سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
منبع: ایران گلوبال
زبان اتش، اثرمحمد رضا شجریان، استاد بی نظیر اواز ایران، و با شعری از فریدون مشیری، با همان زبان خشونت گریزش، اتشی بر وجدانهای خفته زد. شجریان ( مشیری)، از تفنگدار می خواهد که ان را زمین بگذارد و برادر را به خاک و خون نغلتاند. به او می گوید :
"تو از ایین انسانی ،چه می دانی؟ اگر جان را خدا دادست،چرا باید تو بستانی؟"
او، تفنگ را ، زبان نافهم و زبان او را زبان اتش می نامد که در مقابل ان باید با زبان دل مقابله کرد، زبان گفت و شنود. به او خطاب می کند که:
" بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید، فروغ ادمیت، راه در قلب تو بگشاید."
اما در زمستان ۵۷ و در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی ایران، استاد شحریان،اثری مشابه با نام شب نورد، خلق کرد که مضمون ان هم، تفنگ و برادر و در خون غلتیدن برادر بود ولی حرف دیگری داشت. حکایت می کرد که:
" شب است و چهره میهن سیاهه نشستن در سیاهیها گناهه "
و اینکه
"برادر نوجوونه، برادرغرق خونه، برادر کاکلش اتش فشونه "
و
"ببین خون عزیزان را به دیوار."
اما برای پرهیز از این گناه و خروج از سیاهیها و نجات برادر، تفنگش را صدا می زد و از او مدد می جست . می گفت :
" تفنگم را بده تا ره بجویم"
و
"برایم خلعت و خنجر بیاور"،
چرا که،
" خون می بارد از دلهای سوزان".
شباهت تاریخی عجیبی بین این دو سرود وجود دارد. صدای جادویی استاد، به هر دوی این اهنگها، جذبه ای شور انگیزداده است. هر دو در زمان خود غوغایی به پا نمودند. هر دو در زمانی ارائه شدند که سینه جوانان وطن، نه بوسیله بیگانگان، که به دست نیروهای نظامی و انتظامی همین مرز و بوم، اماج گلوله بود و است. اما یکی راه برون رفت را در "برگرفتن تفنگ" و دیگری در "بر زمین نهادن ان" می جست و می جوید.
ان گونه که اصلان اصلانیان،شاعر شعر شب نورد، در شعر خود ذکر می کند، جان مایه ایده بر گرفتن تفنگ، اندیشه های امیر پرویز پویان است:
"شب و دریای خوف انگیز و توفان من و اندیشه های پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور که خون می بارد از دلهای سوزان"
در اواخر دهه چهل، شکست انقلابیون مارکسیست در سیاهکل، باعث شده بود تا نظریه "تعرض نکنیم تا باقی بمانیم " قوت بگیرد. این نظریه، مخالف برخورد و تعرض و حمله و مشی مسلحانه نبود اما می گفت که در مقابل قدرت رژیم پهلوی، این رویکرد ، تنها و تنها به نابودی نیروهای انقلابی می انجامد و تجربه شکست سیاهکل نیز موید ان است و لذا باید تا اماده شدن شرایط انقلاب، مخفی ماند و از مبارزه علنی اجتناب نمود. در چنین فضایی، پرویز پویان، پایه گذار نهضتی شد که مشی مسلحانه و مبارزه انقلابی، اساس ان را تشکیل می داد. انها می خواستند با بیدار کردن خلق و به میدان اوردن انها، انقلاب توده ها را شکل دهند و در نهایت، به رهایی انها از ظلم و ستم سرمایه داران و تاسیس جامعه بی طبقه مبتنی بر عدالت برسند. اما همه این دستاوردها را، در گرو بر گرفتن اسلحه و جنگ بی امان با حکومت می دانستند و این، البته مختص انقلابیون مارکسیست نبود یا نماند. اقشار مختلف جامعه (و البته نه تمامی افراد انها)، به سرعت یا به تدریج، پیرو این خط مشی شدند. جو انقلابی و نتائج گرچه ناپایدار ولی سریع حاصله از ان، تقریبا همه را متقاعد کرده بود که تنها ره رهایی، جنگ است و ان هم مسلحانه و ظاهرا هم خوب نتیجه می داد. حتی روشنفکران جامعه نیز غیر از این نمی اندیشیدند.
