×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

چرا هنوز هم نمی خواهید اسمش را ببرید؟!
1389/05/02

منبع: فرهنگ گفتگو

«پلی به گذشته»

۲۴ و ۲۵ بهمن ماه ۱۳۸۶ بود که در برنامه ای از کانال دو سیمای جمهوری اسلامی ایران راجع به هویدا، استاد محترم جناب خسرو معتضد اشاراتی هم به دیانت بهائی فرمودند. در این برنامه ایشان هر جا که می خواستند نام دیانت بهائی را ببرند، از آن با عنوان «فرقهء کاسموپولیتنی که نمی خواهند اسمش را ببرند و همه آن را می شناسند» یاد کردند!

بنده در مقاله ای ضمن تمجید از ایشان که در بارهء شبههء بهائی بودن هویدا از بعضی جهات اکاذیب مورخین رسمی بی انصاف جمهوری اسلامی را تکرار نکردند، تعجب خود را نیز در خصوص علت عدم ذکر عنوان حقیقی و رسمی دیانت بهائی خدمتشان عرض کردم.(۱)

حال نیز پس از بیش از دو سال از آن تاریخ، پنجشنبه شب ۲۷ خرداد ۱۳۸۹ملاحظه شد ایشان بار دیگر در برنامهء «پلی به گذشته» از شبکهء دو سیمای جمهوری اسلامی ایران، مجدداً در اشاراتی به دیانت و جامعهء بهائی، از آن با همان عنوان «فرقهء کاسموپولیتنی که نمی خواهند اسمش را ببرند و همه آن را می شناسند» یاد کردند! اما این بار ایشان به این بسنده نکردند و علاوه بر تکرار بعضی شبهات مورخین رسمی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر وابستگی بهائیان به دربار پهلوی اول و دوم، راجع به وضعیت فعلی جامعهء بهائی در ایران هم اشاراتی کردند که موجب حیرت بیشتر بنده شد.(۲)

برای شنیدن مجدد عین بیانات ایشان در برنامهء مزبور، مشغول جستجو در اینترنت شدم که متوجه شدم ایشان در ۲۵نوامبر ۲۰۰۸ نیز در وبلاگ خود در پاسخ به مقالهء قبلی بنده، مطالبی فرموده اند که در حقیقت تفصیل همین بیانات اخیرشان در «پلی به گذشته» ۲۷ خرداد ۱۳۸۹بوده است.(۳) به این جهات لازم دیدم در این مقاله، جهت رفع سوءتفاهم و نیز پاسخ به بعضی اشارات ایشان در وبلاگشان، ضمن نقل عین بیاناتشان، توضیحاتی بر طبق اخلاص و محبت و دوستی تقدیم کنم.

البته همانند مقالهء قبلی ام، لازم می دانم قبل از هر توضیحی، از جهاتی مجدداً از انصاف و انسان دوستی ایشان تشکر کنم که به عنوان مثال نظرات تند زیر مقالهء قبلی بنده را از نوشتهء من جدا دانسته اند؛ و یا اشاره کرده اند که «مطمئن باشيد اين جانب با كيش و آيين هيچ يك از بندگان خدا كاري ندارم.»

اما مواردی که نیاز به توضیح دارد، از جمله آن که در وبلاگشان چنین آمده است: (۴)

«شخصي به نام ستار كه نامش با همه ترفندي كه به كار برده به گوشم آشناست و باادب و نزاكت باب سخن مي‌گشايد بر من خرده‌ها مي‌گيرد كه ضمن قدرداني از نوشته‌ها و گفته‌هايم بر من خرده مي‌گيرد كه چرا حق آيين جهاني! بهاييت را به جا نياورده‌ام و ضمن آفرين خواندن بر انصاف من گله‌مند است كه فكر مي‌كرده من با نويسندگان تاريخ در ايران معاصر متفاوتم و اسامي‌ كساني را نام مي‌برد كه همگي از دوستان من و مورد احترام من هستند اما اذعان مي‌كنم نظرات من با آنان تفاوت دارد ايشان گله كرده كه چرا وقتي از بهاييت نام مي‌برم مي‌گويم نمي‌خو اهم از آن فرقه نام ببرم اما در زيرنويس صفحه نام آنها آورده مي‌شود بايد دانست من هنگامي‌ كه دوران سلطنت رضاشاه سخن مي‌رانم پسوند شاه را به علت اينكه به زمان‌بندي (كرونولوژي) رويدادهاي تاريخ معتقدم به كار مي‌برم.

زيرنويس از آن تهيه‌كننده است كم اينكه درمواردي نظر من و تهيه‌كننده متفاوت است اما تهيه‌كننده چنان مي‌پسندد كما اينكه ممكن است واژه رضاخان را به كار ببرد درمورد بهاييت نيز او به جاي واژه فرقه كاسموپورستانيست واژه بهاييت را زير صفحه تلويزيون مي‌نويسد زيرا عده‌اي تلفن كرده و گفته‌اند معني واژه كاسموپوليتانيست (جهاني وطن) را نمي‌فهمند».

صرف نظر از حواشی در مطلب فوق، سخن دقیقاً همین جاست که استاد محترم همان طور که بدون حب و بغض و برای رعایت ضوابط علمی تحقیق و به قول خودشان «زمان بندی رویدادهای تاریخی»، بدرستی بجای «رضا خان»، «رضا شاه» به کار می برند، باید از «دین بهائی» نیز با همین عنوان یاد کنند.

چه که بر اساس تحقیقات ۱۶۷ سالهء تاریخی و دینی در کتب و آثار بهائی و بررسی جامعهء جهانی هفت ملیونی بهائی، امروزه در مجامع و کتب معتبر علمی و تاریخی و دانشگاهی و سازمان ملل متحد نیز همین عنوان «دین بهائی» به کار می رود.(۵) به این جهت بکار بردن اصطلاح «فرقهء کاسموپولیتن» از طرف استاد، عیناً مانند اصطلاح «فرقهء بهائیت» از طرف تهیه کنندهء برنامهء «پلی به گذشته» غیر علمی و غیر تحقیقی و اشتباه است.(۶)

اساساً هم لفظ «فرقه» در اینجا اشتباه است و هم «کاسموپولیتن». «فرقه» اشتباه است چون «دین بهائی» است؛ «کاسموپولیتن» اشتباه است چون تأکید صرف بر این اصطلاح، روح وطن دوستی بهائیان را پنهان و مستور می دارد. بنابراین، چنانکه در ادامه مشخص تر هم خواهد شد، استاد عزیز در این موارد مانند دوستان مورّخ رسمی ضد بهائی خود در جمهوری اسلامی قضاوت فرموده اند و با ایشان اختلاف نظر نداشته اند.(۷) در خصوص ناروا بودن اطلاق فرقه بر دیانت بهائی بارها سخن گفته شده است و نیاز به تکرار نیست.(۸)

فقط باید نظرشان را به این حقیقت جلب نمایم که اساساً ۲۰۰۰۰ شهید قبل از انقلاب و بیش از ۲۰۰ شهید(۹) پس از انقلاب اسلامی و هزاران زندانی و تبعیدی و شکنجه شده و محروم از حقوق بشری و شهروندی در ۱۶۷سال اخیر تاریخ بهائی در ایران عزیزمان، به خاطر این بوده است که بهائی دین است. چه که اگر دین نبود و فرقه ای بود منشعب از اسلام، مطمئناً این همه بلایا و تضییقات هم نبود و یا اگر بود، به این شکل مستمر و سیستماتیک و برنامه ریزی شده نبود!

