سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
روزنامه كیهان
سردبیر محترم جناب آقای حسین شریعتمداری
سلام و عرض ادب و احترام حضور شما و همكاران و زحمت كشان آن جریده محترم معروض می گردد :
از تاریخ 24 تیرماه 1385 مجموعه مقالاتی تحت عنوان «سایه شوم» در آن روزنامه به چاپ می رسد؛ همان طوركه مستحضرید فحوای این مقالات با عنوان فرعی «خاطرات یك نجات یافته از بهائیت» زندگی نامه یك خانم بهائی را شرح می دهد كه ظاهرا در سیری تدریجی ازجامعه بهائی بیزارگشته و پس از یك سری اتفاقات و تصادفات عاطفی و اجتماعی به مرور مسیر كمال را با سختی بسیارطی می نماید و با این كه فعلا پایان كار این مجموعه معلوم نیست ولی كاملا مشخص است كه این داستان به كجا خواهد انجامید و به طور قطع پس از طی مسیرِ خاصِ مورد نظرِ این قبیل حكایات و پیمودن راه های پر پیچ و خم تكراری این قبیل داستان ها، به ناگاه به سر منزل مقصود واصل می شود كه همانا نجات از فرقه ای به زعم شما پوشالی ، سیاسی و فریبكار و رسیدن به سر چشمه كمال و معرفت انسانی است !
ولی آنچه كه در تمام این داستانها و حكایات همیشه پنهان می ماند حقیقت است؛ حقیقتی كه ملموس آحاد جامعه بوده و همواره مورد تایید افرادی قرار می گیرد كه با بهائیان در تماس هستند و آنها را می شناسند ، در معاملات خود با ایشان همواره بر حسن اخلاقشان گواهی داده اند و شاهد حركات و سكنات مناسب ، مقبول و مشروع آنها در تمام عرصه های اجتماعی بوده اند . نویسندگان و ناشران چنین مقالاتی كه برای انتشار این نظریات چنین زحمت گرانی را تحمل می نمایند و مخارج گزافی را صرف می كنند آگاه نیستند كه این قبیل اعمال ، اتحادواعتمادافراد بهائی را در داخل جامعه بیشترمی نماید و نظر عموم آحاد جامعه انسانی را بیش از پیش به سمت دیانت بهائی جلب می كند .
بهائیان انسان هایی هستند كه در این مرزوبوم زندگی می كنند، از هوای آن تنفس می نمایند، به مملكت خود عشق می ورزند و به آینده آن امیدها بسته اند و پیوند مقدسی میان اعتقادات خود و جامعه ای كه در آن زیست می نمایند می بینند .
آن چه در این مجموعه مقالات بیش از هر چیز خود نمایی می كند اول رایحه مذموم تعصب دینی است؛ دوم انحصار طلبی اعتقادی و ضدیت مفرط با دگراندیشی است؛ سوم سعی در وارونه جلوه دادن حقایق اجتماعی و واقعیت های تاریخی در جهت تغییر باور های فرهنگی جامعه ایرانی است و چهارم ایجاد نوعی اختلاف و تفرقه در جهت سر در گم نمودن اقشار و گروه ها وآحاد جامعه می باشد.
قبل از هر چیز بهتر است درباره ماهیت واقعی شخصیت نویسنده مقالات، بیشتر بیندیشیم.اگر چه نگارنده خود را بهائی معرفی می نماید ولی نحوه نگارش این نوشتهها به طور كلی از ادبیات بهائی به دور بوده و حامل فرهنگ رایج بهائی در هیچ یك از عرصه ها نیست. كلمات رایج و اصطلاحات به كار رفته در این مجموعه متعلق به فردی كه خود را متولد شده و بزرگ شده دریك خانواده و جامعه بهائی معرفی می كند نمی باشد. هرگز بهائیان تا به این حد نفرت و انزجار از هیچ احدی و هیچ گروهی در هیچ زمانی ابراز ننموده و نمی نمایند. از كلمات بسیار ساده روزمره مانند خیر مقدم درهنگام ورود تا اصطلاحات رایج به كار رفته درمورد موضوعات اعتقادی و باورهای درونی افراد بهائی با نوشته های این نگارنده محترم هم خوانی ندارد . البته بنده قصد جسارت به این نوشته و نویسنده و یا نویسندگان آن و ناشران محترم این سطور را ندارم ولی هر فرد مسلمان بی تعصبی كه با یك فرد بهائی در محیطی بی تكلف و به دور از تعصب دینی چند ساعت را به بحث و گفتگو بگذارند به یقین مبین بر جعلی بودن این مقالات گواهی داده، جواب آنها را به راحتی و صراحت خواهد داد. در سطر سطر این مقالات نفرت از این و از آن موج می زند و از بی اعتمادی مطلق به همه چیز و همه كس حتی به خود، سرشار است . اگر بهائیان یك ساعت این گونه زندگی می كردند اساس دین و مذهب و آیینشان واژگون می گردید و در عرصه زندگی اجتماعی امكان قدم از قدم برداشتن را نمی داشتند و خیلی زود اسیر افكار مشوش و آشوب های مختلف ذهنی گشته و انسجام اجتماعیشان خیلی پیش از اینها نابود می گردید و حال آن كه یكصد و شصت سال تاریخ دیانت بهائی گواه صادقی است بر رد این اتهامات. در سالهای بعدازتحول ایران، فشارهای مختلف از جریانات متفاوت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به صورت های گوناگون بر این جامعه وارد شده؛ فشارهایی كه هر یك به تنهایی برای محو كلی اعتقادات افراد كافی بوده؛ فشارهائی از قتل، ضرب و شتم، زندان و تبعیدگرفته تا ضربات و صدمات اقتصادی واز محرومیت های مختلف از قبیل ممنوعیت از تحصیل در مدارس و دانشگاههاگرفته تا جلوگیری از ظهور و جلوه در عرصه های مختلف اجتماعی و فرهنگی كه البته اكثر هم وطنان عزیزبه اندازه كافی از آنهابا خبرند و به چشم خود دیده و با گوش خود شنیده اند. البته فضای توهین و تحقیر كه در كل این مقالات نسبت به جامعه بهائی موج می زند مخصوص امروز و این زمان نمی باشد. سابقه دیرینه ردیه و ردیه نویسی قدمتی بیش از یك قرن داشته و هر از گاهی بعضی از ارباب قلم به صورت های مختلف به این امر پرداخته اند. ولی باید اذعان نمود كه شیوه ای كه در این مجموعه به كار رفته اگر چه بسیار ضعیف بوده؛ اما در نوع خود