سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
بشریّت یکی است- وحدتِ عالَمِ انسانی در آثارِ حضرت بهاءُالله (۱)
نوشتۀ مایکل کِرتوتی (Michael Curtotti) (۲)
هشتم آپریل ۲۰۱۷
ترجمۀ مهرداد جعفری
حضرت شوقی اَفندی، نوۀ اَرشدِ حضرت عبدُالبهاء، فرزند حضرت بهاءُالله وحدت عالم انسانی را«محورِ» اصلی تمامی تعالیم حضرت بهاءُالله محسوب فرمودند. در ایّامی که حضرت عبدُالبهاء بِنَفسِه در اوائل قرن بیستم به کشورهای غربی سفر نمودند اکثر خطابات خویش را با اصل وحدتِ بشر به عنوان اوّلین تعلیم حضرت بهاءُالله شروع می نمودند. در اَواخر ایّام حیاتِ حضرت بهاءُالله زمانی که مُستشرقِ انگلیسی اِدوارد گرانویل براون به حضور ایشان مُشرّف شد آن طوری که وی یادداشت نموده متن اصلی بیانات جَمالِ مُبارک [حضرت بهاءُالله] وحدتِ بشر بوده.
«جمیع مِلل باید در ظِلِّ اَمرِ واحد و شریعتِ واحد درآیند و جمیعِ ناس [مردم] چون برادرِ مِهرپَرور گردند. روابط مَحَبَّت و اِتّحاد در بینِ اَبناءِ بشر مستحکم شود و اختلافات و مُنازعاتِ جنسیّه و مذهبیّه کلّ محو و زائل گردد.» ۳
مقصد این نوشتارِ مختصر معرّفی اصلِ وحدتِ بشر از جنبه های مختلف که در آثار نازلۀ حضرت بهاءُالله آمده می باشد. یکی از آثار مهّمه که می شود نام برد وصیّت نامۀ حضرت بهاءُالله «کتابُ عَهدی» [کتابِ عهدِ من] می باشد. اَکثریّت مردم قبل از فوت وصیّت نامه ای از خود بجا می گذارند که آنچه از متعلّقات خویش دارند برای بازماندگان به ارث بجا می گذارند. ولی هدفِ حضرت بهاءُالله از نزولِ وصیّت نامۀ خویش امری دیگر بود. نظرِ حضرتشان همان طوری که در بیان زیر آمده بهبود و گسترش اِتّحاد در میان نوع بشر است:
«مقصودِ این مَظلوم [حضرت بهاءُالله] از حملِ شَدائد و بَلایا و اِنزالِ آیات و اِظهارِ بَیِّناتْ اِخمادِ نارِ ضَغینه و بَغضا [کینه و دشمنی] بوده که شاید آفاقِ اَفئدۀ اَهلِ عالَمْ به نورِ اِتّفاقْ مُنوّر گردد و به آسایشِ حقیقی فائز.... ای اَهلِ عالَمْ مَذهبِ اِلهی از برای مَحَبَّت و اِتّحاد است، او را سببِ عَداوت و اختلاف منمائید.» ۴
حضرت بهاءُالله در «کتابُ عَهدی» صریحاً پیروانشان را از نِزاع و جِدال منع می فرمایند- اصلی که منسوخ نمی گردد. چنین نظری عُمق دیگری به آثارِ نازلۀ حضرت بهاءُالله می بخشد. نکتۀ مهمّ این است که چگونه می توان روابط میان نوع بشر را فهمید؟
«مِشکوٰةِ [چراغدانِ] بیان را این کلمه بِمَثابهِ مِصباح [مانند چراغ] است ای اَهلِ عالَم همه بارِ یک دارید [میوۀ یک درخت] و برگِ یک شاخسار. بکمالِ مَحَبَّت و اِتّحاد و مَوَدَّت و اِتّفاق سلوک نمائید. قَسَم به آفتابِ حقیقتْ نورِ اِتّفاقْ آفاق را روشن و منوّر سازد. حَقّ آگاه گواهِ این گفتار بوده و هست. جهد نمائید تا به این مقامِ بلندِ اَعلیٰ که مقامِ صیانت و حفظِ عالَمِ انسانی است فائز شوید. این قصدْ سلطانِ مقاصد و این اَمَلْ مَلیکِ آمالْ[مالِکِ آرزوها].... ای اَهلِ بَهاء [بهائیان] با جمیعِ اَهلِ عالَمْ بِرَوحْ و رَیحان [شادمانی و آسودگی] مُعاشرت نمائید.» ۵
سلاستِ شاعرانۀ این بیانِ مُبارک ممکن است تا حدّی مانع از توجّه به عُمقِ پیامِ مندرج در این نَصِّ مُبارک باشد. براستی معنای این که نوع بشر را به «برگ» و «بار» تشبیه نمودن چه معنائی می تواند داشته باشد؟ جامعۀ بشری تا حال توانسته به بهانه های متفاوت مانند جنس، ملیّت، طبقاتِ اجتماعی، نوع و نژاد خویش را تقسیم نماید. با چنین تفرقه ای موجود در جامعۀ بَشَری که بی توجّهی، غربت و نگرانی نسبت به همنوع خویش را در بر می گیرد این نظری است خطرناک که نمی تواند جامعۀ بشری را جمعاً بصورت موجودی طبیعی (مانند برگ و بارِ درخت) در نظر آورد و نمی تواند امری باشد که از قانون طبیعت پیروی می کند.
