه بمراتب بدتر و سختتر گرديد و زردشتيان در کمال ذلّت و مسکنت زندگى مىکردند و هرطبقه از اصناف و برزگران داراى لباس و عمامه مخصوص بودند که بوسيله آن شناخته مىشدند.
رنگ لباس زردشتيان نخودى و سفيد بود و حقّ نداشتند لباس نو و رنگين بپوشند و مخصوصاً کلاه بر سر گذارند. لباس سياه مخصوص مسلمانان بود. روزهاى بارانى زردشتيان حقّ نداشتند از خانه خود خارج شوند و از کوچه و بازار عبور نمايند زيرا در اثر تماس به گمان مردم عامى موجبات نجسشدن مسلمانان را فراهم مىنمودند. اقليت زردشتى و کليمى نمىتوانستند پاى برهنه از بازار عبور نمايند زيرا در اثر آبپاشى کف بازار و تماس آن با پاى فرد کافر زمين بازار نجس مىشد.
خانه زردشتيان بايد طورى ساخته مىشد که نهتنها بلندتر از خانه مسلمين نبوده و به آن مشرف نباشد، بلکه آفتاب بطور مستقيم در آن نتابد و غالباً بصورت چهارصفه و محصور و بدون نور و حرارت ساخته مىشد. ساختن و استفاده از بادگير در خانه زردشتيان ممنوع بود (بادگير برجى بود که بتناسب در بالاى خانهها ساخته مىشد و از هر طرف باد مىوزيد هواى خنک را به داخل اطاقها هدايت مىکرد و در گذشته بمنزله نوعى کولر مورد استفاده مناطق گرمسير بود). زردشتيان حقّ نداشتند وسيله کوزه آب را از آب انبار عمومى بخانه خود ببرند و الزاماً مىبايد از مشربه که ظرفى است مسى و يا قرابه شيشهاى استفاده مىنمودند زيرا ترشحات کوزه موجب نجاست مسلمين مىشد و بدينترتيب شخص کافر از نوشيدن آب خنک نيز محروم مىگرديد.
درهاى ورودى خانههاى زردشتيان يکلنگى بود تا خانه زردشتيان مشخص باشد و از خانههاى مسلمين تميز داده شود.
زردشتيان حقّ نداشتند در کوچه و بازار بر الاغ و استر سوار شوند و هرآينه يک نفر مجوس بر الاغى سوار بود بمحض ديدن يک نفر مسلمان بايستى بعنوان احترام از الاغ خود پياده گردد، در غير اينصورت مورد ضرب و شتم مسلمين قرار مىگرفت.
ارباب کيخسرو شاهرخ نماينده زردشتيان در مجلس شوراى ملی در يادداشتهاى شخصى خود مىنويسد:
در يزد تا سال ١٣٠٢ شمسى در باره سوارى بر اسب و الاغ سختگيرى مىشد، با مطالعه نامههاى رسيده ملاحظه نمودم يکنفر پارسى بنام پستنجى که از سوى پارسيان بمبئى مديريت مدرسه کيخسروى يزد را عهده دار بود شکايتى بکنسول انگليس در يزد نوشته و عنوان کردهاست معاون او که يکنفر زردشتى ايرانى است در خارج از شهر سوار الاغ بوده و براى سرکشى بمدارس حومه شهر مىرفته، مسلمين او را از الاغ بزير آورده و کتک مفصلی زدهاند. کنسول شکايت مزبور را بطهران فرستاده و در نتيجه بعرض رضاخان که سمت وزارت جنگ را داشت رسيد. رضاخان فوراً تلگرافى دستور داد، در يزد زردشتيان را مجبور بسوارى کنند و هرکس مخالفت نمايد بشدت تنبيه شوند، با اين اقدام علماى يزد شروع بمخالفت نمودند و مدّتى سوارى موقوف گرديد، ولی در شرفيابى مجدد امير لشکر جنوب رضاخان دستور داد بلادرنگ دستورات اوّليه را اجرا و مخالفين را از يزد تبعيد کنند و بدين ترتيب اين غائله خاتمه يافت.
دريافت جزيه از زردشتيان
جزيه نوعى ماليات بود که از کفار منجمله زردشتيان وصول مىگرديد، در آيه ٢٩ سوره توبه در قرآن کريم آمدهاست:
قاتلواالّذين لا يؤمنون بالله ولا باليوم الآخر ولا يحرمون ما حرمالله ورسوله ولا يدينون دينالحقّ من الّذين اوتواالکتاب حتّى يعطواالجزيه عن يدوهم صاغرون.
