×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

چه می کند این اصل بیست و سوم؟
1388/08/13

منبع: ایران گلوبال

گفته می شود که، در قانون اساسی ایران، داشتن عقیده آزاد است اما غالباً، نکته ای ظریف و البته اساسی، مورد غفلت واقع می گردد و آن، اینکه مگر داشتن عقیده، آزادی می خواهد؟ این آزادی را چه کسی و به چه کسی می دهد؟ آیا غیر از خداوند، کسی می تواند آزادی «داشتن عقیده» را به کسی بدهد و یا از کسی بگیرد؟ داشتن عقیده، یعنی نهان افراد. یعنی عالمی که کسی غیر از خداوند بدان راهی ندارد. قانون، منشوری که انسانها آن را وضع می کنند، چه کنترلی بر نهان افراد دارد؟ او در مقامی نیست که بتواند داشتن عقیده را آزاد کند و یا آن را منع نماید. اگر قانون، داشتن عقیده را جرم بشمارد، و اگر کسی این جرم را مرتکب شود، قانون چگونه می تواند این جرم را کشف و مرتکب آن را مجازات کند؟ او وسیله ای برای این کار در اختیار ندارد. قانون، با ظهور کار دارد و نه بطون. عملی باید اتفاق بیفتد به گونه ای که قابل بررسی گردد و آنگاه قانون، آن را با معیارهای خود بسنجد و قضاوت کند. از دید قانون، عقیده، هر چه که می خواهد باشد، مادام که از عرصه غیب به عالم شهود نیاید، بیان نشود وکسانی آن را نشنوند، عملاً وجود ندارد، تا چه رسد که بخواهد در بارۀ آن اظهار نظر کند و حکم بدهد که آزاد باشد و یا نباشد. چنین عقیده ای، در نظر قانون و قانون گذار، هیچ است وهیچ عاقلی، بر هیچ، حکم نمی دهد که آزاد است و یا نیست و یا اینکه باید آن را مورد تعرض و مواخذه قرار داد یا نداد. با این حال، ملاحظه می کنیم که اصل بیست و سوم قانون اساسی ایران، به صراحت می گوید که:

تفتيش عقايد ممنوع است و هيچكس را نميتوان به صرف داشتن عقيده اي مورد تعرض و مواخذه قرار داد.

در این اصل، داشتن عقیده با کلمه «صرف»، مورد تاکید قرار گرفته واذهان بسیاری را به این باور رسانده است که فقط و فقط، داشتن عقیده آزاد است و نه چیزی دیگر و از جمله اظهار عقیده. اما در سطور فوق، نشان داده شد که چنین تصوری، فاقد وجاهت منطقی است. «داشتن عقیده» آزادی نمی خواهد. طرح مساله ای به نام «آزادی داشتن عقیده»، در حیطه عالم بشری و قانون، سخنی بی اساس است. در این صورت، آیا ذکر این عبارت در قانون اساسی، مایه حیرت نیست؟ آیا اصل بیست و سوم، سخنی نه تنها نادرست، که اصولاً لغو و بی معناست؟ آیا حداکثر و در بهترین و خوش بینانه ترین حالت، باید آن رایک سخن بدیهی شمرد؟ آیا ممکن است، قانون اساسی، که اساس شکل گیری دیگر قوانین است را، لغو دانست؟ آیا می توان، قانونی راکه نتیجه اندیشه دهها متفکر وحقوقدان، و خصوصاً در مورد این اصل، اندیشمندان جهان، می باشد، سخنی بی محتوی دانست؟ به هیچ وجه.

باید اذعان نمود و بلکه آن را بدیهی دانست، که مقصود قانون گذار از عبارت «داشتن عقیده» همانا، و بدون هیچ تردیدی، «بیان عقیده» است، هر عقیده ای که می خواهد باشد. واضح است که این نظر، یک تفسیر از اصل بیست و سوم، نیست. این یک برداشت و یا نظر شخصی نیست. کسی نمی تواند بگوید که این نظر تو است ولی من نظر دیگری دارم. برداشت دیگری وجود ندارد. عبارات این اصل، غیر از این، نمی تواند معنای دیگری داشته باشد. ممکن است کسی بگوید که نباید اظهار هر عقیده ای، آزاد باشد . بحثی نیست. اما قانون اساسی، و اصل بیست و سوم آن، می گوید که اظهار عقیده آزاد است . اگر ایرادی هست به قانون اساسی باید وارد آید و نه این که وجود آن را در قانون، منکر شویم و آن را تحریف کنیم. این اصل، یا لغو و بی معناست و یا معنایش این است که هیچ کس را نمی توان به صرف بیان و اظهار عقیده خود، مورد مواخذه قرار داد.اما،نمی توان قانون اساسی را لغو دانست. در ابتدای همین اصل، می گوید که «تفتیش عقاید، ممنوع است». تفتیش عقاید یعنی چه؟ مقدمه تفتیش عقاید، بیان عقاید است. بدون بیان عقیده، چیزی وجود ندارد تا تفتیش شود. پس اگر قانون گذار، تفتیش عقاید را ممنوع می کند، به تلویح ابلغ از تصریح می گوید که بیان عقیده آزاد است. لاجرم و به تبع آن، در بخش دوم جمله، آزادی«داشتن عقیده»، یعنی آزادی «بیان عقیده». کاملاً واضح است که اگر فقط به آزادی «داشتن عقیده» معتقد باشیم، این اصل، با خودش نیز ناسازگار می گردد.

