سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
اقتباس از سایت ديدگاه*
ما در دنیای عجیبی زندگی می كنیم. در دنیایی وارونه. در این دنیا، كمتر چیزی است كه در سر جای خود قرار داشته باشد و به همین دلیل است كه بی نظمی و اغتشاش و آشوب در هر گوشه ای از آن به چشم می خورد. در اوضاع و احوال دنیای وارونه، به آن چه كه باید بها داده شود، توجهی نمی شود؛ و در مقابل به آن چه كه فاقد ارزش و اعتبار واقعی است، اهمیت داده شده، برای به دست آوردن آن تلاش و كوشش فوق تصور صورت می پذیرد. در دنیای وارونه، ملاكها و ارزشهای اصیل انسانها زیر پا گذاشته شده است و ضد ارزشها مبنای عمل قرار گرفته است. چنانچه در بسیاری از موارد دیده می شود كه موقعیت مالی، شغلی، و منصبی افراد، بیشتر مبنا و ملاك احترام ایشان قرار می گیرد تا شرافت و هیئت انسانیشان و یا دیده می شود كه در موارد مختلف ، راه ترقی برای دغل كارها، بازتر است تا افراد صداقت مدارو امانت دار و بدین ترتیب كسانی كه موازین اخلاقی را در نظر نمی گیرند در طی مدارج شغلی و موقعیت اجتماعی به ظاهر موفق ترند. و یا دیده می شود كه برخی از افراد تحصیل كرده و با قابلیت در جامعه، به مشاغلی ساده و پست اشتغال دارند و از حداقل امكانات زندگی محرومند ولی در مقابل نفوس بی سوادی نیز به چشم می خورند كه تنها وتنها با اتكاء به سرمایه ای كه دارند صاحب ثروتهای كلان هستند. از بعد بهداشت و سلامتی نیز این وارونگی به چشم می خورد؛ چنانچه مثلآ استعمال دخانیات و مشروبات الكلی و...نشانه تشخص و روشنفكری تلقی می گردد ویا دیده می شود كه در هر دقیقه چندین نفر از گرسنگی و عدم دسترسی به امكانات بهداشتی می میرند؛ در حالی كه در هر دقیقه میلیونها دلار در سراسر جهان صرف هزینه های نظامی می گردد و یا مقدار بسیاری مواد غذائی به دلیل منفعت های اقتصادی، ملی، عمدأ نابود می شود. در چنین دنیایی است كه اصل تنازع بقا سر لوحه اقدامات انسان قرار گرفته و مقام او را كه دراصل به صورت و مثال الهی آفریده شده است، تا سر حد حیوان و بلكه پست تر از آن پائین می آورد.در چنین دنیایی است كه به حفظ منافع شخصی، گروهی، قومی وملی؛ حتی به قیمت از بین رفتن مصالح كل عالم انسانی ارج نهاده میشود و در نتیجه پیشرفت های مادی و صنعتی بیشتر از آن كه موجبات راحتی نوع بشر را فراهم آورد، سبب ایجاد مخاطرات بسیار گشته، حتی موجبات نا بودی كلی بشریت را آماده نموده است.
پس جای تعجب نیست اگر در گوشه ای از این دنیای وارونه دیده شود، جامعه ای كه اعضاء آن هدفی جز سعادت و نجات نوع انسان ندارند، مورد تعدی و ظلم وستم قرار گیرندو...
اما به راستی بر سر بشریت ونوع انسان چه آمده است؟ چه عاملی سبب شده است كه قدرت درك وتمیزجامعه انسانی بكلی از بین برود؟ چرا جامعه بشری از تشخیص خیر ومصلحت خود ناتوان گردیده است و چرا نمی تواند خود را از گرداب مهلكی كه در آن اسیر شده است برهاند؟
گویا عالم بشری به به زكام مزمن ومهلكی مبتلاشده است؛ زكامی وحشتناك كه قدرت تمیز را از او گرفته و او را به سر گردانی وحیرت كشانده است.آری نوع انسان به بیماری چنان سختی گرفتار است كه منشاء و ریشه آن را نمی شناسد. مصیبات وعوارض این بیماری چنان هیكل بشریت را در برگرفته و هر جزء از اجزایش را مورد صدمه و حمله قرار داده است كه هر آن بیم هلاك آن میرود و این در حالی است كه بشریت در مانده به هر اقدامی كه برای علاج خود دست می زند، لاجرم با شكست مواجه می شود؛ چه كه این اقدامات كلأ به صورت مقطعی و محدود اعمال شده و فاقد جامعیتی است كه كل هیكل بشری به آن نیاز دارد. لذا این اقدامات در بسیاری از موارد نه تنها مفید واقع نمی شود بلكه سبب تشدید بیماری نیزمی گردد. عوارض دیگر این بیماری را می توان در تنزل اخلاق، مشكلات اجتماعی، ازدیاد مصائب و بحران های اقتصادی و سیاسی، افزایش فسادو...جستجو نمود. در واقع این مرض سهمگین، تمامی جوانب حیات انسانی را در برگرفته و به تك تك سلولهای پیكره بشریت سرایت كرده است. ما نیز به عنوان اعضای جامعه انسانی، رنج و الم ناشی از این بیماری حاد را حس می كنیم و به لزوم انجام دادن اقداماتی عاجل برای نجات عالم بشری می اندیشیم.
