×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

کو بارگه داد است این رفت ستم بر او! به یاد عبدالفتاح سلطانی
1390/12/24

منبع: ایران گلوبال

18 سال اسارت به جرم چشاندن طعم خوش عدالت؛ و این است بیدادی که بر عبدالفتاح سلطانی دادخواه می رود. دلهای بسیاری به زبان پر فنون و همت و شجاعت بیچونش شاد شده است. موکلان بی گناهی که به جرم عقیده دینی، سیاسی، وجدانی و یا قلم بی باکشان محکوم به شکنجه و زندان و تبعید بودند.

حکایتهای مردانگی و آزادگیش را نیاز به بازگفت نیست که چگونه وارسته از امور فانیه و شیفته اجرای عدالت و رهایی بی گناهان از چنگال ظلم، شبش به روز و روز به شب می دوخت. بی گمان در سرزمینی که بیداد، پوستین داد بر تن می کند و میزان دادگاه را به سرانگشتان ظلم بر هم می ریزد و چکش حکم را بر فرق بی گناه می کوبد، دادگران را زندان جای زندگی ست و بی باکان را تفسیر کلام راستین، تبلیغ علیه نظام.

عبدالفتاح سلطانی توسط دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی به تحمل 18 سال حبس در زندان برازجان و نیز 20 سال محرومیت از وکالت محکوم شده است (1). اعلام این حکم ناجوانمرادانه در بیدادگاه انقلاب نمادی ست از خشم مسئولین از وکلای آزاده ای چو او. عبدالفتاح سلطانی پرونده بسیاری از فعالان حقوق بشر، زندانیان سیاسی، روزنامه نگاران و زندانان عقیده مانند بهاییان را برعهده گرفته است و در این میان ، شجاعتش در قبول پرونده بهاییان که در آب و خاک خود از همه حقوق شهروندیشان بی بهره اند، مثال زدنی ست.

پرونده سنگین 7 مدیر جامعه بهایی را به همراه خانم شیرین عبادی، مهناز پراکند و آقای اسماعیل زاده بر عهده گرفت و تمام توانش را برای عیان کردن بی گناهی ایشان به کار برد؛ گو اینکه قاضی رای را بر اساس تعصبات مذهبی و دستورهای فرمایشی داد و این 7 نفر هر یک به 20 سال حبس محکوم شدند و اینک در حال گذراندن این حکم ناعادلانه اند (2).

پرونده های ریز و درشت افراد بهایی را بی منت و با محبت قبول می کرد و از هیچ چیز فرو گذار نمی کرد. وکالت چند تن از مسئولین دانشگاه بهایی ایران را که در اول خرداد ماه سال 90 دستگیر شده بودند نیز پذیرفت ولی درست در روز پیش از دادگاه این مسئولین دستگیرش کردند و در پی آن قاضی مقیسه در شعبه 28 دادگاه انقلاب احکام 4 یا 5 سال زندان به هر یک از این افراد داد (3).

قبول پرونده بهاییان که تنها به علت اعتقادات دینیشان و با اتهامات بی اساس به رنج و زندان می افتادند، کار هر کسی نبود؛ بسیار بودند خانواده های بهایی ای که عزیزانشان در زندان بودند و وکیلان جرئت دفاع از ایشان را نداشتند زیرا به هزار تهمت و تهدید آزرده می شدند، ادامه کارشان به صد گره می افتاد و هزاران تهمت بر پیراهن نام و شهرتشان دوخته می شد؛ ولی تنها او و چند وکیل پرتوان وشجاع دیگر حاضر به دفاع از آنان شدند؛ و بی شک بهای سنگینی هم پرداختند؛ یا مجبور به ترک وطن شدند و یا چون او به بند بیداد و حکمی چنین غیرانسانی محکوم شدند.

آیا او نمی توانست کشورش را ترک کند؟ آیا این همان خواسته مسئولین کشور نبود تا این آب و خاک را از وجود دادخواهان و آزادگانی چون او تهی گردانند و بی گناهان را بیشتر به رنج و بی پناهی افکند؟ اما پاسخ او به بارها زندان و تهدید و اتهامات ریز و درشت و آینده تاری که برایش ترسیم شده بود، یک چیز بود: دفاع از حقوق مظلومان و بیگناهان، فارغ از عقیده و دین و تفکراتشان. بارها موکلان و خانواده هایشان به او گفته بودند از ایران برو ولی او گفته بود "وقتی جوانانی را می بینم که ناحق در زندانها در حبس هستند و خم به ابرو نمی آوردند، آیا من، مرد پنجاه و چند ساله باید از چه نگران باشم؟"

قلب او به تعداد موکلان و خانواده هایش می تپد، رنج او رنج تمام چشمان شب نخوابیده زنانی ست که چشم به در دادگاه در انتظار حکم همسران و پدران و فرزندان خویشند؛ درد او درد کودکان معصومی ست که گرمای دستان و آوای خوش پدر و مادرشان از ایشان دریغ شده. او بیدار است تمام ارکان و تمام قلبش؛ بیداد و تهدید و سردی زمانه او را به خواب و غفلت نیفکنده و افسون دنیای دون او را به راحت و آسایش خویش فرو نگذاشته. دفاع از مظلوم در وجود اوست اگر چه بازوانش به بند ظلم بسته باشد و پاهایش به زنجیر ستم خسته!

داستانهای آزادگی و مردانگیش و حکایت انسانیت و دادگریش را از زبان موکلانش باید شنید و از دفتر دل ایشان باید خواند.
به گفته دختر نازنینش تاسی افکنده شد و حکمی صادر شد ولی آنانکه به نام خداوند و با دستان آلوده به خون مردمان، این تاس را بر صفحه دادگاه می اندازند روزی به ترازوی عدالت دادار دادگر افکنده خواهند شد. زود است که روزگار بازی های نهانش را بر این بیدادگران خفته از غفلت عیان کند؛ زود است!

منابع
1)بنگرید به :
//www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120304_l21_soltani_lawer_cour…

2)بنگرید به:
//zamaaneh.com/news/2010/08/post_14005.html

3)بنگرید به:
//news.persian-bahai.org/story/303

نظر خود را بنویسید