به تدریج که روند انقلاب به اوج خود نزدیک تر می شد، حجم مطالبات مردم نیز بیشتر می گردید تا بجایی رسید که همگان بر مبارزه اشتی ناپذیر، از نوع همه یا هیچ، متفق القول شدند. هر پیشنهاد و راه حل مبتنی بر گفتگو و بحث و مذاکره، بی درنگ، خشم عمومی را بر می انگیخت. انقلاب، شریک نمی خواست. همه چیز را یکجا و تماما برای خود می طلبید. انقلاب آمده بود و آماده بود که ویران کند تا بعدا بر جای ان، عمارتی نو بسازد، ان سان که گویی هیچ زیر بنای قابل اعتمادی، در کشور وجود ندارد و باید عالمی دیگر ساخت و ز نو آدمی. عباس میلانی، استاد عالی قدر دانشگاه استانفورد، بعدها در گفتگویی اظهار کرد که اعتراف می کنم که وقتی در ان زمان سرسختانه ایستادیم و راه هر گفتگویی را بستیم و مصرانه خواستار نابودی تمامی ساختارهای گذشته شدیم، اشتباه بزرگی کردیم. این اعتراف شاید منحصر بفرد، گرچه شجاعانه اما دردناک بود.
این بود فضایی که در ان، شجریان، شب نورد را از زبان اصلان اصلانیان خواند و امروز پس از سه دهه، باز شجریان از دغدغه های خود می گوید اما با مضمونی دیگر، از زبان فریدون مشیری و در زمانی که انبوه معترضین به نتایج انتخابات، به این باور رسیده اند که راه امیر پرویز پویان به ناکجا اباد می رود و باید مبارزه مسالمت امیز را پیشه کرد. گر چه در لابلای شعارهای معترضین، می شد فریادهای "می کشم، می کشم، ان که برادرم کشت " را نیز شنید اما اکثریت قریب به اتفاق، گونه ای دیگر را ترجیح می دادند و می دهند. راه پیمایی سکوت میلیونی مردم نیز در تایید همین خط مشی بود. حتی صحنه هایی به نمایش در امد که فردی از گروه نیروهای ضد شورش، که اسیر مردم شده بود، مورد لطف و مهربانی انها قرار گرفت و در نهایت هم ازاد شد .
تا انجا که از تاریخ نزدیک و شاید حتی دور ایران بیاد دارم، این باید اولین بار باشد که مردم ایران، مشی انقلابی و تند خویانه را به نوع مسالمت امیز و یا بهتر بگویم، مبارزه مدنی، تغییر داده اند. ان طور که در خبرها امده است، مردم در روز 13 ابان، که بطور سنتی، روز مبارزه با امریکاست نیز، شعار "مرگ بر امریکا" را سر ندادند. این امر، منحصر به امریکا نمی شود. مردم ایران در صدد حذف شعار "مرگ بر..." برامده اند. این رویدادی بسیار مبارک است. اما سوال این است که چرا؟ چه اتفاقی در این کشور رخ داده که باعث این تغییر شده است؟
گروهی معتقدند که اتخاذ مشی مسالمت جویانه از سوی مردم، برای این است که انها نیروی لازم برای قهر و غضب را در اختیار ندارند و لذا چاره دیگری ندارند و در عین حال، هیچ عزم قاطعی برای حفظ ان، وجود ندارد و هر ان ممکن است که این روش، تغییر کند. نظر دیگر، این است که تجارب ناموفق گذشته و از جمله انقلاب ۵۷، انها را به این راه کشانده است. اما رویکرد دیگری هم هست و می گوید که این سوال، بی مورد است زیرا حرکت مردم ایران، اصولا غیر قابل پیش بینی و نااگاهانه است. انها در زمان دکتر مصدق و در واقعه بیست و هشتم مرداد، در عرض یک روز، چرخشی صد و هشتاد درجه از خود نشان دادند. ربع قرن بعد، در کمتر از یک سال و ظاهرا غیر قابل پیش بینی، به دشمن خونی شاه بدل شدند و تقریبا یک صدا خواهان عزل و بلکه مرگ وی گردیدند. در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری و در حالیکه تا اخرین دقایق و بلکه ثانیه ها، صحبت از یاس و دل زدگی و دل مردگی و عدم شرکت وسیع در انتخابات بود بناگاه ورق برگشت و در نهایت بهت و حیرت تقریبا تمامی کارشناسان خبره داخلی و خارجی، به شکلی بی سابقه در انتخابات شرکت کردند. بعد از اعلام نتایج نیز، نفس نشان دادن واکنش و هم نحوه ان، همگان را در بهت و حیرتی مضاعف فرو برد. بسیاری، و با رویکردی نوستالژیک، همانند سازی با انقلاب ۵۷ را منتظر بودند اما بناگاه، شیوه ای غیر معمول در تاریخ ایران، انتخاب و اشاعه و اجرا گردید. اگر این فرضیه غیر قابل پیش بینی بودن، درست باشد، باید قبول کرد که حرکتهای مردم ایران، بیشتر بر مبنای هیجان و احساس استوار است تا اندیشه و شناخت صحیح، چرا که در صورت اخیر، می شد بر مبنای همان اندیشه، ان را پیش بینی نمود. گرچه شواهد بسیاری در تایید فرضیه فوق وجود دارد، اما نمی توان ان را اثبات شده تلقی نمود. همیشه این احتمال قوی وجود دارد که ملت ایران با تغییر مبانی شناخت خود و با تکیه بر نیروی خرد و اندیشه، راهی نو را در پیش بگیرد اما اگرعلل این تغییر، بدرستی شناخته نگردد، این بیم قوی نیز وجود دارد که به مقصد نرسیده، به خانه اول برگردند .