اما این اصیل ترین اصل قانون اساسی ایران، در عمل، چگونه اجرا می گردد؟ اشاراتی مختصر به چند مورد، پاسخ لازم را به ما می دهد.

به بهاییان ایرانی، گفته می شودکه نباید دیانت خود را تبلیغ کنید، سهل است، نباید حتی کلمه بهایی را بر زبان بیاورید. دانش اموزان بهایی،مجاز نیستند به گونه ای عمل نمایندکه بهایی بودن انها،در محل تحصیل انها عیان گردد.حتی در مواقعی که معلم مدرسه در سر کلاس،اهانتی به انها و یا دیانت انها وارد کند،پاسخگویی و دفاع دانش اموزان، به منزله تبلیغ دیانت بهایی تلقی و مجازاتهایی را بدنبال خواهد داشت. در دیگر محیطها و حتی در ارتباط با همسایگان نیز چنین رفتارهایی قابل مشاهده است. در مواقعی، به بهایی ایرانی، شاید از سر خیر خواهی، توصیه می شد که اعتقادات خود را در قلب خود محفوظ و محترم بدار اما اظهار نکن و یا به صورت مصلحتی، خلاف آن را بگو.

در سال ۶۷، زندانیانی که محکوم شده و در حال گذران دوران محکومیت خود بودند، مورد بازجویی مجدد قرار گرفتند. مهمترین سوالی که از آنان می شد این بود که آیا بر سر عقاید خود مبنی بر اعتقاد به فلان تفکر هستی یا نه و به اصطلاح، آیا هنوز بر سر موضع خود هستی؟ پاسخ به این سوال، محور تصمیم گیری در مورد سرنوشت فرد قرار می گرفت. پاسخ مثبت و حتی دو پهلو، مرگ وی را بدنبال داشت. حتی پاسخ صریح منفی نیز، اگر با شدت و حدت و حرارت لازم و کافی بیان نمی گردید، ممکن بود باعث نجات وی نگردد. ذکراین وقایع، از سر حدس و از روی ظن و گمان نیست. مسوولان بلند پایه ایران، این اقدامات را تایید کرده اند. آیت الله العظمی حسین علی منتظری، مستنداً، بر وقوع این اعمال صحه گذاشت و بقیه نیز. اختلاف، فقط بر سر حد و حدود و تعداد قربانیان است و در اصل موضوع، شبهه ای نیست. در این مقال، قصد من، ارزش گذاری روی اعمال و یا دفاع از اندیشه های این افراد نیست.دیانت بهایی،مخالف کاربرد خشونت است.نه تنها ان را کارامد نمی داند بلکه یکی از علل اصلی بحرانهای دائم التزایدجهان امروز می شمارد.اما در عین حال، تصریح می کند که ازادی بیان، حق هر انسانی و از جمله افراد فوق الذکر می باشد. آیا این زندانیان، فقط مجاز بودند اندیشه های خود را داشته باشند ولی اظهار نکنند؟ آیا رویکرد مسوولان قضایی وقت به اصل بیست و سوم قانون اساسی، این بود که فقط، داشتن عقیده آزاد است؟

در بسیاری از ادارات دولتی و بعضاً حتی غیر دولتی، در پرسشنامه های مختلف و به انواع ترفندها، بخشی و یا اصطلاحاً ستونی به نام «دین» و حتی «مذهب» وجود دارد. این به چه معناست؟ اگر صرفاً برای اطلاع باشد و یا اینکه شرایط خاصی را برای او مراعات نمایند، نه تنها اشکالی ندارد بلکه مجاز و پسندیده و حتی ضروری است. اما اگر این اقدام برای این باشد که بهاییان را به دانشگاه راه ندهند و یا جواز کسب انها را تمدید نکنند و یا اهل تسنن را به مشاغل مهم اداری، و به همین سیاق یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان را، در این صورت اصل مذکور چه می کند؟ چراشخصی به صرف اظهار عقیده، آن هم در یک برگه، از حقوق خود محروم می شود؟

اما اظهار عقیده، می تواند نوشتاری نیز باشد. ازتوقیف گسترده مطبوعات که بگذریم، ایران، یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین فیلتر کننده سایتها و وبلاگها در جهان است. آنها از اظهار عقیده خود، ممنوع شده اند. نمی توانند نظر خود را بیان کنند. این در حالی است که عقاید آنان، توسط سایتها و وبلاگهای دیگر، مورد حمله و هجوم مدام، قرار دارد و نه تنها ممانعتی وجود ندارد که مورد حمایت نیز واقع می گردند. حداقل صد سایت و وبلاگ، بر علیه بهاییان فعالیت می کنند در حالی که اکثریت قریب به اتفاق سایتهای بهایی، فیلتر شده اند.

