×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

بهائی ستیزی در رسانه ملی
1389/01/05

منبع: خواندنیها

حتی اگر سید باب را پیامبر و موسس آیینی جدید و آسمانی، آن گونه که بهاییان به آن معتقدند، ندانیم و نخوانیم و تنها به عنوان یک انسان، همانند دیگران بنامیم و بشماریم، باز هم، شخصیت، منش، تفکرات، و رهاوردهای وی برای ایران و ایرانیان، به میزانی است که بی تردید باید ایشان را در زمره بزرگترین مفاخر ایران شمرد.

نابغه ای که مخالفانش، مجال ندادند تا ایرانیان با وی اشنا شوند. شخصیتی که سزاوار نبود در مجموعه تلویزیونی «سالهای مشروطه»، چنین جفایی در حقش روا داشته شود. در این مختصر، گوشه های ناگفته ، بد گفته و یا کم گفته از شخصیت وی را واکاوی می کنیم.

شجاعت باب

برای اثبات شجاعت باب، صرف ادعای پیامبری وی کفایت می کند. ادعایی که زهره شیر می خواست و صرف اظهارش، کافی بود تا شخص را از هستی ساقط نماید. او می گفت که شرف همه به علم و دانش است و شرف علمای اسلام به فهم ایات قران است اما در حالی که کل علمای اسلام به فهم ایات قران، اظهار شرف خود می کنند، من، به خلق این ایات اظهار شرف خود می کنم. و سپس اضافه می کند که احدی تا بحال چنین ادعایی را نکرده و این مخصوص به من بوده است.

اندکی تامل کافی است تا روشن نماید که این یک ادعای ساده نیست. بهاء الله سالیانی بعد در تحلیل این ادعای باب گفت که اگر کسی فکر و خیال چنین امری نماید، فی الفور هلاک شود و اگر قلبهای عالم را در قلبش جا دهی باز جسارت بر چنین امر مهم ننماید. بحث این نیست که این ادعا درست است یا خیر و باب، براستی یک پیامبر بود یا نه. این را در جای خود می توان و باید بررسی نمود.

موضوع این است که حتی منکرین پیامبری باب نیز نمی توانند منکر ادعای پیامبری وی شوند. او ادعای پیامبری داشت و به صراحت اعلام نمود. هر کس اندک آشنایی با اوضاع ایران زمان قاجار و یا حتی سی سال اخیر، داشته باشد بخوبی می داند که چنین ادعایی چه سرنوشت شومی را برای مدعی به ارمغان خواهد اورد. بدیهی است که باب، خود بیش از هر کس دیگر بر این سرنوشت اگاه بود.

در اولین نوشتجات خود صریحا کشته شدن خود را خبر داد و ان را ارزوی خود خواند. او تاجر بود و از مال دنیا چیزی کم نداشت. خاندان او از احترام و ارج و قرب کافی در بین مردم برخوردار بودند. کافی است بدانیم که میرزای شیرازی، عالم و مرجع تقلید بزرگ جهان تشیع و صادر کننده فتوای معروف تحریم تنباکو، از بستگان بسیار نزدیک وی بود.

از سوی دیگر، باب، ساده می زیست و اهل تجملات نبود لذا از حیث مادیات، به کسی یا چیزی محتاج نبود. در این صورت این ادعای وی را به چه می شود حمل کرد؟ جنون؟ ریاست ظاهره؟ اندوختن ثروت؟ کسب قدرت؟ بغایت ناسپاسی است که چنین نسبتهای نالایق در شان او ذکر شود.

باب پیروانی بی شمار داشت که برای اثبات و ترویج امر او از جان خود می گذشتند. بسیاری از آنها از علمای بنام اسلام و یگانه زمان خود بشمار می امدند. گرچه ممکن است برخی این امر را دلیل بر صحت ادعای مدعی ندانند اما به جرات می توان دلیل بر حسن نیت و صداقت آنها دانست. آنها به این گفته قران که اگر در گفتار خود صادق هستید، از کشته شدن نهراسید و بلکه ان را طلب کنید عمل نمودند.

ادوارد براون بعدها نوشت که آنها هنگام مرگ، چنان شجاعت و شهامتی بروز دادند که نظر تحسین همه، اعم از موافق و مخالف را جلب می کردند. بدون شک، چنین شجاعتی، انعکاسی از همان شجاعت باب در بیان ادعای خود بود و اگر باب اندک تزلزلی در ادعای خود داشت، پیروان وی نیز چنین استقامتی را از خود نشان نمی دادند.