(با کسانيکه بخدا و روز بازپسين ايمان نياورده، چيزهائى را که خدا و رسولش حرام شمرده حرام نمىدانند و بدين حقّ نگرويدهاند، از کسانيکه کتاب آسمانى بر آنها نازل گشته، بجنگيد تا آن هنگام که بدست خويش با ذلت و تواضع جزيه بپردازند در حاليکه در برابر اسلام خاضعند) (ترجمه قرآن کريم)
طبق آيه شريفه فوق از زمان تسلّط اعراب بر ايران زردشتيان موظف بودند يا بدين اسلام مشرف شوند و يا اينکه جزيه بپردازند. امّا درردوران صفويه و رسميت يافتن مذهب شيعه در ايران اين دو شرط بصورت يا اسلام يا اعدام تبديل گشته بود، ولی در دوران حکومت قاجاريه مجدداً دريافت جزيه معمول شد. در آيه شريفه تصريح گرديده شرط پرداخت جزيه از طرف کفار آنستکه با توانائى نسبت به پرداخت آن اقدام نمايند، ولی بطورىکه موّرخين گواهى مىدهند در ادوار مختلفه دريافت جزيه با ظلم و جور مأمورين وصول و عدم توانائى پرداختکنندگان توأم بودهاست. بطورىکه در اکثر اوقات فقرا و مستمندان در اثر عدم استطاعت مجبور گرديده اند که براى خلاصى از پرداخت جزيه و رنج فقر و فلاکت مسلمان شوند.
آخرين رقم جزيه سالانه مبلغ نهصدتومان براى زردشتيان يزد و چهل و پنج تومان براى زردشتيان کرمان بوده که ضابطين و حکام در موقع وصول حقوق خود را بطور دلخواه بر آن مىافزودند و بعنف و اجبار از رعايا دريافت مىکردند.
ظلم و جور جديدالاسلامها
اگر يکنفر زردشتى از روى هوى و هوس و يا در اثر اذيّت و آزار مسلمان مىشد، ارث هفت طبقه از وراث و حتّى ساير منسوبان را بزور گرفته و بشخص جديد اسلام مىدادند. بدين ترتيب زردشتيان هيچگونه امنيّت و تسلّطى بر اموال خود نداشتند و در نتيجه ظلم و جور وارده از طرف جديدالاسلامها بمراتب بيشتر از مسلمين و حکّام و ضابطين بود.
کنت گوبينو فرانسوى که در سالهاى ١٨٥٨ _ ١٨٥٥ ميلادى در ايران بوده در سياحت نامه خود مىنويسد:
زردشتيان در ايران بوضع اسفناکى مىزيستند و علت آن محروميتهاى کلّى و فشار و ستمى بود که مسلمانان و يا جديدالاسلامها بر آنها وارد مىکردند، اين جديدالاسلامها از نزديکان زردشتيان بودند که بيشتر آنها را مورد اذيّت و آزار قرار مىدادند و براستى جماعت زردشتى به پرتگاه نيستى نزديک شدهبودند.
کشيش مسيحى بنام ناپير مالکم که پنجسال در يزد بوده مىنويسد:
ظلمهاى فاحشى که بر زردشتيان مىرفت مانند جزيه، پوشيدن لباس کهنه، سوار نشدن بر چارپايان و نساختن خانههائى که بلندتر از منازل مسلمين باشد و نيز ظلمى که اگر يکنفر زردشتى وفات مىيافت کلّيه متروکات منقول و غيرمنقول او حقّ جديدالاسلامى که از خويشاوندان او بود مىشد و بفرزندان زردشتى او ارثى نمىرسيد و حتّى خانه مسکونى او را نيز مىبردند. (٦)
انتظار ظهور سيوشانس يا موعود آخرالزمان
در شرايط و احوالی که مختصراً شرح داده شد زردشتيان در دوران ١٢٠٠ ساله تسلّط فرهنگ تازى و اسلامى بر ايران همواره منتظر ظهور موعود مزديسنا بودند و اعتقاد داشتند که در آخرالزمان حضرت سيوشانس و شاهبهرام ورجاوند ظهور خواهند نمود. سيوشانس داراى فرکيانى است و غذايش از سرچشمه مينوى است، درمان کلّيه دردهاى جهان در دست اوست و از پيکرش چنان نورى پرتوافکن شود که جهات ششگانه بسيط زمين را نورانى نمايد. روز ظهورش روز رستاخيز است، آنگاه مردمان برخاستن آغاز کنند، جهان خوش و خرم شود و فيوضات الهى بر روى زمين استقرار يابد.
