سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
منبع: فرهنگ گفتگو
بديهي است كه انسانها دغدغه هاي يكساني ندارند بخصوص در جوامعي كه از جنبههاي اقتصادي اجتماعي سياسي از ثبات نسبي برخوردار نباشد. شايد بيش از اينكه مهم باشد سيستم حكومتي و يا سيستم اقتصادي و ... چگونه است و تمايل به كداميك از سيستمهاي متداوله جهاني دارد و يا از يك سيستم بسته خاص خود تبعيت مينمايد، مهمتر اين است كه چه مقدار بي ثباتي از هر لحاظ بر آن جامعه وارد شود يا تحميل شود و حتي جامعه براي خود (به جهت اهداف خاصي) ساخته باشد. در اين صورت رفتار حاكميت نيز به سمت و سويي تمايل مييابد كه شاهد بگير و ببند و دادگاههايي از نوع اعتراف و اقرار چون شنبه دهم بهمن باشد.
در اينجا نخواهيم گفت كه اگر روشن شدن حقيقت هدف دادگاه و اين نمايش اعترافات و اقرارهاست كه مسلما حقيقت در اينجا قرباني ميشود نه آشكار. زيرا كسي نميتواند شك كند كه حقيقت بايد مانند شعاع آفتاب بر وجدان انسانها بتابد و گرماي آن با تمام وجود حس شود تا در درون آنان را متحول كند و الّا با اعتراف و اعدام و كشتن و بريدن و بستن حقيقت حفظ و باقي نخواهد ماند بلكه اگر حقيقتي هم باشد فراموش خواهد شد زيرا تعمق بيشتر در مسئله اعتراف و اعتراف گيري روشن ميكند كه اين مسئله هدف و نيّت خاصي را دارد كه بايد توسط مجريان زيرك و به روش خاصي انجام گيرد.
تعريف اعتراف از ديدگاه فردي(۱) كه خود جزء معترفين است به اينگونه است كه " .... اعتراف دروغی ست که نامش را به زبان نمی آورند. ولی دروغی ست که خودش را به عنوان حقیقت بیان می کند و به همین دلیل خطرناک تر از دروغ است، چون نه حقیقت است و نه دروغ. حقیقت همیشه عریان است و احتیاج به دروغ ندارد ولی دروغ همیشه باید خودش را در لباسی مبدل به حقیقت معرفی کند..."(۲)
سابقه تاريخي و هدف اين مسئله با دين آميخته بوده كه بعداً به مسائل سياسي تغيير كرده " سنت اعتراف گیری از زمان انگیزیسیون مسیحی شروع شد. پس از این دوران اعتراف گیری از جنبه ی دینی اش کم کم خارج شد و به اعترافات سیاسی رسید که از قرن بیستم و زمان استالین آغاز شد."(۳)
اين است كه مسئله اعتراف گيري بصورت علمي و روشمند در كنار حاكميت قرار ميگيرد و بصورت يكي از اسباب مشروعيت سازي در ميآيد "...بنابراین اعتراف به صورت یک تکنولوژی و تکنیک درمی آید. تکنیکی برای نظارت و مراقبت افراد در جامعه و نهادهایی مثل دین و دولت، با اعتراف گیری از افراد همیشه تلاش می کنند مشروعیتی برای خودشان به دست بیاورند، چگونه؟ تمام پرسش های انتقادی که ممکن است از آن دین یا از آن دولت انجام بشه، جلویش را می گیرند و روایت دیگری جلوی ما می گذارند. پس اعتراف گیری همیشه مخلوطی از دو اصل است: ۱ـ اثبات یک حقیقت و ۲ـ اثبات قدرت..."(۴)
گر چه كمتر مي توان شاهدي بر اعترافات مذهبي در مناسبات فعلي جهان يافت اما اعتراف گيري سياسي بسيار گسترده تر شده و در جايي كه قدرت تكيه بر نوعي از عقيده و ایدئولوژي زده باشد اين مسئله تشديد شده و پيچيدگي خاصي مي يابد كه تا مرز يك امر مقدس ميتواند امتداد يابد. اين است كه دكتر جهانبگلو نيز معتقد است كه بنيان اعتراف گيري سياسي از "استالين" شروع شده و به دنياي جديد قدم گذاشته است.
در آنجا نيز نوعي آميختگي افراطي بين عقيده و قدرت بر جامعه حاكميت مطلق داشته و شايد بهتر باشد كه اين نوع اعتراف گيري را عقيدتي سياسي بناميم تا سياسي. اما اشتراك بين آنها در نحوه و هدف است كه "نتیجه این که اعترافات سیاسی به صورت داوطلبانه انجام نمیشود، بلکه نتیجه ی بازجویی ها و شکنجه های جسمی و روانی است. هدف به دست آوردن اطلاعات نیست بلکه قانع کردن زندانی برای پذیرش اطلاعاتی است که از قبل به او القاء شده است"(۵)
گر چه از ايام استالين خبري نيست اما به نظر سخنران براي درك مسئله اعتراف گيري بايد به تاريخچه آن محاكمات دقت كرده و اهميت آنرا براي مجريان بشناسيم "... اول اینکه به ما شیوه ی انحصار قدرت در ساختارهای مدرن را نشان می دهد. دوم اینکه اعتراف گیری تبلور یک ساختار پلیسی ـ امنیتی رژیم های توتالیتر هست که بر مبنای نهادینه کردن سوءظن است و تئوری توطئه را همیشه با خودش به همراه دارد.