مقابله باب با علما و حکام هم عصر خود، شاهد دیگری بر شجاعت اوست. وی اعمال ناشایست علما را نکوهش می کرد. به آنها می گفت که نفس عالم بودن، افتخاری نیست بلکه افتخار در خدمت به مردم است. همچنین در حالی که در دست محمد شاه اسیر بود و قاعدتا باید با حالت التماس و یا حداقل محتاطانه به او نامه بنویسد ملاحظه می شود که نامه های وی در کمال قدرت و بدون ذره ای هراس و البته در کمال ادب معمول، نگاشته شده است.

در یکی از نامه های خود می نویسد که این مکتوب از طرف امام برحق به تو نگاشته می شود. در حالی که تمامی علما و غیر علما، حداقل دوسطر اغازین عریضه های خود را با استعمال القاب مطنطن پر نموده و شاه را به عرش می رساندند، باب، اورا با خطاب «یا محمد» مخاطب ساخته به او می گوید که از خدا بترس و جاهل مباش . مضمون قسمتهایی از نامه های وی به این شرح است:

«از خدا بترس و خود را بیش از این در عذاب الهی گرفتار نکن. مرگ تو نزدیک است. .....چگونه پست تر ازعمل فرعون را انجام می دهی و خود را مسلمان می نامی؟ ...قسم بحق که بقدر خردلی تمنای مال از ان حضرت ندارم و مالک شدن دنیا و اخرت را شرک محض می دانم.....وظیفه من ابلاغ بر تو بود. اگر طالب سعادتی، کلید ان در دست من است...این اتمام حجت من بر تو و وزیرت است و دیگر کلامی با شما نخواهم داشت و بدانید که سرنوشت من در دست شما نیست و شما قادر بر تغییر انچه که خداوند برای من خواسته است نیستید.»

در همین نامه ها، طینت زشت و ناجوانمردانه حاج میرزا اقاسی، صدر اعطم محمد شاه را به وی گوشزد می نماید حال انکه همه می دانستند که اقاسی تسلط کامل بر محمد شاه داشته و ولی و مرشد او به حساب می امد و اگر کسی خواسته ای داشت، عقل حکم می کرد که مجیز و تملق او را بگوید نه انکه وی را از حزب شیطان بنامد. ایا چنین شخصی را سزاست که جبان و ترسو نامید؟؟

قدرت نگارش باب

علما بنا به فرهنگ و طرز تفکر خود، از سید باب، معجزه طلب می کردند و باب نیز صریحا می گفت که تنها معجزه حضرت محمد، کلام او یعنی قران بود و معجزه من نیز همانند او، اثار قلمی من است و این معجزه، البته علما را قانع نمی کرد. اما، اگر راه برای اگر و اما اوردن در محتوای کلام باب برای علما باز بود، امر دیگری نیز بود که هیچ کس و از جمله علما نمی توانستند ان را انکار کنند و ان سرعت نگارش وی بود. باب خود می گوید که در عرض پنج ساعت، هزار سطر می نویسد.

این میزان سرعت در نگارش، بی نظیر است. یگانه است. در اینجا این بحث مطرح نیست که محتوای این نوشتجات چه بوده است که در جای خود به بررسی ان می پردازیم. حرف این است که ایا کس دیگری را سراغ داریم که سرعت نگارشش تا بدین حد و حتی نزدیک به ان باشد؟

خوانندگان این سطور توجه دارند که برای این گونه نوشتن، ناچار باید بدون توقف قلم نوشت تا بتوان به چنین سرعتی دست یافت و از ان مهمتر، بایستی بدون تفکر نگاشت زیرا تفکر در انچه قرار است نگاشته شود به معنای تلف شدن وقت است.

به این موضوع حیرت اور، این را هم باید افزود که زیبایی خط باب، زبانزد همگان بود.نمونه نوشته های وی موجود است. این که چگونه می توان بدون تفکر و سکون قلم، زیبا و جمیل و اراسته و منظم نوشت، موضوعی است که تامل بسیار می طلبد زیرا در نزد صاحب نظران و خط شناسان و خطاطان، کندی حرکت قلم، از اصول زیبا نویسی است و علی الاصول، متنی که با سرعت و بدون تفکر و سکون قلم نگاشته شود، فاقد زیبایی و حسن و جمال باید باشد.

