×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

از حق بهایی بودن تا بهایی صاحب حق بودن
1387/03/21

منبع: رادیو زمانه

نکاتی پیرامون فتوای اخیر آیت‌الله منتظری - بخش نخست 

فتوای اخیر آیت‌الله منتظری در‌باره حقوق شهروندی بهاییان، در فضای ذهنی ‌فقهای شیعی، یک گام به پیش محسوب می‌شود. ایشان می‌فرمایند: «فرقه‌ی بهاییت، چون دارای کتاب آسمانی همچون یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان نیستند، در قانون اساسی جزو اقلیت‌های مذهبی شمرده نشده‌اند. ولی از آن جهت که اهل این کشور هستند حق آب و گل دارند، و از حقوق شهروندی برخوردار می‌باشند، همچنین باید از رافت اسلامی که مورد تاکید قرآن و اولیای دین است بهره‌مند باشند.»

‌این فتوا یک بار دیگر فرصت‌ لازم برای نقد نگرش و رفتار ایرانیان، مراجع تقلید‌، فقها، روحانیون، روشنفکران دینی ‌و دولت جمهوری اسلامی با بهاییان را به آزادی‌خواهان و حق‌مداران می‌دهد. همین فتوا، به خودی خود، از مظالم تأسف‌باری حکایت می‌کند (محرومیت از تحصیل، محرومیت از مشاغل دولتی، محرومیت از برگزاری مراسم دینی، حبس و زندان، فشار جهت توبه، قتل. دو نمونه زیر قابل توجه است. یک- جمال‌زاده در کتاب سر و ته یک کرباس می‌گوید در ایام کودکی وقتی در بازار اصفهان رد می‌شدیم، یک دفعه می دیدیم که فریاد‌ می‌زنند: بابی- بابی‌. بعد یک ظرف نفت بر سر طرف می‌ریختند و او را آتش می‌زدند. دو- سر‌ِ خانم سالخورده‌ای را که خواهر یکی از روشنفکران بنام کشور است، در ابتدای انقلاب به بهانه‌ی بهایی بودن، از بدنش جدا کردند.)

‌اگر نگاه نادرست و غیر عقلانی‌، و رفتار غیر‌اخلاقی و غیر‌انسانی‌ وجود نداشت، نه صدور چنین فتوایی ضرورت می‌یافت،‌ نه ‌صدور این فتوا از سوی اعلم و افقه فقهای شیعه، شجاعانه تلقی می‌شد. شجاعانه بودن فتوای آیت‌الله منتظری به چشم کسی می‌آید که از فضای فکری مراجع تقلید شیعیان مطلع باشد.

مراجع تقلید، بهاییت را فرقه ضاله‌ای که باید نابود شود، معرفی می‌کنند. به عنوان نمونه، آقای خمینی در یکی از موارد، در‌باره آن‌ها می‌نویسد: «یک گرفتاری بسیار بزرگی که خطر عظیم بنیان‌کن در پیش دارد، العیاذ بالله تعالی، قضیه نفوذ فرقه ضاله بهاییت است که در غالب تشکیلات، علی المحکی و المعروف، نفوذ دارند و روز به روز دامنه‌دارتر می‌شود و من نمی‌دانم عاقبت کار این‌ها به کجا ختم می‌شود و من احتمال می‌دهم آن‌ها به همین زودی شروع به کار کند، به طور علن و با غفلت مسلمین ایجاد فتنه و خطر عظیم نمایند. پیام‌های شدیدی اینجانب به اولیای امور در این امر دادم و از طرف آنها انکار بلیغ شده است، لکن اطمینان نمی‌شود پیدا کرد.
حقیر در فکر هستم که بلکه به‌طوری بتوانیم از توسعه نفوذ آن‌ها بکاهیم.»1

