×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

شبهات و مفترياتي بر عليه ديانت بهايي در روزنامه صبح جام
1385/03/06

محقق محترم جناب عبدالله شهبازی شبهات و مفتریاتی بر علیه دیانت بهایی در روزنامه صبح جام جم منتشره در ایران- مورخ 16 و 18 و 19/1382شمسی ارائه نموده است.
مطالب ذیل بیان حقایق و رفع شبهاتی است در برابر مفتریات وارده بر علیه دیانت بهایی:
قبل از ورود به بحث مورد نظر و ارائه مطالب، مناسب می دانیم این خطابه حضرت عبدالبهاء، مركز عهد و پیمان دیانت بهایی را كه بیان كننده دیدگاه جامعه بهایی و در عین حال از جمله معتقدات پیروان این دیانت از برای اهل عالم محسوب می شود، درج نماییم تا مبنانی تفكر بهایی بر همگان روشن آید.
«ای اهل عالم طلوع شمس حقیقت محض روحانیت عالم است و ظهور رحمانیت در انجمن بنی آدم نتیجه و ثمر مشكور و سنوحات مقدسه هر فیض موفور؛ رحمت صرف است و موهبت بحت و نورانیت جهان و جهانیان؛ ائتلاف و التیام است و محبت و ارتباط ؛ بلكه رحمانیت و یگانگی و ازاله بیگانگی و وحدت با جمیع من علی الارض، در نهایت آزادگی و فرزانگی. حضرت بهاءالله می فرمایند «همه بار یك دارید و برگ یك شاخسار» عالم وجود را به یك شجر و جمیع نفوس به منزله اوراق و ازهار و اثمار تشبیه فرموده اندو لهذا باید جمیع شاخه و برگ و شكوفه و ثمر در نهایت طراوت باشند و حصول این لطافت و حلاوت منوط به ارتباط و الفت است. پس باید یكدیگر را در نهایت قوت نگهداری نمایند و حیات جاودانی طلبند. پس احبای الهی باید در عالم وجود رحمت رب ودود گردند و موهبت ملیك غیب و شهود؛ نظر را پاك نمایند و نوع بشر را برگ و شكوفه و ثمر شجر ایجاد مشاهده كنند؛ همیشه به این فكر باشند كه خیری به نفسی رسانند و محبت و رعایتی و مودت و اعانتی به نفسی نمایند؛ دشمنی نبینند و بدخواهی نشمرند؛ جمیع من علی الارض را دوست انگارند و اغیار را یار دانند و بیگانه را آشنا شمرند و به قیدی مقید نباشند؛ بلكه از هر بندی آزاد گردند...
ای یاران عزیز جهان در جنگ و جدال است و نوع انسان در نهایت خصومت و وبال . ظلمت جفا احاطه نموده و نورانیت وفا پنهان گشته. جمیع ملل و اقوام عالم چنگ تیز نموده و با یكدیگر جنگ و ستیز می نمایند . بنیان بشر است كه زیر و زبر است . هزاران خانمان است كه بی سر و سامان است . در هر سالی هزاران هزار نفوس در میدان حرب و جدال آغشته به خاك و خون است و خیمه سعادت و حیات منكوس و سرنگون. سروران سرداری نمایند و به خونریزی افتخار كنند و به فتنه انگیزی مباهات نمایند. یكی گوید كه من شمشیر بر رقاب امتی آختم و دیگری گوید مملكتی با خاك یكسان ساختم و یكی گوید من بنیاد ملتی برانداختم. این است مدار فخر و مباهات بین نوع بشر . در جمیع جهات دوستی و راستی مذموم و آشتی و حق پرستی مقدوح...
ای یاران الهی این زندگانی عالم فانی در اندك زمانی منتهی گردد و این عزت و ثروت و راحت و خوشی خاكدانی عنقریب زائل و فانی شود. خلق را به خدا بخوانید و نفوس را به روش و سلوك ملاء اعلی دعوت كنید . یتیمان را پدر مهربان گردید و بیچارگان را ملجاء و پناه شوید. فقیران را كنز غنا گردید و مریضان را درمان و شفا. معین هر مظلومی باشید و مجیر هر محروم. در فكر آن باشید كه خدمت به هر نفسی از نوع بشر نمایید و به اعراض و انكار و استكبار و ظلم و عدوان اهمیت ندهید و اعتنا نكنید. بالعكس معامله نمایید و به حقیقت مهربان باشید نه به ظاهر و صورت . هر نفسی از احبای الهی باید فكر را در این حصر نماید كه رحمت پروردگار باشد و موهبت آمرزگار. به هر نفسی برسد خیری بنماید و نفعی برساند و سبب تحسین اخلاق گرددو تعدیل افكار تا نور هدایت تابد و موهبت حضرت رحمانی احاطه نماید. محبت نور است در هر خانه بتابد و عداوت ظلمت است در هر كاشانه لانه نماید. ای احبای الهی همتی بنمایید كه این ظلمت بكلی زائل گردد تا سر پنهان آشكار شود و حقایق اشیاء مشهود و عیان گردد.(1)»
در نیمه قرن 19 میلادی كه كشور مقدس ایران تاریك ترین دوران حیات خود را تجربه می كرد، شمس حقیقت از افق هدایت طلوع نمود. به علت تعصبات شدید مذهبی كه در ایران حاكم بود، طولی نكشید كه حضرت اعلی «سید علی محمد باب» در هوا آویخته شد و هدف هزاران تیر جفا قرار گرفت. حضرت بهاءالله به فرمان ناصرالدین شاه از ایران اخراج و به عراق عرب وارد و از آنجا با همكاری و همفكری سلطان ایران و خلیفه عثمانی به اسلامبول و از آنجا به عكا تبعید شده، تا آخر حیات در آنجا اقامت داشتند. در مسیر تبعید، به ملوك ارض و خلیفه اسلام و ملوك مسیحیه و ناپلئون سوم و شاه ایران و صدراعظم عثمانی و وكلای سلطان و مشایخ و مشاهیر زمانه، خطابات مهیمنه شدیده صادر و آنها را به اجرای عدل و داد و مراعات حال مردم انذار نمودند. اما افسوس و صد افسوس كه این دیانت در موطن اصلی خود چنانكه باید و شاید شناخته نشد؛ اصول و فروع تعالیم آن بر بسیاری از ایرانیان مجهول ماند؛ اقسام سوء تعبیر در این باره رواج گرفت و حقایق امر را پوشیده داشت.
به شهادت صدها كتاب و خطبه و مناجات و لوح و توقیع و به گواه اعمال بهاییان از بدو پیدایش این دیانت تا به حال، ثابت می گردد كه بهاییان به آفریدگار یكتا ایمان دارند؛ مبداء الهی را می پرستند؛ در اثبات وجود خدا اقامه ادله می كنند؛ به وجود روح انسان و بقای آن اعتقاد دارند؛ با نماز و روزه و نیایش به جد تمام دمسازندو تلاوت ادعیه و اذكار را جزء فرائض یومیه می شمارند.
دیانت بهایی جزء ادیان مستقله محسوب است؛ اما در عین حال حقانیت جمیع انبیاء را تصدیق می نماید؛ تمام كتب آسمانی و همه ادیان الهی را تجلیل و تكریم می كند؛ حضرت محمد مصطفی علیه آلاف التحیةوالثناء را در مقام سید مرسلین و حبیب رب العالمین می شناسد و به تقدیس می ستاید و از این بابت تنها دیانتی است كه در میان ادیان جهان مصدق دین مبین اسلام است واین تصدیق را لازمه اعتقاد به دیانت بهایی می داند و تعالیم قرآن را در مدارس بهایی در سراسر دنیا، علی الخصوص در اروپا و امریكا، جزء مواد اصلی درسی مقرر می دارد.
بهاییان چندان در توجه به امورروحانی و معنوی اصرار دارند كه خود را یكسره از عالم سیاست بركنار می گیرند، عضو هیچ حزب سیاسی نمی شوند، از ترویج و تبلیغ هر گونه خط مشی سیاسی دور می مانند و به همین سبب خود را از قبول وزارت و سفارت و نمایندگی مجالس قانون گذاری و نظائر این مقامات، معذور می بینند؛ تا آنجا كه نیل به چنین مقاماتی می تواند خود به خود از جمله علائم عدم انتساب اشخاص به دیانت بهایی باشد. البته این بدان معنی نیست كه بهاییان نسبت به مصالح مملكت بی اعتنا می باشند. بهاییان به فداكاری مأمورند، خاك مقدس ایران را تقدیس می كنند و زیارتگاه اهل بهاء در سراسر دنیا می شمارند. در صورت امكان از اقصی نقاط عالم به زیارت آن می شتابند و آرزوی دل و جانشان این است كه این خاك مینو نشان معمورترین ممالك شودو دارای محترم ترین حكومات در پهنه گیتی گردد. به صریح بیان حضرت عبدالبهاء همه چیز را می شود تحمل نمود مگر خیانت به وطن را. بهاییان حب وطن را یك وظیفه و یك فریضه می دانند كه از ایمان مایه می گیرد. اما بهاییان در ضمن افتخار خود رافقط در حب وطن نمی دانند؛ بلكه نظر بر اوج داشته، حب عالم را منظور نظر دارند.