برخی از معاندان وی، سعی کردند که این را بی ارزش نشان دهند و می گفتند که کار مهمی نیست زیرا مطالب بی ارزش، نیازی به فکر کردن ندارد و می توان براحتی از پس ان برامد. یکی از علمای ان زمان در مجلس درس خود گفته بود که من نیز می توانم با سرعتی بیش از این بنویسم سهل است، شاگردان من هم می توانند چنین کنند. دست بر قضا یکی از پیروان شجاع باب در انجا حاضر بود.

فی الفور، قلم و کاغذ به او داده و می گوید که باب، مطالب خود را در تفسیر قران و مباحث کلامی و عرفانی و فلسفی و مناجات و ادعیه و دیگر صورعلمیه به عربی و فارسی می نگاشت. حال این قلم و این کاغذ. تو نیز شروع کن و بنویس.

چون عجز وی را می بیند می گوید که از خیر مباحث علمیه گذشتیم، نمی خواهد تحلیل کنی، همین کلاس درس خود را که عمری است در ان و به ان مشغولی، توصیف کن و چون تامل و سکوت وی را می بیند می گوید که اگر به زبان عربی نمی توانی، به فارسی بنویس.

بعد می گوید اگر عاجزی، به ترکی که زبان مادری تو است بنویس و در اخر می گوید از شاگردان خود هر که را قادر می بینی، امر کن تا بنویسد و چون همه را بهت زده می بیند با خواندن این ایه قران که « فبهت الذی کفر» از ان جا خارج می شود. نمی توان بسادگی مدعی شد که می توان بدون تفکر نوشت. حتی اگر این نوشته ها بی ارزش باشند باید دارای حداقل ساختار ادبی باشند. خوانندگان این سطور می توانند شخصا و در مورد خودشان، این امر را ازمایش کنند.

خود من برای نوشتن همین سطور که به زحمت به سیصد سطرمی رسد، ساعتها وقت صرف کردم که چه وبه که و چگونه بگویم و از کجا شروع کنم و به کجا ختم دهم و بارها خط زدم و اصلاح کردم و به این کتاب و ان نوشته و سایت و غیره رفتم و تازه نتوانستم انچه را که می خواستم، بگویم.

با این اوصاف ایا شایسته نبود که از باب، حداقل به جهت سرعت نگارشش، در تاریخ ایران ذکری شود؟ به همه اینها، باید این را هم اضافه نمود که انچه باعث شده بود تا پیروان باب و از جمله آنها مشهور ترین علمای اسلام، جذب و شیفته باب گردند، همین نوشته های وی بود . اکثری از آنها و از جمله همان پیرو فوق الذکر، اصلا باب را ندیده بودند زیرا وی اکثرا در زندان و تحت الحفظ بود. با این وجود، چگونه می توان نوشته های وی را بی ارزش دانست

منع از پرداختن به خرافات و اوهام

باب، بنیادی محکم در رفع تعصبات بنا نمود. نگرشهای بدیع وی، باعث شد تا دریچه های نوی در مقابل دیدگان مردم گشوده گردد. مثلا نگرش سنتی در مورد معجزه، این بود که قوانین طبیعت شکسته شده و امری خارج از ان اتفاق می افتد. داستانهای عجیب و غریب از عصای موسی و فرو رفتن اب دریا و شکافتن ماه و از این قبیل بر سر زبانها بود که خود، راه را بر خلق انواع قصه های دیگر می گشود.

باب منکر این گونه معجزات بود و همه آنها را تاویل می نمود. به مردم می اموخت که اساس دنیا بر قوانینی است که همیشه معتبر است. نمی توان ماه را به دو تکه نمود. این کار، نه ممکن است و نه مفید. او همچنین، جن و پری و مخلوقاتی از این نوع را زاده افکار منحرف دانست. می گفت که جن، ذات ناشناخته افراد است که باید بر ان اگاهی یابند و در جهت شناسایی خویش بکوشند نه اینکه تصور کنند که جن، شخصی است با هیکل و قیافه عجیب که در اماکنی مانند حمام ساکن است و خرافاتی از این قبیل.

نفی طبقه روحانی

شاید انچه بیش از هر امر دیگر خشم علما را بر می انگیخت، نفی حاکمیت دینی بر مردم بود. اصولا باب، با هر امری که ارتباط بی واسطه مردم با خداوند را خدشه دار می ساخت، مخالف بود. او، مخصوصا، به منبر رفتن را حرام اعلام کرد. این به معنای رد برتری روحانی گروهی بر دیگران بود. او نیازی به این که گروهی از علمای دین، طبقه ای تشکیل داده و زمام امور روحانی مردم را بدست بگیرند نمی دید سهل است، این کار را افتی برای دین می دانست.