اما برای نجات عالم چه باید كرد؟ چه دارویی می تواند ضمن تسكین آلام بشری به مداوای قطعی او نیز بپردازد؟ چرا اهل عالم تا حال موفق به درمان این درد نشده اند و در وادی حیرت و پریشانی سر گردانند؟ اگر نجات عالم بشری از توان ما انسان ها خارج است، پس تكلیف چیست؟ آیا محكوم به نابودی و هلاكت هستیم؟ آیا فریاد رسی نیست تا احوال ما را در یابد؟ آیا خداوندی كه همواره او را مهربان و عطوف دانسته ایم؛ ما را در این ورطه رها كرده است؟ آیا خداوند فریاد رس اسباب و وسائطی مقرر نمی فرماید تا بدین وسیله اشرف مخلوقات خود را نجات بخشد و به سلامت وسعادت برساند؟
ما در موارد بیماری به پزشك حاذق مراجعه می نمائیم وتحت نظر او قرار گرفته، براساس تجویز او عمل می نمائیم تا صحت خود را باز یابیم. خداوند مهربان و عطوف نیز برای عالم انسانی پزشكان حاذقی مقرر فرموده است. این پزشكان همان انبیاء الهی و مظاهر ظهورند وتنها ایشانند كه می توانند بشریت را از ورطه هلاكت نجات بخشند.چرا؟
پزشكان یا انبیای الهی چون احاطه كاملی بر كل عالم امكان ونوع انسان دارند؛ لذا به آن چه سبب ایجاد بیماری شده واقفند و آن چه را كه سبب حفظ صحت پیكره بشری است، به خوبی می شناسند. در نتیجه با توجه به علم و احاطه ای كه دارند؛ در هنگام ظهور خود، دستورالعمل و تعالیمی را تجویز می فرمایند كه عالم بشری در صورت عمل به آنها، نه تنها سلامت خود را باز می یابد، بلكه به تعالی وترقی وسعادت ونجات نیز می رسد. ایشان چون از نیاز های عالم و حوائج اهل آن مطلع هستند، بنا براین شرایعشان را به نحوی وضع می فر مایندكه مطابق با این نیاز ها و حوائج باشد.
احاطه و علم و قدرت آنان چون الهی است، جامعیت داردو قادر به رفع كلیه مشاكل و مصائب و موانع است. این جامعیت خصوصیتی است كه افكار بشری فاقد آن هستندو به همین دلیل است كه قدرت عمل خود را جهت مقابله با مشكلات و حل آن ها از دست می دهند. چه كه افكار بشری محدود است، یا در گیر مصالح فردی و گروهی و قومی است و یا دچار سطحی نگری و یا غافل از بعد معنوی وجود آدمی و لذا فاقد جامعیت است. پس هیچ سازمان یا مؤسسه بشری نمی تواند احاطه كامل برتمامی جوانب زندگی بشری داشته باشد و به همین سبب از عهده نجات بشریت بر نخواهد آمد.
بر اساس همین اصل جامعیت است كه نجات جامعه انسانی تنها وتنها در ظل تعالیم الهیه امكان پذیر است و نه غیر آن. بنا بر همین اصل است كه اگر افكار و اذهان و ساز مانها و مؤسسات بشری بخواهند كمكی به بهبود و نجات نوع انسان نمایند، بناچار باید موازین و معیار های خود را با این تعالیم تطبیق دهند و در جهت تحقق تعالیم شفا بخش روحانی گام بر دارند و گر نه محكوم به شكست خواهند بود.
تشخیص پزشك آسمانی در دنیای كنونی ما آن است كه امراض مستولیه بر بشریت از فقر روحانی او سر چشمه می گیرد. بشریت در اثر رشد مادی حیرت انگیزی كه در اختراعات و اكتشافات و علوم مختلفه و مدنیت نموده است؛ به روابط بسیار پیچیده ای در زمینه روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دست یافته ولی جنبه روحانی سرشت بشری هنوز به اندازه جنبه مادی آن مورد توجه قرار نگرفته است.در حقیقت مدنیت مادی به منزله جسم و مدنیت الهی به منزله روح عالم است و لذا حیات، سلامت، صحت و كار آیی مدنیت مادی وابسته به تعالیم الهی و مدنیت روحانی است و اگر چنانچه خللی به بعد روحانی انسان و عالم انسانی وارد آیدو یا اینكه به آن توجهی نگردد، لاجرم صحت وسلامت و در نتیجه حیات او به مخاطره می افتد و اقدامات او كار آیی خود را از دست خواهد داد. پس عدم توازن بین مدنیت مادی و الهی است كه سر چشمه ایجاد بیماری شده است. چنین عدم تعادلی است كه كشف نیروی اتم را مقدمه اختراع سلاح كشتار جمعی می گرداند و این چنین است كه همگام با پیشرفت صنعت و علم و تكنولوژی؛ شاهد مصائبی چون از بین رفتن محیط زیست، ازدیاد جنگ ها و خصومات و جنگ افزار ها، تدنی اخلاق و افزایش مفاسد اجتماعی و حتی شیوع بیماریهای عجیب در عالم هستیم و این است كه می بینیم در عالم بشری هیچ چیزدر جای خود قرار ندارد. پس ای دوستان بیائید برای نجات عالم انسانی، كه خود ما و فرزندانمان نیز جزئی از آن محسوب می شویم؛ به پا خیزیم و به تعالیم الهی عمل نموده، آن را به دیگران نیز ارائه دهیم تا بلكه بتوانیم نوع انسان را از خطر هلاكت برهانیم و عالم بشری را از عوارض بیماری مهلك بی دینی و زكامی كه به آن مبتلاست نجات دهیم.
* //www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=13637
نظر خود را بنویسید