بهاییان ایران از تهمت مخالفت با اسلام كه برخی بر آنها می بندند؛ از صمیم دل شكایت دارند و تصور این معنی را برای هیچ كس به شرط مراعات انصاف میسر نمی شمارند. شواهد فراوان از آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی ربانی می توان آورد كه اهل بهاء با تلاوت آنها به نام محمد مصطفی و به یاد آن سرور انبیاء همدم و همساز می شوند؛ حتی به تعلیم حضرت بهاءالله از خدا می خواهند كه آنان را از شفاعت رسول اكرم بی نصیب نگرداند. از جمله در این رابطه مضمون یكی از ادعیه دیانت بهایی چنین است:
«شهادت می دهم به آنچه كه انبیاء و اصفیاء تو شهادت دادند و به آنچه كه در كتب و صحف خویش نازل فرمودی. از تو سؤال می كنم به اسرار كتابت و به آنچه به آن ابواب علوم را بر خلق خود گشودی و رایت توحید را در بین بندگانت مرتفع نمودی كه روزی مرا شفاعت سید رسل و هادی سبل(حضرت محمد ص) قرار دهی...(2)»
و دهها نمونه دیگر كه هر یك شاهدی است بر اینكه بهاییان از پیامبر عظیمالشأن اسلام چگونه نام می برند و او را در چه مقام و مرتبه ای می دانند. در آثار حضرت عبدالبهاء به كرات و مرات می بینیم كه چگونه سعی در اثبات اسلام در مقابل اشخاص غیر مسلم فرموده اند و چگونه با سعی بلیغ كوشیده اند تا حقانیت حضرت محمد را به صریح بیان معلوم دارند و چگونه اصرار ورزیده اند تا نشان دهند كه قرآن مجید مشحون از حقائق اخلاقی و علمی است و سعی نموده اند هر گونه تهمتی را كه به حكم اغراض در مغرب زمین بر دیانت اسلام و شارع مقدس آن وارد آورده اند مرتفع سازند و چگونه در كنائس یهود و معابد نصاری در اروپا و امریكا برخی از خطابات خود را منحصر به تقریر حقائق اسلام و اثبات نبوت خیرالانام داشته اند. كسانی كه امر بهایی را مخالف دین مبین اسلام خوانده اند آیا نمی دانند كه از قلم حضرت بهاءالله زیارت نامه ای مخصوص حضرت سیدالشهداء، روح الوجود له الفداء، نازل شده است و در آن درحق آن امام همام فرموده اند كه وجود مسعود ایشان را در جهان همتایی نیست. چنانكه می فرمایند:« لو لاه لم یكن مثله فی الملك» (3) ( اگر او نبود مثل او در عالم ملك نبود) و از جمله ارواح ملاء اعلی را فدای آن مصیبت فرزند سدره منتهی و سر مستور در كلمه علیا خواسته اند و می فرمایند:« ارواح ملاء اعلی فدای مصیبت تو باد ای پسر سدره منتهی و راز نهفته در كلمه علیا»، « ارواح الملاء الاعلی لمصیبتك الفداء یا ابن السدرة المنتهی و السر المستسر فی الكلمة العلیاء»(4)
به تبع تهمت مخالفت با اسلام تلاشی وسیع در طی سالیان گذشته صورت گرفته تا بهائیان را به نحوی از انحاء مرتبط با دولت اسرائیل نشان دهند تا به لطف آن بتوانند بهائیان را صهیونیست بخوانند. مبنای این امر هم ظاهرأ استقرار مركز اداری و روحانی دیانت بهایی در اراضی مقدسه می باشد. همانطور كه قبلأ مذكور آمد تبعید حضرت بهاءالله به عكا، نه به میل ایشان كه به حكم سلاطین جبار زمان صورت پذیرفت و آن حضرت در تبعید، درسال1892، به عالم بالا صعودفرمودند. عكا و حیفا دو مركز مهم بهاییان در آن زمان در حوزه خلافت اسلامی عثمانی قرار داشت كه 27 سال پس از صعود حضرت عبدالبهاء، یعنی در سال 1948، در محدوده كشوری تازه تاسیس به نام اسراییل واقع شد. این اراضی از قدیم الایام مورد تقدیس ادیان مختلف بوده است . تولد و بعثت و عروج حضرت مسیح در آن اتفاق افتاده است؛ مسجد الاقصی قبله اول اسلام و مسیر معراج حضرت محمد(ص) در آنجا واقع شده است و به این دلیل مورد توجه مسیحیان و مسلمانان جهان می باشد. علت توجه بهاییان به آن دیار این است كه حضرت بهاءالله و حضرت باب و حضرت عبدالبهاء در عكا و حیفا مدفونند و این عاقبت نه اینكه به زعم عده ای به میل ایشان و طبق یك نقشه حساب شده، كه به حكم اجبار و اراده دولت ایران و به دستور خلافت عثمانی متجاوز از 80 سال قبل از تشكیل دولت اسراییل، صورت پذیرفته است. حال اگر این امر دلیل بر ارتباط بهاییان با دولت اسراییل است چگونه ارتباط مسیحیان و مسلمین را با دولت اسراییل انكار توان كرد؟ نجف اشرف مدفن امیرالمومنین است و شیعیان جهان به آن متوجه و مدینه مدفن رمس مطهر حضرت محمد(ص) بوده و به این واسطه در نزد اهل اسلام از جمیع اقطار عالم مقدس می باشد . آیا این امر به معنی ارتباط شیعیان با حكومت عراق و یا ارتباط مسلمین با حكومت عربستان می باشد؟ آیا ارسال خیرات و وجوه نقدی و غیر نقدی برای مراقبت و تعمیر این اماكن را جز صرف نیت پاك و ارده صالحه می توان تعبیر نمود؟ پس چگونه است كه بهاییان از این قاعده مستثنی گشته اند و به صرف تعلق قلبیشان به اماكن مقدسه خود، به وابستگی به صهیونیسم و جاسوسی برای آن متهم می گردند؟!
در تاریخ 16 مرداد 1382 در روزنامه كثیرالانتشار جام جم مقاله ای تحت عنوان كلی «برشی از تاریخ مشروطیت» چاپ شد كه ادامه آن در 18 و 19 مرداد همان سال، در روزنامه مذكور منتشر گردید. مقالات یاد شده ظاهرأ نتیجه تحقیق جناب عبدالله شهبازی است كه در سه بخش و با سه عنوان مختلف اما با جهت گیری یكسان و به قصد تحریك اذهان و تمهید مقدمات برای هر چه بیشتر منزوی ساختن فرهنگی دیانت بهایی از فضای فكری اهل مفاهمه و گفتگوی دینی، تنظیم گردیده است.
مجموعه مطالب مندرجه تصویری در نهایت پلشتی از امر بهایی ارائه و آن را چنان توصیف می نماید كه بطلان و بلكه شیطانی بودن آن بدیهی است و خواننده ایرانی را حتی با كمترین آشنایی با حقیقت این دیانت، دچار این تناقض می سازد كه چگونه می توان از جمله، افراد بهایی را كه شدیدأ از افیون گریزان و از شرب هر نوع دخانی ممنوعند، در عالم خیال، به نحوی به حجره های تجارت تریاك منسوب داشت. زمانی كه تفصیل آراء محقق مذكور، برای رفع این تعارضات عملی و نظری، از نظر می گذرد؛ این احساس تأسفی به خواننده دست می دهد كه چگونه به اسم تحقیق وتفحص، چنین مطالبی بدون مبانی منطقی و عقلی را در روزنامه ای با این اسم و رسم ومتعلق به ملتی با چنین فرهنگ و تمدنی، درج می گردد.
سابقه این قبیل اتهامات به اولین سالهای پیدایش دیانت بابی و بهایی بر می گردد. اصولأ روش دیانت بهایی روش مقابله به مثل نیست؛ بلكه به شیوه ای ایجادی و اثباتی مسأله را مورد نظر قرار می دهد؛ یعنی سعی در توضیح مطلب می نماید تا از سرگرم شدن در جدالی بی پایان والبته بی فایده، بلكه مضر بپرهیزد. لذا مطالبی كه مذكور می شود با قصد و نیت به مبارزه طلبیدن روزنامه جام جم و حتی نویسنده محترم نیست؛ بلكه فقط یك اقدام ضروری برای بیان گوشه ای از حقایق است .
جناب شهبازی مؤلف محترم سلسله مقالات مندرجه در روزنامه جام جم، در بسیاری از موارد ازاصول تحقیق معمول عدول نموده، به داوریهایی پرداخته كه جانبدارانه بوده، با شرایط وشیوه تحقیق علمی در تعارض است؛ از جمله استفاده از عبارات تحقیر آمیزی نظیر:
«فرقه بابی و بهایی در طول تاریخ سیاه خود آلت فعل بدون چون و چرای استعمار و صهیونیسم در مقاطع مختلف، با خشونت آمیز ترین روشها به مبارزه با تشیع و آزادی و استقلال پرداخته...؛ حضور مؤثر بهاییان به عنوان ستون پنجم دشمن در 20 سال حكومت پر اختناق دوره محمد رضا شاه...؛ روابط پنهانی سران بهاییت با دشمنان آزادی و استقلال ملتها...؛ نقش منفی فرقه ضاله در انجمنهای سری و گروههای ترور عصر مشروطه...»