از دید او، فرو رفتن در مسائل فرعی و جزئی دین، همانها که قسمت اعظم رساله ها و توضیح المسائل ها را تشکیل می دهند، ضرورتی ندارد و بلکه بزرگترین انحراف در دین محسوب می گردد. این سخن او مشهور است که مردم باید به شخصه و با درک و عقل خود، نسبت به انچه بدان مامورند، اگاهی و علم داشته باشند و صرفا به تقلید از علما نپردازند. او عبادت را امری خصوصی می دانست و به همین دلیل نماز جماعت را نیز ممنوع اعلام کرد.

به عقیده او، مردم نباید در نماز خود، که ارتباطی کاملا خصوصی بین شخص با خدای خودش است، به کس دیگری اقتدا کنند زیرا به خلوص و روحانیت ان لطمه می زند. در مورد نماز می گفت که دعا و مخصوصا نماز، باید از روی روح و ریحان باشد و طولانی بودن ان ابدا محبوب نبوده و نیست.

نظر باب در مورد موسیقی

تقریبا تمامی علمای اسلام در طول تاریخ، غنا وموسیقی را حرام می دانستند و این نظر، مخصوصا در دوره باب، رای حاکم بود و حتی اگر در نظر، تا حدی انعطاف داشت، در عمل، انچه معمول بود، حرمت تام وتمام موسیقی بود تا انجا که حتی بحث می شد که روضه چگونه باید خوانده شود تا مشمول غنا نگردد. باب، با همان شجاعت مثال زدنی خود، حکم بر حلالیت موسیقی داد.

جنبه های علمی اثار باب

باب می گفت که حیطه کاری انبیاء، علوم طبیعی و تجربی نیست. آنها شیمی یا فیزیک یا ریاضی دان نیستند. ماموریت اصلی انان هدایت روحانی مردم و نشان دادن روش صحیح زندگی کردن است. و بر همین اساس بود که معجزه پیامبران را، کلام انان می دانست و نه امور خارق العاده و غیر طبیعی.

کلام باب در زمینه امور دینی، عمدتا با ارائه دیدگاهی نوین و منطبق با تعقل و تفکر به تشریح حقایق قران اختصاص دارد. ایات قرانی که در مورد ابتدای عالم، خلقت بشر، مساله ادم وحوا، خلق اسمانها و زمین در شش روز، حوادث روز قیامت و نحوه عذاب کشیدن مجرمان در دوزخ و هم چنین پاداش یافتن مومنان در بهشت، روز حساب و کتاب ومعاد جسمانی و قضیه صحرای محشر و پل صراط، تاریک شدن خورشید و فرو ریختن ستارگان بر زمین و متلاشی شدن کوهها و به جوش امدن دریاها و دهها مورد دیگر، قرنها ذهن اندیشمندان مسلمان را بخود مشغول کرده بود.

بسیاری از آنها نمی توانستند توجیه صحیحی برای آنها بیابند. از سوی دیگر، هم به جهت ترس از زمانه و اعتراض عوام و خصومت علمای دین و هم به جهت علاقه باطنی به دین اسلام، یارای انکار انان را نداشتند. برخی مانند ابن سینا آنها را فقط به این دلیل که در قران ذکر شده می پذیرفتند و اقرار می کردند که پذیرش آنها با معیار عقل، غیر ممکن است. در هر حال همه در یک حالت تناقض فکری بسر می بردند.

تفاسیر باب بر این ایات، بناگاه افقهای دیگری را بر روی این اندیشمندان باز نمود. بی جهت نبود که خیل علمای دانا و وارسته اسلام نظیر سید یحیی دارابی و حجت زنجانی و ابوالفضائل گلپایگانی و دهها تن دیگر، که پاک ضمیر ومتبحر اما متحیر بودند، بناگاه چون تشنگانی به چشمه رسیده، جذب باب شدند.