و در اوستا مذکور است:
در آنوقت واپسين سيوشانس ظهور خواهد کرد و تازگى جهان را تکميل نموده بنياد بدى و آزار اهريمن را از بن خواهد کند و همه روانان تيرهکاران را از دوزخ بيرون آورده پاک خواهد نمود، و روانان کرفه کاران برخواسته و رستاخيز واپسين بوقوع خواهد پيوست. از آن پس دنيا دوره از نو گرفته هميشه تازه و تهى از آزار و آسيب خواهد ماند. جميع ارواح را بنوازش تن واپسين که جسم جديد باشد ممتاز خواهد فرمود و منبعد دائماً خرم و شادان خواهد زيست.
آن زمان سيوشيانت گيتى را تازه خواهد نمود و ديگر کهنه نشده و نخواهد مرد، و هرگز نفرسوده ابداً نخواهد پوسيد، و ابدالآباد زنده و فزاينده و کامروا بوده، مردگان برخاسته زندگى و بيمرگى فرارسيده جهان بکام جهانآفرين خواهد شد.(٧)
در زامياد يشت پيروان ديانت حضرت زردشت در دعاهاى پنجگانه خود در شبانهروز از درگاه خداوند درخواست مىکنند که آنانرا بروز ظهورموعود رسانيده و بشناسائى حضرت سيوشانس موفّق بدارد. و در موقع خواندن نماز آيات مبارکه اوستا را بشرح زير تکرار مىکنند.
اى دانا اورمزدهمى باد تندرستى و نيکى و خرمى تا اين دين را بسيوشانس برسانم.
و در نيايش روزانه در اورمزديشت مىخوانند.
از بدى دور دار و بخوبى برسان، سروش پاک را بفرياد ما برسان اى دانا اورمزد، همى باد نيکى و فراخى نعمت تا اين دين را بسيوشانس رسانم.
و در ورهرام يشت مىخوانند.
ورهرام خدا نور داده را پرستش مىکنم.
و تا آخر آيه که مىفرمايد:
نسل مرا پاک گردان که تا ظهور سيوشانس پاک و نيکو بمانند.
در يسناى ٥٩ فقره ٢٨ آمدهاست:
به بهرام آفريده مزدا درود مىفرستم و به سيوشانس پيروزگر درود مىفرستم.
طبق بشارات و وعدههاى مذکور زردشتيان اعتفاد داشتند پس از تحمل ظلم و جور بالاخره موعود آخرالزمان ظهور نموده ايران و جهان را از پليدىهاى اهريمن نجات خواهد داد. زيرا در کتاب دينکرد صفحه ١٨٥ آمدهاست:
چون هزارو دويست و اندى سال از تازى آئين بگذرد هوشيدر به پيغمبرى برانگيخته شود.
و در کتاب دساتير آمدهاست:
اگر ماند از مهين چرخ يکدم برانگيزانم از کسان تو کسى را و اب و آئين به او رسانم و پيغمبرى و پيشوائى را از فرزندان تو برنگيرم.
و به اين روايت از حضرت زردشت يقين داشتند که در کتاب دبستانالمذاهب از قول آن حضرت مىگويد:
پس از غلبه تازيان بر پارسيان و پريشانى بهدينان خداوند در ايران بزرگى از نژاد کيان برانگيزد تا جهان را از خاور تا باختر به يزدانپرستى گرد آورد.
بنابراين بشارات زردشتيان هزارو دويست و اندى سال در برابر ظلم و ستم اعراب و مهاجمان و حکام و ضابطين مقاومت نموده و با اعتقاد بظهور سيوشانس و منجى ايران اميدوار بودند که شوکت و عظمت ايران باستان تجديد شود و شاهبهرام ورجاوند با فرکيانى ايران و ايرانيان را معزز و مفتخر نمايد. و اختر ايرانيان چنان بدرخشد که از خاور تا باختر را روشن و منور نمايد. و با توجّه به علائم و وعدههائى که در کتب مقدّسه زردشتيان آمدهاست سيوشانس از تخمه حضرت زردشت و ايرانى نسب و موعود کلّى الهى است. مطلع اين کوکب لامع مشرق زمين و کشور مقدّس ايران است.