ملاحظه می شود كه ایشان چگونه با ایجاد تصویری نفرت انگیز از دیانت بهایی به تحریك و تشویش اذهان خوانندگان روزنامه پرداخته و با خیالی فارغ از هر گونه اعتراض، مشهورات ظاهری در كتب ردیه را به عنوان بدیهیات، بر آنها القاء نموده، از روشهای تبلیغاتی نهایت سوء استفاده را می برد تا به مدد باورهای مذهبی مخاطبان خود، از لحاظ احساسی و تعصبات دینی، آنها را در جبهه مخالفت دین بهایی قرار دهد.
مسأله تریاك و توهم ارتباط آن با دیانت بهایی
جناب شهبازی با این پیش فرض كه حتمأ توطئه ای در كار بوده كه دیانت بهایی توانسته است اینگونه انتشار یابد والا چگونه ممكن است فردی بدون وابستگی به طبقه قدرتمند و ثروتمند در جامعه ای به شدت سنتی و با حكومت استبدادی قاجار چنین انقلابی ایجاد نماید كه آثار آن اینچنین پایدار بماند و در دلها ریشه دواند؛ پس از تفحص فراوان، كانون این اقتدار را در كمپانی ساسون كه در ایران تجارت تریاك را بنیان نهاد، می یابد و همین كه نوعی تقارن و یا توالی زمانی بین حضور حضرت باب در تجارتخانه دایی خود و سالهای فعالیت كمپانی مذكور یافت؛ گویی فتح الفتوح نموده؛ شتابزده نتیجه می گیرد كه{آخرین یافته ها بر پیوندهای اولیه علی محمد باب و پیروان او با كانونهای معینی تأكید دارد كه...}(5)
در این باب توجه به موارد ذیل حائز اهمیت است:
1- شریعتی كه ساخته تاجران تریاك باشد، چگونه ممكن است جامعه ای ایجاد نماید كه در دل مردمی كه آلوده به این ماده مهلك می باشند؛ منزه ترین جوامع را به وجودآورد؟ باكدام عقل و منطق سازگار است كه كسی كه وابسته به تاجران تریاك می باشد شریعتی را بر پا نماید و در آن با نهایت شدت و حدت و بیشترین تأكید ، در زمانی كه هیچ كس به خاطرش هم خطور نمی كند كه این ماده زهر آلود چه آینده ناگواری برای ساكنین زمین ببار می آورد؛ حرمت آن را نازل فرماید؟ حتی در شریعت اسلام هم جز این اواخر هنوز حرمت آن محرز نبود و استعمال آن جایز و مردم همه از عالم و جاهل از آن استفاده می نمودند . حضرت بهاءالله بر حسب احاطه باطنی خود به حقیقت اشیاءاین زهر كشنده را از ابتدای ظهور امرشان تحریم فرمودند و آن را از گناهان كبیره شمرده، از آن نهی شدید فرمودند . می فرمایند: شرب افیون بر شما حرام شد و شما را از افیون نهی كردیم؛ نهیأ عظیمأ فی الكتاب و هر كه به شرب آن مبادرت ورزد از من نیست . پس این صاحبان خرد تقوای الهی پیشه كنید.«حرمت علیكم شرب الافیون انا نهیناكم عن ذلك نهیأ عظیمأ فی الكتاب و من شرب منه فلیس منی اتقوا الله یا اولی الالباب» وهم اكنون در جامعه بهایی اگر معلوم شود كه فردی از افراد این جامعه، ادنی توجهی به این ماده خانمانسوز نموده بلافاصله او رامتذكرساخته، اگرمتنبه نشود نسبتش را از جامعه سلب می نمایند.
2- ارگ كمپانی ساسون كه بنیانگذار تجارت تریاك در ایران بوده است، به نوعی در تأسیس دیانت بهایی تأثیر داشته؛ چگونه است كه از صدور چنین حكمی (حكم حرمت تریاك) ممانعت به عمل نیاورده است؟ زیرا چنین حكمی اساس تجارت آنها را به مخاطره می انداخته و آیا مگر تجار تریاك جز به منافع مادی هر چه بیشتر، می توانستند ناظر باشند؟ از اینها گذشته با ملاحظه صفحات تاریخ ثابت می شود كه نهضت بابی با تحولی كه ایجاد نمود، آرامش كاذب جامعه استبداد زده را بر هم زد و از آنجا كه انقلابات و تحولات اجتماعی اصولأ با تجارت سر ناسازگاری دارد (زیرا تجارت در محیطی با ثبات به توفیق می انجامد) لذا طلوع دیانت بابی نمی تواند در راستای اهداف تاجران تریاك باشد. حال اثبات این امر كه چگونه دو جریان كه در اهداف با یكدیگرمتضادند، می توانند چنین ارتباط عمیقی داشته باشند؛ بر عهده جناب شهبازی است.
3- تیتر درشت مقاله اول، این انتظار را بوجود می آورد كه عمده استدلالات مقاله درباره تریاك و ارتباط آن با پیدایش دیانت بهایی خواهد بود. اما در كمال تعجب به جز همان چند سطر اولیه، بقیه مطالب بالكل راهی دیگر می پیماید و این ظن را تقویت می نماید كه چون تریاك در این زمان وجهه بسیار نفرت انگیزی در بین مردم یافته است؛ نویسنده برای ایجاد جو سوء ظن آن را در صدر مقاله جای داده است تا قبل از اینكه كار به مرحله استدلال و استنتاج برسد، ظواهر كلمات تأثیر خود را در خواننده برجای گذارد.
4- اصولأ درظهوروبروز پدیده ها، (حتی ساده ترین آنها) نیز تقارن و توالی را نمی توان لزومأ به عنوان تأثیر و تأثر یكی از دیگری تلقی نمود و باید با قرائن و شواهد مكفی این نوع ارتباط و چگونگی و اهداف و ثمره آن را مدلل ساخت و یا حداقل نشان داد كه این پدیده ها دارای نتیجه برابر نیستند . تفاوت حقایق تاریخی با اعتقادات عوام، در نوع برخورد آنها با تقارن های زمانی و مكانی است. اگر صرف اتفاق افتادن دو واقعه را در زمان نزدیك به هم، به این عنوان تفسیر نماییم كه یكی علت دیگری است؛ به دام خرافات افتاده ایم.
علم زمانی آغاز می شود كه ثابت گردد از میان دو واقعه تقریبأ همزمان، یكی دارای خواصی است كه الزامأ واقعه دوم را ایجاد می نماید و ثانی هم توانایی پذیرش این خواص را دارد. تمام ارزش تحقیق و علم به توضیح این روابط بستگی دارد والا بارها شنیده ایم كه كسی وارد محلی شد و اتفاق ناگواری رخ داد؛ تفكر عامیانه این تقارن را به صورت علیت می انگارد و حكم به شومی فرد یا مكان یا عدد یا زمان خاصی می كند. اما علم اینچنین نیست. مقارن تولد رسول اكرم كنگره های كاخ مدائن فرو ریخت. قرنها ایرانیان غیر مومن به اسلام، این تقارن را نشانه این می دانستند كه ظهور اسلام مایه ذلت ایران است. كدام شخص منصف این را قبول می كند؟ پس لازم است یك مقاله تحقیقی از حد ذكر تقارن زمانی و مكانی بگذردواین در حالی است كه بسیاری از استدلالات مقاله مورد نظرما، در همین حد باقی می ماند. نمونه های ذیل پاره ای از استدلالاتی است كه جناب شهبازی در ان ها صرف تقارن و یا توالی حوادث را به صورت علت و معلول ان ها در نظر گرفته اند.
مثلأ دلیل ارتباط حضرت باب با قدرتهای استعماری این است كه :«دوران اقامت باب در بوشهر با سالهای اولیه فعالیت كمپانی ساسون در بوشهر و بمبئی مقارن است.» ویا:«سفر پر هیاهوی عباس افندی به اروپا و امریكا و حمایتهای گسترده از او درست در زمانی رخ داد كه آخوند ملا محمد كاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی رهبر نامدار انقلاب مشروطه بشدت زیر ضربه بودند و تلاش برای اخراج و منزوی كردن آنان از صحنه اجتماعی و سیاسی در اوج خود بود.(7) و یا:« یهودیان مشهد اندكی پس از استقرار كمپانی ساسون از بوشهر و بمبئی و پنج سال پیش از آغاز دعوت علی محمد باب، به طور دسته جمعی مسلمان شدند.»(8)
معتقدان به این دیانت، قیام حضرت باب را به اراده الهی می دانند كه در مدتی كوتاه چنان قدرت و نفوذی یافت كه تلاش های همه صاحبان قدرت در نابودی آن به شكست انجامید و چون جناب شهبازی نتوانسته اند این انتشار و اشتهار جهانی را تجزیه و تحلیل نمایند یا نخواسته اندعلل واقعی آن را بپذیرند؛ لذا آن را به حمایت« كانون های متنفذ و مرموز» نسبت می دهند. غافل از اینكه چنین نیروهای مرموز كه مد نظر ایشان می باشند هرگز قادر نیستند تأ ثیری بدین حد پایدار و تؤام با انواع فداكاریها ایجاد نمایند. چنانچه همین اشتباه را هم مخالفین انبیاء گذشته می نمودند كه چون به مشیت و قدرت الهی معتقد نبودند؛ در صدد پیدا كردن منشأ آن پیشرفتها و نفوذ كلمه آن بزرگواران بودند و سعی داشتند كانون این حمایتها را به زعم خود در عوالم مادی پیدا كنند. چنانچه می فرماید:« و قال الذین كفروا ان هذا الا افك افتراه و اعانه علیه قوم اخرون»(9) یعنی « كافران می گفتند این دین و قرآن ساختگی است و طایفه ای دیگر به او كمك رسانده اند.»
