سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
بدنبال بهائی شدن شیرین عبادی و دخترش صورت گرفت:
اصلاح طلبان به صورت دسته جمعی به آئین بهائی مشرف شدند
امروزه دیگر برای همه روانپزشکان و روانکاوان مشخص شده است که یکی از علائم آشکار سندروم بهائی ستیزی در مراحل پیشرفته آن اینست که فرد بیمار همه را بهائی می بیند . مرحوم عبدالله خان شهبازی در پایان حیات مطبوعاتی خویش در چند ماه گذشته ، چنین علائمی را به وضوح از خود نشان می داد . وی بی پروا افرادی را به بهائی بودن نسبت می داد که خوانندگانش نسبت به تمامی اتهامات وی مشکوک شدند و صحت همه ادعاهای وی زیر سوال رفت. در نوشته های شهبازی افرادی مانند احمد زید آبادی و سعید امامی و روح الله حسینیان در کنار هم قرار گرفته و همگی ریشه های بهائی پیدا کردند. اما مقاله ی روزنامه کیهان [i] که توسط فردی بنام مهدی نائینی نگاشته شده رکورد علائم بیماری را شکسته است . در این مقاله کلیت جریان اصلاح طلبی تحت عنوان " لایه های پنهان تشکیلات بهائیت" متهم شده است.
تجربه نشان داده است که علائم اولیه این بیماری بصورت ایراد اتهام بهائی بودن به شخص هویدا، نخست وزیر پر سابقه زمان حکومت پهلوی، آغاز می گردد. اگر این بیماری در همین مرحله اولیه با بررسی منصفانه و تحقیق و تتبع تاریخی درمان نگردد به سرعت ذهن و فکر فرد مبتلا را مخدوش نموده و از آن پس وی به همه کس و همه چیز مظنون می گردد و هر حرکت تاریخی و هر اقدام اجتماعی را نوعی اقدام در جهت حمایت از جریان بهائیت در طول تاریخ یکصد و شصت ساله آن می شمارد. تنها نگاهی به جملات پایانی مقاله آقای نائینی به خوبی این جریان گردابی سقوط فکری را نشان می دهد که چگونه از نظر ایشان تمامی مطالبات حق طلبانه ملت ایران در جهت ارتقاء حقوق اولیه انسانی در کشورشان، در سطح توطئه ای برای بهره مند کردن بهائیان از گفتمان حقوق بشر، تقلیل یافته است. در هر صورت در این مختصر کاری به آقای نائینی و خط دهندگان ایشان نداریم و ایشان را وا می گذاریم تا با مقالات عجیب و غریب خود اسباب تفریح خاطر روشنفکران ایرانی را فراهم آورند. اما برای آن دسته از بهائی ستیزان نو پا که تازه علائم اولیه این بیماری صعب العلاج را در خود مشاهده می کنند نسخه ای ارائه می دهیم باشد که از منجلاب ساخته و پرداخته دروغ گویان نجات یابند.
بعنوان اولین اصل در بررسی جامعه بهائیان ایران ، باید این حقیقت را اذعان نمود که فرد بهائی هیچگاه آئین خود را انکار نمی کند و در این راه از هیچگونه فداکاری ابا ندارد. محقق تاریخ نیازی ندارد به گذشته برگردد و شهادت بیش از بیست هزار نفر بابی و بهائی را در دوران قاجار، تنها به سبب شهامت در اظهار عقیده، مورد موشکافی قرار دهد [ii]. همچنین لزومی ندارد که حبس و زندان و سرکوب و آوارگی صدها هزار بهائی در طول تاریخ یکصد و شصت ساله آن یک به یک بررسی گردد. محقق تاریخ برای اطمینان از صحت این مدعا کافیست تنها به دور و بر خود بنگرد و در طول سالیان بعد از انقلاب اسلامی که بهائیان از بسیاری از حقوق انسانی و شهروندی خود محروم شدند دقت فرماید و ببیند که چگونه این جامعه سیصد هزار نفره همه گونه محرومیت و سختی را بجان خریدند ولی حاضر نشدند حتی به ظاهر ایمان قلبی خود را کتمان نمایند. هزاران کارمند شاغل و بازنشسته بهائی را مشاهده نماید که تنها به خاطر ثبت اعتقاد خود و استنکاف از تظاهر به مسلمان بودند از حقوق کارمندی و بازنشستگی محروم گردیدند. هزاران هزار دانشجو و داوطلب بهائی را ملاحظه نماید که به علت ثبت صادقانه مذهب خود در فرمهای دانشگاهی از ادامه تحصیل محروم شده و می شوند.این صراحت و شهامت در ابراز عقیده در همین زمان و در کنار گوش هر محقق وجود دارد و نمی توان آنرا انکار نمود.
