سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
1- مقدمه
دنیای مدرن دستاوردهای مثبت و منفی فراوانی داشته است که با اسلام سنتی مغایرت بسیار دارند. مثلاً نظام اقتصاد نوین بر مبنای ربا قرار دارد که در دیانت اسلام حرام است و می بینیم که چگونه نظام بانکداری ایران علی رغم بدون ربا نامیده شدن آن عملاً به روشهای گوناگون ربا را حفظ کرده است. یا افکار متجدد تک همسری را می پسندند در حالیکه در اسلام تعدد زوجات و ازدواج موقت جایز دانسته شده است. آزادی عقیده در دید اکثر مردم جهان محترم است، در حالی که در اسلام هیچ مسلمانی حق ندارد دین خود را تغییر دهد و اگر این کار را بکند مرتد شمرده می شود و اسلام سنتی قتل او را واجب می داند. از این مثالها فراوان است که همهء ما در زندگی روزمرهء خود با آنها سروکار داریم. بسیاری از متفکران می کوشند این مغایرتها را به نوعی حل کنند و توافقی میان مدرنیسم و اسلام به وجود آورند.
جناب آقای محمد منصور هاشمی در کتاب ارزشمند دین اندیشان متجدد[1] به شرح و نقد آرای چهار نفر از روشنفکران دینی (آقایان علی شریعتی، عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان) می پردازد و از این راه کل جریان روشنفکری دینی را نقد می کند. او به این نتیجه می رسد که این اندیشه ها "از طرفی کمتر انسجام دارند و از طرف دیگر ناقص و ناتمام اند و نمی توانند به پرسشها و نقدهایی که برمی انگیزند پاسخ گویند. انصاف باید داد که این امر نه الزاماً ناشی از ضعف این متفکران در نظریه پردازی، که ناشی از اصل این پروژه است." (صفحهء 287)
او می گوید: "روشنفکران دینی کسانی اند که می دانند میان ما و دنیای مدرن فاصله ای است و درمی یابند که تقید به دین سنتی در دنیای جدید ناممکن است و دستاوردهای این دنیا را نادیده نمی توان انگاشت. می کوشند برای پرکردن این فاصله راهی بیابند و تصور می کنند تلفیقی از سنت دینی ما و بعضی ارزش های مدرن، طریق ممکن پرکردن این فاصله و احتمالاً تنها راه چاره است. برای دستیابی به این تلفیق، روشنفکران دینی از سویی می کوشند برداشت و قرائت جدیدی از دین عرضه کنند که با دنیای جدید تناسب داشته باشد و از سوی دیگر مدرنیته را به محک سنت می زنند و تصویری از آن ارائه می دهند که در آن امکان تفکیک و تجزیه هست و می توان بر اساس سنت، میان خوب و بد و مطلوب و نامطلوب مدرنیته تفاوت نهاد و امور خوب و مطلوب آن را گرفت و امور بد و نامطلوب آن را کنار نهاد." (صفحهء 337)
در مورد بخش اول این پروژه، یعنی بحث قرائت پذیری دین، او مسألهء "پارادوکس فهم دینی" را مطرح می کند و می گوید: "اگر قرائت پذیری آن را بپذیریم نقش آن را به عنوان دین زیر سؤال برده ایم، چرا که همهء اعتبار دین به این است که امری غیربشری در اختیار آدمی قرار دهد، امری که ورای فهم بشری باشد. ولی اگر ما به اصل دین دسترسی نداشته باشیم و صرفاً معرفتی بشری از آن داشته باشیم که با دیگر معارف ما در ارتباط باشد، دیگر دین به مثابهء دین اعتباری ندارد و از حیز انتفاع ساقط شده است.از سوی دیگر اگر دین تنها روایتی واحد داشته باشد نباید در فهم آن اختلافی بروز کند و جنبهء متنی پیدا نماید. حال آن که شواهد تاریخی نشان دهندهء جنبهء متنی دین است و راهکاری هم نمی شناسیم که بتواند بگوید کدام فهم درست و کدام یک نادرست است." (صفحات 326-327)
در مورد بخش دوم این پروژه توضیح می دهد که: "مدرنیته کلیت واحدی دارد و دارای اصول و مبانی و نظام منسجم و اندامواری است که امروزه موافقان مدرنیته و مخالفان پست مدرن آنها در فلسفه و جامعه شناسی و دیگر حوزه ها به تفصیل دربارهء آنها بحث می کنند. بنابراین، این سودای روشنفکران دینی که مثلاً علم و انضباط اجتماعی و احتمالاً سیاست غرب را اخذ کنند، اما اخلاق و آموزش و پرورش آن را کنار بگذارند عملی نیست... و روشنفکران دینی را ناگزیر می سازد که صرفاً به بخش اول پروژه شان- یعنی ارائهء قرائتهای جدید از دین- بپردازند و درپی قرائتهایی باشند که در دل مدرنیته بگنجد." (صفحات 339-340)
وی معضل دیگر روشنفکران دینی را توضیح خردپذیر خاتمیت می داند و می گوید: "اگر دین اندیشان متجدد به خاتمیت قائلند باید توضیحی محکم فراهم آورند که امکان جمع قول به خاتمیت یک دین و خاتمهء ارسال رسل و ایجاد ادیان را با قول به تغییر بنیادی زمانه و نیاز به بازنگری در گزاره های دینی فراهم آورد." (صفحهء 289)[2]
اکنون نگارنده بر آن است که بر اساس بینشهای مندرج در آثار بهائی بر این سه معضل پرتوی بیفکند تا شاید اندیشمندان را در تعمق بیشتر مفید افتد. ابتدا در سه قسمت بعضی آثار بهائی مربوط به پارادوکس فهم دینی، تفکیک پذیری مدرنیته، و توجیه خردپذیر خاتمیت ارائه می گردد تا مبنایی برای تفکر و تأمل خوانندگان عزیز باشد. با توجه به وسعت این آثار و محدودیت فرصت نگارنده بدیهی است که اینها تنها گوشه ای از آثار بهائی هستند که با این موضوعات در ارتباطند. سپس در آخرین قسمت، نگارنده برداشت خود را از این موضوع ارائه می دهد تا مورد نقد و بررسی عزیزان قرار گیرد.
[1] انتشارات کویر. چاپ دوم. 1386
[2] برای آگاهی از استدلالها و مثالهایی که آقای هاشمی به آنها استناد فرموده اند به خود این کتاب مراجعه فرمایید
نظر خود را بنویسید