مسأله ایجاد تسهیلات برای جامعه بهایی توسط دولت اسرائیل
«... دولت اسرائیل برای مصالح ساختمانی مقام اعلی گمرك نمی گیرد»
جناب شهبازی موضوع را به گونه ای مطرح می سازد كه توهم نوعی ارتباط سیاسی مرموز حاصل می شود . در حالی كه در تمام نقاط دنیا اماكن رسمی مركزی از هر مذهب و عقیده ای كه باشند؛ از پرداخت رسومات دولتی معاف می باشند و این لطفی نیست كه دولت اسرائیل به طور اخص درباره بهاییان انجام داده باشد كه عینأ درباره اماكن مقدس مذهبی مسلمانان و مسیحیان نیز وضع بر همین منوال می باشد.
«دولت اسرائیل وسائل راحتی ما را فراهم كرد(شوقی ربانی) اخبار امری سال 107بدیع شماره 8 ص 2» (10)
در نشریه اخبار امری سال 107 شماره 8 صفحه 2 چنین مطلبی درج نشده است و در دیگر صفحات آن نیز به چشم نمی خورد. بنابراین یا جناب شهبازی این مطلب را بدون تحقیق و از نوشته های دیگران اقتباس كرده اند و یا كلام دیگری را آنگونه كه مورد نظر خودشان بوده است تغییر داده اند و یا تصور نموده اند كه منظور صاحب كلام همین بوده است كه ایشان نقل فرموده اند ولی خود او ملتفت این معنی نشده است و جناب شهبازی معنای آن را بهتر می دانند. در هر حال چنین مطلبی تحریف تاریخی تلقی می شود.
«در ارض اقدس (=اسرائیل) شعائر امریه(= بهاییت) بی پرده و حجاب اجرا می شود... و معافیت مقامات(=بهاییت) و توابع آن از مالیات های دولت(= اسرائیل) از طرف اولیای امور تصویب گردید. (توقیعات مباركه نوروز 101 بدیع ص )159» (11)
نقل مطلب فوق و نحوه نگارش و تفسیر كردن بعضی كلمات آن به گونه ای می باشد كه خواننده مرتبأ با كلمه اسرائیل بر خورد می كند و از آنجا كه ذهن او سابقه خوشی از اسرائیل ندارد؛ لذا به سادگی مشوش شده ، نسبت به دیانت بهایی بد گمان می گردد . اما اصولأ سال 101 بدیع تقریبأ مطابق 1844 میلادی می باشد كه هنوز دولتی به نام اسرائیل تشكیل نشده بود تا اولیای امور آن بخواهند برای جامعه بهایی كاری انجام دهند و هنوزآن سرزمین به نام فلسطین مطرح بود.
مسائل ارتباطات جامعه بهایی با دولت اسرائیل
ارتباطات جامعه بهایی با دولت اسرائیل امری دور از ذهن نیست. مگر ممكن است موسسه اداری یك جامعه بزرگ در كشوری واقع گردد، اما برای حفظ حقوق مادی و معنوی خود با مقامات آن كشور ارتباط برقرار نكند؟ آیا اگر كسی با مقامات كشوری برای امور اداری خود ارتباط یافت دلیل بر وابستگی سیاسی است؟ البته می توان از راه دور به راحتی در مورد دیگران داوری كرد. مثلأ یك فرد مسلمان مادام كه در كشور خودش ساكن است و نیازی به ارتباط با مقامات عربستان ندارد می تواند از حكومت سعودی یا عراق بیزار و متنفر باشد؛ اما همین كه به قصد زیارت حج و كربلا اقدام به سفر به آن نواحی نماید، خواه نا خواه مستقیم و یا با واسطه باید با مقامات آن كشورها ارتباط برقرار كند و البته بدیهی است كه این امر به هیچ وجه امر مرموزی تلقی نمی گردد.
مسأله پیشگویی حضرت عبدالبهاء درباره عزت یهود
در بیان حضرت عبدالبهاء كه جناب شهبازی آن را نقل فرموده اند چند مطلب شایان ذكر است:
كلمه اسرائیل در این بیان به معنای قوم یهود است نه كشور اسرائیل (امری كه نویسنده سعی در القای آن دارد) كه تشكیل آن 27 سال پس از صعود (وفات) حضرت عبدالبهاء واقع شد.
علم به شی ء سبب حصول شی ء نمی شود. آیا پیشگویی حضرت عبدالبهاء به معنی دخالت ایشان در تحقق آن است؟ مثلأ ما می دانیم كه فردا خورشید طلوع می كند؛ آیا به این مفهوم است كه ما در طلوع آن نقشی داریم یا به اراده ما محقق می شود؟ حضرت ختمی مرتبت به كرات پیشگوئیهایی فرمودند؛ از جمله شكست لشكر روم و غلبه مجدد آنها. آیا این بدان معنی است كه ارتباط خاصی (از نوعی كه جنداب شهبازی بسیار مشتاق است بین بهاییان و كشور اسرائیل برقرار كند) بین اسلام و كشور روم برقرار بوده است؟ از آن گذشته حضرت عبدالبهاء عین همین پیشگویی را در مورد ایران هم نموده اند ؛ قوله الاحلی:« مستقبل ایران در نهایت شكوه و عظمت است... حكومت ایران محترم ترین حكومات عالم شود» و یا حضرت بهاءالله سقوط ناپلئون و خلیفه عثمانی و وزرایش و بسیاری وقایع مهمه دیگر را از قبل پیش بینی فرموده اند. اینها اگر جای تمجید و تحسین نداشته باشد (كه البته دارد) حداقل محلی برای بد گمانی و سوء ظن باقی نمی گذارد.
مسأله گرویدن بهاییان و زرتشتیان به دیانت بهایی
مطالب ذیل در این باب قابل توجه است:
آیین بهایی یك دعوت فراگیر است و عزت و ذلت هر كس با ایمان و یا كفر به خدا مشخص می شودو بهاییان به خاطر تعلیمات مكرر حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء از تعصب نژادی و جنسی مبرا هستند. افراد انسانی را به خاطر دین سابقشان و به خاطر وطنشان طرد نمی كنند. به قدرت كلام الهی معتقدند و یقین دارند كه مسیحیت در قلوب مردم زمان خود مؤثر شد و آنان را از وطنها و نژادها و ادیان مختلف مسیحی نمود و كلام قرآن عرب و ترك و ایرانی و هندی و افریقایی را با نژادها و ادیان مختلف تغییر داد و مسلمان نمود. این قدرت تقلیب در ادیان همیشه بوده و همیشه هم خواهد بود و بهاییان نیز با توجه به همین اصل است كه به این مسأله كه چه كسی یهودی نژاد و چه كسی مسیحی نژاد و یا چه كسی زرتشتی نژاد است اهمیت نمی دند «همه بار یك دارید و برگ یك شاخسار» این كلام حضرت بهاءالله است. اما مورخ محترم در مقاله خود یهودی و زرتشتی را حقیر شمرده و ایمان این نفوس را به دیانت جدید مایه ننگ یا وهن آن دیانت شمرده كه می نویسد «بیشتر بهاییان ایران یهودیان و زرتشتیان هستند.» یا، «در اروپا و ایالات متحده امریكا نیز یهودیان و یهودیان مخفی ( بظاهر مسیحی) به این فرقه پیوستند.» یا «بهاییان هندوستان همگی زرتشتی ایرانی هستند.»(12) آیا این اندیشه همان نیست كه معتقد بودند كه شیعه به حق نیست چون ایرانیان بیشترین پیروان آن هستند و مخفیانه می خواهند نهضت ملی در اسلام ایجاد نمایند؟ در حقیقت برای اثبات نفوذ دیانت بهایی چه دلیلی بهتر از اینكه یهودیانی كه چند هزار سال در عقیده خود ثابت مانده و مسیحیت و اسلام را قبول ننمودند و زرتشتیانی كه از ایران خارج شدند تا مجبور به قبول پیامبری حضرت محمد نشوند؛ توسط دیانت بهایی تقلیب شدند و رسالت حضرت محمد و حضرت مسیح را پذیرفتند.