از ان میان مخصوصا باید به تفسیر باب بر سوره یوسف اشاره و تاکید نمود که به شکلی کاملا جدید و بدیع، این سوره قران را تفسیر نمود. از تفسیر سوره بقره، کوثر، توحید، والعصر و تفسیر بسم الله نیز در همین ردیف می توان نام برد. مروری مختصر بر تفاسیر علمای اسلام بر قران، بخوبی نشان می دهد که اکثریت قریب به اتفاق انان، تکراری و بر اساس تفاسیر قدما نوشته شده و نهایتا چند مطلب عمدتا بی یا کم اهمیت بر ان افزوده اند.

اما تفاسیر باب چه از لحاظ شکل و ساختار ظاهری و چه از لحاظ محتوا، هیچ شباهتی به ان تفاسیر ندارد. این امر بخوبی نشان می دهد که باب، تکیه ای بر علوم رایج و در دسترس عموم و یا خواص نداشته است.

در این جا نیز بنا بر رویه این نوشته، بحث با یا بی ارزش بودن این تفاسیر مطرح نیست که در جای دیگر باید به آنها پرداخت. فارغ از ارزش گذاری محتوایی بر روی این تفاسیر، بدیع بودن آنها بی شک هر ناظری را به فکر فرو می برد.برای مثال، حروفات مقطعه قران، از جمله معضلاتی است که فکر و قلم بسیاری از علما را از همان ابتدا به خود مشغول کرده بود.

تفسیر باب بر این بخش مهم از قران، براستی نگرش جدیدی را عرضه کرد. بطور کلی باب، با خارج کردن بخش اعظم مفاهیم قرانی مانند مساله ادم و حوا، ذوالقرنین، یونس و ماهی، خضر، من و سلوی، دربار فرعون و معجزات موسی و قصص قرانی از حالت ظاهری، باعث شد تا بقول سهراب، چشمها، جور دیگری ببینند. همه این مطالب را در کنار بخش اغازین این گفتار در باره سرعت نزول نگارش باب، یعنی بدون سکون قلم و تفکر، قرار دهید و خود قضاوت کنید.

اما جنبه های علمی گفتار باب، وجه مهم دیگری نیز داشت. باب به علم صرف و نحو عربی، بی اعتنا بود. این بی اعتنایی، نه به جهت بی اهمیت بودن ان بلکه بخاطر اهمیت مبالغه امیز ان در نزد علمای ان عصر بود. باب، این اهمیت را معتدل نمود. بسیاری از علما، برای اثبات برتری خود، به بحث در دقایق و ظرایف اغلب بی فایده، غیر ضروری و اصولا بی پایه و ناصحیح ( ان گونه که بعدها مشخص تر شد) صرف و نحو عربی می پرداختند.

حتی هنگامی که موضوع بحث و مناظره، چیز دیگری بود، به ترفندی بحث را به همان رشته مورد علاقه خود یعنی صرف و نحو می کشاندند تا برتری خود را در انجا به رخ حریف بکشند. مبحث مشابه دیگر، فقه و اصول بود که از بسیاری جهات، مانند صرف و نحو عمل می کرد. ورود و غور و غوص در جزییات احکام و فروع و متفرعات بی شمار و پایان ناپذیر ان، محتوای اصلی متون و کتابهای بظاهر علمی را پر کرده بود تا ان جا که فهم اسلام و درک وشناخت ان، تقریبا تمام و کمال، منحصر در همین مباحث بود. خود باب نیز طعم تلخ این رویه نامطلوب را چشیده بود.

در جایی که وی ادعای پیامبری نموده بود از وی می خواستند که برای اثبات ادعای خود، فلان فعل عربی را صرف کند و یا بهمان مساله فقهی را پاسخ دهد. بهاء الله نیز از همان دوران نقل کرده بود که به گوش خود از یکی علمای طهران شنیده بود که اگر قائم ال محمد، با تمام علائم مورد انتظار و حتی مشخصات ظاهری مکتوب در روایات و احادیث هم ظهور کند اما بر خلاف احکامی از قران که در نزد ما معتبر است، حکم کند اورا تبعیت نکرده و تکذیبش می کنیم و بلکه او را به قتل می رسانیم. این واضح است که اکثریت قریب به اتفاق احکام معتبر در نزد چنین علمایی، نتیجه استنباطات خود انان بود که قصد داشتند آنها را معیار تشخیص اعتبار قائم قرار دهند.

از این رو بود که باب، عزم کرد تا به تعدیل این علوم بپردازد و جایگاه واقعی و بدور از اغراق و مبالغه آنها را بشناساند. به این ترتیب، باب، علما را به عرصه واقعی بحث و مناظره علمی دعوت می کرد و اجازه نمی داد تا کسانی با مخفی شدن در پس حجاب صرف و نحو و فقه و اصول، به تخدیش حقایق دینی مشغول گردند.

