سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
وندی مؤمن
ترجمه سمندر مشکی باف
... وفای به عهد کنید و در اعمال خود و کردار خویش آنچنان صادق باشید که هر عضوی از اعضاء تجسّم کاملی از سجایای صداقت، محبّت، ایمان، مهربانی، سخاوت و شهامت باشد ... از ماسویالله منقطع گردید و منجذب نفثات الهیّه باشید... (ترجمه – از آثار بهائی)
رها سازید هفت اوینی در بند را!
شاید شنیده باشید آن عبارتی را که میگوید، "رانندگی به وقت سیاهمستی"، که گویای ارتکاب جرمی است که مست کرده باشی و فرمان اتومبیل به دست، قصد هدایتش داشته باشی. این عبارت، که در ایالات متّحده باب شد، گویای داستانی نژادی است که گفته میشود مرد مسئول نظم و قانون که پلیسش نامیدهاند، هر رانندهای را که سیاهش بیند، از حرکت بازش دارد، پرس و جویش نماید، جست و جویش کند و جریمهاش نماید که جرمش سیاه بودن است؛ این است میراث نژادپرستی در امریکا.
رها سازید هفت اوینی در بند را!
بهائیان ایران میدانند این داستان را و به خوبی لمس میکنند مفهوم آن را. خودسرانه دستگیر میشوند، خانههایشان به غارت میرود و چپاول میگردد، کتابهایشان نابود میشود، کودکانشان را آموزگاران و معلّمان میآزارند در مدرسهها، و دانشآموزانشان چون به نیمه راه تحصیل میرسند، بازشان میدارند از ادامهء راه که به درون دانشگاه راه ندارند هرگز. این است وضعیتی که بهائیان از بازگشت آزارها که در این سالها چون رگباری از همه سوی جامعه را احاطه کرده، تحمّل میکنند و بار سنگینش را بر خود هموار میسازند.
رها سازید هفت اوینی در بند را!
اگر بهائی هستی و دم میزنی در ایران و نفسی از بُن جان برمیآوری تا تو را ممدّ حیات باشد و مفرّح ذات، پس احتمال دارد که متّهم شوی به آنچه که آن را "دم زدن وقتی که بهائی هستی" میخوانم. بگذار تعریفش کنم بهر تو؛ نفس وجودت خلاف قانون است؛ "تو خطری هستی برای امنیت کشور." آن مسئولِ گرفتن داد مظلومان که دادستان کلّش نامیدهاند و نامش را به "آیتالله قربانعلی درّی نجفآبادی" شهره ساختهاند، گفته است همین که بگویی تو وابسته به امر بهائی هستی، گفتارت غیر قانونی است و کردارت غیرقانونی است و پندارت نیز. پس نتیجه گرفتیم که بهائی، بنا به تعریف، خطرناک است. هر بهائی که کلامی ادا کند و گفتاری بر زبان راند که گویای باورهایش باشد و اعتقاداتش و حتّی بخواهد آنچنان عمل کند که باورهایش به او میگوید، مجرم است؛ گناهکار است؛ بزهکار است؛ جزایش باید داد. چنین است میراث نژادپرستی در ایران.
رها سازید هفت اوینی در بند را!
پس دیدنش چندان دشوار نیست که آن فرد بهائی که به اجرا گذارد تعالیم بهاءالله را در خدمت به جهان بشری، یکسان عمل کند با زن و با مرد، پیشه کند صداقت را و امانت را، بایدش در زندان انداخت؛ بایدش از جامعه جدا کرد و در قفسی تنگ محبوس ساخت. اینگونه خطرناک شخصی را نتوان اعتماد کرد که وکیلی یابد که او را دفاعی نماید (حتّی اگر این وکیل دکتری باشد و او را جایزهء صلح نوبل تقدیم کرده باشند – شیرین عبادی)؛ به راستی باید که او را، آن وکیل را نیز، در بند کرد و به زندان گرفتار ساخت! به راستی نیازی نیست به متّهم کردن بهائی به عملی و جرمی و بزهی، که همان بهائی بودنش جرم است و محکوم میکند او را.
رها سازید هفت اوینی در بند را!
پس جای شگفتی نیست که هفت تن بهائی ایرانی را، که برجسته بودند و شناخته شده در میان آنها، در زاویه زندان محبوس ساختند، و اینک به سالی از در قفس کردنشان میگذرد. به راستی جای گریزی نیست از این سرنوشت اگر بهائی باشی و پای بفشاری که اینک دمی زنی در ایران و نفسی برکشی از بُن جان. هنوز باید اتّهامها وارد ساخت بر آن هفت تن، امّا درّی اهل نجفآباد متّهم ساخت آنها را به جاسوسی از برای کشوری دیگر، از برای اسرائیل و گفت که توهین کردهاند به مقدّسات. اینک دیگربار، جامعهء بینالمللی بهائی خبر میدهد که به آن نیز بسنده نکردهاند و اتّهامی دیگر دست و پا نمودهاند و بر آنچه که از پیش بود افزودهاند. میگویند در روی زمین فساد به پا کردهاند و به گفتهء آنها "مفسد فیالارض" شدهاند.
رها سازید هفت اوینی در بند را!
اینک، شاید بیندیشی که چنین مفهومی چقدر غریب است. اگر تعالیم بهاءالله را بنگری و بهائیان را نظری بیندازی، پس آنگاه به قیاس بنشینی و اینان را با آن کسان مقایسه کنی که به قاچاق بپردازند، آدمیان را به بند کشند و به فراسوی مرزها ببرند، موادّ مخدّر را سوداگری کنند، اسلحه را غیرقانونی به کشورهای دیگر بفرستند و تصاویر نازیبا از پیکر زنان و مردان فراهم آرند و به نمایش گذارند، یا حتّی با برخی مردان و زنان سیاست مقایسه نمایی، سخت دشوار مینماید که در خیال خود مجسّم نمایی بهائی را که بتواند بذر فساد در دل زمین بکارد و قصد آلوده کردن آن را داشته باشد. امّا، سپس میبینی که این عبارت مبهم برای انبوهی از مجرمان به کار میرود و بخصوص از برای کسانی که رهبری ایران به لحاظ عقیدتی با آنها مخالفتی دارد و پذیرای باورهای آنها نیست. آه، که این از برای تو نیز مصداق یافته است که از بُن با بنیان باورهای بهائیان مخالفند و پذیرایش نیستند هرگز.
رها سازید هفت اوینی در بند را!
اسفا که اگر به "مفسد فی الارض" بودن محکومت کنند، شاید که جان از تنت بستانند و پیکرت را بر دار آویزند. بیایید دستی به دعا برداریم که سرنوشت آن هفت تن چنین نباشد؛ آن هفت تنی که زمانی امور بهائیان ایران اداره میکردند و اینک در آن زندان که اوینش نام نهادهاند، در شهری به نام طهران، اندک اندک آب شوند، ضعیف گردند و به تحلیل روند.
رها سازید هفت تن اوینی در بند را!
میبینید که چه خطرناک است دم زدن آن زمان که بهائی هستی – امّا دوست میدارم این دم زدن را و در خطر زیستن را؛ آیا تو نیز دوست میداری اینگونه زندگی کردن را؟
نظر خود را بنویسید