اما پرهیز از خشونت و اتخاذ رویکرد صلح امیز، دقیقا چیست و ابعاد و گستره ان تا کجاست؟ در منطق مشیری، حتی حق و حقیقت را، نمی توان و نباید با زور و خشونت جستجو کرد :
"گرفتم در همه حال، حق گویی و حق جویی، ولی حق را، برادر جان، به زور این زبان نافهم، نباید جست ."
مشیری، خشونتی را هدف می گیرد که در اصطلاح به ان، خشونت مقدس می گویند. مقدسین خشن، خود و کلام خود را بر حق و در نتیجه برای بر کرسی نشاندن ان، کاربرد هر خشونتی را مجاز می شمرند و هر چه مقدس تر، مجاز تر. همین جواز بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مورث ان همه اعدام و خون ریزی شد. مشیری در ادامه، خطاب به تفنگدار می گوید:
"اگر این بار شد وجدان خواب الوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار، تفنگت را زمین بگذار"
وجدان بیدار، تفنگ را بر زمین می گذارد. اما مشخصه بیداری وجدان، فقط زمین گذاشتن تفنگ نیست. گرچه تفنگ، سمبلیک ترین نماد خشونت و زمین نهادن ان و کنار گذاشتن خشونت فیزیکی، گامی بزرگ در راه تحقق ارمانهای بشری است، اما بدون تفنگ نیز می توان خشن بود. خشونت مدرن. خشونت مودبانه موذیانه. خشونت سر میزهای مذاکره. خشونت در انتقاد. خشونتی که در بازارهای ازاد و تماما رقابتی و مدرن امروزین، بی سرو صدا و کاملا منطبق بر اصول و موازین دمکراسی نوین، برادر ها و خواهرها را به فقر و فلاکت، یعنی همان خاک و خون، می غلتاند. خشونتی که اقلیتهای مذهبی و رنگین پوستان را تحقیر می کند و احترام لازم را برای زنان، قائل نیست. خشونتی که دیگر اندیشان را نجس می نامد. خشونت در سیاست. خشونت در ادبیات. خشونت در موسیقی و فیلم و بطور کلی هنر. خشونت در ورزش. خشونتی که بر حیات وحش می رود و برکره زمین و محیط زیست هم. اینها و آنهایی دیگر، نشانه های بارز سلطه خشونت ظاهرا بدون تفنگ، بر دنیای متمدن امروزی است.
واقعیت این است که تفنگ، خود، معلول است و نه علت. خشونت، زاییده خودخواهی و خود بینی و نفرت از دیگران است و تا این ها حکومت کنند، نمی توان از چنگال ان رهایی یافت. تنها می توان در لباسی دیگر او را دید. ظاهری اراسته و مدرن اما باطنی دهها بار خشن تر و موحش تر و ویرانگر تر.
تا زمانی که عشق ورزیدن به نوع انسان بما هو انسان، فارغ از تمامی ویژگیهای نژادی و جنسی و وطنی و مذهبی و غیره، در سرشت انسانها، ورزیده نشود، سایه شوم خشونت، بر سر بشر و بشریت، مستدام خواهد بود. باید انسانها را بخاطر انسان بودنشان و انسان بودنمان، دوست داشت. همان که ما، در ادبیات خود، به ان می گوییم : بخاطر خدا
نظر خود را بنویسید
خشونت نه
سمندرارسال شده در : 1388/12/8
مقاله فوق العاده در خور توجه است. تبدیل روح خشونت به مسالمت، راهی است که ملت ایران و جهانیان دیر یا زود باید آن را بپذیرند و عمل کنند تا جهان از اخلاق سبعی نجات یابد و به اخلاق انسانی مزین گردد. امروز خشونت و جنگ پیروز ندارد. همه بازنده خواهند بود. رفع خشونت همان مکانیزم حیاتی ای است که بهاءالله بیش از یک قرن ونیم پیش، آن را تأکید فرمود. بشریت برای آیندهء خود چاره ای جز کنارگذاشتن کینه و خشونت ندارد. چه خوب است که ایرانیان نیز حال که شروع به روش غیر خشن کرده اند، آن را ادامه دهند و برای رسیدن به اهداف انسانی و حقوق شهروندی به آن متوسل شوند و از دور باطل مرگ و خون و خشونت برای همیشه بگریزند. چه خوبست هموطنان بهاءالله پیام محبت آمیز و معتدلانه و انسانی او را درک کنند و آن را عملی سازند.