گدشت زمان بخوبی صحت این نظرات باب را نشان داد. اکنون نسبی بودن قواعد صرف و نحو و همچنین فقه و اصول، بر اهل فن ثابت گردیده است و دیگر بعنوان حقایقی اسمانی و مطلق الاعتبار به آنها نگریسته نمی شود و همچنین صرف دانستن آنها، دلیل بر احاطه شخص به حقایق اسلام نیز تلقی نمی گردد. امری که باب برای تحقق ان، بسیار کوشید.

در باره باب، بسیار بیش از این می توان گفت(۱) اما مختصر اینکه باب، پیامبر باشد یا نباشد، شخصیتی است که بر تارک اسمان ایران می درخشد. حتی به هیچ معیاری نمی توان او را فروتر از دیگر مفاخر ایران نشان داد. در یک قرن و نیم گذشته، شخصیت واقعی او را پنهان کرده و در مقابل، او را کاملا منفی نشان داده اند و به این ترتیب، برای ایرانیان، مجالی برای شناخت وی نماند.

در حالی که ارامگاه زیبا وبا شکوه باب در سواحل مدیترانه، هر ساله مورد بازدید صدها هزار نفر از بهایی و غیر بهایی و حتی مسلمانان و حتی شیعیان، قرار می گیرد و می رود تا به یک شخصیت تمام عیار جهانی تبدیل گردد، در ایران، جایی که قاعدتا باید بیش از هر کشوری به او اهمیت دهند، اقای ورزی، تمام هم خویش را مصروف تخریب و ترور شخصیت او نموده است تا انجا که می توان ادعا نمود و از عهده ان بدر امد که هدف اصلی از ساخت این سریال، مبارزه با بهاییان و مشخصا، باب بوده است. نخبه کشی در ایران تا کجا ره خواهد پیمود؟

منبع:
۱- برای آشنایی بیشتر با تاریخ باب، مراجعه شود به //noghtenazar19.info/node/798

نظر خود را بنویسید


جوينده عزيز كتب بهايي را از

پرستو
ارسال شده در : 1389/5/23

جوينده عزيز كتب بهايي را از سايت كتابخانه بين المللي بهايي مي توانيد بخوانيد البته كتب چاپي بسياري هم موجود بود ولي متاسفانه در آغاز انقلاب در هجوم ماموران به منازل بهائيان با بسياري از اموال آنان ضبط و مصادره شد و الا با كمال ميل در اختيارتان گذاشته ميشد پس فعلا فقط به سايت كتابخانه بهايي مراجعه كنيد .در مورد توبه نامه اگر صحت داشت حضرت باب را شهيد نمي كردند زيرا خود توبه و اعتراف به باز گشت سبب بخشودگي فرد مي شود ولي متاسفانه اين توبه نامه خيالي شما نه جان پاك آن حضرت را نجات داد نه مانع به شهادت رساندن 20000 تن از پيروانش شد و امروز هم نتوانسته مانع زندان -آزار-ممنوعيت تحصيل- تحريب قبرستان-آتش زدن منزل و مغازه و اتومبيل- پيروان آن حضرت شود لذا وقت عزيز خود را به جاي فكر به توبه نامه ساختگي صرف كشف حقيقت كن برايت آرزوي موفقيت ميكنم

توضیح

جمال
ارسال شده در : 1389/5/11

جوینده جان، صرف ادعا نیست؛ ادعا به علاوهء پایداری به علاوهء بقا و نفوذ کلام و توسعهء آن. می دانی که طبق قران مجید آن باطل است که رفتنی است. کدام اختلاف؟! کدام توبه نامه؟! چرا تکراری می نویسید؟! دهها کتاب و مقاله در جواب این ادعا توسط بهائیان نوشته شده لطفاً بخوانید(در سایت های نقطه نظر، ولوله در شهر، گفتمان، نگاه،...) حضرت باب نه تنها از ترس جان توبه ننمودند بلکه چنان شجاع و نترس بودند که در همان اول ظهور در سال 1260 ه ق پیش بینی و آرزوی شهادت کردند و پس از تحمل حبس و تبعید آخرالامر در تبریز شهید شدند. اگر این ترس است بروید سرگذشت انبیا قبل را بخوانید و در اینجا بنویسید! چون طاقتش را ندارید در اینجا نمی نویسم. در مورد 24 نفر اشتباه به عرضتان رسانده اند! منبع عین سخنتان را در اینجا بیاورید تا ملاحظه کنید چگونه به تحریف کتب بهائی مشغول شده اید. اصل آن چیز دیگری است و پاسخش هم معلوم است. فعلاً شما منبع و نقل قول را بیاورید تا بعد. قربانت گردم کجا کتب بابی و بهائی را پنهان کرده ایم؟! الحمدلله طالبان مشغول مطالعهء آنها هستند و بر عکس نظر شما به آن ایمان هم می آورند. قربان رویت