اما در بارهء کاسموپولیتن(۱۰) بودن یا نبودن دین بهائی توضیح مختصری لازم است. دیانت بهائی دینی جهانی است و خطابش به اهل عالم است و هدفش وحدت عالم انسانی و صلح جهانی است. حضرت بهاءالله با توجه به این بینش و هدف، فرمود:

«ابهی ثمره شجره دانش اين کلمه علياست همه بار يکداريد و برگ يک شاخسار ليس الفخر لمن يحبّ الوطن بل لمن يحبّ العالم»؛«از قبل فرموده‌اند حبّ الوطن من الايمان و لسان عظمت در يوم ظهور فرموده ليس الفخر لمن يحبّ الوطن بل لمن يحبّ العالم. به اين کلمات عاليات طيور افئده را پرواز جديد آموخت و تحديد و تقليد را از کتاب محو نمود»(۱۱)

چنین تصویر بدیعی از دنیای آینده و هزارهء سوم میلادی، در زمانی که در نیمهء دوم قرن ۱۹حضرت بهاءالله آن را ارائه فرمود، برای آنان که افکارشان محدود به ناسیونالیسم افراطی بود، قابل درک نبود. در این میان ردیه نویسان ایران نیز به تقلید ازامثال آقایان ادوارد براون و فشاهی این طرح بدیع را بهانه کردند تا بهائیان را ضد وطن جلوه دهند.(۱۲)

حال آن که مفهوم و مقصود آنچه حضرت بهاءالله ارائه فرمود، بالابردن جامعهء بشری به مقامی بود که بلوغ یابد و در فضائی بدیع، با بینشی وسیع، علاوه بر وطن دوستی سالم و خردمندانه، نوعیّت انسان را ملاک قرار دهد و همهء جهانیان را دوست دارد، و از تبعات وطن پرستی افراطی که تاریخ بشر را با تعصّبات و جنگ های مستمر، خونین نموده آسوده گردد و به صلح عمومی و وحدت عالم انسانی دست یابد.

حضرت شوقی ربانی ولی امر بهائی در توضیح این تصویر و طرح بدیع می فرماید:

«اتّحاد اهل عالم درخشانترین مرحله‌ایست که حال جامعه انسان رو به آن روان است. اتّحاد خانواده و قبیله و اتّحاد دولت شهری و اتّحاد ملّی مراحلی است که بشر آن را پیموده و با موفّقیت پشت سر گذاشته است و امروز اتّحاد جهان است که هدف و مقصد بشر سرگردان است، دوره ملّت سازی سپری شده به اعلی درجه خود نزدیک می شود. لهذا جهانی که به بلوغ می رسد باید خود را از شرّ این بت برهاند و وحدت و یگانگی جمیع روابط انسانی را قبول کند یکباره دستگاهی را براه اندازد که این اصل اصیل وحدت را در آن تجسّم بخشد.»

«برای آنکه راجع به مقاصد حیات بخش آئین جهان آرای حضرت بهاءاللّه سوء تفاهمی در میان نیاید باید گفت که امر بهائی مقصدش هرگز آن نیست که شالودهء جامعهء کنونی عالم را زیر و زبر نماید بلکه آنست که بنیانش را وسعتی بیشتر بخشد و به مؤسّساتش شکل تازه‌ای دهد که موافق و مطابق با حوائج این جهان دائم التّغییرباشد. تعالیم شریعت و آئین حضرت بهاءاللّه با هیچ تابعیت و سرسپردگی مشروعی تناقض ندارد و وفاداری های صادقانه را تضعیف نمی کند.

مقصدش آن نیست که شعلهء وطن دوستی سالم و خردمندانه را در دلهای مردمان خاموش سازد یا نظام خودمختاری ملّی را که برای دفع آفت مرکزیت افراطی در ادارهء امور جهان لازم است از میان بردارد. کلید رمزش شعار وحدت در کثرت است»(۱۳)

امّا علاوه بر اینها، ایران دوستی بهائیان مفهوم و معنایی عمیق تر و برتر از صرفِ «وطن دوستی» نیز دارد. زیرا ایران زادگاه دیانت بهائی است و علاوه بر جنبهء حبّ وطنی، برای بهائیان دارای عزّت و شرافت دینی نیز می باشد. به این ترتیب نه تنها ایرانیان بهائی ایران را دوست دارند، بلکه بهائیان سراسر دنیا نیز از نژاد ها و ملیت ها و سوابق مذهبی گوناگون، به آن عشق می ورزند.(۱۴)

مطمئن است استاد عزیز که ایران دوستیشان در برنامه های «پلی به گذشته» آشکار است، اگر از این زاویه به حقیقت مزبور بنگرند، بجای شکوه و شکایت ناروا، از توجه و محبّت بهائیان دنیا به ایران خوشحال و ممنون نیز خواهند شد.

ادامهء مطلب در وبلاگ مزبور عیناً چنین است:

«و ديگر آنكه بحث درباره بهاييت را از آن جهت آغاز مي‌كنم كه وارد مباحث سياسي عصر پهلوي مي‌شود و كيست كه نداند كه كساني چون سپهبد ايادي و صدها تن همگان بهايي و به علت نفوذي كه من منبع منشا آن را نمي‌دانم با ورود به دربار و جاي گرفتن درازمدت در آنجا و گماشتن دوستان به مشاغل مهم كشوري و لشكري وارد كردن شش تا هفت وزير به داخل كابينه (برخلاف نص صريح قانون اساسي وقت كه اسدالله علم وزير دربار مشروطه شاهنشاهي وقت نيز حضور شش تا هشت وزير بهايي را به كابينه هويدا تاييد مي‌كند و حال آنكه وزيران كليمي ارمني زرتشتي به موجب نص صريح قانون اساسي مشروطه نمي‌توانستند حائز پست وزارت شوند) سبب خيزش مردم و انقلاب اسلامي شدند.

وزيران بهايي در كنار اميران بهايي و سرمايه‌داراني چون هژبر يزداني كه فقط حمايت درباريان مونث و نيز دوستي با رئيس وقت ساواك او را به رتبه و مقام مولتي ميلياردي ترفيع داد، با ندانم‌كاري‌ها و زدوبندها و ساخت و سازها و ثروت‌اندوزيهاي خود و كمك به مؤسسات بهايي در داخل و خارج كشور و نيز ارسال وجوه به عكا و تشويق اباحه، تشكيل لجنه‌ها و محفلها، و بر زبان آوردن سخنان بيهوده كه عنقريب مردم ايران سراسر بهايي خواهند شد خشم مسلمانان را به جوش آوردند و نادانسته و از روي غرور در كوره انقلاب دميدند.

آنچه را مي‌نويسم گزارش‌هاي متعدد خبررسانان ساواك كه در لجنه‌ها و محافل بهاييان نفوذه كرده بودند گزارش داده‌اند و در ۲۵جلد به عنوان تاريخ انقلاب اسلامي نشر يافته است. خدابيامرزد مرحوم سناتور علي دشتي را كه علل و عوامل سقوط رژيم پهلوي را در دو سال آخر حيات خود نوشت اما به خواهرزاده‌اش وصيت كرد آن را تا بيست سال پس از مرگش نشر ندهد كه عده‌اي خام طبع نپندارند و نگويند دشتي پس از ۵۷ سال در خدمت پهلوي‌ها بودن خواسته است در نظام جديد هم خودي بنماياند.»