از علائم ظهور آن حضرت باريدن ستارگان از آسمان است، حضرت شاهبهرام ورجاوند نداى خود را از روم بلند خواهد نمود، و با ظهور آن حضرت روز رستخيز محقّق مىگردد و درمان کلّيه دردهاى جهان در دست اوست.
زمان ظهور سيوشانس بنوشته کتاب گلدسته چمنآئين زردشت تأليف و ترجمه ماسترخدابخش در سال ١٢٦٥ يزدگردى چنين آمدهاست:
واقعه آخرشدن دنيا معاصر دوره حاضر خواهد بود، در آن وقت واپسين سيوشانس ظهور خواهد کرد و تازگى جهان را تکميل نموده بنياد بدى و آزار اهريمنى را از بن خواهد کند....
زردشتيان در اواخر حکومت قاجاريه منتظر ظهور موعود و حضرت شاهبهرام ورجاوند بودند و طورى بر اين مسأله يقين داشتند که دستور تيرانداز مؤبد بزرگ زردشتيان يزد با جلالالدوله حکمران يزد شرطبندى نمود که حد اکثر تا سى سال ديگر از زمان ستارهباران شاه بهرام ظهور خواهد نمود، که البتّه چون علائم ظاهرى مورد نظر دستور تيرانداز به وقوع نپيوست در شرطبندى بازنده شد. و در حقيقت اين وقايع در زمانى بود که نداى اسم اعظم از ايران بلند گرديد و علم وحدت عالم انسانى و صلح عمومى برافراشته شد. (٨)
ظهور ديانت مقدّس بهائى
در سال ١٢٦٠ ه ق (١٨٤٤) ميلادى حضرت باب که با توجّه بعلائم و بشارات وارده در کتب مقدّسه زردشتيان هوشيدر ماه بودند در شهر شيراز اظهار امر فرموده و خود را مبشر ظهور حضرت بهاءالله و شاهبهرام ورجاوند معرفى نمودند. پس از آن در سال ١٢٦٩ ه ق (١٨٥٣) ميلادى حضرت بهاءالله که مظهر ظهور کلّى الهى و شاهبهرام موعود هستند از طرف اهورامزدا برسالت مبعوث و ديانت جهانى بهائى را تأسيس فرمودند.
با طلوع آفتاب امر الهى که کلّيه ذرات وجود را به پرتو انوار خود روشن و منور نموده و مقارن با ظهور جمال اقدس ابهى استخلاص و آزادى زردشتيان از ظلم و ستمى که دوازده قرن متمادى ادامه داشت شروع گرديد و با وقايعى که بوقوع پيوست عزّت پارسيان ايران بتدريج تجديد شد.
١_ مقارن با ظهور حضرت بهاءالله و بعد از دوازده قرن و اندى انجمن اکابر صاحبان هندوستان بياد پارسيان ايران افتاد و در سال ١٢٧١ ه ق (١٨٥٤) ميلادى شخصى بنام مانگجى صاحب را مأمور سرپرستى و رفع مظالم وارده بر پارسيان ايران نمود.
٢_ با اقداماتيکه بعمل آمد در سال ١٢٩٩ ه ق (١٨٨٢) ميلادى با صدور فرمانى از طرف ناصرالدين شاه دريافت جزيه از زردشتيان ملغى گرديد.
٣_ بااقدامات مانکجى صاحب پنجايت (انجمن) زردشتيان يزد و کرمان تشکيل شد ولی از نظر حکومت رسميّت نداشت، تا اينکه با پيگيرىهاى کيخسروجى خانصاحب در سال ١٣٠٩ ه ق (١٨٩٢) ميلادى با صدور فرمانى از طرف ناصرالدين شاه انجمن ناصرى زردشتيان رسماً تشکيل گرديد و احوال شخصيّه زردشتيان برسميّت شناخته شد.
