×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

با " او" چگونه گویم؟
1388/09/11

منبع: خبر نت

با انفجاری انتحاری، از آن نوع انفجارها که در این سال ها بخشی از زندگی روزانه ما ساکنان زمین شده است، تعدادی انسان ( بلوچ، سپاهی، ....) به علاوه خود تروریست، که انسانی دیگر بود، از این دنیا رفتند. تعدادی انسان رفتند.

خوشحال نشدم . بی تفاوت هم نماندم وازکنار خبر نگذشتم. حیرت زده ماندم و می دانم که اگر انسان تر می بودم، حتما می گریستم .این حرف را کسی نمی زند که مزه خشونت را نچشیده و زخم ستم بر دوش خود و دوستانش ندیده، بلکه این حرف یک ایرانی است که نام بهائی، او را در نظر حاکمان این سرزمین، مستوجب همه آن ستم ها و محرومیت ها و خشونت هائی می سازد که می دانید و می دانیم.

حرفم اما الان، با حاکمان و در باره خودم نیست. چرا که پاسخ آماده شان قابل پیش بینی و پیش چشمم است؛ " دوباره مظلوم نمائی بهائیان شروع شد ..." ! در این سالیان رنج، خوب دانسته ام که نه تنها "اعتراض"، بلکه حتی دعوت به "صبوری" از سوی یک بهائی را تاب نمی آورند.در این باره ناگفته بسیار است، حرفم اما الان، با حاکمان و در باره خودم نیست.

حرفم با کیست؟ با "او" شاید. با اوئی که در همین لحظه، به انفجاری دیگر، یا انتقامی دیگر می اندیشد و این " او"، در هر دسته و گروهی حاضر است. انسانی که تمامی توان خدادادش را صرف طرح و اجرای خشونتی دیگر و کشتاری دیگر می کند. حرفم با اوست. می خواهم از شان انسان و از دشمن بودن خود "خشونت" برایش بگویم و این که برای ما انسان ها، راهی بهتر از مردن و کشتن هم هست.

در این فکرم که حسم و نظرم را برای " او" بگویم، برای او که در هر دسته و گروهی نمونه اش هست، اما نمی دانم وقتی نگاه به نگاهش می دوزم، حرفم را چگونه بگویم که زهر خندی تحویلم ندهد؟ می دانم که درهمان حال که نقشه کشتار بعدی را می کشد، نگاهی به من خواهد انداخت و خواهد گفت : صلح طلبی؟ بردباری؟ انسان دوستی؟ ! مگر با شما که در مقابل ستم هایشان ، بردباربودید و صبور، چه کردند؟ مگرغیرازمحرومیت و زندان و اعدام ، چیزی نصیب شما صبوران شد؟ مگر نمی گوئید که صدو شصت و چند سال است که سهمتان از این سرزمین مقدس، رنج است و ستم و باز رنج است و باز ستم؟ وقتی درهر صورت، چه مثل شما باشم و بردبار، و چه طعم مرگ ناگهانی را به دشمنان بچشانم، با ما همان می کنند که با شما کرده اند، به چه دلیل باید صبور باشم؟

می دانم که این ها را خواهم شنید و می دانم که نوع نگاهش رنجی که میبرد را به قلبم منتقل خواهد کرد. شاید بهتر باشد که الان چیزی نگویم، دستش را بگیرم، و بی حرفی نگاهش کنم تا تحمل بار سنگین هرآنچه حس درد بشری است ، برایش آسان تر شود.

این ها را خواهم شنید و بهتر آن است که الان چیزی نگویم و با یاد صبر و متانت دیگر هم وطنانم که نشانه هایش این روزها پیداست، آرامش یابم، چه که دریافته ام در داشتن این نظردر سرزمینم تنها نیستم.

به این امید دارم که روزی ازهمین روزها، "او" نیز مانند بسیاری از هم وطنانم، در پس غبار تیره این روزگار، که هرانفجاری تیره تر می سازدش، وجود حقیقی خود و دیگر انسان ها را ببیند، و این را نیز، که راهی غیر از قربانی خشونت بودن و دیگران را قربانی کردن هم هست. چه، آن که خشونت می ورزد، اول خود طعمه این دشمن واقعی شده و بعد دیگران را به مسلخ او می آورد. دور باطلی که انسان ها در طول تاریخ، چرخ ها با آن زده اند.

دست این انسان رنج دیده و خشن را می گیرم ، بی حرفی و سخنی؛ وفرو می روم در سکوت، تا شاید قدری روحش آرام شود و قلبش آماده شنیدن، ...در سکوت دست "او" را می گیرم و می اندیشم، و خدا چه می داند، شاید هم رشته افکارم را خبر دستگیری یکی دیگراز دوستانم، یا صدای انفجاری دیگر، پاره کند.

با او چگونه گویم ؟

نظر خود را بنویسید