متأسفانه بناچار باید عرض کنم این سخنان استاد، کاملاً شبیه به ردیه نویسان ضد بهائی و تکرار اکاذیب و شبهات دوستان مورّخ ایشان در جمهوری اسلامی است؛ ای کاش چنین نمی بود. این سبک ارائهء تاریخ بجای آن که بیشتر آکادمیک و علمی و معتبر و برمبنای بی طرفی و انصاف و بدون تقلید و حبّ و بغض باشد، حالتی ژورنالیستی دارد و حتی در زمرهء «ژورنالیسم تحقیقی» هم نمی باشد.(۱۵)

آنچه در فوق نقل شده، اتهاماتی است بی اساس که علاوه بر ردیه نویسان غیر دولتی، خود دولت جمهوری اسلامی نیز از جمله در بیاینه ای رسمی در ۱۹۸۳تحت عنوان «بهائیت، منشاء و نقش آن» آنها را تکرار نموده است. نمایندگی جامعهء جهانی بهائی در سازمان ملل، در همان زمان پاسخ جامع اکاذیب دولت ایران را ارائه نمود؛ نمی دانم استاد عزیز آن را مطالعه فرموده اند یا نه.

به هر حال پاسخ آنچه در فوق نوشته اند، علاوه بر آن بیانیه در کتب و مقالات و سایت های بهائی موجود است.(۱۶) به عنوان مثال، عجیب است که اینجا هم ذکر هفت وزیر بهائی را می کنند! تقاضا آن که آیا ممکن است ایشان بجز آقای صنیعی که توضیح راجع به وی در بیانیهء فوق الذکر آمده و به خاطر دخالت در سیاست از جامعهء بهائی منفصل شده، نام چند وزیر بهائی را ذکر کنند؟ در مورد شخصیت های دیگری نیز چون هویدا و دکتر ایادی و هژبر یزدانی و رئیس وقت ساواک نیز که مورد اشارهء ایشان بوده، و دیگرانی که ایشان به آنها اشاره نکرده اند ولی دوستانشان بکرات از ایشان یاد کرده اند، در همان بیانیه و نیز سایت های بهائی مفصلاً توضیح داده شده است و نیازی به تکرار نیست.(۱۷)

جالب آن که ادعای ایشان مبنی بر این که بهائیان براساس اسناد ساواک موجب خشم مسلمانان و دمیدن در کورهء انقلاب و تشویق اباحه شدند، مخالف ادعای همین کتاب «عوامل سقوط» علی دشتی مورد اشارهء ایشان است! چه که در این کتاب علت اصلی سقوط رژیم پهلوی خودشیفتگی و خودستایی و غرور شاه شیعهء پهلوی ذکر شده است. مضافاً در مورد ساواک هم تعجب است استاد عزیز تا حال به جعلی یا مخدوش بودن بعضی اسناد آن در بارهء بهائیان و دیگران بذل عنایت نفرموده اند!(۱۸)

سپس گفته اند:

«آقاي ستار ضمن تاكيد به بي‌طرفي من از اين جانب خواسته‌اند به تعريف و تمجيد كيش بهايي بپردازم و از جيمي كارتر به عنوان دم روباه ياد كرده‌اند. در پاسخ آقاي ستار من توجه عموم كاربران را به كتاب محققانه آقاي احمد كسروي محقق فقيد زير عنوان (بهاييگري) و اثر جديد و ارزندة محقق باسواد و لايق ايراني بهرام افراسيابي به نام (بهاييت) جلب مي‌كنم.

اما در غايت من وارد مباحث كيشي و آييني نمي‌شوم و نظر من سياسي و تاريخي است. به نظر من اگر بهاييان همانگونه كه رهبرشان بهاءالله تاكيد كرده بود وارد عالم سياست نمي‌شدند شايد روزگارشان بهتر از آن بود كه بر آنان گذشت. شما در كشوري با مردم مسلمان برخلاف گفته و تاكيد سركرده‌هايتان وارد سياست شديد، به پست‌هاي بالا كه حقتان نبود تكيه زديد، كشور را در طبق اخلاص گذاشتيد و چون كاسوپويتانيسم مسلك‌ شماست به دوستان خارجي اهدا كرديد.

از خشم مردم نترسيديد و آن‌قدر پست‌تراشي كرديد و احباب را بر مشاغل مهم نان و آب‌دار گماشتيد كه حتي صداي امير اسدالله علم وزير دربار شاه درآمد كه دريادداشتهايش بارها و بارها ابراز و احساس وحشت كرد كه كار ايران با جماعت بهاييان صاحب مقام و منصب به كجا خواهد انجاميد؟ تيمسار بهايي ايادي به داشتن ۸۰ پست تفاخرمي‌كرد و به گفته فردوست كه من در آن شك ندارم (زيرا خبررسانان ساواك و استوار علي شهبازي محافظ شاه در ايران و در دوران تبعيد او نيز اين ماجرا را تاييد كرده‌اند) در جست‌و‌جوي ۲۰شغل ديگر بود كه داراي صد شغل شود. »

استاد عزیز باید توضیح دهند کجا در مقالهء قبلی بنده ذکری از جیمی کارتر شده و چرا مطلبی را که بنده ننوشته ام به من نسبت داده اند و منظورشان چه بوده است؟!(۱۹) استاد ظاهراً ندیده اند که پاسخ مطالب کتاب های آقایان کسروی و افراسیابی، سال هاست که داده شده و اکاذیب و اوهام و تحریفات و اشتباهات آنها روشن شده است.(۲۰)

امّا مطمئناً می دانند همین به قول ایشان «آقاي احمد كسروي محقق فقيد»، در ردّ دیانت اسلام نیز سخن ها گفته اند و کتابی مخصوص نیز در ردّ فرقهء شیعه به نام «شیعی گری» نوشته اند و به خاطر همین دشمنی با اسلام به دست حزبی از شیعیان هم ترور شده اند! همچنین شایان ذکر است مرحوم کسروی خود ادعای «پاکدینی» داشته است و از این جهت قضاوت ردیه نویسانی چون آقای افراسیابی در مورد ایشان، همچون قضاوتشان در مورد دین بهائی است! لذا چرا استاد ارجمند، آنچه را در وبلاگشان در خصوص «عنادورزی بهائیان با مسلمانان ایران» مدعی اند، در این مورد مدعی نیستند و یک بام و دو هوا قضاوت نموده اند؟!

جالب آن که از جمله در همین کتاب آقای افراسیابی است که اسناد جعلی ساواک مورد اشارهء استاد آورده شده است و لابد چون ایشان را «محقق باسواد و لايق ايراني» دانسته اند، صحّت اسناد مزبور را باور کرده اند!(۲۱) همچنین برخلاف ادعای جناب معتضد، ایشان با معرفی دو کتاب ردیهء مزبور و سعی در جلب «توجه عموم كاربران» به آنها، عملاً با موضعی ضد دین بهائی وارد «مباحث کیشی و آیینی» هم شده اند و لابد بطور ضمنی و تلویحی اتهامات و اکاذیب و تحریفات و توهین های امثال آقای افراسیابی «لایق و باسواد» علیه بهائیان را نیز پذیرفته اند.(۲۲)

در پاسخ باید عرض نماید ایشان اگر چه مانند هر انسانی در بیان عقاید کاملاً آزادند، ولی بر اساس روش علمی و تحقیقات دانشگاهی همه می دانند که برای شناخت و تحقیق در بارهء یک دین، در رتبهء اولی باید به آثار و کتب اصلی آن دین رجوع کرد(۲۳) و نه صرفاً به ردیه های علیه آن؛ و بر همین اساس است که باید یافته ها را بدون بی احترامی و توهین ارائه داد، چه که یکی از شاخص های مهمی که تحقیق عالمانه و منصفانه را از ردیه نویسی مغرضانه متمایز می سازد، همین است.