بنابر این افرادی مانند هویدا که بارها و بارها تظاهر به مسلمان بودن می کردند و در بسیاری موارد بالصراحه خود را مسلمان نامیده اند در میان جامعه بهائی جائی ندارند. جامعه بهائی ایران نیز هیچگاه این افراد را بهائی ندانسته و در بعضی موارد رسما انتساب بعضی از این افراد را تکذیب کرده است. متاسفانه از زمان قاجار که ناصر الدین شاه حکم قتل عام بابیان را صادر کرد ، در این مملکت رسم شده است که افراد برای اینکه از شر دشمنان خود خلاص شوند سریعا اتهام بهائی بودن را به وی وارد می کردند و در مورد هویدا و امثال او نیز چنین اتفاقی افتاده است.
دومین اصلی که محقق تاریخ در مورد بهائیان باید فرا گیرد، دلبستگی و عشق بی قید و شرط بهائیان به کشور ایران است. برای بهائیان، ایران تنها یک وطن نیست، بلکه محل تولد آئینی جدید است که هر قطعه از مرز و بوم آن با فداکاریها و جانبازیهای عاشقان این آئین متیمن و متبرک شده است. بهائیان خیانت به این مرز و بوم را نهایت درجه پستی و دنائت و گناه عظیم می شمرند. آنان نهایت تلاش و کوشش خود را در همه زمینه ها بکار می برند که کشور ایران آباد ترین اماکن روی زمین و حکومت ایران محترمترین حکومات جهان گردد. بنابراین هر فردی که کوچکترین خیانتی به این آب و خاک نماید ، همین دلیل کافیست که وی را از جرگه بهائیان خارج سازد.
سومین اصلی که محقق تاریخ باید در مورد جامعه بهائی ایران در نظر داشته باشد ، اصل اجتناب بهائیان از درگیر شدن در منازعات سیاسی احزاب در کشور ایران است. از آغاز تاسیس جامعه بهائی در ایران بهائیان همواره اعلام داشته اند که نه از گروهی سیاسی طرفداری می کنند و نه با گروهی سیاسی سر دشمنی دارند. بهائیان همواره خود را از مناقشات سیاسی کنار کشیده اند. شاید خرده گیری بعضی از روشنفکران ایرانی به بائیان همین مسئله بوده است که فی المثل چرا در زمان مشروطه و یا در زمان وقایع شهریور بیست جانب یکی از طرفین را نگرفتند . این انتقاد در مواردی بر علیه بهائیان مطرح شه است. ولی نکته اینجاست که بهائیان در طول تاریخ خود ، بر این اصل پای فشرده اند . لذا هر شخصیت سیاسی که به یکی از جریانات حزبی در ایران متمایل باشد ، همین تمایل سیاسی او دلیل بر آنست که بهائی نیست. بنابر این نه مشروطه خواهان و نه استبدادیون ، نه توده ای ها و نه طرفداران دکتر مصدق ، نه سلطنت طلبان و نه فراماسونر ها ، نه مجاهدین و نه چریکهای فدائی ، و بطور خلاصه هیچیک از افرادی که درگیر یکی از این جریانات سیاسی بودند را نمی توان به جامعه بهائی نسبت داد.