از شرایط ایمان به دیانت بهایی پذیرش ادیان الهی از جمله دیانت اسلام است و یهودیان یا زرتشتیان و مسیحیانی كه به این دیانت پیوسته اند به همه پیامبران مورد تصدیق قرآن نیز ایمان آورده اند. آیا فی الواقع این جای مدح و سپاس دارد یا انتقاد؟ حقیقتأ آیا با این تعبیر در واقع دیانت بهایی در جهت افزایش تعداد نفوس مومن به دیانت اسلام گامهای اساسی برنداشته است؟ انصاف باید داد.
چون غرض آممد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
جناب شهبازی فرموده اند: بیشتر بهاییان ایران یهودیان و زرتشتیان هستند و مسلمانانی كه به این فرقه گرویده اند در اقلیت هستند. مشخص نیست كه نویسنده در پی اثبات چه امری است؟ آیا قصد دارد شأن مسلمین را حفظ كند و یا آنها را آگاه تر از بقیه اقشار نشان دهد؟ در حالی كه این از بدیهیات تاریخ این دیانت می باشد كه اكثریت قریب به اتفاق مؤمنین این ظهور مبارك را مسلمین تشكیل می داده اند كه در بین آنها متجاوز از چهارصد تن از علمای اسلام آن زمان نظیر سید یحیی دارابی، ابوالفضل گلپایگانی، حجت زنجانی، حاج میرزا حیدر علی اصفهانی مشهورند. از جمله آقا محمد قائنی مشهور به فاضل و ملقب به نبیل اكبر جزو سه مجتهدی است كه در فاصله ای بسیار كوتاه توانست اجازه اجتهاد از مرجع تقلید عظیم الشأن اسلام، جناب شیخ مرتضی انصاری دریافت نماید. یا حاجی آخوند، ادیب طالقانی كه یكی از علمای بزرگ و برجسته اسلامی و صاحب مقام بودند و غیره. گذشته از آن در ردیه مفصلی كه اوایل انقلاب به عنوان «بهاییان» توسط سید محمد باقر نجفی در متجاوز از 800 صفحه به رشته تحریر درآمده، می نویسد «حداقل ده قرن اجداد و آباء روسای بابیه و بهاییت همگی مسلمان بودند و تمامی بهاییان به استثناء تعدادی انگشت شمار در آن ایام، از خانواده مسلمان محسوب می شدند.»(13)
اشتغال بهاییان در سفارتخانه ها و مؤسسات غربی در ایران
نویسنده در این قسمت از تعداد زیادی از افراد نام می برد كه بهایی بوده و به استخدام سفارتخانه های غربی در آمده اند. انسان متحیر می ماند كه این امر كدام گناه را اثبات می كند؟ آیا جز این است كه بهاییان را افرادی كارآمد و واجد شرایط برای تصدی مشاغل مهم می دانسته اند؟ آیا اشتغال در سفارتخانه ها لزومأ به معنای جاسوسی است؟ در این صورت آیا هیچ كشور عاقلی جاسوس خود را رسمأ و در منظر عام به استخدام خود در می آورد؟ از همه عجیب تر این است كه بر طبق ادعای مؤلف تمام كشورهای غربی نظیر روس و فرانسه و انگلیس، بهاییان را به استخدام خود در آورده اند یا به آنها كمك رسانده اند. معلوم نیست این چه فرقه ای است كه به درد همه كشورها می خورد و این ها چه جاسوسهایی هستند كه برای كشورهای رقیب در آن واحد خدمات ارائه می كنند و اصولأ این هماهنگی و همفكری و اتحاد نظر در بین این دول رقیب چه زمان حاصل شد؟ و در كدامین نشست و به حكم كدام معاهده در مورد بهاییان به توافق رسیدند كه آنها را برای مقاصد خود بطور مشترك به خدمت بگیرند؟ حیرت اندر حیرت آمد زین قصص.
باز هم ارائه اسناد ضعیف و بی پایه برای اثبات ادعاهای بزرگ
جناب شهبازی می فرمایند: «بهاییان در تحقق استراتژی تأسیس دولت یهود در فلسطین كه از دهه های 1870 و 1880 میلادی آغاز شده بود؛ بطور جدی مشاركت كردند و این تعلق در اسناد ایشان بازتاب یافت.» سند ذكر شده این است كه خاندان روچلد گردانندگان و سرمایه گذاران اصلی در طرح استقرار یهود در فلسطین بودند و با حضرت عبدالبهاء ارتباط داشتند . سند مورد استناد این است: «مستر روچلد آلمانی نقاش ماهری است؛ تمثال مبارك را با قلم به نقش در آورده و به حضور مبارك آورده و استدعا نمود چند كلمه در زیر این عكس محض تذكار مرقوم فرمایند.»(14) یعنی به طور خاصه خواسته اند عكس خود را امضاء فرمایند. حال آنكه امضاء یك عكس یادگاری چگونه دلیل بر مشاركت جدی در طرح استقرار یهود در فلسطین می شود؟ جناب شهبازی؛ انصاف باید داد.
در مورد دیگر می گوید كه به بهاییان خارج شده از روسیه شغلهای حساس داده شده. اما دلیل ایشان این است: «حسن فؤادی وارد خدمت نظامی و مدیر كتابخانه قشون مشهد شد.»(15) اگر ریاست كتابخانه یك پادگان شغل حساس سیاسی است، چند نفر از مردم ایران شغل حساس سیاسی نداشتند؟ و به این ترتیب چه وابستگی هایی را كه نمی توان اثبات نمود و یا اگر پاداش«خدمت بهاییان در پیروزی كودتا» دادن پست بسیار كوتاه مدت در كابینه سید ضیاء، آن هم در سمت وزیر فوائد عامه و تجارت و فلاحت، به یك بهایی است (وزارتخانه ای كه نه در آن زمان مهم بوده و نه سیاسی) و این دلیل اثبات این همه ادعاء می شود؛ دادن پستهای بسیار حساس تر به بعضی نفوس كه بعضأ بعدأ به عنوان عامل بیگانه معرفی شدند، چه اعتباری برای نظامی باقی می گذارد كه این سمتها را به آنها داده است (امیر نظام و صادق قطب زاده و ...) ؟ اما اینكه (خدمت بهاییان در پیروزی كودتای سوم اسفند 1299) چه بوده و توسط چه كسانی صورت پذیرفته است و دهها سؤال دیگر، سؤالاتی هستند كه پاسخ آنها بر عهده مدعی است.
شخصیت سازی برای حضرت عبدالبهاء
جناب شهبازی در طی نوشته های خود تصویر تیره و تاری از حضرت عبدالبهاء ترسیم می نماید كه سراسر ضد اسلام، ضد ایران و یكسره در خدمت آرمانهای صهیونیسم و آمریكا و انگلیس و هر دولت دیگری كه اقتضاء كند، می باشد.
اینكه حضرت عبدالبهاء در تاریخ ادیان شخصیت برجسته ای هستند واقعیتی غیر قابل بحث و انكار است؛ كسانی كه حضرت عبدالبهاء را زیارت می نمودند به شدت تحت تأثیر ایشان قرارمی گرفتند. حتی براون كه به حمایت از دیدگاههای ازلی تمایل داشت؛ به ستایش ایشان پرداخته است.
او اظهار می دارد كه چگونه نه فقط عمیقأ تحت تأثیر صورت ظاهر حضرت عبدالبهاء قرار گرفته بود بلكه مجذوب فصاحت لسان، بلاغت بیان و وضوح تبیان و برهان و احاطه جامع ایشان به متون مقدس یهودیان ، مسیحیان و مسلمین شده بود. او می گوید: «احدی از نفوسی كه ایشان را دیده اند نمی توانند در مورد عظمت و قدرت این شخص ادنی تردیدی به خود راه دهند.»(16) این ارزیابی از حضرت عبدالبهاء مشابه نظر بسیاری از معاصران شرقی و غربی آن حضرت از قبیل محمد عبده، پروفسور وامبری شرق شناس مجاری و پروفسور آگوست فورل می باشد. ایشان نه تنها مورد تحسین روشنفكرانی بودند كه ذهن و قاد و روش استدلال ایشان را می ستودند؛ بلكه مورد ستایش مردم عادی بیشماری از قبیل فقرای عكا و حیفا بودند؛ كسانی كه همواره از محبت و مراقبت آن حضرت برخوردار بودند. ایشان به واسطه دانش و بینش خود در تدارك و ذخیره سازی منابع غذایی از بروز قحطی در فلسطین در طی جنگ بین الملل اول جلوگیری كردند؛ هر چند بعدها افراد بسیاری از قبیل نویسنده مقاله مذكور این اقدام بشر دوستانه حضرت عبدالبهاء را به خدمات بهاییان به دولت انگلیس در دوران جنگ تعبیر و آن را تقبیح نمودند.
مراسم تشییع جنازه حضرت عبدالبهاء در فلسطین شاهدی بر ابراز عشق و احترام وسیع و عمومی می باشد. در این مراسم نمایندگان ابنای سیاست ، شخصیت های مهم سه دیانت ( اسلام، مسیحیت و یهود) ، حاكم فلسطین، دولتمردان، سران جوامع اسلامی تحت ریاست مفتی، روحانیون كلیساهای كاتولیك رومی، ارتدكس یونانی و انگلیسی، خاخامهای جوامع یهود، مشاهیر و اشراف فلسطین و جمع غفیری از مردمی كه حضرت عبدالبهاء را دوست می داشتند، صندوق حامل هیكل مبارك را مشایعت كردند. سخنان مفتی و اسقف كلیسای ارتدكس یونانی، علمای اسلام، نویسندگان همراه با شرح مختصر حیات ایشان در روزنامه های معتبر زمان چاپ شد.