سوم اینکه هرگونه اقدام عقلانی به نابود کردن مخالفان همواره با یک استراتژی ذهن کشی همراه است و اجبار زندانی به پذیرش گناهی که مرتکب نشده است. چهارم اینکه هدف اعتراف گیری در حقیقت بی آبرو کردن و تحقیر کردن افراد است در تمام جوامع بویژه در این نوع رژیم ها. پنجم ترساندن مخالفان و نشان دادن این امر که قدرت حاکم قدرت شکستن هرگونه مقاومتی و هر فردی را دارد."(۶)
اينكه اخذ اعتراف نميتواند در شرايط عادي صورت گيرد امري بسيار طبيعي است اما اعتراف كنندگان در صورت زنده ماندن شرايطي را ابراز مي كنند كه بسيار به يكديگر نزديك بوده و چنانچه سخنران اشاره ميكند "..زندان انفرادی انسان را به صورت مالیخولیایی در می آورد. بازجویی مستمر، خستگی، بیخوابی، تنهایی، ترس از بین رفتن خود و اطرافیانش و ... تمام این شرایط به ذهن کشی می انجامد تا فرد بپذیرد آنچه را که آنها می خواهند بگوید."(۷)
البته به اين ليست ميتوان مسائلي كه اخيراً نيز ديده شده بعنوان روشهاي نوين اضافه كرد كه مثلا تزريق موادي كه كاركرد مغز و نهايتاً رفتار و گفتار را بصورت تسليم مطلق در ميآورد(۸) و يا استفاده از مسائلي كه خارج از درك و فهم متهم ميباشد و عقلا نتوانسته آنرا در گذشته فهم و تحليل نمايد.(۹) و يا شكنجه خانواده يا افراد نزديك(۱۰) و دادن اطلاعات بسيار غلط به زنداني كه از محيط بيروني كاملا ايزوله شده است و البته چون اين مسئله در جهان حاضر بصورت روشمند و علمي(۱۱) در آمده است بسيار متنوع و متوحشانه خواهد بود.
مسئله جاسوسي براي (كشورها يا گروهها ي خاص مورد بغض حاكميت) و ارتباط با همين كشورها يا گروهها نيز جزء اصلي اعترافات را تشكيل ميدهند كه با توجه به تمام تنوع خود از همين دو ريشه تغذيه ميشوند.
با اين مقدمات نميتوان مشابهاتي را كه بين اعترافات تاريخي و اعترافاتي كه از سيما پخش ميشود انكار كرد. البته با توجه به تنوع رسانهها و استفاده از علوم رفتاري و روانشناسي و علوم اجتماعي و ... در القاء افكار خاص به مخاطب حتي ميتوان از اعترافات ناچيزي كه بدست ميآيد نتايج عظيمه اخذ كرد. اين علوم و روشهاي جديد تبليغاتي كمك شاياني به اين تكنيك (اخذ اعتراف) مينمايند.
همچنين استفاده از روشهاي احساسي و تحريك عواطف عمومي بسيار موثر است. بعنوان مثال جمع آوري طيفهاي مختلف افراد با گرايشهاي متنوع و عقايد متفاوت در يك دادگاه و چيدمان آنها به نحوي كه مخاطب كمتر متوجه تفاوت آنها بشود و يا ذهن مخاطب اتهامات و اعترافات قبلي را به بعدي مرتبط نمايد و يا توضيحاتي كه شخص ثالثي بعنوان مفسر يا گزارشگر قبل و بعد يا حين هر گفتگويي عنوان ميدارد اگر چه ممكن است از لحاظ منطقي با اعتراف ارتباطي نداشته باشد اما مخاطب را از نظر احساسي تحريك به پذيرش امري مشابه مي نمايد كه با اصل بسيار متفاوت است.هم چنين سوء استفاده از باورهاي غلط اما مشهور در باب گروههايي كه شناخته شده عموم نيستند گر چه روشي بسيار قديمي است اما هنوز هم كارايي نسبتا خوبي دارد.