همچنین برخلاف ادعای استاد، بهائیان در سیاست دخالت نکردند و از جمله زمانی که به فرمان شاه، اکثریت ملت-استاد را نمی دانم- خواه ناخواه عضو حزب رستاخیز می شدند، بهائیان در نهایت اطمینان رسماً عدم عضویت خود را در حزب رستاخیز به مقامات اعلان کردند.(۲۴)

جملهء بعدی استاد- به علاوهء چند جملهء ما قبل آن- حیرت انگیز است و تا حد زیادی روشن می سازد منظور ایشان از تکرار اصطلاح «کاسموپولیتن» برای دیانت بهائی، چیست! نوشته اند:«با ندانم‌كاري‌ها و زدوبندها و ساخت و سازها و ثروت‌اندوزيهاي خود و كمك به مؤسسات بهايي در داخل و خارج كشور و نيز ارسال وجوه به عكا و تشویق اباحه... كشور را در طبق اخلاص گذاشتيد و چون كاسوپويتانيسم مسلك‌ شماست به دوستان خارجي اهدا كرديد»!

ای کاش استاد شرح کم و کیف این اهدا و معرفی دوستان خارجی را می کردند! خوش بود روزی که ملت ایران به حساب مالی همگان برسند و صحّت و سقم آنچه را که استاد مدعی شده اند واکاوند و معلوم سازند که چه کسانی مال و اموال کشور را به چه کسانی داده و می دهند!

این قسمت از سخنان استاد، بنده را یاد مرحوم رائین انداخت که همراه دیگر ردیه نویسان، در همان زمان پهلوی مورد اشارهء جناب معتضد، علاوه بر القاء شبهات در بارهء تعالیم بهائی، حتی به اموال عمومی جامعه بهائی و خصوصی افراد آن هم نظر عنایت(!) داشته، چرتکه ها انداختند!(۲۵) اشارهء مختصری در این مورد به نقل از سایت ولوله در شهر خلاف ادعای استاد را می رساند:

«در بیانیهء محفل ملی بهائیان ایران مورخ ١٣٥٧ ه.ش با عنوان «شمه ای از آنچه بر اهل بهاء گذشته است»، چنین آمده است: «دوران حكومت امیرعباس هویدا برای املاك بهائی در ایران كه تقریباً تماماً مسلوب المنفعه و مخصوص امور خیریه بود، حتی گورستان ها و مؤسسات مشابه به تحریك و اغواء دشمنان و اهل غرض محكوم به پرداخت مالیات غیرعادلانه و سنگین گردید و در نتیجه جامعهء مظلوم و ضعیف یاران مجبور به پرداخت مبالغ بسیارسنگین به عنوان مالیات ارث و علاوه بر مالیات ارث با تفسیر قانون و تقدیم لایحه مخصوص به مجلس شورای ملی و تصویب آن مطالعه مالیات دیگری دارند، گردید.»

دلارام مشهوری در جلد دوم كتاب «رگ تاك»، صص ٣٤٤-٣٤٩،(۲۶) حقیقت فوق را آشكار ساخته و تشریح نموده كه چگونه با اقدامات آشكار و پنهان بعضی علمای شیعهء بهائی ستیز و بعضی سیاسیون همدست ایشان و بعضی نویسندگان امثال اسماعیل رائین، از همان زمانِ نخست وزیری هویدا، فكر تصاحب و مصادرهء اموال و موقوفات دینی و نیز اموال شخصی بهائیان در دستور كار دائمی ایشان قرار داشته است!

چنان كه گفته شد در زمان هویدا بود كه بر همهء اموال مزبور مالیات های ظالمانه بسته شد و نهایتاً پس از انقلاب جمیع املاك و موقوفات بهائی مصادره گردید و بعضاً اماكن مقدسهء ایشان نیز ویران شد. دلارام مشهوری ضمن توضیح موارد مذكور، برای تنبّه منصفین این نكته را نیز یادآوری می كند كه علیرغم همهء آنچه در اواخر حكومت پهلوی اتفاق افتاد، بهائیان اكثر اموال شخصی و نیز موقوفات خود را از خاك ایران خارج نكردند و هم اكنون جمیع آن در دست بنیاد های مربوطهء حكومت جمهوری اسلامی می باشد.» (۲۷)

همچنین عجیب است که استاد محترم برای اثبات مدعای خود، گفته های فردوست معلوم الحال را شاهد آورده، فرموده اند در گفته های وی شک ندارند! حال آن که کشف و بیان حقایق در خصوص جریان فردوست قبل، و بخصوص فردوست بعد از انقلاب، هنوز انجام نشده است و بر عهدهء ملت عزیز ایران است تا بموقع خود معلوم سازد حقیقت حال چه بوده و چه وقایعی بین وی و همکاران مورّخ اطلاعاتی استاد در اوایل انقلاب گذشته است!(۲۸)

عجیب تر آن که برای اثبات ادعای فردوست، نوشته اند: «زيرا خبررسانان ساواك و استوار علي شهبازي محافظ شاه در ايران و در دوران تبعيد او نيز اين ماجرا را تاييد كرده‌اند»! حال آن که چنانکه قبلاً ذکر شد اعتماد تام به اخبار ساواک جای بحث دارد، و استناد صِرف به خاطرات امثال علی شهبازی نیز در تاریخ نویسی آکادمیک و علمی جایی ندارد و به قول ناشر کتاب «محافظ شاه، خاطرات علی شهبازی، مأمور مخصوص شاه» مناسب «پاورقی های ژورنالیستی» عامه پسند است!(۲۹) نه تنها ناشر کتاب، بلکه اهل تحقیق نیز در این متفق القول اند که این قبیل کتب خاطرات فاقد اعتبار و پایائی و روایی لازم و کافی (reliability and validity) برای تاریخ نویسی علمی و آکادمیک می باشند.(۳۰)

سپس در ادامهء مطالب وبلاگ چنین آمده:

«آقاي ستار مفتخر به آيين بهايي بهاييت؟ بس كنيد! چرا انكار مي‌كنيد كه يكي از مهم‌ترين علل سقوط شاه در ايران آن همه دست‌اندازي صاحب نفوذان فرقه شما و همه مشاغل و پست‌هايي بود كه قانون اساسي مشروطه ايران و متمم آن آنها را فقط در حيطه معتقدين به مذهب شيعه اثني‌عشري دانسته‌اند.»

ایهام عجیبی در این سخن وجود دارد! مگر جناب استاد از سقوط شاه ناراحت اند که چنین می نویسند؟! از این که بگذریم، حتی در صورت قبول فرضیات عجیب و غریب ایشان، اگر منظورشان چنانکه در فوق و در ادامه اشاره کرده اند این است که یکی از عوامل سقوط شاه خشم و وحشت علما و سیاسیون شیعه نسبت به بهائیان بوده است، باید گفت خشم و وحشت مزبور مربوط به زمان پهلوی نیست، بلکه مربوط به ۱۶۷سال پیش است که رؤسای سیاسی و مذهبی شیعه مورد اشارهء ایشان، متحداً متفقاً تحمّل ظهور دین بدیع الهی را ننمودند و بجای آن که زنده شدن اسلام حقیقی را در این بهار روحانی جدید ببینند و شکر الهی بجای آورند، دوست معنوی خود را دشمن فرض کردند و علیه او قیام نمودند و پیروانش را دچار انواع ظلم و ستم ساختند.