آخرین نکته که توجه مورخین و محققین را به آن جلب می کنم آنست که دیانت بهائی یک دیانت ارثی نیست که از پدر به فرزند منتقل شود. هر فرد بهائی در زمان بلوغ باید خود مستقلا تصمیم بگیرد که آیا تمایل دارد به جامعه بهائی ملحق شود و یا خیر. در دیانت بهائی حکم ارتداد وجود ندارد و افراد می توانند آزادانه هر زمان که بخواهند انتساب خود را به این آئین خاتمه بخشند. لذا اینکه فردی پدر و یا پدر بزرگ وی بهائی بوده بهیچوجه دلیل بر بهائی بودن وی نمی گردد، تا چه رسد به اینکه یکی از اقوام دور وی به بهائیت منتسب باشد. گسترش جامعه بهائی در کشور ایران بقدری بوده است که کمتر کسی را می توان یافت که یکی از اقوام نسبی و یا سببی وی در برهه ای از زمان بهائی نبوده است. لذا استدلال افرادی مانند عبدالله شهبازی که عجولانه هر فردی را صرفا به دلیل قوم و خویشی با یک فرد بهائی متهم می سازند صحیح نیست.
متاسفانه بیماری بهائی ستیزی در موارد پیشرفته خود آنچنان فرد را روان رنجور می سازد که به سختی می توان علاجی برای آن پیدا کرد. خوشبختانه نسل قدیم بهائی ستیزان در کشور ایران رو به انقراض است . امیدوارم نسل جدیدی که پا در این بی راهه گذاشته اند با قدری انصاف و دقت در این نوشته بنگرند و خود را از فرو افتادن در این مسیر بی نتیجه نجات دهند.
[i] (شماره 19170 مورخ دهم شهریور صفحه 12)
//www.magiran.com/npview.asp?ID=1687460
[ii] این افراد قوم و طایفه خاصی نبودندبلکه همگی ایرانیانی مانند ما بودند که پدرانشان مسلمان بوده و از سلک روحانیون و تجار و بازاریانی بودند که با شهامت در راه عقیده تازه خود پایداری کردند . آنها می توانستند تنها با انکار عقیده جدید و تنها تظاهر به مسلمانی همه امتیازات گذشته خود را بدست آورند.
منبع: سایت گویا
نظر خود را بنویسید
مقاله بسیار زیبا
minaارسال شده در : 1387/6/21
مقاله بسیار زیبایی بود.موفق باشید.
استد لال
nimaارسال شده در : 1387/6/19
متاسفانه کسانی که به بهایی
ستیزی مشغولند ظاهرا از قوه استدلال و تن دادن به قبول برهان عاریند وگرنه هر برگ تاریخ این دین نشانه و دلیل روشنی است برای هر منصف عادل باشد که این مقالات محرکی شود بر تحریک قوه تفکر و استدلال انان
__
pegahارسال شده در : 1387/6/15
مقاله ای بود که واقعا قابل تقدبر ، بسیار زیبا و منطقی بود می تونم این مقاله رو یکی از زیبا ترین مقاله هایی بدونم که در این روزا خوندم از برپای عزیز هم تشکر می کنم (پگاه)
بیماری بهائی ستیزان
یک جوان ایرانیارسال شده در : 1387/6/14
مثال بسیار جالبی در مورد بهائی ستیزان زده اید،حقیقتا این یک بیماری هست که باید آن را ریشه یابی کرد، ویروس آن انگیزه های رسیدن به قدرت و شهرت و ثروت بیشتر بوده است. چنانکه اکثرا افرادی بر طبل بهائی ستیزی کوبیده اند که می خواستند به نوائی برسند.