فتوای آیت‌الله منتظری شجاعانه است، اگر به مکتوبات جریان روشنفکری دینی نگریسته شود. اگر برخوردهای سرکوبگرانه‌ی رژیم جمهوری اسلامی با بهاییان را بتوان نادیده گرفت، اگر نگاه حوزه‌های دینی شیعی به بهاییان را بتوان نادیده گرفت، سکوت معنادار بسیاری از روشنفکران دینی نسبت به بهاییان را نمی‌توان نادیده گرفت.
روشنفکران دینی در خصوص حقوق بشر بسیار سخن گفته و می‌گویند. ولی در خصوص یکی از مهم‌ترین موارد نقض حقوق بشر در ایران سکوت اختیار کرده‌اند. اعتراض به ستم‌هایی که به بهاییان می‌شود و دفاع از حقوق اساسی آن‌ها، وظیفه‌ی روشنفکری دینی است.‌2

در حاشیه‌ی ‌فتوای نماد مقاومت و مبارزه و پاکی، به عنوان یک مسلمان شیعه ( شیعه‌ی غیر‌غالی کثرت‌گرا)، چند نکته را بیان می‌دارم:

۱- فرقه ضاله بهائیت: انحصارگرا آیین خود را حقیقت مطلق، هدایت و سعادت می‌داند و دیگر آیین‌ها را باطل، گمراهی و شقاوت به شمار می‌آورد. انحصارگرایان معتقدند که رستگاری‌، رهایی، کمال، یا هر چیز دیگر که هدف نهایی دین تلقی می‌شود، منحصراً در دین آنها وجود دارد و تنها از طریق دین آنها به دست می آید. چون انحصارگرایان تمام ادیان چنین رویکردی دارند، وقتی همه ی انحصارگرایان در نظر گرفته شوند، تمام ادیان‌، باطل و گمراهی و شقاوت محسوب خواهند شد. از موضع انحصارگرایی، بهائیت همان‌قدر «فرقه‌ی ضاله» است که دیگر ادیان.

یعنی وقتی انحصارگرایان بهائیت را فرقه‌ی ضاله معرفی می‌کنند، بهائیان انحصارگرا هم متهم‌کنندگان را فرقه‌ی ضاله به شمار می‌آورند. این حکم ‌در خصوص مسیحیان، یهودیان و مسلمان‌ها (شیعه و سنی) هم صادق است. هر مسلمانی وقتی می‌خواهد بهائیان را متهم به ضلالت کند، بهتر است پیش از آن این کلام کیر‌گگور را با صدای بلند به اطلاع همگان برساند:

«من مسیحی [در این‌جا دیندار] نیستم، و بدبختانه می‌توانم آشکار کنم که دیگران هم مسیحی [دیندار] نیستند- در واقع آشکار کنم که حتی از من هم کمتر مسیحی [دیندار] هستند. علتش این است که آن‌ها خیال می‌کنند مسیحی [دیندار] هستند، یا به دروغ می‌گویند مسیحی[دیندار] هستند... من خودم را مسیحی [دیندار] نمی‌خوانم (تا آرمان مسیحی بودن[دیندار بودن] را لکه دار نکنم)، اما می‌توانم آشکار کنم که دیگران اصلاً مسیحی [دیندار] نیستند.»3

البته متواضعانه و عقلانی‌تر از سخن کیر گگور این است که هر کس ‌خود را بی‌دین‌تر از دیگران و هدایت نایافته تر از دیگران بخواند تا فضای صلح، گفت و گو و آموختن از یکدیگر باز شود. بهایی همانقدر انسان است، که مسلمان. اثبات عقلی باورهای دینی یهودیان، مسیحیان، ‌مسلمان‌ها، بهائیان و‌... اگر محال نباشد، بسیار دشوار است.
از این جهت، تفاوت چندانی بین ادیان و مذاهب مختلف وجود ندارد. ضمن آن‌که بی‌دلیلی،‌ فرد‌، گروه یا آئینی را مستحق اهانت و سرکوب نمی‌کند. چه چیز جز خود خواهی اجازه می‌دهد که خود و هم‌کیشان خود را هدایت یافته و بهشتی، و دیگری را گمراه و جهنمی بخوانیم؟ چگونه و با چه روشی می‌توان اثبات کرد که ما برحقیم (تمام باورهای ‌ما حقیقت مسلم است) و دیگری، مثلاً بهائیان، باطل است (یعنی باورهایشان کذب محض است)؟

ذکر یک نکته بسیار مهم است. نوشتار حاضر از دو زاویه‌ی خاص (به شرح زیر) به مساله‌ی بهائیت نمی‌نگرد، بلکه از یک منظر ویژه وارد این مساله شده است:

۱-۱- ‌ما وارد نزاع‌های تاریخی در خصوص پیدایش ادیان و مذاهب و فرق مختلف و نقش قدرت‌های سیاسی در تولید و تثبیت آن‌ها نمی‌شویم. برای این‌که: الف- همه‌ی ادیان و مذاهب و فرق چنین اتهام‌هایی به یکدیگر وارد می‌آورند‌، ب- یک آیین پرستش و نظام باور را نمی‌توان به توطئه‌ی گروهی توطئه‌گر فروکاست.

مگر سنی‌های سلفی‌ شیعه را ساخته ی یهودیان- عبدالله ابن سبأ- نمی‌دانند؟ و مگر علامه عسگری در دوجلد کتاب، به این شبهه پاسخ نگفته است؟ مگر روزنامه القبس کویت به‌تازگی ‌اعلام نکرده است که: ۷۰ درصد شیعیان ایرانی نمی‌توانند قرآن را خوب بخوانند، ۹۰ درصد ایرانیان هم ‌معانی قرآن را نمی‌فهمند؟4

‌شیعه‌ای که از طرف اکثریت مسلمین‌ با اتهام دست ساخته‌ی یهودی بودن و قرآن ناشناسی روبروست، بهائیت را دست ساخته‌ی استعمار و صهیونیسم معرفی می‌کند. آقای خامنه‌ای اخیراً در یک سخنرانی در اشاره به بهائیت می‌گوید: «سازمان هایی که اسمش دین است، باطنش سازمان سیاسی است»5.

بهائیان برعکس مسلمین که دین خود را سیاسی‌ترین دین معرفی می‌کنند (دیانت ما عین سیاست ماست)، دین خود را غیر‌سیاسی معرفی می‌کنند. اگر سیاسی بودن یک آیین، عیب آن آیین باشد، مسلمان‌ها نباید اسلام را دین سیاسی بنامند. ولی روشن است که منظور ‌آقای خامنه‌ای از سیاسی بودن باطن بهائیت، این است که بهائیت چیزی جز برساخته‌ای استعماری- صهیونیستی‌ نیست.

۲-۱- ما وارد این بحث کلامی هم نمی‌شویم که چه کسی (دینی) بر حق و چه کسی (دینی) ناحق است؟ یهودیان دین خود را برحق و بقیه‌ی ادیان را باطل تلقی می‌کنند. این حکم درباره‌ی مسیحیان و مسلمان‌ها و‌... هم صادق است. تاکنون هیچ دین و آئینی نتوانسته است حقانیت خویش و بطلان بقیه را با برهان اثبات کند. در پایان کار حق و ناحق روشن خواهد شد.

فقط انسان انحصار‌گراست که دین ‌خود را برحق و دین دیگران را ناحق به‌شمار می‌آورد. اما انسان کثرت‌گرا، با فهم این واقعیت که ‌بحث های کلامی برای غلبه‌ی یک دین بر ادیان دیگر به نتیجه نرسیده و پیروان ادیان مختلف هر چه دلیل و استدلال داشته‌اند علیه یکدیگر بکار برده اند و نتیجه‌ای حاصل نگردیده (تکافوی ادله)؛ برای هر دینی حظی از حقیقت قائل است و تمام ادیان و مذاهب و فرق را راه‌های متفاوت ‌به سوی خدا و سعادت به‌شمار می‌آورد. از منظر کثرت‌گرایی دینی، مدعیات ادیان، توصیف کما‌بیش دقیق یک حقیقت واحدند.

هیچ‌یکدام از مراجع تقلید و فقهای ما، پلورالیست نبوده‌اند و نیستند. برخی از آنان حداکثر تا شمول‌گرایی جلو آمده ‌و شمول‌گرایی‌شان فقط شامل یهودیت و مسیحیت می‌شود6

اما حتی فقهای شمول‌گرا هم برای بهائیت هیچ حظی از حقیقت و سعادت و هدایت قائل نیستند. از نظر آنان‌، بهائیت کذب محض است و اصلاً دین به شمار نمی‌رود.