سخنی درباره انتظار فرج و تسمیه دیانت بهایی به فرقه ضاله
جناب شهبازی در مقاله خود می نویسد: «ماربین شرق شناس مشهور آلمانی بقا و گسترش تشیع را با وجود همه توطئه ها مرهون دو اصل كه یكی عزاداری و دیگری انتظار فرج است دانسته.» این نقل قول تا اینجا مقبول است؛ اما ایشان مطالب را طوری ادامه می دهند كه مردم فكر كنند این ماربین است كه ادامه می دهد و می گوید دیانت بهایی را ساخته اند تا از انتظار فرج جلوگیری كنند و یأس را در دل مردم ایجاد نمایند. درحالی كه این مطالب ساخته ذهن جناب شهبازی است.
و باز در همین زمینه می نویسد فرقه بابی و بهایی در ادبیات رایج دو قرن اخیر ملت ما به عنوان درخشان فرقه ضاله! مفتخر شده. واقعأ باعث تأسف است كه ادبیات یك ملت به قول ایشان به جایی برسد كه كارش این باشد كه جامعه ای را كه در جوامع بزرگ دینی و فرهنگی دنیا ارزش و اعتباری دارد و باعث افتخار و سرافرازی ایرانیان است، در مملكت خود اینگونه بدنام كند. در جایی كه مخالفان و دشمنان بهایی آزادند بدون هیچ مانع و رادعی، هر چه می خواهند بگویند و بنویسند و هر نسبت ناروایی را بر آنان روا دارند و در مقابل به آنان هیچ گونه حقی جهت دفاع یا پاسخگویی نداده ونمی دهند، بهائیان چه افتخاری غیر از این عنوان درخشان می توانند كسب كنند؟ لابد ایشان انتظار دارند كه آنان را فرقه ناجیه معرفی كنند. ایشان فراموش كرده اند كه در تمام دوران سلطنت بنی امیه مسلمانان در مساجد ، حضرت علی را لعنت می نمودند و این امر را به عنوان یك واقعیت بدیهی در بین مسلمین جا انداخته بودند. ایشان فراموش كرده اند كه حضرت سیدالشهداء را مسلمین زمان به جرم خارج از دین بودن به شهادت رساندند، اما آیا دادن عنوان و برچسب به جامعه ای حقانیت او را زائل می كند؟ مگر مذهب شیعه در طول قرنها از شدت فشار مخالفین به تقیه و توریه نپرداخت و عنوان رافضی به خود نگرفت؟ آیا این القاب از اعتبار آن كم نمود؟
تروریسم بهایی تهمتی عجیب و بی اساس
در آثار حضرت بهاءالله مطلقأ كشتن نفوس انسانی منع و حتی به ترك جهاد حكم شده است. ترویج دین صرفأ به طریق محبت آمیز و با استدلال مورد توصیه قرار گرفته است و استفاده از هر گونه خشونت و یا اعمال قدرت منع شده است. می فرمایند:
«ان تقتلوا خیر لكم من ان تقتلوا»، یعنی اگر كشته شوید بهتر از این است كه بكشید.و همچنین می فرمایند: «قریب چهل سنه عباد را به نصایح مشفقانه و مواعظ حكیمانه از فساد و نزاع و جدال منع نمودیم و این اراده ، به اراده مطلقه الهیه و اعانتش در ممالك ایران نفوذ نمود، به شأنی كه بد شنیدندو خوب گفتند؛ زشت دیدند و زیبا نمودند؛ كشته شدند و شفاعت كردند. مع ذلك نه از دولت و نه از ملت، احدی ملتفت نه. چه مقدار از هذیانات كه در لیالی و ایام قولأ و تحریرأ ظاهر شد و مظلومهای عالم به حبل صبر متمسك و به ذیل اصطبار متشبث بودند و در مقابل كلمه ای ظاهر نه...»(17) نیز حضرت بهاءالله در وصیتنامه شان مقصود از رسالت خود را علنأ چنین بیان می دارند: «مقصود این مظلوم از حمل شدائد و بلایا و انزال آیات و اظهار بینات، اخماد نار ضغینه و بغضاء بوده كه شاید آفاق افئده اهل عالم به نور اتفاق منور گردد و به آسایش حقیقی فائز...»(18)
پروفسور براون در ملاقات خود با حضرت بهاءالله در سال 1890 از تأثیری كه حضرت بهاءالله بر ایشان گذاشته اند اینگونه یاد می كند:
«چشمم به جمالی افتاد كه هرگز فراموش ننمایم و از وصفش عاجزم. حدت بصر از آن منظر اكبر پدیدار و قدرت و عظمت از جبین مبینش نمودار . به یك نظر كشف رموز دل و جان نمودی و به یك لحظه اسرار قلوب بخواندی . مپرس در حضور چه شخصی ایستادم و به چه مأخذ تقدیس و محبتی تعظیم نمودم كه تاجداران عالم غبطه ورزند و امپراطورهای عالم حسرت برند.»
و بعد گفتار حضرت بهاءالله را اینگونه بیان می دارد:
«صدای ملایم و مهیمن امر به جلوس نمود . آنگاه فرمود الحدالله كه فائز شدید ... شما به دیدار یك مسجون منفی آمده اید... ما جز اصلاح عالم و سعادت امم مقصدی نداریم. مع ذلك ما را از اهل نزاع و فساد شمرده، مستحق سجن و نفی به بلاد می دانند... آیا اگر تمام اقوام و ملل در ظل یك دیانت درآیند و جمیع مردمان مانند برادران شوند ، روابط محبت و یگانگی میان ابناء بشر استحكام یابد و اختلافات مذهبی از میان برود و تباین نژادی محو و زایل شود، چه عیب و ضرری دارد؟ بلی البته چنین خواهد شد...»
و در خاتمه ایشان را به این خطاب مهیمن مخاطب می فرمایند كه:
«این جنگهای بی ثمر و محاربات خانمانسوز منقضی شود و صلح اعظم تحقق یابد.»(19)
حضرت عبدالبهاء در تأیید همین رویه نظریه بعضی نفوس مسلمان را كه معتقد بودند «ترویج منوط به سیف است» رد می نمایند و ایشان استناد این نفوس به احادیثی نظیر «انا نبی بالسیف» و «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله» را مردود شمرده، تصریح می فرمایند كه در این عصر سیف نمی تواند واسطه ترویج باشد؛ بلكه سبب وحشت قلوب و نفوس می گردد و تأكید می نمایند كه این احادیث در حق مشركین جاهلیه كه از كثرت توحش و نادانی از درجه بشریت ساقط بودند وارد شده است وگرنه به ضرب سیف بظاهر مقبل و در باطن مغل و مدبر گردند.
در كتاب مستطاب اقدس كه ام الكتاب این دیانت به شمار می آید نه تنها قتل نفس نهی شده است، بلكه اعتراض بر اشخاص نیز به صریح بیان منع گردیده است و می فرمایند: «لا یعترض احد علی احد و لا یقتل نفس نفسأ» (احدی نباید بر احدی اعتراض كند و هیچ كس حق كشتن كسی را ندارد. آیا این اصول و تعالیم با اتهامات مربوط به تروریسم هیچ سنخیتی دارد؟ حضرت بهاءالله همواره پیروان خود را از ارتكاب اعمال تلافی جویانه منع كرده بودند و حتی وقتی یك مؤمن عرب غیر مسئولانه «به فكر خود در مقام انتقام مصائب مولای خویش» افتاد او را به بیروت فرستادند. پروفسور براون مكتوب حضرت بهاءالله به این فرد مؤمن را ترجمه كرده است . در این نامه حضرت بهاءالله مرقوم می دارند «اخرج و لا ترتكب ما تحدث به الفتنة»(20) ( خارج شو و انجام مده آنچه را كه باعث آشوب می شود.)
هشت بهشت و میزان اعتبار آن
هشت بهشت رساله ای است كه توسط میرزا آقا خان كرمانی و شیخ احمد روحی تألیف و توسط آقای شهبازی مكررأ مورد استناد واقع شده است. ادوارد براون اظهار می دارد «این بخشها كه بسیاری از صفحات كتاب را به خود اختصاص می دهد واجد كیفیت جدلی شدید است و اتهاماتی بزرگ را علیه بهاییان مطرح می سازد و موضع و عقاید آنان را شدیدأ مورد حمله قرار می دهد.»(21) مؤلفین این كتاب صرفأ به جدل دینی و یا مباحثه درباره متون مذهبی بسنده نمی كنند، بلكه اتهامات دروغین و افترا آمیز وارد نموده و بهاییان را با انواع دشنام و اصطلاحات ناروا و زشت ترین كلمات، مورد حمله و تمسخر و ریشخند قرار می دهندو ادعا می كنند كه بهاییان بی كتاب هستند. حضرت بهاءالله را متهم به ادای توهین آمیز نسبت به حضرت امام حسین و حضرت فاطمه می نمایند و بالاخره سلسله دعاوی مربوط به قتل دیان و افراد دیگر را مطرح می سازند كه همه این اتهامات كاملأ بی پایه و اساس است. اما برای جناب شهبازی كتاب هشت بهشت مأخذ غنی اطلاعاتی است كه در جهت محكوم كردن دیانت بهایی و پیروان ایشان مورد استنتاج قرار می گیرد و منبع مهم ایشان برای متهم ساختن بهاییان به قتل و ترور می باشد.