واقعا فکر میکنید مردم

جوینده
ارسال شده در : 1389/5/9

واقعا فکر میکنید مردم نمیفهمند؟ صرف ادعا نشانه راستی است؟ من به عنوان یک انسان دارای عقل حتما نظر کاملا علمی و مستدل !!!! شما را برای دیگران بیان میکنم آیا هرکسی ادعا کند راست گفته؟ در بین بهاییان در چند مورد اختلاف وجود دارد این از این مطلب ثانیا توبه نامه باب هنوز موجود است در حالیکه هیچ پیامبر و امامی در طول تاریخ پیامبران نداریم که از ترس جان ش توبه کرده باشدراستی یک سوال میگویم عبد الابها گفت بعد از من 24 نفر از فرزندان شوقی جانشین هستند و به لطف خدای بزرگ شوقی عقیم ماند تا دروغتان ظاهر شود ضمنا در تمام ادیان جهان اصل کتابهای آنان در بین مردم موجود است کتابهای باب و بها در کجا پنهان هستند؟ چرا میگویید نباید بخوانید و جزء اسرار است؟ باشد که روزی رسوایی جهانی شما مدعیان دروغین را ببینم.

قربون تو که فکر میکنی بچه ی

فرزاد
ارسال شده در : 1389/3/18

قربون تو که فکر میکنی بچه ی باباتی، اما از قدیم گفته اند بچه ی حرامزاده یا آخوند میشه یا میرغضب نگفته اند بهائی می شود که!! حالا شما کدومشی؟ آخونی یا میرغضب؟

دوست عزيز سوددازاده وقتي كسي


ارسال شده در : 1389/3/13

دوست عزيز سوددازاده وقتي كسي در برابر فحش و ناسزاي ديگران محبت و نجابت نشان مي دهد قصدش فريب و گول زدن نيست زيرا ار فريب ديگران هيچ گاه سودي عايد نمي شود و اگر ما جواب امثال شما را مثل خودتان با فحش و بي ادبي نمي دهيم آنست كه مولا و پيامبرمان به ما دستور داده كه اگر به شما زهر دادند شهد بدهيد و اين روش براي گول زدن نيست به آن دليل است كه ما موظفيم تمام مردم عالم را دوست داشته باشيم چون همه بندگان يك خدا هستيم و تنها رمز اتحاد و وحدت نوع بشر محبت و دوستي است حال كساني كه چنين تعاليمي را اطاعت مي كنند چه فسادي در ارض ايجاد مي كنند كه شما حكم مفسد في الارض را برايشان صادر كرديد كمي دلت را صاف كن كمي دعا بخوان و از خدا بخواه كه بدون تعصب و كينه و بغض در مورد ديگران قضاوت كني برايت دعا مي كنم.

بهایی یعنی فرزند حرام زاده

ایکس
ارسال شده در : 1389/3/13

بهایی یعنی فرزند حرام زاده انگلیس و اسرائیل

جوابیه

سودازده
ارسال شده در : 1389/3/6

خدا لعنتتون کنه ، یک مشت ظاهر ساز مفسد فی الارض که از آستین اسرائیل در آمده اید می خواهید به من دیانت یاد بدهید ؟
من شما را خوب می شناسم انتظار هم نداشتم که فحش بدهید ، بلکه با زبان خوب می گویید و با قلم خوب می نویسید تا یک عده ساده لوح را گول بزنید .
ان شا الله با حضرت آقا ریشتون رو برداریم از روی زمین ، حلقه ی فساد بهائیت را .