به عنوان نمونه، آیت‌الله منتظری یهودیان و مسیحیان را کافر ذمی و بهائیان را کافر معاهد به شمار می‌آورند. می فرمایند: «این فرقه جزو کفار محسوب می‌شوند، اما کافر حربی نیستند و کافر ذمی هم نیستند. چون کتاب آسمانی‌شان نه تورات است، نه انجیل است و نه زبور. ‌اما (بهائیان) کافر معاهد یا مستأمنند، به این معنی که در امان و عهد حاکمیت اسلامی‌اند و مادامی که فعالیتی علیه حاکمیت اسلامی انجام ندهند، از حقوق شهروندی برخوردارند. چون به هر حال حق آب و گل دارند، مالیات می پردازند و غیره.»

فتوای آقای خمینی را پیش از این از نظر گذراندیم. فتوای‌ آیت‌الله بروجردی درباره بهائیان به قرار زیر است: «لازم است مسلمین با این فرقه معاشرت، مخالطه و معامله را ترک کنند، فقط از مسلمین تقاضا دارم آرامش و حفظ انتظام را از دست ندهند.» فتوای‌ آیت‌الله گلپایگانی به قرار ذیل است: «مخالطه با این طایفه ضالّه مضلّه حرام است.»

همان‌گونه که مشاهده شد، مسلمان‌های انحصارگرا، بهائیت را آئینی ناحق بشمار می‌آورند، همان‌طور که ‌بهائیان اسلام را شریعت منسوخ و ناحق به شمار می‌آورند. اگر مباحث پایان ناپذیر و توافق ناکردنی‌ کلامی – فلسفی نادیده گرفته شود ، تنها چیزی که باقی خواهد ماند، تفاوت چند میلیونی تعداد پیروان تشیع و بهائیت‌ است.

گمان نمی‌کنم شیعیان، اقلیت و اکثریت بودن را مبنای حق و باطل بودن به شمار آورند. برای این‌که شیعیان در مقابل اکثریت سنیان‌، اقلیتی بیش نیستند. مسلمین هم در مقابل مسیحیان اقلیت محسوب می‌شوند.

‌بدین ترتیب، انحصار‌گرایان هم اگر خواهان زندگی صلح‌آمیز باشند‌، چاره‌ای جز پذیرش «حق ناحق بودن» ندارند. به تعبیر دیگر، ‌می‌توان خود را حق و دیگری را باطل‌ به شمار آورد و در عین حال برای زندگی صلح‌آمیز، ‌دیگری باطل (ناحق) را تحمل کرد.

۳-۱- مسأله‌ی ما، دفاع از حقوق همه‌ی آدمیان به عنوان انسان است. به فرض آن‌که اثبات شود آیینی ناحق است، از موضع حقوق بشر، «ناحق بودن» خود یک حق است. حتی اگر اثبات شود آئینی ناحق است، فعال حقوق بشر، از حق نا‌حق بودن هم دفاع خواهد کرد.

بدین ترتیب، ما بدون آن‌که خود را درگیر مباحث تاریخی- کلامی کنیم، از حقوق پیروان تمام ادیان، و بهائیان، دفاع می‌کنیم. داوری در خصوص صدق و کذب باورهای بهائیان، کار فیلسوفان و متکلمان است، داوری در خصوص تاریخچه‌ی تکوین بهائیت کار مورخان است، اما دفاع از حقوق شهروندی بهائیان، وظیفه‌ی همه ی آدمیان است.

پاورقی:

1- منبع .
2- در سال ۲۰۰۶ یکی از ‌روشنفکران سرشناس، در یکی از سخنرانی‌های من حضور داشت. دوستی با تاکید بر بهایی بودن فرد یاد شده، اعتراض شدید خود و برخی دیگر از دوستان را به من‌ اعلام کرد. به او گفتم هیچ‌کس شرکت‌کنندگانِ پای سخنرانی‌های عمومی را انتخاب نمی‌کند. این توضیح او ‌را قانع نساخت. اضافه کردم که فرد مورد نظر شما، بهایی نیست، بلکه دین‌ستیز است و با همه‌ی ادیان سر ستیز دارد. برداشت من این بود که پس از این توضیح مساله‌ی آن دوست حل شد. یعنی خداناباوران از بهائیان قابل تحمل‌ترند.