بعنوان مثال در محاكمه "شانزده تن از بازداشت شدگان عاشورا" نمايندۀ مدعي العموم در قسمتي از مقدمه كيفر خواست دادستان اظهار داشت كه " از همين رو درحالي که عزاداران حسيني درروز عاشورا در تکيه¬ها و مساجد مشغول سوگواري بودند، عوامل گروهک هاي منافقين، سلطنت طلب ها، فرقۀ ضالۀ بهائيت و سايرگروهک هاي ضد انقلابي و غيرقانوني، با هلهله و سوت و کف، ضمن اهانت به مقدسات، ضرب و شتم، هتک حرمت و توهين به عزاداران حسيني (ع) و مامورين انتظامي، با قصد مقابله با نظام، مرتکب جرايم مهمي مانند محاربه و اجتماع و تباني عليه امنيت کشور شدند و حتي از انجام جرايم بر ضد عفت و اخلاق عمومي و احتراق ، تخريب و اتلاف اموال عمومي و خصوصي به قصد مقابله با نظام اسلامي دريغ نکردند".
در اينجا از تمام شيوههاي علمي استفاده شده تا اوّلاً با نام بردن همه طيفهاي مشمول تسويه حساب در كنار هم سعي شده تا خواننده اگر پيش ذهني در مورد يكي دارد (كه البته دارد) آنرا بتواند به گروههايي كه شناخت كمتري دارد تسرّي و تعميم دهد و ثانياً اين گروهها را كاملا جداي از عموم مردم و بخصوص معتقدين قرار داده و اموري را به آنها نسبت دهد كه كاملاً بر خلاف عرف و اعتقادات جاريه مردم است در ادامه جهت تحريك بيشتر احساسات مسائلي مانند تخريب اموال عمومي و خصوصي و اعمال ضد اخلاقي نيز مطرح ميشود تا فضاي خوبي به جهت مخاطب براي ادامۀ اين نمايش بوجود آيد.
اصولاً خلط مباحث به گونهاي است كه بتواند بيشترين تأثير را بر مخاطب داشته باشد مثلاً سلطنت طلبها در كنار بهائيان و گروهك هاي ضد انقلابي اينگونه تداعي ميكند كه بهائيت هم يك روش سياسي يا حزب سياسي است كه ارتباطي با نوع عقيده ندارد چنانچه سلطنت طلبان به لحاط ايراني بودن معمولاً اعتقادي شيعي دارند اما شيعه بودن او ممدوح و سلطنت طلب بودنش محاربيّت دارد كه اوّلي ذكر نميشود و دومي پر رنگ. البته منظور نقد افكار نيست بلكه بهره برداري از روشهاي زيركانه و مكارانه براي رسيدن به "هدف" است كه در گذشته از آن نام برديم. هم چنين در چيدمان دادگاه(۱۲) دقت شود:
" متهم شماره يک - اجتماع و تباني به جرايم برعليه امنيت کشور، توهين به مقامات ارشد نظام و فعاليت هاي تبليغي عليه نظام جمهوري اسلامي در جهت طرح براندازي.
متهم شماره دو- اجتماع و تباني جهت ارتکاب جرم ، فعاليت تبليغي عليه نظام و عضويت در دفتر تحکيم وحدت طيف علامه.
متهم شماره سه - برخورداري از گرايشات کمونيستي موسوم به چپ نوانديش ، اقدام عليه امنيت کشور، فعاليت تبليغي عليه نظام جمهوري اسلامي و مصاحبه با راديو هاي بيگانه.
شماره چهار - فعاليت تبليغي عليه نظام جمهوري اسلامي و وابستگي فرقه ضاله بهاييت.
متهم شماره پنج-محاربه، ارتباط و هواداري از گروهک منافقين.
متهم شماره شش - محاربه و افساد في الارض و فعاليت تبليغي عليه نظام."(۱۳)
مثلا مجاهدين يك حزبي كاملا سياسي با خط مشي مشخص، بهائی يك عقيده مذهبي، سلطنت طلب يك نوع نگرش خاص بر نحوه حكومت كه نه در حد مجاهدين داعيه سياسي دارند و نه مانند بهائيان داعيه مذهبي. هم چنين مقايسه مورد چهار و پنج براي مخاطب تداعي ميكند كه همانگونه كه "هواداري از گروهك منافقين" جرم محسوب شده و براي اتهام كافي است "وابستگي به فرقه ضاله بهائيت" هم در همين حد بايد بحساب بيايد. (مطلبي كه لااقل در حدّ تئوري توسط مقامات حاكميت رد شده و دستگيري و اعدام بهائيان را به علت عقيده مطلقاً انكار كردهاند)
حق اين است كه اگر جرمي از نظر قانوني ارتكاب ميشود فقط همان جرم مورد توجه دادگاه قرار گيرد و حواشي مهمتر از متن قرار نگيرد چنانچه مثلا شيعه ناب بودن شماره يك و دو و شش سبب نجات آنها از اتهامات نشد كمونيست بودن يا بهايي بودن يا مجاهد بودن موارد بعد هم سبب ازدياد جرم نشده و يا حتي خود پايه و مايه اصلي جرم محسوب نشود. البته اين مسئله از يك دادگاه بي طرف يا قاضي بي طرف بر ميآيد كه شايد توقع وجود آن در يك حكومت ايدئولوژيك توقع امري محال است.