بنابراین جای سؤال دارد که چرا ایشان هم در صدد وجه المصالحه کردن بهائیان و تطهیر رژیم پهلوی و هزاران از آن دسته از شیعیان اثنی عشری ای هستند که با رژیم شاه همکاری داشتند و همچون دو بازوی سیاسی و مذهبی آنچه از دستشان بر می آمد در دوران قاجار و پهلوی بر سر ایشان آورده و هم اکنون نیز همان رویه را به شکلی دیگر شدیدتر از قبل در جمهوری اسلامی ادامه می دهند؟!(۳۱)

پس از جملهء عجیب فوق، ادامه داده شده:

«هم‌اكنون نيز برخلاف راي و تاكيد رهبران و سركرده‌هايتان كه به آنان استنطهار مي‌كنيد در سياست مداخله مي‌كنيد؛ عده اي از هم‌كيشان شما كه در رسانه صداي امريكا نفوذ كرده‌اند به جاي اينكه موجبات صلح و تفاهم ميان امريكا و ايران را فراهم آورند آشكارا به دشمني و به اهانت بر ملت ايران پرداخته و ايرانيان را به توحش و ناداني متهم كرده به براندازي و خونريزي تحريك مي‌كنند. من با دين و مذهب هيچ كس كاري ندارم . هم‌اكنون عده زيادي از همكيشان شما در ايران زندگي مي‌كنند و كسي به آنان كاري ندارد .

چرا مدتي سكوت نمي‌كنيد تا مردم گذشته‌ها را فراموش كنند . بعضي از همكيشان درس خواندة شما در امريكا سمينارها تشكيل داده ملت مستاهل و سازگار ايران را به بهايي ستيزي، يهوديب ستيزي، ارمني ستيزي، آشوري ستيزي، مسيحي ستيزي، متهم مي‌كنند و كتاب بيرون مي‌دهند، كتابهايي پر از دروغ و تحريف و تاريخ‌سازي. وقتي در ايران كسي به گروه ايزيديه و شيطان‌پرستان كاري ندارد اين دروغگويي‌ها براي چه و به چه منظور؟ تصادفا مردم ايران از متساهل‌ترين مردمان جهانند؛ اگر ديگران تحريكشان نكنند و درصدد تبليغ كيش و فرقه خود برنيايند و نخواهند ايران شيعه و سني‌نشين را طبق ماليخولياي خود بهارستان و گلستان بهاييت كنند هرگز كسي مصدع آنان نخواهد شد.

به هر صورت مطمئن باشيد اين جانب با كيش و آيين هيچ يك از بندگان خدا كاري ندارم. اگر سخني درباره كاسموپوليتانيست‌هاي حاكم بر سرنوشت ايرانيان در روزگار گذشته مي‌گويم هدفم تبيين پيامدهاي آن‌گونه لجاجت و عنادورزي با مردم مسلمان ايران است كه نتيجه‌اش را به چشم ديديد و ان‌شاءالله درصدد تكرار آن برنخواهيد آمد.»

باورم نمی شود! دوستان مورّخ رسمی استاد معتضد، در انواع کتاب و فصل نامه و ویژه نامه و روزنامه و سایت اینترنتی و رادیو و تلویزیون دائم به گوش ملت عزیز ایران خوانده و می خوانند که دین بهائی از همان اول ساختهء روس و انگلیس و امریکا بوده و بهائیان از عوامل ایشان بوده و هستند! در این صورت چه نیاز به سعی در نفوذ در رسانهء صدای امریکا؟!

حیرت آورتر از آن این که استاد عزیز از طرفی دین بهائی را «فرقهء کاسموپولیتن» می نامند که معنی ضمنی آن دوست داشتن همهء جهان علاوه بر وطن خویش است، و از طرفی ضمن تمایل به صلح و تفاهم میان امریکا و ایران، معتقدند این بهائیان هستند که مانع این صلح و تفاهم اند! غافل از آن که دوستان مورّخشان و ردیه نویسانی چون همان آقای افراسیابی محبوب استاد، یکی از دلایل وابستگی بهائیان به امثال امریکا را این می دانند که حضرت عبدالبهاء درغرب آرزو فرموده اند ملل و دول غرب از جمله امریکا و ایران و بطور کلی همهء ملل و دول جهان دست در آغوش یکدیگر شوند و به صلح جهانی و وحدت عالم انسانی قیام کنند.

از جمله نطق های حضرت عبدالبهاء در این خصوص که توسط مورخین مزبور و همهء ردیه نویسان ضد بهائی ایران سوء برداشت شده و به عنوان شاهد و مدرکی دال بر وابستگی بهائیان به امریکا وسیعاً مورد استناد قرار گرفته، خطابهء حضرتشان در کنگرهء ارتباط شرق و غرب در تالار کتابخانهء ملّی واشنگتن مورّخ ٢٠ آپريل ١٩١٢، می باشد که در آن از جمله می فرمایند:

«... اين مجلس را دليل بر اين ميگيرم که ممکن است ملّت شرق و غرب متّحد شوند و ارتباط تامّ بميان ايران و امريکا حاصل گردد... حضرت بهاء اللّه در ايران شصت سال پيش اساس چنين محبتی گذاشت و اعلان وحدت عالم انسانی فرمود و خطاب به نوع انسانی نمود که همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار و فرمود که نوع انسان عبارت از يک عائله است و جميع بشر عبارت از يک جنس. لهذا اميد چنان است که ملّت ايران و امريکا يک ملّت و يک جنس و يک طائفه و يک عائله گردند تفاوتی در ميان نماند.»(۳۲)

لذا بر خلاف نظر استاد، بهائیان هموطنان محبوبشان را نادان و متوحّش نمی دانند و نه تنها تحریک بر براندازی و خونخواری نمی نمایند و دشمن ملت ایران و اسلام نیستند، بلکه دوستان حقیقی ایشان اند و آنان را شریف می دانند و بجز خود مسلمانان، تنها جامعهء دینی هستند که طبق تصریح آئینشان، اسلام را دینی آسمانی می دانند،(۳۳) و به همین خاطر است که مسلمانان و بهائیان دوست و یار و یاور و همدرد و همکار و همسایه و فامیل و عزیز یکدیگرند.

استاد خود بهتر باید بدانند که آنچه عامل تحریک و براندازی و خونریزی و ستیز است، نه اقلیت دینی مظلوم بهائی، و نه اکثریت هموطنان شریف و عزیز ایران؛ بلکه دسته یا اقلیتی سیاسی- مذهبی اند که بینش و منشی جز حفظ قدرت دنیوی ندارند.

لذا خیلی اسباب تأسف و حیرت است که استاد بجای نهیب زدن بر اقلیت ستم پیشه مزبور و دعوت ایشان به سکوت و قطع ستم، برخلاف واقعیت های روشن موجود، ظلم این اقلیت را به پای اکثریت مردم عزیز مسلمان ایران نوشته، بهائیان مورد ستم را خطاب کرده اند که: «چرا مدتي سكوت نمي‌كنيد تا مردم گذشته‌ها را فراموش كنند... اگر سخني درباره كاسموپوليتانيست‌هاي حاكم بر سرنوشت ايرانيان در روزگار گذشته مي‌گويم هدفم تبيين پيامدهاي آن‌گونه لجاجت و عنادورزي با مردم مسلمان ايران است كه نتيجه‌اش را به چشم ديديد و ان‌شاءالله درصدد تكرار آن برنخواهيد آمد.»!

اگر چه نقل قول فوق از استاد معتضد مربوط به آذر ۱۳۸۷بوده است اما تکرار چکیدهء آن در برنامهء «پلی به گذشته» در ۲۷خرداد ۱۳۸۹حاکی از آن است که حتی حوادث واقعه در فاصلهء یک سال و نیم اخیر نیز نظر و روش استاد را عوض نکرده است! به این جهت قضاوت این سخنان را می توان به همان مردمی سپرد که استاد عزیز بدرستی ایشان را متساهل خوانده اند.

