×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

خراب آباد
1389/05/02

منبع: فرهنگ گفتگو

تقدیم به ایول عزیزمان که خراب آباد شد:

ای خانه های خوب

ای سنگ ها و چوب

ای خشت های خام

ای پرکشیده بام

ویرانه ای ولی

آباد من سلام!

ای خانه چون شدی؟

کی سرنگون شدی؟

دورت بگردم، آه !

غرقاب خون شدی.

ای سرپناه مهر!

ای رفته تا سپهر!

ای سرزمین مام!

ای روح بی کلام!

رفتی ولی بدان،

دیوار تو هنوز

در خشت جان ماست

ویرانه های تو
گویای بی صداست.

ای خانه گفته اند

باید چو ما شوید

یا ترک سر کنید

یا زین سرا روید

ای خانه شرمم است

در عصر اتحاد

در قرن ارتباط

با ما چنین کنند

این فکر بسته را

در پای دین کنند

ای خانه ها چه سود؟!

حتی اگر جویی

حرف عقیده بود

در تو چرا چنین

آتش کشیده اند!

الوار بسته را

از هم دریده اند؟!

این بازوان جهل

گاهی که می شود

در خویش پر غرور

پا می زند به عقل

رو می کند به زور

ای خانه ها چه سود؟!

ای خانه ها چه سود؟!

ای خانه ها شما

این سال های سخت

از دوری و فراق

از درد این نفاق

سختی کشیده اید

لب ها گزیده اید

بر رنج هجر ما

خود مرهمی نبود

زخمی به بسترت

این درد کهنه بود

دیگر مرا دل

جان کندنت نبود

ای خانه وا شدی

از دیدن ستم

دیگر رها شدی

ای خانه یادت هست

کنج تراس تو

یک جفت چلچله

پربرد و لانه کرد

زان پس پدربزرگ

برکودکان خویش

انذار می نمود

اینجا پرنده ای

کاشانه کرده است

کوچکترین ستم

نفرین خانه است!

زان لانه جوجه ها

رفتند و آمدند

آن خانه را هنوز

پروانه می شدند،

ای خانه کودکان

اکنون جوان شدند

اما چو جوجه ها

بی خانمان شدند.

نفرین خانه را

هرگز ندیده ایم

کاش از پدربزرگ

پرسیده بوده ایم!

ای خانه ها اگر

پاهایتان شکست

آن خشت ها و چوب

از یکدگر گسست

الوار تو هنوز

بر شانه های ماست

دیوار تو بلند

در پای ما بناست

ای خانه درد تو

دیگر گواه ماست!

رفتی، بدان خدا

هر دم پناه ماست!

در دیدگان روز

ای خانه برفروز

تا روشنای صبح

آرامتر بسوز

ای خانه زنده ای

با خشت اگر که نه

در خون ما هنوز!

نظر خود را بنویسید