تازه و بی مثیل می باشد . ضعیف از این نظر كه این مجموعه از استدلال و منطق عاری است و دلیل و برهانی ارائه نمی دهد با واقعیت های تاریخی به هیچ عنوان مطابقت ندارد و غیر از اینها اسناد و مداركی در جهت اثبات ادعاها به دست نمی دهد . صرفا داستان عاطفی نه چندان جذابی در مقابل خواننده قرار دارد كه در لابلای آن به ركیكترین صورت ممكنه به اشخاصی دارای ایده و اعتقادی محترم، اهانت و هتاكی می گردد . جامعه بهائی یك گروه زیرزمینی، نامرئی و مستور در پرده های ابهام نیست كه این گونه بتوان در موردش قلم فرسایی نمود؛ بلكه جامعه ای است دارای پیشینه و تاریخی مشخص و شفاف با روابطی مستند و مشهود در تمام زمینه های اجتماعی و مذهبی و فرهنگی و این شفافیت از اجتماعات كوچك روستایی تا روابط پیچیده بین المللی در همه عرصهها به چشم می خورد. افراد بهائی خود را در هر شرایطی معرفی می كنند و از این معروفیت ابایی نداشته و ندارند . بهائیان هرگز روابط اجتماعی دوگانه ای ندارند و این خود سندی است كه افراد عامه هر اجتماعی كه با ایشان زندگی می كنند پای آن را مهر نموده اند. در قدیم كه سطح سواد و آگاهی افراد جامعه در حد پایین تری بود ، در مورد میهمانی های شبانه بهائیان داستانهای عجیب و نفرت انگیزی از زبان اصحاب جور و ظلم جاری می گردید ولی امروز با بالا رفتن سطح آگاهی جامعه و معاشرت زیاد افراد غیر بهائی با بهائیان این قبیل حكایات كم اثر و حتی بی اثر گردیده. بنابراین متد و نحوه ابراز ضدیت و نگارش ردیه ها لاجرم تغییر اساسی نموده و به این صورت در آمده است كه از زبان فردی كه خود ظاهراً بهائی بوده مطالب مطرح گردد تا بلكه تاثیر نماید و ذهنی را مشوش نموده، از طریق نوعدوستی منحرف كند و در مرداب نفرت از هم نوع و هم وطن خویش غوطه ورنماید. امروز نیروی انتظامی و قوه قضائیه در این مملكت همگام با بعضی دیگر از ارگانها و سازمانها با هوشیاری و پشتكار عجیبی در صدد تعقیب و جلب و مجازات كلیه افراد و گروههای خواهان عیش و طرب غیر اخلاقی و بانیان مجالس فساد و محافل لهو و لعب اند و همه می دانند كه مخالفتی فطری و شاید سوءظنی ذاتی نسبت به جامعه بهائی در ارگان های یاد شده وجود دارد . آیا حتی یك نمونه از این قبیل مجالس و محافل در رابطه با جامعه بهائی كشف و ضبط شده؟ آیا در هیچ یك از شعبات دادسراها و مركز قضائی پرونده ای دال بر آلودگی فرد یا افرادی و یا اجتماعی منسوب به جامعه بهائی مشاهده گردیده؟ كه نویسندگان این مقالات با این صراحت چنین ادعاهایی را بر زبان می رانند و یا در جراید كثیرالانتشار منتشر می كنند ؟
جامعه بهائی با تكیه بر همان احكام و الواح و ادعیه و دستورات كه به این جسارت و قساوت مورد اهانت شما و امثال شما قرار گرفته خود را در مسیر صحیح و ثواب یك اجتماع سالم قرارداده با وجود ضربات مهلك اقتصادی از قبیل مصادره اموال و اخراج از مشاغل، قطع حقوق، آوارگی نفوس از منازل و شهرهای خود و غیره و غیره، فاقد فقر مطلق بوده و اگر چه ثروتمند به نام نداشته، فقیر صرف نیز ندارد و افراد آن قادر بر گذران امور معیشتی خود می باشند؛ زیرا كمكهایی كه مدعیان این قبیل مقالات به غلط آنها را پول ارسالی به اسرائیل می نامند در راه حل مشاكل اقتصادی و تعدیل معیشت به صورت سیستماتیك مصرف می گردد . بیایید كمی واقع بینانه تر به مطالب بنگریم ؛ به شهادت متولیان امور مملكتی و مسئولین دولتی و انتظامی، فساد اخلاقی و فحشا اعتیاد و آلودگی كه از مصادیق هبوط اخلاقی در شرع دیانت بهائی می باشد و به نص صریح حرام است؛ در جامعه بهائی در پایینترین حد بوده و در بعضی مراكز به نظر مسئولین حكومتی در حد صفر می باشد. حال منصفانه نظر دهید در جامعه ایران بعد از 27 سال كه قوانین شرعی، رایج و آداب و رسوم و سنن آن متاثر از احكام دینی است بنا به آمار مسئولین محترم 10% افراد جامعه ایرانی مصرف كننده (حدود 7 میلیون نفر) و حدود 5/3 میلیون نفر معتاد به مواد مخدر وجود دارد ، مصرف مشروبات الكلی بیداد می كند و فحشا از قرار مسموع از كنترل مرزهای مملكتی خارج گردیده كه اینها همگی فرایند فقر و بیكاری و مشاكل اقتصادی می باشد . این نمونه كوچك از ارقام و آمار مقبول محافل داخلی و حكومتی است و این مقایسه در زمانی معنا پیدا می كند كه جامعه بهائی را جامعه ای تحت فشار كامل ببینیم؛ فاقد قدرت اجرائی احكام دینی مربوط به خود و مطلقا فاقد هیچ گونه سیستم ارتباط جمعی منسجم ، كه صرفاً با تكیه بر باورهای دینی و اعتقادی خود قادر بوده خود را بدین گونه حفظ نماید و حریت خود را نگهدارد. حال اگر ذره ای انصاف داشته باشیم باید به چنین جامعه ای آفرین بگوییم و از تجربهها و آموزه هایش بیاموزیم و استفاده كنیم تا شاید نقاط قوت، تضعیف نگردند و نقاط ضعف مشخص شده تقویت شوند، و بزرگترین خیانت به جامعه ایرانی همین است كه قلم در دست عده ای قرار گیرد كه با تحقیر آرمانها و باورهای اعتقادی و دینی، صفوف منسجم جامعه ای پویا را بشكنند و سبب تخریب حیثیت فردی و گروهی آن گشته، راه را برای سقوط تعداد زیادی از افراد در منجلاب فساد و تباهی هموار سازند و به این عمل دلخوش گردند و حال آن كه با این كار نه تنها به حل مشكلی كمك نمی كنند؛ بلكه مشكلی بر مشكلات كشور و مسئولین و متولیان امور اضافه می نمایند.
