سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
همیشه دوستان مهربان بهائیان که از بی عدالتی های وارد بر ایشان در رنجند به آنان می گویند: شما چرا اصرار دارید دین خود را بهائی بیان کنید و از این راه این همه مشکلات را به جان بخرید؟ دین موضوعی است باطنی و شخصی و شما می توانید ضمن اعتقاد به دیانت بهائی با مسلمان نامیدن خود از همهء حقوق شهروندی برخوردار شوید. حتی عده ای معتقدند که روش صحیح، نه فقط مصلحت آمیز، در این مورد تقیه است و پافشاری بهائیان را در بهائی نامیدن خود نشانهء تعصب می دانند.
من که خود به عنوان یک فرد بهائی در ایران از تحصیلات عالی و شغل شایستهء توانایی های خود و بسیاری حقوق اجتماعی دیگر محروم شده ام همیشه به این سؤال از دید یک فرد بهائی نگاه می کردم که معتقد به حضرت بهاءالله است. اعتقادات هر فرد هم زمینه رفتار و حالات او را تعیین می کنند. اعتقاد یعنی عشق به یک مرجع و یک عاشق واقعی هرگز منافع شخصی خود را بر معشوقش ترجیح نمی دهد؛ ذکر فداکاریهایش را در راه عشق جز برای معشوق شایسته نمی داند؛ هرچه بیشتر در راه عشق زجر بکشد بیشتر احساس سعادت می کند؛ و همهء آنچه در ادبیات عرفانی ما دربارهء عشق گفته شده است.
در پاسخ به دیگران هم همیشه از جنبهء اخلاقی قضیه وارد می شدم و می گفتم در دیانت بهائی تقیه نداریم، زیرا "صدق و راستی اساس جمیع فضائل انسانی است" و "جمیع معاصی به یک طرف و کذب به یک طرف؛ بلکه سیئات کذب افزونتر است و ضرش بیشتر". دروغگویی برای حفظ منافع شخصی یکی از عوامل اصلی است که وضعیت کشور ما را به این روز انداخته است. مردم به جای اینکه برای حل مشکلات بیندیشند و زحمت بکشند، با دروغ بر آنها سرپوش می گذارند و هیچوقت هیچ مشکلی حل نمی شود. (این نکته به راستی جای بحث زیادی دارد و امیدوارم بیشتر دربارهء آن تفکر و تعمق گردد.)
اما اکنون به تدریج جنبهء دیگری از این حقیقت بر من آشکار شده است و آن تأثیرات این روش بهائیان در سطح کلان جامعهء ایران است. اگرچه در قانون اساسی ایران به تقلید از کشورهای مدرن تفتیش عقاید ممنوع شد، اما در عمل هرگز این اصل رعایت نگشت. اگرچه بعد از انقلاب اسلامی تفتیش عقاید شدت بیشتری یافته است اما قبل از آن هم در دوران پهلوی، شاید به طور خفیفتری، وجود داشت. امروز من تأکید بهائیان بر بهائی نامیدن خود را در هر جا که از آنان سؤال می شود تلاشی شجاعانه در راه تحقق اصل ممنوعیت تفتیش عقاید می بینم، ولو خودشان از این تأثیر آگاه نباشند. اگر هرکسی برای اینکه بتواند به دانشگاه برود یا استخدام شود خود را به دروغ مسلمان بنامد، و این کاری است که همهء افرادی که در خانوادهء مسلمان به دنیا آمده اند و هیچ اعتقادی به اسلام ندارند اکنون انجام می دهند، چه موقع این رویه که خلاف قانون اساسی است اصلاح خواهد شد؟
به راستی چرا هرجا که می خواهید فرمی پر کنید، برای ورود به مدرسه یا دانشگاه، برای استخدام، برای گرفتن گذرنامه و غیره، یک ستون مذهب هم هست؟ (البته بعضی ستونهای دیگر هم هست که به نظر من باید برداشته شود اما فعلاً با آنها کاری نداریم.) کارکرد این ستون مذهب چیست؟ وجود آن بر چه باورهایی استوار است؟ با کمی تفکر به این نتیجه می رسیم که اعتبار آن باورها امروزه زیر سؤال رفته است اما اثرات آنها همچنان در روشهای جامعهء ما باقی است.