حضرت عبدُالبهاء در این مورد چنین می فرمایند:
«جَمالِ مُبارک [حضرت بهاءُالله] می فرماید همه بارِ یک دارید و برگِ یک شاخسار. عالَمِ وجود را به یک شَجَر [درخت] و جمیع نفوس به مَنزلۀ اَوراق و اَزهار و اَثمار [برگ ها و گل ها و میوه ها] تشبیه فرمودند لِهذا باید جمیع شاخه و برگ و شکوفه و ثمر در نهایت طراوت باشند و حصول این لطافت و حلاوت منوط به ارتباط و اُلفت است. پس باید یکدیگر را در نهایت قوّت نگهداری نمایند و حیات جاودانی طلبند. پس اَحبّایِ اِلهی [بهائیان] باید در عالَمِ وجودْ رحمتِ رَبِّ وَدود [پروردگار بسیار با مَحَبَّت] گردند و موهبتِ مَلیکِ غیب و شهود، نظر را پاک نمایند و نوعِ بشر را برگ و شکوفه و ثمرِ شَجَرِ ایجاد مشاهده کنند. همیشه به این فکر باشند که خیری به نَفْسی رسانند و مَحَبَّت و رعایتی و مَوَدَّت و اعانتی به نَفْسی نمایند. دشمنی نبینند و بدخواهی نشمرند جمیعِ مَنْ عَلَی الاَرض [ساکنین زمین] را دوست انگارند و اَغیار را یار دانند و بیگانه را آشنا شمرند و به قیدی مُقَیَّد نباشند بلکه از هر بندی آزاد گردند.» ۶
مثال دیگری را که حضرت بهاءُالله بکار می گیرند که روابط بین آحادِ نوعِ بشر را نشان می دهد تشبیه جامعۀ بشری به هیکلِ انسانی است. (۷) مانند مثالِ «درخت» این تشبیه هم موجودی طبیعی است. لغاتی مانند «جامعه» و «ملّت» که امروزه در مورد روابطِ بشری معمولاً بکار برده می شود از چنان عُمقِ لازمه برخوردار نیست. وحدتِ عالَمِ انسانی نه تنها اَمری بسیار دلپسند و مطلوب می باشد بلکه اصلی است که از دورانی طولانی آرزوی بشر بوده. این اَمر حقیقتی است که می تواند جلوۀ تمامی طبقاتِ مختلفۀ جامعه باشد- از روابط بیگانگان و دوستان- تا کلیّتِ نظم و ترتیب جامعه. برای درک بهتر چگونگی رفتار موجودات طبیعی می توان در مورد خصیصه های منحصرۀ آنان مانند پیچیدگیِ خلقت و یا استعدادِ استقامت و تغییر که در وجودشان نهادینه شده یاد نمود.
یکی از نکات مهمّ که در موجوداتِ طبیعی می توان بآسانی مشاهده نمود ظرفیّتِ رُشد است. پدیدۀ رشدِ یک موجودِ زنده در گذشته همیشه نمی تواند ما را قادر بر پیش بینی آیندۀ آن سازد.
به عنوان مثال هنگامی که میوه ای بر شاخۀ درختی ظاهر می شود هیچ پدیده ای در درخت که قبلاً در آن موجود بوده نمی تواند نشانه ای باشد که ناگهان به حالتی جدید تغییر شکل خواهد داد. بشریّت بطور کلی تا حال مراحل دگرگونی فراوانی را در رشد پشت سر گذاشته. انقلاب صنعتی و کشاورزی می تواند مثال های بسیار خوبی باشد. وحدتِ بشر هدفی غیر قابل دسترس نیست زیرا کاملاً در قابلیّتِ بشر چنین وحدتی براحتی در مراحل آینده دیده می شود.
پاورقی ها:
توجّه: برای «محفوظ بودن حقّ چاپ» به اصل مقاله به انگلیسی مراجعه فرمائید.
(۱). این مقالۀ شمارۀ ۲ نویسنده می باشد.
(۲).مایکل کِرتوتی به مناسبت جشن دویستمین سالگرد تولّد مبارک حضرت بهاءالله که در ۲۱\۲۲ اکتبر ۲۰۱۷ برگزار می گردد تعهّد شخصی نموده که تا آن روز ۲۰۰ مقاله در مَواضیع مختلفۀ دیانت بهائی بنویسد. برای اصل این مقاله ها به: //beyondforeignness.org/ مراجعه فرمائید.
(۳). ترجمه. ظهورِ عَدلِ اِلهی، صفحۀ ۲۳.
(۴). مجموعه الواح نازله حضرت بهاءُالله بعد از کتابِ اَقدَس، کتابُ عَهدی، صص: ۱۳۳-۱۳۴.
(۵). منتخباتی از آثار حضرت بهاءُالله، شمارۀ ۱۳۲.
(۶). منتخباتی از مَکاتیبِ حضرت عبدُالبهاء، جلد اوّل، شمارۀ ۱.
(۷). رسالۀ اِبنِ ذِئب- «...اُنظُرُوا العالَمَ کَهَیکَلِ اِنسانٍ...» [... عالَم را مانند هیکلِ انسانی بنگرید...] الواحِ نازله خطاب به ملوک و رُؤسای اَرض، صفحۀ ۱۳۴.
نظر خود را بنویسید