پس از این مقدمه شاید به جا باشد به توضیح بعضی از مواضیع مطروحه در مجموعه مقالات مزبور بپردازیم طبیعی است بیش از همه، تیر اهانت نویسندگان این مجموعه بر حیثیت افراد خادمین و خدمتگزاران جامعه بهائی نشسته باشد لذا توضیح نكاتی جهت تشریح بهتر موقعیت و نقش این افراد در جامعه به روشن شدن موضوع و رفع ابهامات كمك خواهد نمود.
این عده كه همواره در معرض انواع بلایا و شداید قرار گرفته اند و اولین ضربات را از مخالفین تحمل نموده اند، بیشترین آمار مقتولین و شهداء را به خود اختصاص داده اند و بالاترین تعداد زندانیان را در زندان ها داشته اند؛ عموماً بابت ارائه خدمات خود پولی دریافت نمی دارند، مگر در مواقعی كه بیش از ساعت فراغت خود صرف خدمات جامعه نمایند و نیازهای مالی ، ایشان را وادار به دریافت وجهی جهت گذران زندگی روزمره نماید . این گروه كه با وقاحت و قساوت در این مجموعه هدف تیرهای اهانت و افترا قرار گرفته اند و با عنوان مبهم و وهم آمیز «تشكیلات» نامیده شده اند وظایف شان تعریف شده و مورد تایید مسئولین حكومت می باشد. از آن جمله تشییع متوفیان و عقد و اداره جلسات تذكر، تشكیل و اداره كلاسها و جمعهای مختلف دینی، عقد ازدواج، جمع آوری وجوه كمك های نقدی و غیر نقدی، ارتباطات جمعی درون جامعه و خلاصه ارائه خدمات ساده در حد احوال شخصیه می باشدكه هر جامعه ای در ابتدائیترین صورت ممكنه جهت بقا به آن نیاز دارد و همان طور كه گفته شد مورد تایید مراجع قانونی و كشوری بوده و هست . در مجموعه مقالات مزبور از این عده با نام تشكیلات یاد شده و آنان را واسطه بین جامعه بهائی و كشور اسرائیل معرفی نموده اند. حال آن كه افراد آگاه و دست اندركاران حكومت به محض احساس چنین خطری البته دستور اكید در جهت انحلال بلكه امحاء این به اصطلاح تشكیلات صادر می نمودند كه البته چنین وضعی در سایه قانون اساسی نظام و مقررات مدنی به وقوع نپیوسته و آن چه تا به امروز اتفاق افتاده در لوای تعصبات شخصی عده ای از مسئولین و مامورین منسوب به حكومت بوده است.
طبیعی است كه قصد این مقالات در گناهكار جلوه دادن به اصطلاح تشكیلات، ایجاد شكاف بین افراد بهائی و خدمتگزاران آن می باشد كه چنین چیزی به ذاته ممكن نیست. همانطور كه شهر از خانهها و خیابانها تشكیل شده و شهر با خانه و بدون خیابان هرگز متصور نمی گردد؛ هیچ جامعه ای بدون تشكیلات درونی و موسسات خدماتی موجودیت نمی یابد و این از اصول فكری و باورهای اعتقادی اولیه هر فرد بهائی است .