گاهی نویسنده مجبور نیست حتما
فرهادارسال شده در : 1388/10/11
گاهی نویسنده مجبور نیست حتما واقعیت ها را بنویسد. گاهی آرزوی قلبی یکن ویسنده در مقاله اش متبلور می شود. در مورد مقاله شما هم نظر بنده همین است و فکر میکنم اندکی، تاکید میکنم اندکی، از واقعیت جامعه بدور است. شاهدش هم روز تاسوعا و عاشورابود که اینبار مردم عقب ننشستند و آنها نیز مقابله به مثل کردند. البته شدت عمل مردم به مراتب کمتراز ماموران بود، اما اگر نظام همین روند را در پیش بگیرد دیگر کسی به "شعار" فکر نمیکند وچیزی که می ماند تنها عمل است.
فرهاد بسیار عزیزاز اظهار
شینتوارسال شده در : 1388/9/28
فرهاد بسیار عزیز
از اظهار لطف شما ممنونم. اما در مورد ایرادی که فرموده اید کل مقاله را تحت الشعاع قرار داده است چند کلمه ای عرض می کنم:
1- به این جمله در متن مقاله دقت بفرمایید:
گر چه در لابلای شعارهای معترضین، می شد فریادهای "می کشم، می کشم، ان که برادرم کشت " را نیز شنید اما اکثریت قریب به اتفاق، گونه ای دیگر را ترجیح می دادند و می دهند.
2- و این قسمت را نیز :
مردم ایران در صدد حذف شعار "مرگ بر..." برامده اند.
3- به ان دو قسمت، این نتیجه گیری را نیز بیفزایید:
اما اگرعلل این تغییر، بدرستی شناخته نگردد، این بیم قوی نیز وجود دارد که به مقصد نرسیده، به خانه اول برگردند .
ملاحظه می فرمایید که من نگفتم که این شعار حذف شده است. حرف من این بود که مردم در صدد حذف این شعار بر امده اند و کافی است که شما کمی در بیانات شخصیتهای اصلی هدایتگر معترضان دقت کنید متوجه خواهید شد که حرف انها همین بوده است.اگر در عمل ، بطور کامل رعایت نکرده اند، بحث دیگری است.و شکی نیست که این یک فرایند است و نه یک واقعه که بتوان گفت شده و یا نشده. در قسمت بعد نیز تاکید شده که اگر اگاهی کافی نسبت به یک عملکرد وجود نداشته باشد، همیشه این احتمال قوی وجود دارد که به خانه اول برگشت گردد
4- حتی اگر صحبت شما درست باشد و من اشتباه کرده باشم، باید گفت که:
الف- نهایت در این چند روزه و یا چند ماهه در خواب غفلت بوده ام ونه چهار ساله
ب- حرف مقاله بحث خشونت است و موضوعی که شما طرح فرمودید، به ان شدتی که شما معتقدید، مقاله را تحت الشعاع خود قرار نمی دهد.
در هر حال از نظر خوب شما ممنونم
خوب اما...
فرهادارسال شده در : 1388/8/22
مقاله خوبي است اما ميتوان يك ايراد عمده بر آن گرفت كه بنظر من كل مقاله را تحت شعاع خود قرار ميدهد و آن اينكه آگاه نبودن نويسنده از مسائل روز است حال اين نا آگاهي از روي عمد است يا سهوي است نمي دانم. درست است كه در 13 آبان طرفداران جنبش سبز مرگ بر آمريكا نگفتند اما مرگ بر ديكتاتور كه گفتند، مرگ بر روسيه و چين كه گفتند، مرگ بر...پس ميبينيم كه چيزي عوض نشده چه كسي گفته شعار مرگ بر حذف شده؟ اين تز آقاي خاتمي است، گويا نويسنده اين چهار سوال را در خواب غفلت بوده اند...
مردم كماكان شعار مرگ ميدهد اما اينبار تنها صورت مسئله تغيير كرده و هميشه جواب يكي بوده، يعني:مرگ