امر ديگر در نحوه استفاده از عدم اطلاع و عدم تجربه دستگير شده است كه براحتي از آنها سوءاستفاده ميشود مثلا اظهارات شماره سه "...متهم سوم، فرزند یک مجاهد اعدام شده است که به گفته خودش نه تنها از مجاهدین پیروی نمی کرد، بلکه به نقد دیدگاههای آنان نیز می پرداخت. این متهم که بطور رسمی در نشریات اصلاح طلب مقاله می نوشت، در دفاعیاتش گفت " مقالاتي كه من مينوشتم اگرچه موضوعشان سياسي بود، اما كاملا يك گرايش فرهنگي داشتم. كار عمدهي من نوشتن بود.
من تجمعات زيادي نرفتم و در تجمع عاشورا هم نه شعاري دادم و نه تخريبي انجام دادم. البته به خاطر اينكه چند ترمي حقوق خواندهام ميدانم كه در آن هواي غبارآلود بين فرد معترض و كسي كه مستقيما شعارهاي ساختارشكن ميداد تفاوتي نبود. البته مقام معظم رهبري گفتهاند مواظب نگفتنهايمان هم باشيم. من بعد از انتخابات هيچ مصاحبهاي با راديوهاي خارجي نداشتم. مصاحبهي من با راديو همبستگي هم براي دفاع از شركت در انتخابات بود و با راديو زمانه هم مكالمهاي 2 دقيقهاي داشتم كه گفتم در انتخابات شركت ميكنم و دلايل آن اقتصادي و نقد سياستهاي فرهنگي دولت نهم است." وی گفت که در روز عاشورا هیچ شعاری نداده و فقط تماشاگر بوده است."(۱۴)
آنچه حتي در اين اعترافات ديده ميشود البته اگر بتوان براي آن اهميتي قائل شد (كه البته عقلاي جامعه بعد از اعترافات ابطحي و امثالهم ديگر آنرا قابل استناد و تصميم نميدانند) مطلب آنچنان دندانگيري يافت نميشود كه مصداق اين اتهامات كلي ذكر شده در مورد آنان باشد و بيشتر به طنز شبيه است نوشتن مقاله ، تماشاي تجمع عاشورا بدون شعارو تخريب و مصاحبه نقادانه و ... چگونه ميتواند در اين چهان بعنوان جرم تلقي شود و يا حداقل كدام فكر سالم ميتواند اين مسائل كه از يك جوان در فضايي بخصوص سر ميزند حتي سرزنش كند. اما به نظر ميرسد كه تعجب و اعتراض به اين مسائل نيز خود اگر چه طنز گونه نيست اما نشاني از نافهمي گوينده دارد زيرا مشخص است كه هدف و منظور چنين دادگاهي چيست.
يك مورد ديگر مثلا مهره اي كه در خانه شماره چهار چيده شده است كه اين توضيحات همراه اوست "...متهم پروندهي چهارم پس از تفهيم اتهام از سوي قاضي صلواتي ابتدا به ارايهي توضيحاتي دربارهي بيتالعهد پرداخت و گفت: بيتالعهد هيات ۹نفرهاي در كشور فلسطين اشغالي هستند كه تمام تشكيلات جامعهي بهايي را در اختيار دارند و بهاييان بايد طبق اوامر آنها عمل كنند و معمولا پيامهايش را از طريق برگزاري ضيافتهايي به جامعهي بهايي منتقل ميكنند و تا قبل از انتخابات مجلس هشتم، بيتالعهد فعاليت سياسي را ممنوع اعلام كرده بود، اما در انتخابات مجلس هشتم به ما اجازهي شركت دادند و پس از آن هم در انتخابات دهم اجازهي شركت داشتيم. "(۱۵)
البته اين مسائل كه نميتوان اعتراف ناميده شود بلكه فشرده يك واقعيتي است كه بطور بسيار ناقص (يا مربوط به شرايط خاص و محيطي است كه فرد در آن قرار گرفته يا تابع دستوراتي است كه در مورد خطوط قرمز قبلا تفهمي شده يا نه اصولا مربوط به عدم اطلاع كافي از مسائل عقيدتي فرد است ) توسط يك فرد بهايي ارائه شده اما واقعيتي است كه دسترسي به آن بسيار سهل و آسان بوده و خواهد بود و اصولا نام اعتراف بر آن نهادن درست مانند اين است كه حاجي مسلمان در غرب به سبب چرخيدن به دور خانه كعبه مورد اتهام قرار گيرد است اين واقعيتي است كه ميليونها معتقد به اسلام انجام ميدهند و ابداً شكي در مورد صحت آن ندارند البته كسي كه گزارش را نوشته بيت العهد شنيده و الّا بعيد است كه فردي بهايي نام هيئت منتخب خود را كه "بيت العدل" است نداند.