مسئله بعدی كه به گمان نویسندگان این مجموعه به اصطلاح پاشنه آشیل بهائیان است، حكایت قدیمی وابستگی جامعه بهائی به قدرتهای خارجی و دشمنان و در راس همه كشور اسرائیل است كه البته از اصل غیر قابل طرح بوده و همیشه با ایجاد همهمه و غوغا مطرح گردیده؛ چون چیزی قابل طرح است كه اسناد و مدارك مدلل و مبرهن داشته باشد و تا به امروز هیچ سندی در جهت اثبات این مدعا از هیچ مقامی ارائه نگردیده، جز این كه به دلیل یك جبر تاریخی در صد و پنجاه سال پیش سران و بزرگان این آئین به آن حدود كه در خاك عثمانی قرار داشت تبعید گردیدند، و مسئول این امر هم همانطور كه همه آگاهند شاهان ورهبران مذهبی كشورهای ایران و عثمانی بوده اند، و امروز این جریان تاریخی كه در شفافیت كامل و وضوح مطلق می باشد به وسیله ای جهت مرتبط نمودن جامعه بهائی به كشور اسرائیل بدل گشته كه هنوز شصت سال از عمر تشكیل آن نمی گذرد . برای روشنتر نمودن این ابهام طرح یك سؤال كافی است و آن این كه آیا ممكن است یك دستگاه و نظام جاسوسی از یكصدوشصت سال پیش گاهی در دست كشور روسیه قرار گیرد و زمانی آلت دست انگلیس باشد و زمانی وسیله مصرفی امریكا و اسرائیل گردد و امروز در یكصد و هشتاد كشور جهان دارای عضو فعال و مؤسسات گوناگون باشد و مراكز آن در كشورهای مختلف و مخالف هم، همزمان وجود داشته باشند. در چین، ژاپن، تایوان، روسیه، كوبا، ایالاتمتحده، ونزوئلا، سودان، اماراتمتحدهعربی، مصر، انگلستان، الجزایر، فرانسه، لیبی، ایتالیا، آلمان و ... 186 كشور كه بعضی از آنها با هم بر سر كوچكترین مسائل اتحاد نظر ندارند ولی پذیرای جامعه بهائی در كشور خویش هستند. ضمناً تذكر دو نكته ضروری است:
اولین شرط و مهمترین قانونِ جاسوسی، اختفا است و بهائیان از معرفی خود نه تنها ابائی ندارند؛ بلكه از این عمل خوشوقت و خوشحال هم می شوند. ماموران در دستگاههای جاسوسی برای انجام عمل خود پول هنگفتی دریافت می كنند در حالی كه افراد بهائی نه تنها سختی را به جان می خرند؛ بلكه برای گذران امور متداول جامعه قسمتی از عایدات خود را پرداخت می نمایند . لذا قضاوت درباره این ادعا را به خوانندگان محترم می سپاریم. مطالبی در این مقالات، مدعی وجود نوعی عداوت در بین بهائیان نسبت به مسلمانان بود تا جائی كه عنوان سومین مقاله مستقیماً به آن اشاره داشت و در بعضی مقالات به شادی افراد بهائی در مرگ جوانان در جبهه جنگ اشاره شده بود، گویی بهائیان در زمان جنگ معاف از خدمت سربازی بوده اند و در مكانی امن به دور از این مرزوبوم در نهات آسودگی زندگی می كردند و حال آن كه آمارهای مستند نشاندهنده آوارگی بهائیان از خانه و كاشانه ، اسارت ، مجروح شدن ، شیمیایی شدن و شهادت ایشان در راه وطن بوده است. البته باید در نظر داشت كه مردم ایران برای دفاع از حقوق خود باید می جنگیدند و بهائیان برای دفاع از حقوقی كه در آن روزها نداشتند و از ایشان سلب شده بود به صرف انجام وظیفه ملی و میهنی خود به انجام خدمت سربازی مبادرت می كردند. جوان ایرانی در صورت نرفتن به خدمت، از رفتن به خارج از كشور و بعضی از حقوق از قبیل ثبت احوال محروم می گردید و جوان بهائی ایرانی فقط به صرف داشتن عقیده خود از این حقوق به كلی محروم بود ولی جهت خدمت سربازی نامنویسی می نمود ، او اجازه ورود به دانشگاه را نداشت (همان طور كه امروز هم ندارد) ولی از دانشگاهها و دانشجویان دفاع می نمود و با علم بر این كه در هر حال حق ثبت ازدواج و استفاده از حقوق قانونی آن مانند بیمه همسر ، انحصار وراثت ، خروج از مملكت و اشتغال به بسیاری از مشاغل و فعالیتهای اجتماعی و استخدام در دوائر دولتی را نخواهد داشت از حقوقِ نداشته دفاع می كرد !
در باب دشمنی و عداوت بهائیان نسبت به مسلمانان كه در این مجموعه به شدت بر وجود آن اصرارمی رود باید گفت مهربانی و محبت، ادب و احترام آن چنان در رفتار و اخلاق بهائیان ریشه داشته و ظاهر گردیده كه بعضی از ائمه جمعه در نماز جماعت بر وجود آن صحه گذارده اند و البته آن را نوعی استراتژی و روش تاكتیكی دانسته اند . بنابراین محبت به دیگران و احترام به حقوق افراد و رعایت ادب ، اموری است كه بروز و ظهور آن از فرد بهائی تا جایی مشهود است كه همه كسان بر آن گواهی می دهند؛ منتها مخالفین، آن را نوعی ظاهرسازی و عوامفریبی می دانند كه البته در عمل چنین چیزی غیر ممكن است؛ زیرا چگونه می شود چند صدهزار نفر در میان میلیونها انسان در یك كشور زندگی كنند و روزانه در هزاران موقعیت و تعامل مختلف با هم شركت نمایند ولی همیشه ظاهر خویش را به بهترین صورت ممكنه حفظ نمایند و تازه دست آخر با تهمت ظاهرسازی و فریبكاری روبرو گردند ولی از روز بعد دوباره روز از نو، به همان وضع و شرایط قبل به كار خود ادامه دهند. حتی بهترین هنر پیشهها هم در این حالت قادر بر ایفای نقش در تمام مدت شبانهروز نیستند، حال چه رسد به مشتی انسان عادی در گروههای سنی مختلف و طبقات اجتماعی متفاوت با مشاغل گوناگون و میزان تحصیلات و تجربیات غیر یكسان . مدعیان چنین تئوریهایی اگر بر این گفته تردید دارند كافی است عینك بدبینی را از چشمان خود بردارند و به دست دراز شده این جامعه دستی جانانه بدهند؛ آنگاه خود حقیقت را درخواهند یافت و آن حقیقت این است : همه چیز را می توان جعل نمود الا محبت و مهربانی را .