اظهار عقیده، شکل رفتاری هم دارد. می توان بدون گفتن و یا نوشتن، اظهار عقیده نمود. دراویش گنابادی، با اجرای مراسم عبادی خود، اظهار عقیده می کنند. بهاییان، با تعطیل کردن کار در روزهای مشخصی از سال، و همچنین با حضور در مکانهای مقدسشان مانند محل شهادت باب در تبریز یا محل زندانی ایشان در قلعه ای در شهر ماکو و یا خانه ایشان در شیراز و یا قلعه شیخ طبرسی در قائم شهر و ادای احترام به آنها، اظهار عقیده می کنند. خانواده های زندانیان، با حضور در پشت دیوارهای زندان اوین وخانواده های معدومین، با حضور در مزار عزیزان خود، مثلاً در گورستان فعلاً ویران شده خاوران، اظهار عقیده می کنند. طرفداران دکتر مصدق، درسالروز مرگ وی، به خانه مسکونی وی در احمد آباد مستوفی می روند.

دانشجویان و یا برخی زندانیان سیاسی و یا دیگران، با اعتصاب غذا، اظهار عقیده می کنند. بازیکنان تیم ملی فوتبال، با بستن مچ بند سبز، اظهار عقیده می کنند. میلیونها نفر با حضور در راهپیمایی و در سکوت، اظهار عقیده می کنند. برخی با سکوت خود، اظهار عقیده می کنند و بسیار اشکال دیگر از روشن کردن چراغهای اتومبیل و بوق زدن گرفته تا تحریم خرید گوشی نوکیا. همه اینها، اظهار عقیده است و مطابق نص صریح قانون اساسی، مجاز و قانونی، اما در عمل، هیچکس مجاز به انجام آنها نیست.

اما بخش مهم دیگری هم مورد غفلت واقع شده است. بر فرض که فقط «داشتن عقیده» آزاد باشد و نه اظهار آن. در این صورت، آیا شخص، این آزادی را داردکه عقیده خود را اظهار نکند؟ آزادی اظهار عقیده، پیشکش، آیا آزادی عدم اظهار عقیده، وجود دارد؟ آیا اظهار عقیده نکردن، در ایران آزاد است؟ اگر کسی بگوید من نمی خواهم عقیده خود را ابراز کنم و می خواهم آن را برای خودم و در قلب خودم داشته باشم، آیا قانون به او این اجازه را می دهد؟ آیا به او اجازه انجام چنین کاری را می دهند؟ اگر پاسخ، مثبت است، پس لزوم ذکر دین و مذهب در این همه فرم استخدام و پرسشنامه و از جمله کنکور دانشگاهها ( گر چه در سالهای اخیر،بصورت غیر مستقیم و با ترفندی جدید ) چیست؟ آیا بسیاری از محکومین و معدومین و از جمله معدومین سال ۶۷، حق نداشتند تا عقیده خود را ابراز نکنند؟ آنها را از سلولهای خود بیرون آورده و مجبور بر اظهار عقیده نمودند. در سویی دیگر، بیش از دویست بهایی تا به حال اعدام شده اند. هیچکدام به جرم اظهار عقیده در ملا عام و بر سر هر کوی و برزن، اعدام نشدند. همه آنها ابتدا مجبور به اظهار عقیده شدند و سپس اعدام گردیدند. به آنها می گفتند که باید اظهار عقیده کنید. آنها در اظهار عقیده نکردن، آزاد نبودند. می بایستی اظهار عقیده می کردند اما شرط رهایی و خلاصی، نه اظهار عقیده واقعی خود، بلکه اظهار آنچه که زندانبانان می خواستند بود. کمی تدقیق در این سیستم فکری، روشن می کند که متولیان این سیستم، حتی اصل آزادی «داشتن عقیده» را هم بر نمی تابند. آزادی اظهار نکردن عقیده، هم تراز، و شاید مهم تر از آزادی اظهار عقیده باشد. اگر این آزادی، سلب گردد، دیگر حتی به حرمت آزادی داشتن عقیده نیز نمی توان امیدی داشت تا چه رسد به آزادی بیان عقیده.

اصل بیست و سوم قانون اساسی، تصریح می کند که بیان عقیده، آزاد است. نمی توان آن را به صرف، آزادی «داشتن عقیده»، فرو کاست که نه تنها کافی نیست، نه تنها فایده ای ندارد، نه تنها نادرست است، نه تنها با عبارات خود این اصل ناسازگاراست، بلکه اصولاً سخنی بی معناست. پیامد پذیرش آزادی بیان، پذیرش آزادی عدم بیان است. اما این شاه بیتِ قصیده قانون اساسی ایران، در عمل متروک مانده است. در ایران، نه داشتن عقیده آزاد است، نه نداشتن آن. نه بیان کردن عقیده آزاد است و نه بیان نکردن آن. پس چه می کند این اصل بیست و سوم در ایران؟ دیگر از اصل بیست و سوم، چه می ماند؟ شیری بی یال و دم و اشکم.

نظر خود را بنویسید