ادروارد براون كه نظریاتش به كرات مورد استناد جناب شهبازی واقع شده است درباره اتهامات وارد شده بر بهاییان در كتاب هشت بهشت می نویسد: «من ابدأ میل نداشتم اتهامات بزرگی را كه مؤلفان كتاب هشت بهشت بر بهاییان وارد می كنند، نقل كنم. از نظر من حتی تكرار چنین اتهاماتی بر علیه نفوسی كه از آنها جز محبت مشاهده نكرده ام و در بسیاری از ایشان آثار فضیلت و خیر خواهی و احسان بی شائبه بسیار عیان است؛ نوعی ناسپاسی است. مع هذا، هیچ احساس دین شخصی یا دوستی نباید یك مورخ را از هر گونه مدرك مهمی كه ممكن است موضوع مورد مطالعه اش را روشن تر سازد، منع نماید؛ مورخی كه باید تنها آرزویش بررسی و رده بندی كلیه مطالب باشد تا از آن میان حقیقت را بیابد. چنین اقدامی به مراتب بدتر از ناسپاسی است. این خیانت به حقیقت است. این اتهامات یا حقیقت دارند یا ندارند . چنانچه حقیقت داشته باشند (كه من مشتاقانه امیدوارم چنین نباشد) دید كلی ما از گرایشها و تأثیرات احتمالی تعالیم بهاء ضرورتأ دستخوش تغییر و تحول بسیار می شود.، زیرا چنانچه تحسین آمیز ترین بیانات و بشر دوستانه ترین گفتار با چنین اعمالی كه در اینجا ادعا شده، مرتبط باشد؛ بر این گفتار چه فایده و چه اثر و ثمری مترتب خواهد بود. اما چنانچه این اتهامات نادرست باشد، مسلمأ تحقیقات بیشتری قاطعانه كذب بودن آن را مدلل می سازد و دیگر در آینده سیاهی این اتهامات نخواهد توانست صفحات تاریخ بابی را تیره و تار سازد.»(22)
كمیته مجازات و دیانت بهایی
كمیته مجازات پدیده ای است كه پس از مشروطیت ظاهر شد و در مدتی هر چند كوتاه تأثیرات زیادی در روند وقایع ایران بر جای گذاشت. درباره انگیزه ها و روند تشكیل و ماهیت این گروه مطالب متنوع اما پراكنده ای به رشته تحریر در آمده است. در اینجا آنچه كه به موضوع این نوشته مربوط بر می گردد ارتباطی است كه جناب شهبازی تمایل بسیار دارند بین دیانت بهایی و آن كمیته برقرار سازند. هر چند این موضوع را از ابعاد گوناگون می توان بررسی نمود؛ اما با توجه به نوشته های ایشان به نظر می رسد نكات ذیل موضوع را تا حد زیادی روشن نماید:
اعتقاد بسیاری بر این است كه رهبران اصلی كمیته مجازات سه تن به اسامی اسدالله خان ابوالفتح زاده، ابراهیم خان منشی زاده و محمد نظر خان مشكات الممالك است كه جناب شهبازی بر بهایی بودن آنها تأكید دارد. اما محور مستندات ایشان درباره بهایی بودن این افراد بر دو منبع استوار است؛ چنانكه در پی نوشته های مقاله روز 18/5/82 می نویسد:{12- درباره بهایی بودن ابوالفتح زاده و منشی زاده بنگرید به: مهدی بامداد ، شرح حال رجال ایران ج1 ص 112 و درباره بهایی بودن مشكات الممالك مراجعه شود به : تبریزی، اسرار تاریخی كمیته مجازات ص 54}
دسترسی به این منابع بسیار آسان است ولی به نظر می رسد خیال جناب شهبازی از این بابت كاملأ آسوده است. ایشان مطمئن است كه كسی به این مراجع رجوع نخواهد كرد؛ زیرا همه به صدق گفتارش اعتقاد بلكه ایمان كامل دارند و اگر هم كسی به این فكر افتد باز هم گزندی به او نخواهد رسید؛ چون امكان رویارویی با وی را نخواهد یافت و احدی حاضر به چاپ پاسخ او نخواهد شد. البته این به شرطی است كه خود جناب شهبازی دراین باره تحقیق كرده باشد. علی ای حال به سراغ این منابع رفته اولین انها را كه مربوط به جناب مهدی بامداد در شرح حال رجال ایران ج1 ص 112 است، ملاحظه می نماییم. ایشان درباره انتساب افراد كمیته به بهاییت چنین می نویسد: «... در سال 1330 ق. كه سرنارد بلژیكی به جای مورگان شوستر امریكایی رئیس خزانه داری كل گردید . او (ابوالفتح زاده) مأمور مالیات ساوجبلاغ و شهریار شد و بعد از مدت كمی به واسطه بد رفتاری نسبت به رعایا معزول شد. راجع به این موضوع چون خانواده و بستگانش پیرو طریقه بهائیت بودند؛ رقبایش به او نسبت دادند كه در این مأموریت برای پیشرفت دسته مزبور كار می كرده است . به نظر نگارنده افكار و نظریات ابوالفتح زاده بالاتر از این حرفها بوده و اگر خانواده اش بر فرض، متهم به بهائیت بوده اند؛ قضیه مربوط به خود او نبوده؛ زیرا در این ایام از طرف رئیس فرقه بهایی اكیدأ ممنوع شده بود كه بهاییان نباید دخالت سیاسی نمایند؛ در صورتی كه ابوالفتح زاده كاملأ وارد در سیاست بوده و عملیاتش با دستورات مركز بهاییت كاملأ متباین (بوده است) و منافات كلی داشته است...»
با حیرت فراوان و بیم از اینكه مبادا اشتباهی رخ داده باشد؛ به سراغ دومین مأخذ می رویم و با كمال تعجب مشاهده می كنیم كه در ص 54 كتاب اسرار تاریخی كمیته مجازات چنین مطلبی نیست!! تمام كتابرا ورق می زنیم و میبینیم تنها قسمتی كه راجع به بهاییان مطلبی در آن یافت می شود ص 23 آن كتاب است كه آن هم عینأ نقل می شود: «كریم دواتگر پس از كمی تأمل اسامی كمیته مجازات را به شرح زیر معرفی می نماید: 1-منشی زاده 2- ابوالفتح زاده 3- مشكوة الممالك.
ارداقی: من با این عده به هیچ وجه سابقه آشنایی و همكاری ندارم ولی از خارج شنیده ام اینها بهایی هستند. در حالی كه فرقه بهایی از مداخله در سیاست ممنوع و معذور می باشند.
كریم: این را هم دروغ می گویند و برای تقلب و انحراف ذهنی خود را پیرو این فرقه معرفی كرده اند.»
مخاطبین عزیز شما خود را جای خوانندگانی بگذارید كه به كتاب مذكور مراجعه نموده و انتظار دارند اسنادی قاطع دال بر بهایی بودن سران كمیته مجازات در آن بیابند. به نظر شما چهره این خوانندگان پس از رویت این اسناد قاطع چگونه خواهد بود؟ قضاوت بر عهده شما. جناب شهبازی اعمال منفی كسانی را كه به نحوی منتسب به این دیانت هستند به شكلی عجیب و غریب و با بزرگنمایی آن اعمال، به حساب دیانت بهایی می گذارد. حتی اگر فرض هم بكنیم كه همه افرادی كه از آنها به عنوان بهائی نام برده شده است، بهائی بوده باشند؛ در هیچ منطقی نمی توان آن را به حساب خود دین بهائی نهاد. دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا اگر اینگونه باشد كدام دین است كه معدودی پیروان ناخلف و جنایتكار و خیانتكار را نتوان در آن سراغ گرفت؟ آیا این درست است كه برای بررسی اعمال اهل یك دین به شكل گزینشی، به دنبال افرادی باشیم كه خلافكارند و یا فقط نقاط ضعف آنان كه خود نیاز به بررسی دقیق تری دارد؛ به عنوان عملكرد یك دیانت مطرح شود؛ اما از بیان زیبائیها و محسنات اكثر افراد صرف نظر گردد؟ این رفتار به این می ماند كه كسی اعمال ضد انسانی كلیسا در قرون وسطی را به حساب دیانت مسیح گذاشته، شروع به كوبیدن آن دین كند و یا اعمال خلفای بنی امیه و بنی عباس را كه از سران اسلامند به دیانت اسلام سرایت دهد. اما البته این بدان معنی نیست كه افرادی را كه ایشان بهائی پنداشته اندحقیقتأ بهایی بوده اند؛ زیرا روش ایشان چنین است كه اگر فردی به نحوی ارتباط با این دیانت داشته- مثلأ قبلأ بهایی بوده ولی بعدأ كمونیست شده یا مسلمان گردیده و در این دوران مثلأ به عضویت حزب یا كمیته ای درآمده- اورا بهایی بنامد؛ زیرا كه عملكرد خوبی نداشته است. مثلأ اعضای كمیته مجازات یا افرادی مثل احسان الله خان دوستدار ممكن است دارای فامیلهای بهایی بوده باشند؛ اما خود ارتباطشان رابا این دیانت قطع كرده اند. اگر این نحو استدلال درست باشد، تمام ماركسیستها و افراد حزبهای غیر قانونی هم یا قبلأ مسلمان بوده اند و یا حالا نیز مدعی اسلامند و لذا باید عملكرد آنان را به اسلام نسبت داد؛ در خالی كه اعمال افراد اصولأ هنگامی كه خلاف اعتقادات منصوصه باشد نمی تواند به حساب دیانتشان گذاشته شودوهیچ كسی نمی تواند تضمین كند كه اگر كسی به عضویت حزب یا دینی درآید؛ همیشه موافق ضوابط عمل كند. یك مطلب دیگر این است كه اصولأ در دوران گذشته برای كوبیدن افراد، آنان را به بهایی بودن منسوب می كردند؛ تا راحت تر بتوانند با او مبارزه كنند و لذا اكثر روشنفكران و مبارزان را به بهایی بودن خصوصأ بابی بودن( كه در این مقاله نیزاز هم تفكیك نشده اند) منسوب می كردند؛ واین در حالی است كه اكثر این افرادهمواره بهایی بودن خود را انكار می كردند.