٤_ در سال ١٣٢٤ ه ق (١٩٠٦) ميلادى پس از صدور فرمان مشروطيت وسيله مظفرالدين شاه و با وجود اينکه ديانت اسلام حضرت زردشت را پيغمبر صاحب کتاب نمىداند و بحسب ظاهر اسمى از حضرت زردشت در قرآن کريم نيامدهاست، اقليّت زردشتى را به رسميّت شناخته و يک کرسى در مجلس شورايملی براى نماينده زردشتيان اختصاص دادند.
٥_ پس از استقرار رضاخان بهتخت سلطنت ايران کلّيه آثار و علائم ايران باستان تجديد شد و کلمه پهلوى بعنوان نام خانوادگى سلسله پادشاه حاکم بر ايران انتخاب شد. سال قمرى بسال شمسى تبديل و اسامى ماههاى باستانى بعنوان تقويم رسمى کشور انتخاب گرديد و کلّيه آثار ايران باستان که در اثر مرور زمان از بين رفته بود تجديد شد که شرح آن مفصلاً در تاريخ معاصر درج گرديدهاست.
اين آثار و علائم طورى بمنصه ظهور رسيد که بعضى از زردشتيان که ناظر بظواهر امر بودند ظهور رضاخان و سلسله پهلوى را ظهور سيوشانس پنداشتند، چنانکه در کتاب تاريخ پهلوى و زردشتيان صفحه ٢٩ چنين عنوان شدهاست:
بناچار جا دارد که ايرانيان بويژه زردشتيان که بازماندگان عصر اوستائى مىباشند از پهلوى اوّل و جانشينانش بنام سيوشانتى که ساليان دراز در آرزوى روى کارآمدنش بودند و همه روزه در نيايش تندرستى چندبار از آن به نيکى نام مىبردند ياد نمايند.
٦_ بالاخره زردشتيان و پارسيان ايران بعنوان اصيلترين و نجيبترين قوم آريائى و ايرانى بجهانيان معرفى گرديدند.
اين بود نمونهاى از وعود الهيّه که حضرت زردشت به آن وعده فرموده بود و در زمان ظهور شاهبهرام ورجاوند تحقّق يافت.
حضرت عبدالبهاء ارواحنا فداه در مناجات مبارک:
پاک يزدانا خاک ايران را از آغاز مشکبيز فرمودى.
مىفرمايند:
... روزگارى بود که آتش دانشش خاموش شد و اختر بزرگواريش پنهان در زير روپوش، باد بهارش خزان شد و گلزار دلربايش خارزار، چشمه شيرينش شور گشت و بزرگان نازنينش آواره و دربدر هر کشور دور، پرتوش تاريک شد و رودش آب باريک، تا آنکه درياى بخششت بجوش آمد و آفتاب دهش در دميد، بهار تازه رسيد و باد جانپرور وزيد و ابر بهمنباريد و پرتو آن مهر مهرپرور تابيد، کشور بجنبيد و خاکدان گلستان شد و خاک سياه رشک بوستان گشت: جهان جهانى تازه شد و آوازه بلند گشت، دشت و کهسار سبز و خرم شد و مرغان چمن به ترانه و آهنگ همدم شدند، هنگام شادمانيست پيغام آسمانيست بيدار شو بيدار شود ...
١ _ دکتر جهانگير اوشيدرى، تاريخ پهلوى و زردشتيان صص ٢٢٥ تا ٢٣٠
٢ _ مأخذ بالا
٣ _ مأخذ بالا
٤ _ مأخذ بالا صص ٢٢٧ تا ٢٢٩
٥ _ مأخذ بالا
٦ _ رشيد شهورديان، فرزانگان زردشتى ص ٦٢٧
٧ _ اوستا آيه ٨٩
٨ _ عنايتخدا سفيدوش، ايران و پيامبران ايرانى"
مرجع بالا: //archive.is/S4Ed#selection-373.0-661.556
تنی چند از پیشگامان پارسی نژاد( در عهد رسولی) - عنایت خدا سفیدوش، موسسه معارف بهایی:
//persianbooks2.blogspot.com/2012/%E2%80%A6/blog-post_1376.html
//behketab.blogspot.com/2012_08_01_archive.html