اگر فرد خوشبيني باشيم ذكر اين مسائل را از يك فرد بهايي بعنوان متهم در دادگاه با صورت شطرنجي و مسلماً پخش آن از رسانه سيما در اخبار با اين حجم وسيع بيننده (طرفداران پرو پا قرص حاكميت به جهت اشتياقي كه در شيندن اتهامات و اعترافات و بيشتر حكم محاربه و اعدام دارند و سايرين به جهت حساسيتي كه براي آن قائلند همه به نوعي با بيشترين دقت آنرا پي گيري ميكنند) اگر بعنوان شوخي تلقي نكنند كه در شأن چنان دادگاه پر غلظتي نيست حتماً بعنوان يك تبليغ علني و معرفي جامعه بهايي و معتقدات آن از سوي مراجع رسمي قضايي تلقي خواهند كرد و در اين صورت بايد مثل همان "لوتوس" كه همشهري چاپ كرد منتظر باشيم كه در چند روز آينده اين دادگاه نيز به همين جرم بسته و تخته شود ( البته اگر برادران قضائي هم به اندازه برادران ارشادي سريع الواكنش باشند) .
اما ادامه مطلب جالبتر است "متهم «پ.ف» در ادامهي دفاعيات خود گفت: من در انتخابات حضور داشتم و در تجمع ۲۵ خرداد از ميدان انقلاب تا آزادي به همراه يكي از دوستان بهاييام شركت كرديم. در روز عاشورا نيز من از طريق شبكهي بيبيسي انگليسي، صداي آمريكا و راديو فردا متوجه شدم كه قرار است تجمعي برگزار شود. از طريق يكي از دوستان جامعهي بهايي نيز اسام اسي دريافت كردم. "(۱۶)
اين اقرارات كه قسمت اصلي را شامل ميشود تقريباً از قسمت قبلي سبك تر و بيمزه تر است زيرا ميليونها شيعه پاك و خالص نيز ديدن در اين شهر بزرگ هر دو سه شبكه را مانند نماز شب مستحب ميدانند و خللي در عقيدهشان حاصل نميشود اما از نقدها و اخبار آن استفاده ميبرند و به حكم تبعيت از قول أحسن(۱۷) آنرا با اخبار رسانه هاي داخلي مقايسه و خود به عقل خود رجوع ميكنند (بشقابهايي فراواني كه روي بامهاي شهر و از پنجره ها بيرون زده به مانند همان دم خروس است كه قسم منكرين اين امر را باطل مي كند مگر آنكه اين خيل عظيم بهايي شده باشند و در آمارگيري از قلم افتاده باشند) اما همه اهل اين شهر بزرك ميدانند كه راهپيمايي ۲۵ خرداد در فضايي انجام ميشد كه هيچ ارتباطي با اين همه شدت و حدت و غلظت فعلي نداشت و جمعيت آن بقدري بود كه قابل اغماض نيست و اگر جرم باشد "بايد همه آن كه هست گيرند" اما اينكه يك اس ام اس دريافت كردن چقدر جرم است لابد بايد گفت كه دولتمردان خود تعيين ميكنند كه چه نوع اس ام اسي به دستگاه موبايل آنها وارد شود و در اثر تمرين زياد به عملي اختياري تبديل شده است كه توقع دارند كسي اس ام اسي دريافت نكند لااقل بايد اين اعترافات را از كسي مي گرفتند كه يك اس ام اس را فرستاده تا در اثر عملي اختياري بلكه جرمي بچسبد.
اما مسئله باز هم جالبتر ميشود و اعترافات بنيان كن است "متهم «پ.ف» در پاسخ به اين سوال قاضي صلواتي كه با توجه به اينكه تشكيلات بهاييت توسط مراجع قانوني ممنوع شده است، چرا عضو آن بوديد و همچنين با توجه به جدايي دين از سياست در آن فرقه، چطور شد كه شما وارد تجمعات سياسي شديد؟ گفت: ما قرار بود در سياست دخالت نكنيم، ولي اين سوالي كه شما مطرح كرديد سوال من هم هست. از چرايي آن اطلاع ندارم، اما براي اينكه سرپيچي كردن موجب مطرود شدن ميشد در تجمعات شركت كردم"(۱۸)
جالبتر از جالب معلومات و احاطه قاضي به مسائل متهم است اينكه تشكيلات "ممنوع" نشده و نميتواند ممنوع باشد زيرا اين لغت (اگر كسي معناي آنرا بداند) اينگونه بكار نميرود بلكه تشكيلات ميتواند "منحل" شود و در اين صورت تشكيلات "منحل شده" عضويتش بسيار بيمفهوم تر خواهد بود. اطلاعات رسمي اين است تشكيلات بهايي در سال ۶۲ توسط دادستان وقت غير قانوني و منحل شد و در ايران تشكيلاتي بعد از آن (باز اگر معناي تشكيلات بهايي با پيش ذهنهايي كه از اين لغت در جامعه بصورت كلي وجود دارد مخلوط نشود زيرا در اصول بهايي تشكيلات يك اصطلاح خاص به معناي خاص است) وجود خارجي نداشت و تنها جامعه بصورت كدخدا منشي اداره ميشده كه در آخرين تحولات هيئت هفت نفره اي كه بعنوان "مديران جامعه بهايي ايران" در غياب تشكيلات و با اطلاع مسئولين فعال بوده بيش از يكسال و نيم است كه در اوين بسر ميبرند و لااقل با اطمينان ميتوان گفت كه اصلاً هيچ نوع تشكيلات و رتبه تشكلاتي و جايگزين آن در سال ۸۸ وجود نداشته تا كسي در آن عضو يا فعال باشد (چنانچه در اعترافات اين پ. م. نيز بود جامعه ايران با هدايت بيت العدل اداره ميشود و تشكيلاتي مستقل ندارد) در اين صورت سوال هم مغلوط است هم مخلوط.
