×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

تقیه و مغلطه را "گو همه سیلاب ببر"
1390/03/08

منبع: دانشجو نیوز

- تا به حال هیچ دانشجوی بهایی را در کلاس ها ندیده ام! راستش آخرین باری که یک بهایی دیدم در مدرسه بود!

-درست می گویی آخر بهایی ها را به دانشگاه راه نمی دهند! خودت می دانی که فرم ثبت نام دانشگاه ستون مذهب دارد و کلا 4 گزینه برای انتخاب کردن: اسلام، زردشتی، مسیحی، کلیمی و من با اینکه همه را قبول دارم ولی بهایی هستم!

- خوب ! این که کاری ندارد بنویس مسلمان یا هر چیز دیگر! روی شناسنامه هم که دین را نمی نویسند، روی پیشانیت هم که ننوشته. دیگه راهی ساده تر از این؟

- یعنی منظورت اینست که دروغ بنویسم ؟

-آره دیگه. بابا تو اسلام هم تقیه هست! یعنی می تونی وقتی دچار خطر هستی دروغ بگویی و دین دیگری انتخاب کنی!

- من به تقیه اعتقادی ندارم!

شانه هایش را بالا می اندازد.

-خوب پس مشکل خودت است. حالا لازم نیست انقدر خشک مقدس باشی. یعنی تو تمام عمرت دروغ نگفته ای؟

و گفت و گفت و گفت و مرا محکوم کرد. می توانستم نگرانی را در پس حرفهایش حس کنم. او مرا دوست داشت؛ ولی لحظه ای به راه حلی که به من پیشنهاد می کرد و پیامدهایش نمی اندیشید.

این گفتگویی است که بارها جوانان بهایی محروم از تحصیل از زبان دوستان و آشنایان خود شنیده اند؛ از هر طبقه و سن و جنس وتحصیلاتی. در این دوگویی، یکی محکوم می شود و او دانشجویی است که یک جامعه مذهبی حقش را به نام مذهب خورده است و هم او متهم می شود به "خشک مذهبی" و " ساده اندیشی". البته بسیارند کسانی که همدردی می کنند و بعد دوباره برای راه حل، "تقیه" را پیشنهاد می کنند.

به هر حال پیشنهاد این دوستان یک پیشنهاد "غیر اخلاقی"،، "کوتاه مدت"، " با تاثیرات مخرب اجتماعی" و "توجیه کننده سیاستهای تبعیض آمیز" مسئولین ایران است. بی گمان "دلسوزی" و "چاره اندیشی " را هم می توان در این گفتگو یافت اما چرا این راه حل، ره به ترکستان خواهد برد؟

بیاییم سوی دیگر این ماجرا را نگاه کنیم. کسانی که فرم ها را تهیه کرده اند. افکاری که به تیغ تبعیض ، بخشی از جامعه را جدا می کنند. مسئولینی که راه کسب حق ابتدایی تحصیل را "تقیه" قلمداد می کنند و افرادی که در ناخودآگاه خود تقیه را تکرار می کنند و راه رهایی از تبعیض را از دروازه آن می گذرانند.

دروغی که از هویت و باورهای یک فرد آغاز می شود و تمام ارکان یک جامعه را چون سلسله جنبانی در می نوردد. دروغی که اعتماد، همبستگی، روابط صحیح و سالم اجتماعی، محبت و آسودگی خاطر را از ذهن و جان یک جامعه می رباید و در عوض به جا معه ای بدبین، بی اعتماد، گسسته و بیمار مبدل می کند.

"تقیه" یک اصل پذیرفته شده در فقه شیعه است و البته غیر قابل قبول در دیدگاه بهایی. اما اساسا چرا باید در جامعه ای تقیه رواج یابد؟ آن هم در حکومتی که تقیه را ابزاری برای رهایی از زندگی تحت خطر می داند. نفس گسترش این سنت، نشان از خفقان سیاسی، مذهبی و اجتماعی در جامعه ایران دارد. چنگ انداختن به تقیه و مرسوم شدن آن به عنوان راه چاره در جامعه ای که ادعای اخلاق و دین دارد، تفسیر دیگری جز احساس فضای مسموم و تحت خطر ندارد.

ترس و تقیه در واقع یک کنش و واکنش اند؛ تقیه واکنشی به ترسی نهان و گاه عیان در یک جامعه است. اما چه خطری این جامعه را تهدید می کند؟ تقیه از آخرین راه چاره و در واقع ناچاری، یعنی راهی برای رهایی از مرگ، به سطحی ترین و ابتدایی ترین راه حل های روزمره کشیده می شود. دیگر تقیه خود را به بَزَک "دروغ مصلح آمیز" می آراید و دامنه اش را می گسترد.

به روابط زن و شوهر، والدین و فرزندان، دوست و دوست و غریبه و آشنا راه می یابد و اساس یک جامعه "همبسته " را فرو می پاشد. این راهی ست که در بطن سیاست های تمامیت خواه و تبعیض آمیز ایران به شهروندان ایرانی پیشنهاد شده و به علت همین شرایط بی ثبات، فاقد آزادی و رعب آور به خوبی پذیرفته و رایج شده است.

اما گرفتن حق ابتدایی تحصیل برای بهاییان از کوره راه "تقیه" نمی گذرد. همانطور که از گردنه خشونت و فحاشی نیز ره نمی برد. راه چاره ای که جامعه بهایی ایران برای 30 سال محرومیت از حق تحصیل خود برگزید، بسیار پیچیده تر، دشوارتر و پردردسرتراما اساسی تر بوده است. راه اندازی دانشگاهی جایگزین برای جوانان بهایی. موسسه ای که با دشواری تمام، با تلاش و همکاری فرد فرد جامعه بهایی و گاه دوستان بس فداکار غیر بهایی پا گرفت، رشد کرد و از اتاقهای کوچک خانه ها، خود را در بنام ترین دانشگاههای جهان درخشاند.

نطفه این دانشگاه در بطن همین آب و خاک و در دل همین تنگنای اجتماعی گذارده شد. در همین شرایط، سلول به سلولش از ابتدایی ترین شکل خود به صورت یک موجود جانداربالید. این "راه چاره" نه بر اساس"تقیه"، "راه حلهای فردی کوتاه مدت" و "سکوت در برابر بی عدالتی" بلکه بر پایه "مشارکت جمعی" و فریادی بی خشونت و بلند" در برابر یک ظلم آشکارگذارده شد.

اینک باردیگر سایه این "ظلم آشکار" بر این "راه حل مسالمت آمیز" سنگینی کرد. در اول خرداد سال 90، نزدیک به 40 خانه از منازل بهاییان در سراسر ایران مورد یورش قرار گرفت و 17 نفر از مسئولین این دانشگاه بازداشت شدند. مسئولین کشور، بار دیگر برای توجیه سیاست های تبعیض آمیز خود دست به راه حل آشنای خود یعنی "تقیه" و "دروغ" زدند ولی دیگرجامعه ایرانیان در سراسر دنیا، متهم را "جامعه بهایی ایران" نمی داند؛ بلکه سیاست های "تقیه آلود" و "تبعیض آمیزی" می داند که هر روز سایه تیره کنترلش را بر شهروندان ایرانی بیشتر می گستراند.

نظر خود را بنویسید