لابد استاد عزیز حد اقل در این فاصله در جریان وضعیت حقوق بشر در ایران قرار گرفته اند. دیگر پرده ها برافتاده است و بر خلاف تلقین استاد بر همه معلوم شده است نه تنها بهائیان، بلکه سایر اقلیت های مذهبی و غیر مذهبی و قومی و غیره ای که نامشان را ذکر کرده اند، از حقوق شهروندی کامل برخوردار نیستند و این ادعا که هم اکنون کسی در ایران به بهائیان کاری ندارد مشابه سخنان بعضی دولتمردان جمهوری اسلامی امثال آقای محمد جواد لاریجانی است که در ژنو مدعی شدند در ایران حقوق بشر و از جمله حقوق بهائیان کاملاً رعایت می شود!(۳۴)

منظور استاد از «گذشته ها» در این عتاب که: «چرا مدتي سكوت نمي‌كنيد تا مردم گذشته‌ها را فراموش كنند»، با توجه به نقل قول های فوق، ظاهراً زمان پهلوی است که ایشان به گمان نادرست مدعی شده اند بهائیان با دخالتشان در سیاست از مهم ترین عوامل سقوط رژیم گذشته بوده اند. حال آن که بهائیان مانند سابق در سیاست و منازعات مربوطه دخالت ندارند.

البته اگر منظور استاد از آنچه گفته اند، اقدامات بهائیان جهان و ایران به همراه همهء انسان دوستان جهان در خصوص حقوق بشر است، خودشان بهتر می دانند که اینک در فرهنگ جامعهء جهانی، اقدامات مربوط به حقوق بشر از امور سیاسی جداست و برخلاف بعضی امور سیاسی که ظالمانه و غیر انسانی محسوب است، امور مربوط به دفاع از حقوق بشر امری انسانی و الهی محسوب می گردد.

لذا برخلاف نظر استاد عزیز این اقدامات و گزارش های مستند و رسمی نقض حقوق بشر در ایران، چه از طرف بهائیان تهیه شده باشد و چه از طرف دیگران، تحریف و دروغ و تاریخ سازی نیست، بلکه بیان حقایقی مستند در بارهء نقض حقوق بشر از جمله در ایران است.(۳۵)

استاد عزیز باید بدانند در یکی دو سال اخیر وقایعی در ایران اتفاق افتاده است که دیگر فقط صحبت از«دگراندیش ستیزی» و نقض حقوق گروه هایی که شما ذکر کرده اید نیست، بلکه «مسلمان ستیزی» و حتی «شیعه ستیزی» را نیز باید به آن اضافه فرمایند! لابد خود استاد بیش از بنده بر کم و کیف آن آگاه اند!

اگر بخواهم از منظر فردی بهائی که شاهد این وقایع بوده و هست عرض کنم و سوء تفاهمات استاد عزیز را برطرف نمایم، باید از صمیم قلب بگویم چه خوب و لازم است که عشاق ایران و ایرانیان عزیز، در سایت های بهائی پیام ها و بیانیه های مرکز جهانی بهائی، بیت العدل اعظم، را در بارهء ایران و ایرانی عمیقاً مطالعه فرمایند تا به چشم سر و سرّ نظر دیانت بهائی راجع به ایران عزیز و ایرانیان شریف را بدانند و بر نادرستی تلقینات استاد نیز بیشتر آگاه گردند.(۳۶)

بهائیان ایران هم اکنون با هموطنان عزیزشان در نهایت محبّت و صفا مشغول مشورت و صحبت در بارهء مفاد پیام های مزبورند، و بر خلاف استاد عزیز، تعالیم بهائی را برای «بهارستان و گلستان» نمودن ایران و جهان، «مالیخولیا» نمی دانند،(۳۷) و باز هم برخلاف نظر استاد معتقدند آزادی عقیده، و بیان آن به دیگران طبق اعلامیهء جهانی حقوق بشر، حق هر انسانی در این کرهء خاکی است و این همان اعلامیه است که حکومت ایران نیز پای آن را امضاء نموده است و استاد عزیز نمی توانند خلاف آن را القاء فرمایند.

با توضیحات فوق فکر می کنم جناب معتضد در خطاب و عتابشان به بهائیان، به نادرستی «هدفشان» که گفته اند «تبيين پيامدهاي آن‌گونه لجاجت و عنادورزي با مردم مسلمان ايران است كه نتيجه‌اش را به چشم ديديد و ان‌شاءالله درصدد تكرار آن برنخواهيد آمد»، پی برده باشند.

زیرا اساساً صغری و کبری و فرضیهء مزبور اشتباه است. چه که همان طور که توضیح داده شد، نه بهائیان با مردم شریف ایران لجاجت و عنادورزی دارند، و نه علت ظلم و ستمی که کشیده اند، آن چیزی است که استاد مدعی اند. بلکه همان طور که در اوایل این مقاله عرض شد، علت اصلی ظلم و ستمی که بهائیان ۱۶۷سال است تحمل کرده و می کنند، اعتقادشان به دینی جدید است که استاد عزیز هنوز از ذکر عنوان حقیقی و رسمی آن ابا دارند و آن را «فرقه ای کاسموپولیتن که نمی خواهند اسمش را ببرند» می نامند.

برای درک این حقیقت، کافی است ایشان به اشتهار متزاید دیانت بهائی و اعتراف روزافزون منصفین جهان بر نقض حقوق بهائیان در فاصلهء دو برنامهء بهمن ۱۳۸۶ و خرداد ۱۳۸۹ «پلی به گذشته»ی خود تأملی فرمایند تا بلکه حداقل به وجدان خود پاسخ گویند که «چرا هنوز هم نمی خواهند اسمش را برند» و چرا هنوز بجای دفاع از حقوق هموطنان مظلوم بهائی- و غیر بهائی- خود، کماکان مشغول توجیه ستم های اقلیّت ظالمین اند و می خواهند با نوشتن گناه ایشان به پای هموطنان عزیز مسلمان که با بهائیان دشمنی ای ندارند، اقلیت مزبور را تطهیر کنند.

شاید شهادتنامهء زیر به عنوان یکی از گویاترین و بی سابقه ترین سندهای تاریخی جدید در خصوص آئین بهائی و حقوق پایمال شدهء بهائیان، به بیداری وجدان استاد کمک کند.

«نامه ی سرگشاده گروهی از دانشگاهیان، نویسندگان، هنرمندان،
روزنامه نگاران و فعالان ایرانی در سراسر جهان،
به جامعه بهایی(۳۸)
ما شرمگینیم!
یک و نیم قرن سرکوب و سکوت کافیست!
به نام نیکی و زیبایی، به نام انسان و به نام آزادی
به عنوان انسان ایرانی، از آنچه طی یک و نیم قرن گذشته در ایران، در حق شما بهاییان روا شده است، ما شرمگینیم

ما بر این باوریم که هر ایرانی باید بتواند "بی هیچگونه تمایزی، بویژه از حیث نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، دین، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر،" و همچنین منشاء قومی یا "اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر از تمام حقوق و همه آزادی های ذکر شده" در منشور جهانی حقوق بشر بهره مند شود، اما بهاییان ایران از اولین روزهای ظهور آیین بهائیت، تا به امروزبه خاطر باورهای دینی خود از بسیاری از حقوق انسانی محروم بوده اند.

بنا به شواهد و مستندات تاریخی، ازابتدای شکل گیری آئین بابی و سپس بهائی در ایران، هزاران تن، تنها به دلیل این باورهای دینی خود، به تیغ تعصب و خرافه به قتل رسیده اند. تنها در نخستین دهه میلاد این آیین، نزدیک به بیست هزار تن از وابستگان آن در شهرهای مختلف ایران به قتل رسیدند.

ما شرمگینیم از اینکه در آن دوران صدایی در مخالفت با این کشتار بربرمنشانه ثبت نشده است و
ما شرمگینیم از اینکه تا به امروز نیز صداها در محکومیت این جنایت هولناک جسته و گریخته و نارسا بوده است.