در اينجا شايد يك شبهه ديگر نيز پيش ميآيد كه اگر اين شخص جوان بعد از سال ۶۲ بوده و اطلاعات عمومي او از نحوه تشكيلات بهايي هم كافي نباشد در اين صورت خود ملتفت نبوده كه "بهايي بودن" با عضويت در "تشكيلات " تفاوت عمده داشته و در فعالترين حالت ده درصد افراد ساكن در يك جامعه محلي بيشتر نميتوانند به عضويت تشكيلات در آيند و سمت تشكيلاتي داشته باشند. اين مسائل تناقض اندر تناقض است كه حاكي از عدم اطلاع متهم، قاضي، نماينده دادستان و حتي مهمتر وكيل مدافع است. اما تناقضي كه حتي براي قاضي هم مورد سوال بوده جالب توجه است كه اين فرد چطور وارد "تجمّعات سياسي" شده و نبايد در سياست مداخله كند البته جواب بسيار منصفانه و قاطع است.
متهم در ذهن خود نتوانسته جمع "نقيضين" بنمايد و براي خودش هم سوال است. بسيار طبيعي هم هست كه متدينين به هيچ ديانتي در دين خود تحقيقات كافي ندارند و اگر داشته باشند با توجه به زمينه هاي متنوعي كه در اديان هست لااقل صاحب نظر و متخصص نيستند وشايد بسياري از امور را به صورت تعبدي و تقليدي انجام ميدهند تا از روي تحقيق و تفكر. اين كليت در مورد بهائيان هم قابل انكار نيست بخصوص در شرايط بعد از انقلاب كه محروميت بهائيان از آموزش عالي و دانشگاهي سبب شده كه در حوزههاي مشترك بين دين و علم مانند سياست و اقتصاد و... امكان استفاده از امكانات علمي ميسر نباشد اما اين عدم فهم صحيح از اصول عقايد يك فرد (به وجدان او و ارتباطش با خداوند بيشتر بستگي دارد تا به قاضي و دادستان). اين مسئله بيشتر مشكل نوع نگرش حاكميت است و الا قانون اساسي منعي براي دخالت در سياست ندارد بلكه اين دخالت را حق همه افراد جامعه ميداند اما چرا بايد در محكمه قضا اين سوال توسط قاضي بعنوان تفتيش عقايد مطرح شود و بعنوان يك اتهام بسوي يك جوان بي تجربه و بي تحقيق نشانه رود امري است كه خود يك تناقض آشكار در لباس قانون است و بايد از مرتكبين آن پرسيد.
اما در اينجا نيز شبهه قبل پيش ميآيد كه جناب قاضي در نبود جايگاه تشكيلات بهايي بعنوان نايب "محفل ملي ايران" از يك فرد بهايي ميپرسد كه چرا وارد سياست شدهاي؟ دلسوزي ايشان براي حفظ جوانان بهايي از دخالت در سياست و تبعات آن قابل تحسين است و مطمئنا اگر تشكيلات فعال بودند سوالي به اين غلظت از فرد نميپرسيدند كه ايشان پرسيد زيرا تشكيلات نيز حق ورود به مسائل دروني و شخصي فرد بهايي را ندارند و يك فرد در خصوص امور دروني تنها با خدا مقابل است نه خلق و تشكيلات. در هر صورت ورود قاضي به اين مسئله و نيز پاسخ دادن متهم هر دو از عجايب و نوادر روزگار است.
حيرت ديگر اين است كه با وجود اينكه ذكر ميكند براي خودش هم اين سوال باقي است و بعبارتي مطمئن نيست كه اين كاري كه انجام داده با اصول دين او سازگار هست ادامه ميدهد كه ترس از "طرد" شدن داشته است و به همين سبب در "تجمعات" شركت كرده است. در اينجا هم تناقضي آشكار وجود دارد. شركت در انتخابات كه خود ايشان در قبل نيز بدان اشاره كرد كه براي اولين بار در انتخابات دهم مجاز شمرده شد ( به شرطها و شروطها كه در اسناد منتشره از سوي بيت العدل مندرج است و براي همگان در دنياي مجازي قابل دسترسي) مسئله اي است كه با "شركت در تجمعات" تفاوتي از زمين تا آسمان دارد. اينكه انسان به همان اصطلاح مشهور "چيزخور كردن" در اين موارد پناه ببرد شايسته تر خواهد بود. انكاري نيست كه بهائيان بر طبق اين سند از شركت در انتخابات به شرط عدم گرايش سياسي ممنوع نشدهاند اما حتي به اين شركت تشويق هم نشده اند تا چه رسد بعنوان يك مسئله واجب به انچام آن دست يازند .