یک استاد ایرانی در یکی از دانشگاه‌های بنام آمریکا اشتغال دارد. محافل سیاسی و اقتصادی ایران با این استاد روابط گرمی‌ دارند. بسیاری تردید ندارند ‌که ‌او ‌بهایی است، اما آن‌ها که با وی در ارتباط‌اند، می‌گویند وی بی‌دین است. بدین ترتیب مسأله حل می‌شود. ارتباط با بی‌دین، موجه و ارتباط با بهایی، ناموجه است.

اگر به نشریات و سایت هایی ‌که متعلق به جریان روشنفکری دینی است نگریسته شود، در آن‌ها مقالات افرادی که در گذشته چریک فدایی خلق (اقلیت و اکثریت)، توده‌ای و... بوده‌اند و اینک هم خداناباورند، منتشر می‌شود، با چپ‌های خدا ناباور مصاحبه می‌شود. ولی هیچگاه یک مقاله از یک بهایی در این نشریات و سایت‌ها دیده نمی‌شود. روشنفکری دینی که این گام مثبت را برداشته است، اگر واقعاً به پلورالیسم اعتقاد دارد، باید بهائیان را هم شامل ‌این نوع رواداری کند.

3- سوزان لی اندرسون، فلسفه کیرگگور، ترجمه خشایار دیهیمی، طرح نو، ص۳۸.
4- فردانیوز

5- ۱۴/۲/۱۳۸۷ شیراز.

آقای خمینی به طور مکرر بهائیان را اسرائیلی خوانده است. می گوید: «اگر دولت ایران رابطه خود را با کشور اسرائیل قطع کند‌؛ آن وقت روحانیت ایران یک‌صدا بر تحریکات کشور‌ها‌... علیه حکومت شیعه ایران قیام خواهند نمود... کسانی که به نام تجدد‌؛ روحانیت را ضعیف می‌کنند ،توسعه فساد را دامن می زنند. ما با "‌اسرائیل‌" و " بهائی‌ها‌" نظر مخالف داریم و تا روزی که مسوولین امر‌؛ دست از حمایت این دو طبقه برندارند؛ ما به مخالفت با آن‌ها ادامه می‌دهیم» (‌صحیفه نور ج۱-ص۷۷).

«وای براین مملکت‌؛ وای براین هیا‌ت حاکمه‌! وای بر این دنیا‌! وای بر ما! وای بر این علمای ساکت‌! وای بر این نجف ساکت‌! این قم ساکت است. این تهران ساکت است‌. این مشهد ساکت‌! این سکوت مرگبار اسباب این می‌شود که زیر چکمه‌های اسراییل‌؛ به دست همین بهائی‌ها‌؛ این مملکت ما ؛ این نوامیس ما ؛ پایمال شود‌‌... اگر همه علمای اسلام یک مطلبی را بگویند‌؛ حالا که خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر یهود است و حزب یهود- که همین حزب بهائیت است‌- این خطر که حالا نزدیک شده‌؛ اگر آقایان‌؛ علمای اعلام‌؛ خطبا‌؛ طلاب‌؛ همه با هم همصدا بگویند که آقا ما نمی خواهیم که یهود بر مقدرات مملکت ما حکومت کند» (‌صحیفه نور- ج۱-ص ۲۱۳ و ۲۱۶). «دین شما مردم مسلمان در معرض مخاطره و هجوم قرار گرفته است. دولت شما می‌خواهد به دست بهایی‌ها و اسرائیلی‌ها شما را از بین ببرد. بدانید که دولت شما به دو هزار بهایی، هر یک پانصد دلار کرایه داده که به لندن بروند، جمع شوند و علیه قرآن و پیغمبر شما تصمیم بگیرند» (‌صحیفه نور، ج ۱‌، ص ۲۷۷).

6- انحصارگرایی (exclusivism)، شمول‌گرایی (inclusivism) و کثرت‌گرایی (pluralism) سه رویکرد مختلف نسبت به تنوع ادیان‌اند که نجات‌بخشی و حقیقت‌مندی ادیان مختلف را تبیین می‌کنند.

نظر خود را بنویسید