ما شرمگینیم از اینکه علاوه بر سرکوب شدید نخستین دهه های حضور بهاییان، در صد سال گذشته نیز، این گروه از هموطنان ما مورد حمله های ادواری قرار گرفته، منازل و محل کار آنها به آتش کشیده و تخریب شده و به جان و مال و ناموس آنها تجاوز شده اما جامعه روشنفکری ایران در مقابل این فاجعه خاموش مانده است.
ما شرمگینیم از اینکه طی سی سال گذشته قتل بهاییان، تنها به جرم باورهای دینی شان شکل قانونی به خود گرفته و بیش از دویست بهایی به قتل رسیده اند و
ما شرمگینیم از اینکه گروهی از روشنفکران فشار علیه بهاییان را تئوریزه کرده اند.

ما شرمگینیم از سکوت خود در مقابل اینکه بسیاری از سالمندان بهایی پس از ده ها سال خدمت به ایران، از دریافت حقوق بازنشستگی محروم هستند.
ما شرمگینیم از خاموشی خود در مقابل اینکه هزاران جوان بهایی، به دلیل باورهای دینی خود و صداقت در بیان این اعتقادات، از امکان تحصیل در دانشگاه ها و مدارس آموزش عالی ایران محروم هستند.

ما شرمگینیم از سکوت خود در مقابل اینکه کودکان بهایی به دلیل باورهای دینی والدین خود، در مدارس و معابر مورد تحقیر قرار می گیرند.
ما شرمگینیم از خاموشی خود در مقابل این واقعیت دردناک که در میهن ما فشار و تحقیر علیه بهاییان به طور سیستماتیک اعمال می شود، تعدادی فقط به خاطر این باور دینی در زندان به سر می برند و خانه ها و محل کار آنها مورد حمله و تخریب قرارمی گیرد و گاه حتی آرامگاه های مردگان این گروه از هموطنان ما از تعرض به دور نمی ماند.

ما شرمگینیم از سکوت خود در برابر سیاهه طولانی، اندوه بار و دهشتناکِ حق کشی های نهادینه شده در قوانین کشور ما علیه بهاییان، و بی عدالتی ها و فشارهای دستگاه های رسمی و غیررسمی در مورد این گروه از هموطنان

ما شرمگینیم به دلیل اعمال جنایت ها و بی عدالتی ها و ما شرمگینیم به دلیل سکوت خود در برابر این اعمال.
ما امضا کنندگان این نوشته، از شما بهاییان، بویژه از قربانیان جنایت ها علیه بهاییان ایران، پوزش می خواهیم.

ما بیش از این دربرابر بی عدالتی در مورد شما سکوت نمی کنیم.
ما در راه رسیدن به حقوق انسانی تصریح شده در منشور جهانی حقوق بشر در کنار شما می ایستیم.

باشد تا عشق و آگاهی را جایگزین نفرت و جهل کنیم.
پانزده بهمن ۱٣٨۷ – سوم فوریه ۲۰۰۹ »

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یادداشت ها و مآخذ:

۱- //www.noghtenazar4.info/node/460

۲- //iransima.ir/FilmDescription.jsp?IDCode=282534&pCode=37&pType=201…

۳- //kh-motazed.blogspot.com/

علاوه بر اینها ملاحظه شد در جای دیگری به نقل از ایشان چنین نوشته شده است: «خسرو معتضد با بیان اینکه بهایی ها اصلی ترین دشمن امیرکبیر هستند، افزود: امیر کبیر در دوره ای به دلیل مطرح شدن «باب» که ابتدا خود را امام دوازدهم بعد پیامبر و در نهایت خدا معرفی کرد جدی وارد عمل شد و جلسه مناظره ای برگزار کرد اما باب که فرد بی سوادی بود نتوانست به سوالات جواب بدهد و به همین دلیل دستور اعدام نظامی باب را صادر کرد و به همین دلیل اکنون طرفداران باب و بهاییان نسبت به امیرکبیر بد می گویند و به او فحاشی می کنند و به او عناد دارند.»(//www.khabaronline.ir/news-36144.aspx) حال آنکه خلاصهء نظر بهائیان راجع به وی را حضرت عبدالبهاء در نهایت انصاف چنین فرموده اند: «میرزا تقی خان صدر اعظم با آنکه ظلمی بر امر (دین بابی) کرد که تا حال کسی چنین ظلمی نکرده، معهذا در امور سیاسی و مسائل ملکی اساسی گذارد که واقعاً نهایت متانت را داشت و حال آنکه در هیچ مدرسه ای از اروپا داخل نشده بود» (سفرنامه ج ۲، ص ۱۴۴)

۴- اغلاط تایپی در متن وبلاگ به همان شکل گذاشته شد و تصحیح نگردید.

۵- از جمله بنگرید به موارد مذکور در این لینک: //www.velvelehdarshahr4.info/content/view/174/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/128/

نیز : //www.fis-iran.org/fa/irannameh/volxix/iran-bahais

۶- تعجب بنده بیشتر هم می شود چه که نوشته اند: «درمورد بهاييت نيز او(تهیه کننده) به جاي واژه فرقه كاسموپورستانيست واژه بهاييت را زير صفحه تلويزيون مي‌نويسد زيرا عده‌اي تلفن كرده و گفته‌اند معني واژه كاسموپوليتانيست (جهاني وطن) را نمي‌فهمند»! خوب چرا در یک برنامهء تاریخی عالمانه همان اصطلاح بهائی را از اول نباید بکار برد تا مجبور شد زیر نویس کرد؟!

۷- چنانکه دوست مورخ ایشان آقای عبدالله شهبازی نوشته اند: «فرقه بابی و بهایی در ادبیات رایج دو قرن اخیر ملت ما به عنوان درخشان فرقه ضاله! مفتخر شده.»(روزنامه جام جم، شماره های ۹۳۱ تا ۹۳۳، ۱۶ تا ۱۹ مرداد۱۳۸۲).

۸- از جمله رجوع شود به: //www.velvelehdarshahr4.info/content/view/109/

۹- رجوع شود به: //www.vaselan.info/

//bahaimartyrs.blogspot.com/

//www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=1547

۱۰- کاسموپولیتانیسم Cosmopolitanisme = طریقه ای است از زندگی که افکار و احساسات و کمال مطلوب و عقاید ملل و اقوام را هم علاوه بر ایده آل های ملی خود محترم شمرده و سعی می کنند آنها را با حسن تفاهم درک کنند.

//makatebefalsafe.persianblog.ir/tag/16%29%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84…

۱۱- صص: ۴۹و۷۵ این لینک: //reference.persian-bahai99.info/fa/t/b/TB/

مضمون قسمت های عربی: حبّ وطن از ایمان است... فخر برای کسی نیست که وطن را دوست دارد، بلکه برای کسی است که عالم را دوست دارد.