مگر ممكن است يك فرد بهايي فراموش كند كه "واجبات" توسط شارع امر تعيين ميشود نه "بيت العدل" و با فراموشي اين امر نيز چگونه ميتواند فراموش كند كه ترك واجبات اصولاً ارتباطي با "طرد" ندارد بلكه يكي از مصاديق بارز "طرد" همين دخالت درامور سياسي است كه مصداق آن نيز "تجمعات" بوده و اگر تشكيلات بهايي در ايران فعال بود بايد اين عمل به شرط عدم اصلاح و عمدي بودن و ادامه يافتن به نوعي "طرد" منجر ميشد نه بر عكس. مگر جواز شركت در انتخابات به معناي جواز شركت در تجمعات اعتراضي نيز هست؟ شايد اين معني تازه و مجوز جديد باشد. البته نميتوان انكار كرد كه شرايط اعتراف گيري (كه در قبل نيز ذكر شد) سبب تناقض گويي و آسمان ريسمان كردن مي شود اما نقش سوالها و جهت گيري قاضي نيز تاثير غير قابل انكاري دارد.
اما بنازم به هوش و تخصص وكيل مدافع كه الحق به اين دادگاه مي آيد ايشان از دو مقدمه يك نتيجه مي گيرد كه هيچ منطقي تا بحال موفق به آن نشده است. يك مقدمه اين است كه "بهائيان ساكن در ايران كه تهران نيز جزئي از ايران است تابع هياتي در اسرائيل هستند" (كه لابد اسمش را هم از شدت تسلطي كه بر پرونده داشته فراموش كرده بود كه چيست اما خوشبختانه جغرافيش خوب بوده و مطمئن بوده كه تهران جزيي از ايران است و با اسرائيل هم فرق دارد) اما مقدمه دوم را از كجا ميدانسته خدا ميداند (شايد از اعترافات موكلش فهميده) كه "اين تبعيت گاهي اختياري و گاهي اجباري است" به قول امروزيها بايد فهمي در "حدّ تيم ملي" داشته باشيد تا معني اين مقدمه دومي را بفهميد و البته كه هيچ وقت از عهده فهم آن بر نميآييد.
شايد منظورش اين بوده كه در برخي موارد از سوي بيت العدل حالت پيشنهاد دارد و برخي لازم الاتباع است اگر اين معنا در ذهن ايشان بوده بايد لااقل بر اين مسئله نيز واقف بود كه شركت در انتخابات حالت اول را داشته و لااقل بايد اين زحمت مطالعه يك صفحه از پيام بيت العدل را بخود ميداد. اما فرض كنيم در ذهن ايشان شركت در انتخابات حالت دوم را داشته باشد مگر موكل ايشان به جهت شركت در انتخابات مورد اتهام است كه ميبايد صحبتي از اختيار يا اجبار در ميان باشد پس چاره اي نيست جز اينكه مطمئن شويم وكيل هم فرق شركت در انتخابات و شركت در راهپيمايي اعتراضي را متوجه نبوده است اما عجيب تر نتيجهاي است كه ايشان گرفته كه "پس عمل متهم يك عمل غير ارادي بوده است" اما اَعجَب از عجيب اين است كه از اين به بعد بهائيان در دادگاه اسلامي طبق احكام و اعتقادات خود محاكمه و مؤاخذه ميشوند.
"در ادامهي جلسه، وكيل مدافع اين متهم با حضور در جايگاه و با بيان اينكه مطالبي كه ميگويد جدا از بحث فرقهاي است كه متهم تابع آن است، گفت: بهاييان ساكن در ايران و تهران تابع هياتي در اسراييل هستند و اين تبعيت گاهي اختياري و گاهي اجباري است. در اظهارات متهم هم وجود دارد كه اگر از بيتالعهد تبعيت نميداشتيم از اين مجموعه مطرود ميشديم. پس عمل متهم يك عمل غيرارادي بوده است. "(۱۹)
اما حيفم آمد كه خستگي شما را كه به جهت تطويل مطلب حاصل شده با اين كلام آخر متهم از چشم و ذهنتان در نياورم و هم مطابق سنت ايشان از شما هم تشكر كنم.
خلاصه وكيل تشخيص داد كه "عمل متهم غير ارادي" بوده و متهم در تاييد ايشان مي فرمايد كه "ولي به هر حال بنا به ارداه ام مي توانستم انجام ندهم"
عين مطلب جالبتر است و از آن جالبتر اينكه متهم قبول دارد كه مرتكب جرم شده حالا شما پيدا كنيد پرتقال فروش را.