وجود ستون مذهب مبتنی بر این باور است که هر کسی مذهبی دارد. در روزگاران گذشته افراد در جماعت مذهبی خاصی به دنیا می آمدند و همان مذهب را داشتند اما امروزه می بینیم که چنین نیست و بسیاری از افراد متدین به هیچ دینی یا پیرو هیچ مذهبی نیستند. اگرچه در مملکت ما شاید روی کاغذ هرکسی دینی داشته باشد اما در صحبتهای صمیمانه با افراد می بینیم که بسیاری از آنها به راستی پیرو هیچ مذهبی نیستند.
وجود ستون مذهب مبتنی بر این باور است که هر کسی بر طبق مذهب خود عمل می کند. پس اگر بدانیم مذهب او چیست می توانیم از اعمال او با خبر باشیم. مثلاً اگر مسلمان باشد می توانیم مطمئن باشیم که مشروبات الکلی نمی خورد، دزدی نمی کند، چشم پاک است و غیره. در روزگاران گذشته که افراد اعمالی مستقل از جماعت مذهبی خود نداشتند شاید این کار ممکن بوده است. اما امروز این که پیروان ادیان بر طبق دستورات دینی خود عمل نمی کنند مثل روز روشن است. پس ستون مذهب از این لحاظ هیچ فایده ای ندارد.
وجود ستون مذهب مبتنی بر این باور است که هر کس بر طبق مذهب خود می اندیشد. پس اگر بدانیم چه مذهبی دارد می توانیم از نوع تفکر او مطلع باشیم. در گذشته که افراد اندیشه ای مستقل از جماعت مذهبی خود نداشتند شاید چنین بوده است، اما امروز بسیاری از افراد مستقل می اندیشند و اگرچه ممکن است پیرو دینی باشند و اعمال آن مذهب را به جا آورند اما تنوع عقاید دینی به قدری زیاد است که نمی توان فهمید مثلاً مسلمانی که همهء اعمال عبادی و غیره را به جا می آورد چه باورهایی دارد.
وجود ستون مذهب به این معنی است که نوع مذهبی که فرد دارد برای سازمان مهم است و این خود به معنای آن است که در آن سازمان تبعیض مذهبی وجود دارد. اگر اینکه فرد چه مذهبی دارد مهم نبود که مورد سؤال قرار نمی گرفت.
وجود ستون مذهب همچنین نشانهء آن است که دولت یا سطوح بالای یک سازمان دیگران را زیردستان خود می بینند و به خود حق می دهند هرچه می خواهند از آنان بپرسند و هر طور می خواهند با آنان رفتار کنند، و دیگران هم این حق را قبول دارند و کسی از آنان نمی پرسد که به شما چه ربطی دارد. افراد برای این که به سازمان مورد نظر خود راه یابند هر چیزی را می پذیرند و به هر سؤالی جواب می دهند و هیچ حقی برای خود قائل نیستند.
سؤال از دین و مذهب افراد بر طبق قانون اساسی ایران ممنوع است؛ این کار نه هیچ مبنای منطقی دارد، نه هیچ فایدهء عملی؛ این کار نتایج زیانبار اجتماعی بسیار دارد؛ علی رغم همهء این واقعیتها این کار هر روز در ایران انجام می شود. برای تغییر این رویه چه می توان کرد؟ حقوقدانان، اصحاب رسانه های گروهی، مردم عادی هریک در این راه چه قدمی برداشته اند یا می توانند بردارند؟ در این موارد می توان بسیار صحبت کرد، اما آنچه افراد بهائی تا کنون انجام داده اند آن است که لااقل با دروغ بر این مشکل سرپوش نگذاشته اند، و از این طریق باعث شده اند که این مسأله ولو به طور محدود مورد توجه قرار گیرد. امروز نشانه های مثبتی به چشم می خورد که افراد و گروههای روزافزونی خواستار رعایت حقوق شهروندی اقلیتهای مذهبی از جمله بهائیان گشته اند. یکی از خواسته های کاملاً قانونی این گروهها می تواند این باشد که "تفتیش عقاید ممنوع!"
منیع: عصر نو
نظر خود را بنویسید