سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
خفاش را جز چنگال کشیدن و فریاد بر آوردن، با تابش آفتاب چه کار؟ آن که جز به تاریکی و بغضا خو نکرده است، چگونه می تواند معنای ترک تصبات را بداند؟ آن که از کودکی بر زانوان مادرش قصه نفرت و دشمنی شنیده و در نوجوانی با مشتهای گره کرده، فریاد مرگ بر این و مرگ بر آن می زند، کاری جز تهمت و افترا و فغان نمی داند.
آن که گوشهای مردم ساده دل را به دروغ و بغض می آلاید و مزورانه خود را سالک سبیل الهی و امامان می داند، جز بهتان، متاعی برای ارائه ندارد.
اما بهاییان زاده مکتب عشقند و سرمشقشان بخشش و رافت است. نه جهادی دارند نه فرمان تعصبی، نه مهر خود را بسته در حصار مرزهای خویش می بینند و نه معاشرتشان را محدود در کیش خود؛ چه که از کودکی این بیان را آویزه گوش خود نموده اند که:
" عاشروا یا قوم مع الادیان کلها بالروح والریحان"(1)
ولی افسوس که چشم ها به غبار کینه پوشیده است و گوشها از شنیدن آواز دوست حقیقی ، بسته. از ابتدای این آیین، پیروانش را زندانی نمودند.بی محاکمه اعدام کردند. سر بریدند. از وطن و دیار خود اخراج کردند. مال و خانمان را به تاراج بردند. خانه هایشان را سوزاندند(خانه سوزی عظیم در شیراز) وکودکان و جوانانشان را از تحصیل باز داشتند. پدرانشان را از اشتغال ممنوع نمودند و هر چه تهمت و بهتان داشتند، بی هیچ ابایی به آنها بستند. دریغ که شناعت افترا و دروغ را از یاد برده اند و در لباس میشان به دریدن بی گناهان مشغولند.
در دیانت بهایی افترا و نسبت دروغ به بی گناهان، به زشتی قتل و زنا وغیبت است.
"قد حرم علیکم القتل و الزنا ثم الغیبه والافترا. اجتنبوا عما نهیتم عنه فی الصحائف و الالواح"(2)
"آخر انصاف کجارفته و هیکل عدل در چه مکان آرمیده ؟ چشم بگشایید و به دیده بصیرت نظر نمایید " (3)که به چه استقرا و دلیل، ایرانیان صلح طلب و وحدت جوی بهایی را به خشونت متهم نموده اند. بلی در سرزمینی که بی حکم می کشند و بی جرم تهمت می زنند و بی شاکی به دادگاه می برند و بی گناه در پشت میله ها، زندان می کنند، نباید به شگفت آمد و عجب کرد.
آیا به روز جزا اعتقادی دارند، اینان که واقعیت را می دانند اما به دروغ تهمت می زنند؟ آیا اینان خداوند را قادر قهار و منتقم جبار نمی دانند؟ آیا او را دادرس بینوایان و داور حقیقی نمی شناسند؟ آیا او را ظالم می دانند که چنین ظلم می کنند واز عاقبت خویش بیمی ندارند!؟
دراین 165 سال که از ظهور خورشید بهاالله بر فراز آسمان ایران می گذرد، بهاییان که به آموزه ها و تعالیم این دیانت بالیده اند و از چشمه سار کلماتش نوشیده اند، کشته شدند اما نکشتند. آزار دیدند و برای ستمکاران دعا کردند. دشنام و کلمات تلخ شنیدند و مقابله نکردند؛ زیرا که درشریان وعروقشان این کلمات جاری بود:" یا اهل بها شما مشارق محبت و مطالع عنایت الهی بوده و هستید. لسان را به سب و لعن احدی میالایید..."(4)
اما بی انصافان قلمها را از آنان گرفتند. دهانشان را بستند. رسانه ها را مملو از دروغ و افترا درباره ایشان نمودند و اجازه پاسخ وکشف حقیقت را از ایشان دریغ کردند ولی بهاییان هیچگاه با خشونت مقابله نکردند. حال نیز بی هیچ دلیل مگر به علت بهایی بودن،هر 7 نفریاران ایران (کسانی که بعد از انقلاب به علت تعطیلی تشکیلات اداری بهایی به جای محفل ملی مسئولیت امور بهاییان را در کل ایران بر عهده داشتند)، را دستگیر نموده اند و چون بی پاسخ مانده اند، به دروغ و افترا روی آورده اند و چاره ای جز آزار و تهمت نمی یابند.
آری روزگار تغییر یافته و مردمان از حصار روابط محدود همسایگی و هم محلی به در آمده اند. اخبار و اطلاعات در اندک زمانی به گوش همگان می رسد و بی عدالتان را رسوا می کند و هر عمل خشونت آمیز وغیر قانونی که در کشور به اسم قانون انجام می گیرد، توسط مجامع بین المللی محکوم می گردد. در این صورت به سادگی 30 سال پیش نمی توان بهاییان را ربود و سر برید و بر دار کرد و خوش بود که کسی را با کسی کار نیست. حال که از جواب باز مانده اند، طرحی دیگر ریخته اند و دروغی دیگر ساخته اند.
هر روز چیزی می گویند و به کسی گمانی می زنند. مگر نمی گویند"بعض الظن اثم" ( برخی از گمان ها گناهند) ؟ مگر فریاد مهرورزی بر نمی آورند؟ مگر اسلام را دین صلح و محبت نمی دانند؟ پس چرا به شعار و حرف دل بسته اند و ازعمل بریده اند و مردمان را چنین ساده و زود باور می پندارند؟
نمی دانند که خود نیز بازیگر نقشه الهی اند. هر چه بیشتر تیشه زنند، بذر امر الهی بیشتر جوانه میزند و بار می دهد. آنان که تا به حال نامی از بهایی نشنیده اند ، حال می دانند که دیانت بهایی، آیینی سر بر کشیده از ایران است و در تمام جهان پیروانی دارد و تعالیم و اصول و احکامش چیست و تمام تلاشش این است که جنگ و تبعیض و کینه و تعصب و نفرت از این دیار ، بل از همه عالم رخت بر کشد و برود و مردمان عالم از هر دین و نژاد و رنگ و کشور چون برگهای یک درخت و اعضای یک هیکل گردند.
بیان زیر بر منصفان کافیست:
" این حزب در مملکت هر دولتی ساکن شوند، باید به امانت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمایند...امید آنکه از توجهات مظاهر قدرت حق جل جلاله سلاح عالم به اصلاح تبدیل شود وجدال از ما بین عباد مرتفع گردد."(5)
آرزو چنان است است که نار تعصب مذهبی که قلوب و شهرها را به آتش کشیده، خاموش شود و همه ادیان و مذاهب در سایه یکرنگ وحدت در آیند! این است آرزوی بهاییان.
منابع:
1- بها الله، مجموعه الواح چاپ مصر، ص 117
2- بهاالله، کتاب اقدس آیه 19
3-منتخباتی از آثار حضرت بهاالله ص70
4- منبع شماره 1، ص 122
5-ایضا، ص118
نظر خود را بنویسید