۱۲- //www.velvelehdarshahr4.info/content/view/129/37/

۱۳- //www.velvelehdarshahr4.info/content/view/157/#_ednref9

۱۴- در مورد وطن دوستی و نیز کاسموپولیتانیسم از نظر دیانت بهائی، از جمله رجوع شود به:

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/114/

//www.aeenebahai4.info/taxonomy/t/126

//www.aeenebahai4.info/taxonomy/t/208

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/131/37/

//ketabhayebahai.com/bahaiyan-va-iran-ayaneh

//www.vaselan.info/ad-article/59-6.html

و برای دیدن وجهی از نظر بهائی در خصوص جریان «جهانی شدن»، مراجعه شود به فصل یازدهم از بیانیهء «قرن انوار» در این آدرس: //reference.persian-bahai4.info/fa/t/uhj/

۱۵- برای تفاوت این دو از جمله رجوع شود به: //www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=444…

//jagarrweekly.com.af/index.php?option=com_content&view=article&id…

۱۶- //www.velvelehdarshahr4.info/content/view/178/

۱۷- در مورد این شخصیت ها و نیز اطلاعات بیشتر راجع به آقای صنیعی همچنین رجوع شود به: //www.velvelehdarshahr4.info/content/view/176/37/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/124/37/

۱۸- به عنوان نمونه: //www.velvelehdarshahr4.info/content/view/171/37/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/175/

//www.shahbazi.org/blog/Archive/8503.htm

//www.ketabnews.com/detail-2408-fa-19.html

//www.siahkal.com/publication/iranian-left.htm

نیزكتاب جریان ها و سازمان های مذهبی ــ سیاسی ایران،١٣٢٠-١٣٥٧، رسول جعفریان، صص:٢٨٤ – ٢٨٥

۱۹- لینک مقالهء قبلی بنده این است: //www.noghtenazar4.info/node/460

۲۰- برای دیدن پاسخ های مزبور و نیز نظر بهائیان در خصوص کسروی و آثارش ، از جمله رجوع شود به: //www.kasravi-va-bahaigari4.info/.

//ketabhayebahai.com/kasravi-va-ketabe-bahaigari

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/174/37/#_ednref52

//ketabhayebahai.com/tolooi-eshgh

//ketabhayebahai.com/kankashi-dar-bahai-setizi

//ketabhayebahai.com/velveleh-dar-shahr-aval

//ketabhayebahai.com/velveleh-dar-shahr-dovom

همچنین باید اشاره کرد بر خلاف نظر استاد، کتاب «تاریخ جامع بهائیت» از بهرام افراسیابی جدید نیست بلکه در سال ۱۳۸۲ به وسیلۀ نشر مهرفام، برای دهمین بار چاپ شده و بسته به جوّ روز، مطالبی به آن افزوده شده است.

۲۱- در مورد مرجع اسناد مذکور در کتاب آقای افراسیابی و توضیح جعلی بودن آنها، رجوع شود به کتاب «طلوع عشق» که قسمت هایی از آن را که مربوط به اسناد مزبور است در سه لینک زیر می توان یافت: //www.velvelehdarshahr4.info/content/view/175/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/176/37/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/178/

۲۲- کافی است به نسبت هایی که ایشان ضمن صحبت هایشان در وبلاگشان به بهائیان داده اند توجه شود؛ از جمله نسبت دادن: ندانم‌كاري‌ها و زدوبندها و ساخت و سازها و ثروت‌اندوزيها و ارسال وجوه به عکا، تشویق اباحه، بیهوده گویی، غرور، دروغ و تحريف و تاريخ‌سازي، و ماليخوليا!

۲۳- الحمدلله کتب بهائی برای دانلود بوفور در اینترنت موجود است و می توان جبران مافات نمود. از جمله در آدرس های زیر:

//reference.persian-bahai4.info/fa/

//www.aeenebahai4.info/taxonomy/v/4

//ketabhayebahai.com/darshenasai

//ketabhayebahai.com/negahi-tazeh

۲۴- لینک های زیر پاسخ به دوستان مورّخ استاد در خصوص عدم مداخله در سیاست است؛ شاید مفید افتد:

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/156/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/157/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/158/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/115/

۲۵- در این خصوص- از جمله در بارهء آقای رائین- اشارات مهمی در لینک های زیر موجود است؛ مراجعه فرمایید:

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/143/37/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/175/37/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/150/37/#_ednref5

۲۶- برای نسخهء اینترنتی، مراجعه فرمایید به اواخر بخشی از کتاب با عنوان «شهریور ۲۰ تا بهمن ۵۷»، مندرج در این لینک: //www.ragetak.com/-l-r--l-r

۲۷- //www.velvelehdarshahr4.info/content/view/150/37/#_ednref5

از جمله كسانی كه ثروت شخصی خود را از ایران خارج نكرد، آقای حبیب ثابت است. در این مورد رجوع شود به صفحهء ٢٨٦ كتاب «سرگذشت حبیب ثابت».

۲۸- برای شروع، ملاحظهء کامل بعضی قسمت های سه لینک زیر در بارهء فردوست قبل و پس از انقلاب حتماً مفید خواهد بود: //www.velvelehdarshahr4.info/content/view/88/37/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/155/37/#_ednref30

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/175/37/#_ednref139

۲۹- ناشر کتاب «محافظ شاه»(انتشارات اهل قلم) در قسمت «سخن ناشر» ضمن زیر سؤال بردن اعتبار جنین کتب خاطراتی، کتاب علی شهبازی را بنحو اخص دارای اشتباهات و دروغ و تحریف و تناقض ذکر کرده، نویسندهء آن را دارای غرض و فاقد توجّه و دقت و توانائی در نقل قول و تحلیل و قضاوت درست می داند و در آخر می نویسد: «به همین جهت ناشر با وقوف کامل بر مطالب مذکور...، به منظور آشنائی خوانندگان با تلاش های سرسپردگان رژیم طاغوت اقدام به نشر این کتاب نموده است».

//www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3943/ketab3943_…

۳۰- در این لینک ها اشاراتی در این خصوص موجود:

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/155/37/

//www.velvelehdarshahr4.info/content/view/155/37/#_ednref16

۳۱- در خصوص وجه المصالحه کردن مزبور از جمله رجوع شود به:

//www.noghtenazar4.info/node/780

۳۲- خطابات، ج ۳، صص ۳۰-۳۳. مشابه این بیان در سه جلد خطابات در آدرس زیر موجود:

//reference.persian-bahai4.info/fa/t/ab/

۳۳- برای دیدن نظر دیانت بهائی راجع به ایران و اسلام، از جمله رجوع شود به:

//www.aeenebahai4.info/taxonomy/t/126

//www.aeenebahai4.info/node/505

۳۴- //www.zamaneh.ir/Show.aspx?Id=1013

//news.gooya.com/politics/archives/2010/02/100643.php

۳۵- برای دیدن شماری از گزارش های مستند در خصوص ستم بر بهائیان، از جمله مراجعه فرمایید به آرشیو کامل سایت: //news.persian-bahai4.info/

و از منابع غیر بهائی، به عنوان نمونه نگاه کنید به مقالهء «کنش به نقض حقوق شهروندی و حقوق بشر، شرط لازم برای دمکراسی و عدالت»(نگاهی به نقض حقوق هم میهنان بهائی) از جناب آقای حمید حمیدی، در آدرس زیر:

//www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=1547

۳۶- //www.universal-house-of-justice-messages4.info/

//www.universal-house-of-justice-messages4.info/topics/2010-01-04-…

//www.noghtenazar4.info/node/621

۳۷- به عنوان نمونه، شاید برای استاد جالب باشد بدانند به مصداق «یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم»، دو فرانسوی که مانند استاد از صنف خبرنگارند، در سفری به همان حیفا و عکائی که استاد دلخورند که بهائیان در زمان پهلوی وجوه به آنجا ارسال می کردند، مشاهدات و مصاحبه های خود را در بارهء دیانت بهائی در کتابی با عنوان «باغبانان بهشت خدا» نوشته اند و بی طرفانه اهمیت و عظمت آن را بیان کرده اند. ایشان برخلاف استاد، آئین بهائی و مرکز روحانی و اداری آن را بهشت و گلستان و بهارستان دیده اند و نه مالیخولیا. کتاب ایشان را از لینک زیر می توان دانلود نمود:

//www.bahai-projects4.info/sites/default/files/resource_center/roo…

۳۸- //www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=19425

نظر خود را بنویسید