مانکچی صاحب در سال ١٨٥٤ م . بنمايندگی از طرف " انجمن اکابر صاحبان پارسی بمبئی " برای آگاهی از وضعيت زردشتيان به ايران آمد . و از هنگام ورود تا پايان زندگانی يعنی سی و شش سال متوالی برای بهبود وضع آنان کوششی فراوان نمود . او توانست در سال ١٨٨٢ م. ( برابر با ١٢٩٩ هـ. ق. ) پس از سالها سعی و کوشش سرانجام فرمان " الغای رسم جزيه " را از ناصرالدّين شاه قاجار دريافت دارد و زردشتيان را از جزيه دادن معاف نمايد . مانکچی صاحب در سال ١٢٧٠ هـ. ق. (١٨٥٤م.) هنگام اقامت حضرت بهاءاللّه در بغداد بديدار ايشان رسيد . او پس از چند سال نامهای به عکا نگاشت و در آن خواستار پاسخ به پرسشهايی چند گرديد . از اين رو حضرت بهاءاللّه در سال ١٢٩٥ هـ. ق. ( ١٨٧٩ م.) لوحی نازل و برای او فرستادند چنانکه ميفرمايد : " نامه شما در زندان به اين زندانی روزگار رسيد . خوشی آورد و بر دوستی افزود و ياد روزگار پيشين را تازه نمود . سپاس دارای جهان را که ديدار را در خاک تازی روزی نمود . ديديم و گفتيم و شنيديم . اميد چنانست که آن ديدار را فراموشی از پی در نيايد و گردش روزگار ياد او را از دل نبرد و از آنچه کشته شد گياه دوستی برويد و در انجمن روزگار سبز و خرم و پاينده بماند . " //www.facebook.com/bekhaneman/posts/707642202591525?hc_location=u…
استاد جوانمرد شيرمرد:
جناب استاد جوانمرد یکی از زرتشتیان معروف یزد بشمار میرفتند که رئيس و مُدّرس مدرسه پارسيان يزدبودند و در دوران حضرت بهاءالله بهائی میشوند، لوح هفت پرسش بافتخار ايشان نازل گرديدهاست، و حضرت بهاءالله جواب هفت سؤال ایشان را میدهند و ایشانرا شیرمرد مینامند. در جواب سؤال سوم ایشان که راجع بظلم هائی است که بزرتشتیان بوده است میخوانیم " با مردم روزگار که جدا جدا کيشى گرفتهاند و هريک کيش و آئين خويشرا پيشتر و بهتر از ديگرى دانند چگونه رفتار نمائيم که از دست و زبان ايشان در رنج و آزار نباشيم: اى شيرمردمان رنج را در راه حضرت يزدان راحت دان، هر دردى در راه او درمانيست بزرگ و هر تلخى شيرين، و هر پستى بلند. اگر مردمان بيابند و بدانند جان رايگان در راه اين رنج دهند. اين رنج مفتاح گنج است، اگر در ظاهر منکر است در باطن پسنديده بوده و هست. گفتار ترا پذيرفتيم و تصديق نموديم چه که مردمان روزگار از روشنائى آفتاب داد محرومند، داد را دشمن مىدارند. اگر بىرنجى طلبى اين بيان که از قلم رحمن جارى شده قرائت نما.
الهى الهى اشهد بفردانيتک و وحدانيتک، اسألک يا مالک الاسماء و فاطرالسماء بنفوذ کلمتک العليا و اقتدار قلمک الاعلی ان تنصرنى برايات قدرتک و قوتک و تحفظنى من شر اعدائک الذين نقضوا عهدک و ميثاقک، انّک انت المقتدرالقدير.
اين ذکر حصنى است متين و لشکريست مبين حفظ نمايد و نجات بخشد. "
در اینجا اول آن لوح را تقدیم حضور خوانندگان میگردد وبعد ترجمعه انگلیسی آن و بعد سرگذشت آن استاد:
//www.facebook.com/bekhaneman/photos/a.685666284789117.1073741828…
پندهای و اندرزهای حکیمانه ای از پیامبران الهی در ایران اززرتشت تا بهآءلله .
//www.facebook.com/bekhaneman/posts/868503099838767
مذاهب وادیان از زرتشتی تا بهائی درایران.
//www.facebook.com/bekhaneman/posts/844167458938998
عکسهاى قديمى زرتشتيان يزد: //www.oshihan.org/Pages/OldYazd.htm
اعتراض یک روحانی به راهیابی یک زرتشتی به شورای شهر یزد:
زرتشتيان ايران: عکسهايی از کاوه کاظمی:
//www.bbc.co.uk/%E2%80%A6/20%E2%80%A6/11/061113_pm-zoroastrians-gl…
نظر خود را بنویسید