"اين متهم در آخرين دفاع خود ضمن تشكر از رفتار خوب بازجويان وزارت اطلاعات، اظهار كرد: با توجه به اينكه عملي كه انجام دادم ناخواسته بوده، ولي به هر حال بنا به ارادهام ميتوانستم انجام ندهم، خواهشمندم در جرم من تخفيف قائل شويد"(۲۰)
خوب اگر شما خود را به جاي قاضي قرار دهيد چه حكمي ميتوانيد بدهيد؟ انصاف هم بد نيست
منابع:
۱- رامین جهانبگلو اول اردیبهشت ۱۳۸۵ در حالی که از تهران عازم کنفرانسی در بروکسل بود در فرودگاه مهرآباد دستگیر شد. به او اتهام ارتباط با بیگانه را زدند و در نهایت بعد از اعترافات تلویزیونی در ۸ شهریور همان سال با قید وثیقه آزاد شد و به کانادا بازگشت. او در حال حاضر استاد دانشگاه تورنتو است.
۲- به نقل از سخنراني دكتر جهانبگلو منتشر در منبع ذيل //asre-nou.net/php/view.php?objnr=5
۳- همان منبع
۴- همان منبع
۵- //asre-nou.net/php/view.php?objnr=5059
۶- همان منبع
۷- همان منبع
۸- براي نمونه شيرين علم هولي كه در دادگاه بدوي به اعدام محكوم شده در تاريخ 28 ديماه از بند نسوان زندان اوين در نامه اي كه در آن به انواع شكنجه ها براي اقرار اشاره ميكند به اين مطلب نيز مي پردازد كه " در یکی از دفعاتی که دکتر برای درمان زخم هایم و رسیدگی به وضعیتم مراجعه کرده بود، من در اثر کتک ها در عالم خواب و بیداری بودم. دکتر از بازجو خواست که مرا به بیمارستان منتقل کنند. بازجو پرسید: «چرا باید به بیمارستان معالجه شود، مگر در اینجا معالجه نمی شود؟» دکتر گفت: «برای معالجه نمی گویم، من در بیمارستان برای تان کاری می کنم که دختره مثل بلبل شروع به حرف زدن بکند» فردای آن روز مرا با چشم بند و دستبند به بیمارستان بردند. دکتر مرا روی تخت خواباند و آمپولی به من تزریق کردند. من گویی از خود بی خود شده بودم و به هر آنچه را که می پرسیدند، پاسخ می دادم و جواب هایی که آنها می خواستند را همانگونه که می خواستند به آنها می دادم و آنها هم از این جریان فیلم می گرفتند. وقتی به خودم آمدم از آنها پرسیدم که من کجا هستم و فهمیدم که هنوز روی تخت بیمارستانم و بعد از آن دوباره مرا به سلولم منتقل کردند. "
۹- نوع اظهارات فردي به نام پ.م كه در صفحات بعدي بيشتر مورد توجه قرار ميگيرد ميتواند مصداق كامل اين مسئله باشد.
۱۰- مثلا نور الدين كيانوري چند سال پس از اعترافش در نامهاي ذكر كرده كه "همسرش مريم فيروز را به سلول مجاور او ميآوردند و شروع به شكنجه او ميكردند تا مقاومتش را بشكنند"(تجزیه و تحلیل فرایند اعتراف گیری)
۱۱- چنانچه دكتر جهانبگلو در سخنراني خود ذكر ميكند كه " بنابراین اعتراف به صورت یک تکنولوژی و تکنیک درمی آید. تکنیکی برای نظارت و مراقبت افراد در جامعه و نهادهایی مثل دین و دولت، با اعتراف گیری از افراد همیشه تلاش می کنند مشروعیتی برای خودشان به دست بیاورند "
۱۲- روز شنبه خبرنگاران گروه اجتماعي ايرنا اتهامات متهمان سومين دادگاه رسيدگي به ۱۶ نفر از آشوب گران روز عاشورا درشعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامي تهران به شرح زير قرائت شد
۱۳- //www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=927149
۱۴-//www.rahesabz.net/story/9144/
۱۵-//www.isna.ir/ISNA/NewsXML.aspx?ID=1483279
۱۶-//www.isna.ir/ISNA/NewsXML.aspx?ID=1483279
۱۷- الزمر : ۱۸ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ
۱۸-//www.isna.ir/ISNA/NewsXML.aspx?ID=1483279
۱۹-//www.isna.ir/ISNA/NewsXML.aspx?ID=1483279
۲۰-همان منبع
نظر خود را بنویسید
با مشاهده اين اوضاع و احوال و
پرستوارسال شده در : 1388/11/27
با مشاهده اين اوضاع و احوال و دروغ هايي كه اين روزها به وفور گفته مي شود و خوشبختانه در دكان هيچ بقالي پيدا نمي شود بعد از حدود دوسال ناراحتي از دستگيري هفت نفر عزيز جامعه بهايي امروز احساس بهتري دارم و خدا را شكر مي كنم كه اين عزيزان بيست ماه پيش دستگير شدند و آزاد نبودند وگرنه چه تهمت هاي ناروايي كه به اين افراد نمي زدند؟