مطلب دیگر كه آن نیز موجد یك جریان قدیمی و حتی تاریخی است مسئله نهی از تعصبات در آئین بهائی است . در طول دهههای گذشته استنتاجهای متفاوت و بعضاًً نفرتانگیزی در مورد دوری جستن بهائیان از تعصبات شده كه نشانه عدم دریافت و درك صحیح از این مطلب در اذهان است. در اعتقاد بهائی تعصب نشانه اعتقاد و باور كوركورانه است و موجد جهالت و كورذهنی . هر اعتقادی باید نتیجه تحقیق دقیق و فرآیند تحری حقیقت باشد؛ در غیر این صورت می تواند سبب گمراهی گردد. اگر بپرسند علت حمله به برجهای دوقلوی نیویورك و قتل عام هزاران انسان بی گناه چه بود فقط می توان یك كلمه جواب داد و آن كلمه «تعصب» است، عامل انفجار انتحاری متروی لندن تعصب بود. هزاران دختری كه در بعضی كشورهای افریقایی و عربی بدون توجیه پزشكی ختنه می شوند به دلیل تعصب، نقص عضو پیدا می كنند. شوهری كه دو گوش و بینی و گونههای همسر خود را می برد فقط به صرف سوءظنی اثبات نشده، این كار را از روی تعصب انجام می دهد . هر روز دهها نفر در بغداد به دلیل تعصبات فرقه ای و قومی به قتل می رسند و خونریزیهای مرزی بین هند و پاكستان ریشه در تعصبات مذهبی دارد؛ شاید خونریزترین كلمه تاریخ بشری تعصب باشد . تعصب یعنی دیگران را وادار به امیال خود نمودن . تعصب یعنی خود را بر بقیه تحمیل كردن. تعصب یعنی اثبات حقوق خود به قیمت نقض حقوق دیگران و این منفورترین كلمه در نزد بهائیان است. اما عشق و علاقه و اعتقادات به حقیقت امری دیگر است و البته جانبازی می طلبد و بهای این جانبازی را خودِ فرد پرداخت می نماید، و این فرقِ بین عشق و تعصب است. اگر عاشق عقیده ای هستیم باید از خودمان خرج كنیم ، نه از دیگران. اگر اعتقادمان را از خودمان شروع كنیم، هرگز برای اثبات درستی نظریات خود مردم بیگناه را در مترو قتل عام نمی كنیم و انتقام دشمنان فرضی خود را از ساكنان بیپناه برجهای دوقلو نمی گیریم ، به زندگی همسر خود علاقهمند خواهیم بود و برای یك سوءظن نادرست او را ناقص ننموده و زیبایی صورت او را زائل نخواهیم كرد . در تعامل و گفتگو خشمگین نخواهیم شد . هرگز ایمان و اعتقاد خود را زیر پای دیگران نخواهیم دید تا از لگدمال شدن آن به وسیله دیگران نگران و مضطرب باشیم . زندگی ما البته بدون تعصب، زیبا، دلپذیر و آرام خواهد بود و حقوق دیگران پایمال امیال ما نخواهد گردید و این خود جوهر ایمان انسانهای خداجو و معتقد می باشد .
در اینجا شاید بهجا باشد نکاتی درباره نوع و نحوه اندیشه دینی بهائیان روشن گردد، بهائیان در مورد حضرت بهاءالله همانگونه اعتقاد دارند که به دیگر مظاهر مقدسه و پیامبران معتقدند . این حق طبیعی و قطعی هر انسانی است که در مورد مرجع دینی خود بیندیشد و حتی او را به پرستد و ستایش نماید . بشر امروز همان گونه که رسول اکرم را مشاهده ننموده، قادر بر رویت حضرت بهاءالله هم نمی باشد ولی اگر از مسلمانی بپرسند بدون دیدن او چگونه مومن شدی و کتابش را قبول کردی؟ او جوابی مطابق ندای قلب خویش خواهدداد وآن جواب هرچه باشد پسندیده و مقبول است . بدون آن که نیازی به اثبات عقیده خود داشته باشد. این حق، به صرف قدمت تاریخی یا تعداد مومنین مسلمان و یا قدرت و ثروت او به وی داده نشده، بلکه به دلیل حق انسانی وی و شرافت انسان در یک جامعه مدنی به او عطا گردیده . یک بهائی هم به همان اندازه حق دارد که حضرت بهاءالله را مظهر وحی الهی بداند و کتاب او را قبول کند و این حق مسلم اوست و تعرض به این حق سرآغاز ظلم است و مذموم و مردود در پیشگاه انسانیت .
شما که اخیراً طعم تلخ اهانت به مقدسات را به گونه های مختلف در کربلا ، نجف و سامرا چشیده اید و تصاویر شرم آور روزنامه دانمارکی را رویت نموده اید، به یاد دارید که انسانهای غیر مسلمان نیز این اعمال را تقبیح نمودند نه به دلیل ترس از مسلمانان (زیرا در مکان و موقعیت آنها این ترس جایی ندارد) بلکه به خاطر احترام به انسانیت و شرافت حقه بشریت و این که هر فردی حق داشتن اعتقاد مخصوص به خود را دارد . امروز شما در مقابل وجدان بیدار انسانهایی مسئولید که به هر وسیله ممکن از اعتقاد مسلمانان دفاع نمودند و ادنی اهانت به مقدسات اسلامی را برنتافتند . با این که هموطن شما نبودند و از اسلام زیاد نمی دانستند و یا به کلی بیخبر بودند، از حق اعتقاد مسلمین جهان دفاع کردند. در قبال این مسئولیت که بر شانه های شما امروز سنگینتر خودنمایی می کند چه کرده اید؟ قلم به دست گرفتید و به اعتقادات انسانهای هموطن خود به بدترین وجه و رکیکترین صورت اهانت کردید؛ به تحقیر نفوس معتقد پرداختید و به شرافت و پاکی طینت ایشان توهین نموده، سعی در تضعیف باورها و ارزشهای آنها کردید. واقعاً در قبال انسانهایی که به حکم وجدان بشری از مسلمانان دفاع نمودند، چگونه جوابگو هستید ؟
البته انتشار چنین مقالاتی ابواب صحبت را بیش از پیش خواهد گشود . افراد زیادی کم و کیف آن را جویا شده، بالطبع در مقابل هر سئوال جواب کافی دریافت خواهند نمود و این خود از برکات انتشار چنین مقالات و نوشتهها است؛ ولی لکه قباحت اهانت به اعتقاد دیگری هرگز از پیشینه نویسندگان و ناشران این مقالات شسته نخواهد شد.