نمونه بسیار بارزی كه در اشاره به حكومت محمد رضا شاه مطرح شده، تأكید انتساب هویدا، نخست وزیر وقت به امر بهائی است، فقط به این دلیل كه پدربزرگ او بهایی بوده است؛ در حالی كه خود او بارها اقرار به مسلمانی كرده است و در ابتدای انقلاب ایران در محاكمه خود تأكید نموده است كه «طبق قانون اساسی ایران نخست وزیر ایران باید شیعه اثنی عشری باشد و من شیعه اثنی عشری هستم.»
اصولأ نسبت دادن یك گروه به یك دیانت به مناسبت شهرت بعضی از اعضای آن، از مواردی است كه كمتر می توان آن را دركارهای اهل تحقیق ملاحظه نمود. در جهان معاصر ما، احزاب دموكرات مسیحی در اروپا موجودند كه تمام اعضای آن هاهم مسیحی هستند؛ اما هیچ كس آنان را عامل مستقیم سیاست كلیسای كاتولیك یا امثال آن نمی داند.
مشروطیت حركتی متعلق به ایرانیان بود . بسیاری از مردم به انگیزه های مختلف به آن كشیده شدند و در آن نقش بازی نمودند. نسبت دادن این حركت و تحولات آن به اعمال عده ای خاص، نشانه عدم تأمل كافی است.
البته ممكن است كه چند بهایی هم بر خلاف تأكیدات متتابع حضرت عبدالبهاء به عدم مداخله در امور سیاسی، در تحولات ایران نقش بازی نموده و داخل آن شده باشند؛ اما این به مفهوم نسبت داشتن تشكیلات آنها با امر بهایی نیست.
نویسنده مقاله تعدادی از اعضای انجمن مخفی بین الطلوعین را اینگونه نام می برد:
1 - سید محمد صادق طباطبایی( پسر آیت الله سید محمد طباطبایی)
2 - ناظم الاسلام كرمانی و آقا سید قریش ( از اعضای بیت سید محمد طباطبایی)
3- شیخ مهدی ( پسر ناخلف آیت الله شیخ فضل الله نوری و پدر نورالدین كیانوری رهبر حزب توده ایران)
با این تفاصیل و با استدلالاتی مشابه با بیانات جناب شهبازی، چگونه ارتباط این آیات عظام با آن انجمن تروریستی انكار می شود و ایشان چه پاسخی درباره ارتباط آیت الله شیخ فضل الله نوری با حزب توده ارائه می نمایند؟
مطالب مربوط به احسان الله دوستدار و كمیته مجازات در بهترین حالت شبیه به وضعیت فوق است، ایشان به یكی از خانواده های بهایی تعلق داشته؛ اما به سرعت جذب نهضت های سیاسی ایران می شود و لذا جامعه بهایی او را به عنوان یك فرد بهایی نمی شناسد.
حق تعالی در قرآن مجید فرموده: "لا ینال عهدی الظالمین»(23) ( عهد من هرگز به ظالمین نمی رسد) عزت در اخلاق است نه در اعراق و این مطلب به شأنی واضح است كه هر توضیحی آن را مبهم می كند. همچنین می فرمایند:" یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی» (24) ( از مرده زنده را بیرون می آورد و از زنده مرده را) ملاحظه می نمایید كه چاره نمی ماند جز اینكه به اخلاق و اعمال افراد توجه كنیم، نه به نسبتهای آنان. اگر حسن اخلاق با شرف اعراق توافق داشت نسبت حقیقی است و « الولد سر ابیه» جاری؛ اما اگر مخالفت نمود نسبت مجازی است و « انه لیس من اهلك انه عمل خیر الصالح» (25) ساری.( بدرستی كه او از اهل تو نیست زیرا عمل غیر صالح انجام داده است.)
جناب شهبازی نیز بهتر است اصول عقاید و مبانی فكری دیانت بهایی را مطالعه نمایند كه در ابتدای این مقاله چكیده ای از آن عرضه شد و چنانچه نقدی دارند و یا مایلند دیانت بهایی را با سیاست مرتبط شمارند از همانجا شروع نمایند كه كاری است در خور یك محقق.
خاتمه

از آنجا كه اثبات بی اعتباری اتهامات وارده به مراتب از وارد ساختن آنها بویژه كه با قضاوتهای بی پایه و بی اساس آمیخته باشد؛ مشكل تر است؛ لذا در این مختصر نقد و بررسی جامع تمام مواردی كه مؤلف محترم بدان مبادرت ورزیده اند میسر نمی باشد كه البته مورد نظر هم نبوده و ضرورتی هم برای آن دیده نمی شود و چون واضح و مبرهن نیست كه از قرائت بیش از این مطالب تأثیری كلی در افكار حاصل شود؛ لهذا به همین مقدار بسنده می شود ولی چنانچه از این مختصر نتایج حسنه مشهود آید ان شاءالله تعالی من بعد مطالبی مفصل تر تحریرخواهدشد.
از درگاه الهی برای اهل تحقیق و تتبع مروت و انصاف آرزو می كنیم

مآخذ:
1- منتخباتی از مكاتیب حضرت عبدالبهاء،چاپ ویلمت،1979.
2- «اشهد یا الهی بما ما شهد به انبیاؤك و اصفیاؤك و بما انزلته فی كتبك و صحفك. اسألك باسرار كتابك و بالذی به فتحت ابواب العلوم علی خلقك و رفعت رایة التوحید بین عبادك بان ترزقنی شفاعة سید الرسل و هادی السبل و توفقنی علی ما تحب و ترضی.»
3- زیارتنامه حضرت سید الشهداء ، مجموعه الواح مباركه حضرت بهاءالله چاپ مصر ، صفحات 202 و 211 .
4- همان
5- مقاله اول مورخ 16/5/82.
6- همان
7- همان
8- همان
9- همان
10- همان
11- همان
12- همان
13- بهاییان،سید محمد باقر نجفی،ص 692.
14- مقاله اول مورخ 16/5/82.
15- مقاله سوم مورخ19/5/82.
16- مقدمه مقاله شخصی سیاح،صص 30 و 40.
17- مجموعه آیات الهی ،جلد2، ص 290 .
18- كتاب عهدی، ادعیه حضرت محبوب،چاپ جدید،ص 394 .
19- بهاءالله شمس حقیقت، ص 476 .
20- همان، ص409 .
21- همان
22- مقاله شخصی سیاح،براون،ص 364 .
23- سوره بقره،آیه 124.
24- سوره یونس، آیه 31 .
25- سوره هود،آیه 46 .

نظر خود را بنویسید


سلام وبقول شما ا

حر علی ساده
ارسال شده در : 1386/5/31

سلام وبقول شما الله ابهی من بهائی نیستم اما معتقدم بهائیان که واقعاًبه آئین خود معتقدند بسیار بهتر از هزاران راهزنی هستند که بدون داشتن اعتقاد به مبداءو معاد لباس مثلاًروحانی بتن کرده و به دوشیدن مردم بینوا مشغولند والبته فرقی میان آخوند وکشیش وموبد وسایرین وجود ندارد

mamnoon

lida
ارسال شده در : 1386/3/30

با عرض تحیت سالهای سال با خواندن مطالب بیپایه در مورد امر بهایی آرزو می کردم قدرتش را داشتم که پاسخی در خور به این مطالب بدهم. اکنون از تمام عزیزانی که ان آرزوی دیرینه را براورده نموداند متشکرم. اجرتان با جمال مبارک.