انسانیت کجایی ؟

طاهر
ارسال شده در : 1389/2/28

با سلام.
متاسفانه باید به حال بعضی از انسانها گریست.ما هنوز نفهمیدیم که تمام مردم روی زمین اعم از مسلمان ,مسیحی ,بهایی,ارمنی و... آفریده یک خدا هستیم.تحمل دیگران برایمان سخت است.آیا این خودخواهی نیست؟کسی حق ندارد خود را برتر از دیگران بشمارد.مدتی است با یک خانواده بهایی آشنا شده ام.قصد ازدواج با دختر این خانواده بسیار مهربان و خونگرم را گرفته ام.بر خلاف ما مسلمانان مادر دختر تنها چیزی که از من میخواست شرافت , انسانیت و صداقت و وفاداری بود.خانواده من تحت تاثیر رفتار این خانواده مهربان قرار گرفته بودند.به هر قیمتی شده من با این دختر ازدواج خواهم کرد.به تمام دوستان توصیه میکنم هیچ وقت بدون اطلاع از کسی بدگویی نکنند یک انسان صاحب هر دین و مذهبی که میخواهد باشد , انسان است و باید با احترام با او رفتار نمود.انسان از اول خلقت آزاد آفریده شده است.حق انتخاب با خود اوست.عیسی به دین خود ,موسی به دین خود.تمنا دارم تعصبات بیهوده و کورکورانه را کنار گذاشته و در فکر فردایی بهتر برای خود و آینده مان باشیم.سپاسگزارم...

دوست عزيز خانم يا آقاي سود

پرستو
ارسال شده در : 1389/2/27

دوست عزيز خانم يا آقاي سود دازاده نمي دانم بهائيان براي شما چه مشكلي ايجاد كرده اند يا چه بدي و ظلمي به شما كرده اند كه آرزوي ريشه كني و نابودي آنان را داري به گمانم تا به حال با هيچ فرد بهائي همكار يا همسايه نبودي وگرنه بجاي دعا براي مرگ و ريشه كني آنان حد اقل مثل بعضي از مسلمانان كه با بهائيان دم خور و معاشر بودند مي گفتي چه انسان درستكار-صادق-خادم-امانتدار- انساندوست و.....
حيف كه مسلمان نيست دوست خوبم از مرگ بر اين و آن گفتن لعنت بر اين و آن فرستادن و دشنام به اين و آن دادن جز اينكه دل آدم سياه وپر كينه شود چيزي بدست نمي آيد لا اقل اگر از بهائيان بدي به شما دوست عزيز وارد شده چند مورد را بنويس بعد نفرين كن در ضمن كسي كه استدلال و برهان دارد كه نيازي به ناله و نفرين ندارد برايت آرزوي موفقيت مي كنم

ای نادان

فرید توانا
ارسال شده در : 1389/2/25

خدا ریشه ی چهار تا متعصب نادان مثل تو را می کند نه تنها بهائی ها راحت می شدند بلکه همه دنیا یک نفس راحت می کشید.

خدا ریشه ی این بهایی ها رو از

sovdazade
ارسال شده در : 1389/2/24

خدا ریشه ی این بهایی ها رو از جا بکنه . ان شا الله

سپاس

ara
ارسال شده در : 1389/2/12

زاهد ظاهرپرست ازحال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
سپاس بر این شرافت نویسنده که پس از سالها خود سانسوری به مدعیان
روشنفکری که هنوز چون ملایان از راه ورسم حضرت باب درهراسند، درس
آگاهی وآزادی می دهد/

آن کس که دندان حضرت رسول اکرم


ارسال شده در : 1389/1/17

آن کس که دندان حضرت رسول اکرم را شکست آن کس که خار بر سر مبارک حضرت مسیح نهاد آن کسانی که بر نوح و موسی ستم نمودند و آۀن کس که ابراهیم خلیل الله را در آتش افکند همه و همه از سر جهل و نادانی و تعصب چنین کردند و از آینده بی خبر بودند امروز هم چنین است و دشمنان و مخالفان دیانت بهایی نیز ظلم میکنند و از آینده نزدیک بی اطلاع هستند که خداوند چگونه امر خود را در عالم مستقر خواهد نمود .

تشكر از نوشته شما

عطارد
ارسال شده در : 1389/1/8

شينتوي عزيز

زيبا و قانع كننده و مستحكم بود. اميد كه آزادي بيان هر چه زودتر در ايران فراهم گردد تا رسانه ملي واقعا ملي شود. يعني رسانه اي كه به همه مردم ايران تعلق داشته باشد نه به يك طيف خاصي از مردم.

خسته نباشيد.