در ادامه به جاست بعضی از حقایق و وقایع که به صراحت در این مجموعه انکار شده و یا به نوعی مخدوش گردیده و یا دگرگون جلوه داده شده، به اختصار مرقوم گردد :
اصرار بر این که بهائیان با غیر بهائی ازدواج نمینمایند ؛ به نص صریح ، بهائیان بر عکس سایر ادیان بدون هیچ قید و شرط و محدودیتی اجازه ازدواج با مؤمنین دیگر ادیان را داشته و دارند و این حکم در مورد دختر و پسر هر دو صادق است و اگر فردی امتناع نماید سلیقه شخصی بوده و نه حکم دینی . تشکیلات بهائی هیچگونه عداوتی با افراد مسلمان و جامعه اسلامی نداشته و ندارد و به همکاری با ایشان خرسند است . در مواقع نیاز به یاری هم وطنان شتافته و سرافرازی ملت ایران را مایه سرافرازی خود می داند . اسناد و مدارک موجود دولتی در سالهای اخیر مثبت این مدعاست. به همین صورت افراد بهائی به حسن همكاری و همزیستی در میان افراد جامعه معمولاً مشهور و معروفند و این مطلب به سهولت قابل تحقیق و اثبات می باشد. قبله بهائیان در شهر باستانی عكا قرار دارد كه سالها قبل از تشكیل دولت اسرائیل وجود داشته و محل تبعید و مرقد و آرامگاه شارع و مرجع دینی بهائیان است كه به دلیل جبر مكانی امروز در خاك دولت اسرائیل واقع گشته. البته باید به یاد آوریم كه بیت المقدس ( مسجدالاقصی ) اولین قبله مسلمین جهان نیز در خاك همین دولت واقع شده! در مورد ادعیه بهائی در مقاله 6 مطالبِ به دور از شأنی مرقوم گشته بود ؛ كتابهای بسیار زیادی از انواع ادعیه و مناجاتهای مختلف وجود دارد كه تعداد آنها به بیش از 50 مجلد بالغ می گردد . البته مایه خرسندی است كه بعضی از این ادعیه با ادعیه اسلامی لحن و حالتی مشابه دارد كه نشان دهنده نزدیكی و یگانگی تمام ادیان و مذاهب الهی است. سالانه چندین پیام از مركز جهانی بهائی خطاب به بهائیان ایران ارسال می گردد كه تعداد آنها بعضی اوقات به بیش از ده عدد می رسد و همگی مورد مطالعه دقیق مسئولین مملكت قرار می گیرد. هرگز در هیچ پیامی نه از ارسال پولی تشكر شده و نه «وعده بهشت و تقرب به بهاء» (به اصطلاح نویسنده مقاله 6) داده شده. مجموعه پیامها موجود و قابل دسترسی می باشد. در مورد ردیه ها و نظر عموم بهائیان در مورد كتب ردیه ، نوعی نگرش مثبت در مورد مطالعه آنها وجود دارد. جوانان و نوجوانان بهائی همیشه اهل مطالعه بوده اند و برای تكمیل و تحكیم افكار و اعتقادات خود علاقهمند به مطالعه آثار مخالفین و معاندین می باشند و در اینباره هیچ گونه مخالفت و ممنوعیتی وجود ندارد (آن طور كه در مقاله 9 ادعا شده ) حتی اخیرا مجامعی جهت مطالعه ردیه های منتشره به وسیله بعضی مدارس و جوابگویی آزاد در جامعه بهائی تشكیل می گردد. در بعضی از مقالات، عشق به حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء را با ترفندهای ادبی و نویسندگی به گونه ای بتپرستی تشبیه نموده اند و حال آن كه این عشق و ایمان برای اهل توحید و اصحاب ادیان توحیدی نباید چندان دور از ذهن و عجیب باشد. مولانا، شمس را جان جهان می نامد و جایگاه او را در حرم لطف خدا می انگارد . در اشعار مختلف او را دستنیافتنی و معبود می خواند و امروز اشعار او مورد پسند همه كس واقع گردیده و احدی اجازه تعدی و تعرض به او و مقامش را به خود نمی دهد در حالی كه یك كلمه مستند از شمس باقی نمانده و حتی وجود او ، در مواقعی قابل انكار جلوه می نماید . حال انصاف دهید قریب یكصد و شصت جلد آثار و الواح مختلف در مواضیع متفاوت دارای لحن زیبا و آهنگ ادبی جذاب كه انسان را به بزرگی و بزرگواری تشویق می نماید و مقام و جایگاه انسانی را اعتلا می دهد ، به تربیت روحانی بشر می پردازد، محبت را ترویج می كند و نادانی و جهالت را مذموم و وباطل می شمارد ؛ آیا این مطالع انوار، لایق تقدیم احترام، عشق و ایمان و حتی جان نثاری نیستند؟ در مورد احكام دینی در آئین بهائی نوشتن مثنوی هفتاد من كاغذ خواهد بود ولی كتب و آثار بهائی ، بسیار سهلالوصول و قابل دسترسی می باشند و همه كس با كمی مطالعه با ادبیات آن آشنایی خواهد یافت ولی همین قدر می توان گفت كه اگر نكته فاحشی در احكام و اوامر و نواهی در دیانت بهائی وجود داشت البته تا به امروز انگشتنما می گشت و مورد توجه و تمركز عموم مردم و مسئولین قرار می گرفت. مسئله ای كه در مقالات به گونه ای مخدوش مطرح گردیده، مجازات مطرودیت در آئین بهائی است . مطرودیت مجازاتی است كه در آثار بهائی شامل كسانی است كه به نوعی نقض احكام دینی را نموده اند . برای مثال : مجازات مصرف مكرر و مداوم مشروبات الكلی طرد اداری خواهد بود كه به موجب آن مطرود از شركت در جلسات و بعضی حقوق مدنی محروم می گردد و یا كسی كه به مظاهر مقدسه اهانت نماید و مستندﴽ اهانت خود را تكرار كند مستوجب طرد روحانی میباشد وفرد مطرود از سلام وكلام با دیگر بهائیان محروم می شود . البته درمقایسه با دیانت اسلام كه اولی را مستوجب شلاق و در صورت تكرار قتل می داند و دومی را مهدورالدم و مستوجب اعدام می شمارد، طرد اداری وروحانی فقط یك مجازات نمادین است برای هوشیار نمودن شخص خاطی و ترغیب وی برای بازگشت بههنجارهای جامعه. از دیگر مواضیع طرح شده در این مجموعه عدم مداخله در امور سیاسی است كه به صورت ناقص مطرح گردیده؛ لذا عدم مداخله افراد بهائی در سیاست نوعی غفلت و خودفریبی قلمداد شده . جهت روشن شدن بیشتر ، توجه به چند نكته لازم است؛ اول این كه روابط بینالمللی و درون دولتی و خلاصه آنچه با نام سیاست نامیده می شود در مقام نخست یك علم است و آگاهی از هر علمی در نزد بهائیان ممدوح و مقبول می باشد و حقوق سیاسی از علومی است كه بسیاری از بهائیان آن را تحصیل نموده اند. بنابراین مطالعه و تفكر درباره روابطی كه خواسته یا ناخواسته قسمتی از زندگی ما را تحتالشعاع قرار می دهد حتی ضروری و الزامی است و آن را نمی توان دخالت نامید ولی ورود در احزاب مختلف سیاسی، حمایت از گروهی سیاسی در مقابل گروهی دیگر، جناح بندی سیاسی، شركت در تظاهرات خیابانی به نفع گروهی و دادن شعارهای سیاسی به نفع یا به ضرر گروهی دیگر، به دلایل اعتقادی ممنوع و حرام است و دلایل آن منبعث از تفكری جهان شمول است كه بهائیان را دوستدار جمیع مردم و خیرخواه عموم می خواهد و مخالفت با گروهی به دلیل موافقت با گروهی دیگر را برازنده نه بهائیان بلكه همه انسانها نمی داند . از سویی دیگر به دلیل این كه جامعه بهائی در مورد روابط سیاسی دارای ایده و نظریه ای مخصوص به خود و در حل مشاكل جهانی قائل بر ارائه راهكارهای مختص به خود می باشد؛ از این جهت خود به منزله یك حزب بوده و همانطور كه عضویت همزمان افراد در دو حزب، غیر مجاز و بیمعنی است، ورود افراد بهائی به تشكیلات و احزاب سیاسی همزمان با عضویت در جامعه بهائی غیر ممكن و محال می باشد؛ ولی با جامعه ای سیاسی كه در آن زندگی می كنیم و بالطبع با آن رابطه نزدیك داریم چگونه می توان مواجه شد و تعامل نمود ؟ پاسخ این سؤال در بعضی از احكام ، مطرح گردیده و آن اجازه تام بیتالعدلاعظم به عنوان عالیترین مقام ِو مرجعِ جامعه بهائی در دخالت در امور سیاسی است . بنابراین جامعه بهائی با امور سیاسی جاری ارتباط دارد بدون این كه افراد به طور مستقیم وارد جناحبندیهای سیاسی شوند. همان طور كه در اول این جزوه مرقوم گردید در سراسر این مقالات اثری از استدلال و منطق نیست و از اسناد و مدارك قابل استناد تهی می باشد ولی مملو از خاطراتی تلخ و تجربیاتی نامربوط و ضدونقیض است كه اكثراً با مستندات تاریخی تطابق ندارد و به این وسیله به گونهای ساده و ضعیف قصد تخریب ذهن خواننده را می نماید . به نظر می رسد نبردنِ اسامی كامل افراد دلیل بر پرده پوشی نویسنده نیست، زیرا نویسنده به حدی نفرت و انزجار از خود ظاهر می كند كه بعید است ارزشی برای شرافت انسانها خصوصاً بهائیان قائل باشد؛ بلكه محتملاً دلیل بر خیالی بودن این اسامی است ؛ ولی اگر حتی بپذیریم كه افرادی در جامعه بهائی دچار لغزش شده اند و گناهی مرتكب گشته اند ( كه طبیعی است چنین باشد ) به نظر می رسد دین و آئین را می توان به راهی تشبیه نمود كه هر انسانی با حركت در آن به سمت حقیقت مطلق گام بر می دارد اگر چه هرگز به طور كامل به آن نمی رسد؛ ولی همواره به آن نزدیك و نزدیكتر می شود . اگر فردی درجا ایستاد و به جلو نرفت و یا به عقب برگشت و یا از مسیر منحرف شد این عمل او مانند سقوط سیبی است از درختی عظیم ، فساد و تباهی سیب از درخت نیست بلكه به دلیل سقوط است . در همه ادیان همواره افرادی مثالهایی از تراژدی سقوط بوده اند مانند یهودااسخریوطی كه به مولای خود خیانت كرد و شمركه مسلمانی معتقد بود ولی مولای مسلمین را به قتل رساند و عمرابنسعد با اطمینان كامل از عمل خویش ، رستگاری خود را در قیامت در گرو تیری می دانست كه به خیمه امام حسین پرتاب نمود و مسلمانانی كه برای حفظ اسلام ، مسلمانان دیگر را در عراق به قتل می رسانند و یا در افغانستان سر می برند . همه اینها مصادیق بارزی از سقوط هستند ولی ذره ای از تقدس ادیان الهی نمی كاهند ، و كسی برای شناختن اسلام در كوچههای خونآلود بغداد تجسس نمی كند؛ بلكه در سور و آیات قرآن جستجو می نماید . سخن آخر، دو نكته با سردبیر:
1- در طول تاریخ ادیان، مخالفت با مظاهر مقدسه و استكبار ورزیدن بر طلعات قدسیه و تكذیب راه و روش ایشان از عادات و حتی سنن اهل عدوان از فقیر و غنی بوده و در پیشینه جوامع بشری امری عادی به شمار می رود، به طوری كه بدون استثناء هیچ یك از پیامبران الهی از این مصایب و بلایا در امان نبوده اند . امروز نیز چون گذشته این روند پابرجا بوده و مخالفین و معاندین به صور مختلف و طرق متفاوت سعی در تخریب وجهه و تضعیف اركان دین الله می نمایند؛ چنان چه در قرآن كریم به صراحت به آن اشاره گردیده است :
أفَكُلَّما جاءكُمْ رسولٌ بِما لاتَهوی أنفُسكُمُ استَكبَرتُم فَفَرِیقاً كَذَّبتُم وُ فَرِیقاً تَقتُلُون ( بقره 87 )
- هر گاه پیامبری می آید با آن چه كه مخالف هوای نفس شما است به او استكبار می ورزید با بعضی مثل یك دروغگو رفتارمی كنید و بعضی دیگر را به قتل می رسانید – زیرا كشف و درك حقیقت متجلی الهی با روشها و راهكارهای مرسوم ناممكن و محال می باشد؛ بنابر نص صریح قرآن تقلید از دین آباء و تعصب بر آن امری مردود بوده، زیرا امكان انحراف از حقیقت در آن وجود دارد:
وكَذَلِك ماأرسلنَا مِن قَبلِك فِی قَریةٍمن نذیرٍ الّا قَالَ مترفُوها إنَّا وجدنَا آباءنَا علَی اٌمةٍ و إنَّا علَی آثارِهِم مقتَدون • قالَ أولَو جِئتُكُم بِاَهدی مِما وجدتُم علَیهِ آباءكُم قالوا اِنَّا بِِما اُرسِلتُم بِهِ كافِرون • فَانتَقَمنَا مِنهْم فَانظُر كَیف كان عاقِبه المْكَذِّبین (زخرف 23 ، 24 ، 25 )
- و هم چنین ما هیچ بیم دهنده ای پیش از تو در هیچ شهر و دیاری نفرستادیم جز آن كه ثروتمندان آن دیار به آنها گفتند كه ما پدران خود را بر عقایدی یافتیم و از آنها پیروی خواهیم كرد . آن بیم دهنده به آنان گفت اگر من به آئینی بهتر از دین باطل پدرانتان شما را هدایت كنم باز هم پدران را تقلید می كنید؟ آنها پاسخ دادند ما به آن چه شما به رسالت آورده اید باز كافریم . ما هم از آن مردم پر غرور و عناد انتقام كشیدیم بنگر تا عاقبت حال كافران مكذب به كجا كشید - متابعت از رؤسا و بزرگان قوم نیز جز ضلالت و گمراهی ثمری نخواهد بخشید:
ربنَا إنَّا أطَعنَا سادتَنَا و كُبراءنَا فَأضَلُّونَا السبِیلاً ( احزاب 67 )
- ای خدای ما ، در حقیقت ، ما رؤسا و بزرگانمان را اطاعت كردیم و آنها ما را از طریق الهی گمراه نمودند - ضمناً پیروی از راه و روش اكثر مردم در جامعه هم نادرست و حتی گمراه كننده خواهد بود:
وإن تُطِع أكثَر من فِی الأرضِ یضِلُّوك عن سبِیلِ اللهِ ( انعام 116 )
- اگر شما از اكثریت مردم روی زمین اطاعت كنید آنها شما را از راه خدا منحرف می كنند - و حتی عدم درك صحیح از آیات كتاب الله نیز می تواند باعث گمراهی و دوری از حقیقت شود :
یضِلُّ بِهِ كَثِیراً و یهدِی بِهِ كَثِیراً ( بقره 26 )
- به وسیله چنین مثلهایی خداوند بسیاری را گمراه می كند و بسیاری را هدایت می نماید - تنها راه درك و شناسائی آن گوهر ربانی و حقیقت صمدانی مجاهده خودِ فرد در راهِ یافتن و تحری آن حقیقت می باشد و این خداوند است كه فقط به واسطه مظاهر مقدسه و پیامبران ( و نه هیچ مقام و مرجع دیگر ) راههای رسیدن به خویش را در پیش پای مجاهدین در راه خود قرار می دهد:
والَّذِین جاهِدوا فِینَا لَنَهدِینَّهم سبلَنَا ( عنكبوت 69 )
و كسانی را كه به خاطر ما مجاهده می كنند به راهمان هدایت خواهیم نمود
2- روزنامه كیهان جریده ای قدیمی و با سابقه بوده، بنابر این وظیفه حفظ و حراست كیان روزنامهنگاری را در ایران بر عهده دارد . اصل اول روزنامهنگاری بازتاب حقایق بدون كم و كاست میباشد تا جایی كه آن را آینه تمامنمای حقیقت می نامند .
اگر این روزنامه با تكیه بر بیطرفی، نظریات یك به اصطلاح «نجات یافته از بهائیت» را به چاپ می رساند، قاعدتاً با تكیه بر همین اصل میباید نظریات و منویات «نجات یافتگان به وسیله دیانت بهائی» را هم منتشر نماید تا به این وسیله دو سوی واقعیت در نظر خوانندگان روشن گشته و امكان كشف حقیقت برای ایشان ممكن گردد .
با آرزوی توفیق شما در همه عرصههای زندگی
نظر خود را بنویسید